امروز: شنبه, ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ برابر با ۱۰ شوّال ۱۴۴۵ قمری و ۲۰ آوریل ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 265384
۶۶۸۹
۱
۰
نسخه چاپی
Ancient Persia

روند هویتی ایران باستان

هویت ایران باستان، هویت اسلامی و هویت مدرن یا غربی سه روند هویتی هستند که در شکل‌دهی به ساختار فرهنگ ایران در طول قرن ها نقش بسزایی داشته اند

روند هویتی ایران باستان

سه روند هویتی در ایران

بی تردید روح ایرانی، بیش از هر چیز ، یک بر ساخته تاریخی است. به بیان دیگر، انسان ایرانی در گذر زمان ایرانیت خود را شکل داده، تا امروز با هیبت و هویتی خاص و متمایز از دیگران شناخته و تعریف می شود. از این رو، برای شناخت بیشتر این روح، نیازمند گذر و نظری به تاریخ دیرینه ای که در پس آن نهفته است ، هستیم.

با نگاهی به ساختار فرهنگی ایران می توان سه روند هویتی عمده و تأثیر گذار را در این ساختار تشخیص داد. اگرچه هریک از این روندها در طول تاریخ ایران در برهه های زمانی متفاوتی یکدیگر را به چالش کشیده اند، اما هریک از آنها در ساختار فرهنگی ایران و شکل گیری هویت ایرانی جایگاه ویژه ای دارند. در واقع ساختار فرهنگی ایران آمیزه ای از هر سه ی این  روندها می باشد که اگرچه دارای عناصر متفاوت و گاه متعارضی هستند، اما در پیوند با یکدیگر کلیت فرهنگ و هویت ایران را شکل داده اند.

هریک از این روندهای هویتی سازنده ی یک ضلع از سه گانه ی فرهنگی ایران هستند که علیرغم مؤلفه های متفاوت و گاه متعارض، همواره با یکدیگر در ارتباط بوده اند و دگرگونی های که هریک از این روندها داشته اند، نه تنها دگرگونی در عرصه ی فرهنگی، بلکه دگرگونی و تحول در عرصه های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را به دنبال داشته است.  از جمله این تغییرات تحول در عرصه ی سیاسی بوده است که نه تنها در معادلات مربوط به ساخت قدرت تأثیر داشته، بلکه ساختار اجتماعی و به طور خاص طبقات اجتماعی را نیز متأثر ساخته است.

فرهنگ سیاسی که برگرفته از رابطه ی دو سویه ی فرهنگ و سیاست می باشد و هم تعیین کننده ی نحوه ی نگرش و عملکرد نظام سیاسی با مردم و هم نشان دهنده ی ذهنیت مردم نسبت به نظام سیاسی و عملکرد آن می باشد به شکلی مستقیم از فرهنگ و هویت است که تأثیر می پذیرد. فرهنگ سیاسی در ایران نیز در طول قرن ها و متأثر از دگرگونی های عمده ای که در ساختار فرهنگی ایران روی داده است، شکل گرفت است. روندهای عمده ی هویتی در ایران در شکل دهی به فرهنگ سیاسی این کشور اساسی ترین نقش را داشته اند. لذا بررسی هریک از این روندهای هویتی و نشانه هایی که دگرگونی های آنها بر گرایشات و فرهنگ سیاسی ایرانیان داشته اند از اولویت برخوردار است.

هویت ایران باستان، هویت اسلامی و هویت مدرن یا غربی سه روند هویتی هستند که در شکل‌دهی به ساختار فرهنگ ایران در طول قرن ها نقش بسزایی داشته اند.

هویت در ایران باستان

اولین روندی که در مسیر شکل گیری هویت ایرانی می بایست مورد بررسی قرار گیرد، هویت ایران باستان می باشد.

هویت ایران باستان یا هویت پیش از اسلام قدیمی ترین بعد هویتی ایرانیان می باشد که با توجه به قدمت و استمرار این هویت در تاریخ ایران و تأثیر گذاری آن بر ذهنیت فردی و جمعی ایرانیان از اهمیت زیادی برخوردار است. در واقع هویت ایران باستان دربرگیرنده ی عناصر فرهنگی پایداری است که تا امروز نیز همچنان رفتار سیاسی و منش اجتماعی مردم ایران را متأثر ساخته است.

اساساً فرهنگ سیاسی و اجتماعی ایران باستان به فرهنگی اطلاق می شود که تا پیش از ورود اسلام به ایران در این کشور حاکم بود و نظام های سیاسی ایران از زمان تشکیل اولین پادشاهی در دوره ی مادها تا آخرین آنها در دوره ی ساسانیان را در بر می گیرد، اما تأثیرات ماندگار آن بر فرهنگ سیاسی ایرانیان حتی تا زمان حال نیز همچنان ادامه دارد. این روند هویتی در طول حیات خود از یکسو با رخدادهایی مواجه شده است که اگرچه آن را مختل نموده و نظم آن را برهم زده اند، اما نتوانستند آن را دچار افول نمایند، از مهمترین این رخدادها می توان به حمله ی اسکندر به ایران و حدود بیش یکصد سال حکومت جانشینان او (سلوکیان) اشاره کرد. اما از سوی دیگر هویت ایران باستان با رخدادهایی نیز روبرو گشت که به شکلی بنیادین این روند هویتی را به چالش کشیده و آن را دست کم برای مدت های طولانی دچار گسست و آشفتگی نمودند و منجر به شکل گیری روند هویتی جدیدی شدند، که اگرچه هویت ایران باستان را را کاملا محو نکرند، اما موجب تغییرات وسیعی در آن شدند.

حمله ی اعراب به ایران رخدادی بود که نه تنها هویت ایران باستان را تا مدت ها دچار افول کرد و گسستی تاریخی در آن بوجود آورد، بلکه روند هویتی جدیدی که مبتنی برآموزه های اسلامی بود را جایگزین آن نمود. اگرچه با گذشت قرون اولیه اسلامی، ایرانیان توانستند عناصر متعددی از فرهنگ خود، از جمله در حوزه ی سیاسی را در آمیزه ای با عناصر فرهنگ اسلامی مجدداً  و با ظاهری متفاوت بازتعریف کنند.

به طور کلی به لحاظ تاریخی پیشینه ایرانیان را به اقوامی که آریایی نامیده می شوند، نسبت می دهند که با مهاجرت به ایران در این سرزمین سکنی گزیدند. اما از منظر تمدن سازی، فرمانروایی مادها بر گوشه ی غربی ایران که نخستین شاهنشاهی آریایی- ایرانی را تشکیل دادند و به مرور سراسر ایران را زیر سلطه ی خود گرفتند، آغاز تاریخ ایران محسوب می شود. مادها در ابتدا قبایل دامدار و جنگجویی بودند که با غلبه بر عناصر بومی ساکن ایران، همراه با دیگر گروهها و قبایل آریایی به فلات ایران وارد شدند و در غرب ایران سکنی گزیدند. حضور آنان در تمامی مراحل همراه با جنگ و درگیری بوده است. پس از اسکان نیز خود را درگیر با دشمنان خارجی دیدند که در رأس آنها دولت جنگ طلب آشور قرار داشت و بناچار برای بقای خود باز هم مجبور به جنگ شدند.

هرودت که مهمترین تاریخ نگاری است که شرح مفصلی درباره مادها ارائه می دهد، آورده است که مادها در آن روزگار در دهکده های پراکنده و در شرایط هرج و مرج زندگی می کردند که بی نظمی و یاغی گری در آن رواج داشت. در این میان شخصی بنام دیااُکو بواسطه ی قضاوت های عادلانه اش در میان گروه های مختلف شناخته شده بود و این شهرت سبب گردید تا مردم او را به پادشاهی برگزینند. بنابراین دیااُکو نخستین کسی بود که در تاریخ ایران به واسطه ی شهرت به صفات نیکو و عدالت گستری به پادشاهی رسید. اما نظر به اینکه مادها از قبایل متعددی تشکیل شده بودند، لذا تمرکز قدرت امکان پذیر در دست یک شخص یا یک قوم خاص عملاً امکانپذیر نبود، لذا حکومت در دوره ی مادها به شکلی غیر متمرکز و ملوک لطوایفی اداره می شد. در واقع اگرچه مادها نخستین پادشاهی را در ایران پایه گزاری کردند، اما پادشاه بیشتر نقش داور و قاضی را داشت و به شکلی انتخابی برگزیده می شد. بنابراین در این دوره منشأ ایزدی و الهی داشتن پادشاه که بعدها به یکی از اصلی ترین اعتقادات در نظریه سیاسی ایرانیان باستان تبدیل شد، وجود نداشت.  

پس از مادها، هخامنشیان بزرگترین و منظم ترین امپراطوری آن زمان را در ایران پایه گذاری کردند. کوروش مؤسس این امپراطوری یکی از شخصیت های تاریخی است که به دلیل تسامح و تساهلی که در قبال عقاید مذهبی سرزمین های فتح شده از خود نشان می داد در میان ملل دیگر و آیین ها و مذاهب گوناگون مورد ستایش قرار گرفته است. نظام سیاسی در هخامنشیان نیز مبتنی بر پادشاهی است که در آن، در مقایسه با حکومت مادها، پادشاه از قدرت و اختیارات بیشتری برخوردار است. البته این پادشاهی در ابتدا به شکلی غیرمتمرکز اداره می شد، اما در دوره ی داریوش از قدرتمندترین پادشاهان هخامنشی و با تمهیدات او ساختاری سازمان یافته و متمرکز یافت به نحوی که امپراطوری هخامنشی به یکی از سازمان یافته ترین و قدرمندترین امپراطوریهای آن زمان تبدیل شد که از کرانه های شرقی مدیترانه تا مرزهای غربی هند را تحت تسلط خود داشت.

از جمله تغییراتی که در این دوره به ویژه از زمان داریوش، در حوزه سیاسی روی می دهد، منشأ آسمانی یافتن پادشاه می باشد. در واقع از این دوره نظریه فره ایزدی که بنیان نظریه ی سیاسی ایران باستان می باشد، پایه گذاری می شود. با مستولی شدن ضعف بر امپراطوری هخامنشی زمینه را برای  اولین رخداد تاریخی که برای نخستین بار روند هویتی ایرانیان باستان را به چالش کشید، یعنی حمله ی اسکندر به ایران که موجبات سقوط امپراطوری هخامنشی را فراهم آورد، فراهم شد. در زمان حمله ی اسکندر به ایران و حدود بیش از 170 سال حکومت جانشینان او ( سلوکیان) اقدامات متعددی برای اشاعه ی فرهنگ یونانی در قلمرو امپراطوری هخامنشی صورت گرفت.

یونانیان، از یکسو به واسطه ی  جنگ‌های متعدد ایران و یـونان و از سوی دیگر به خاطر روابط بـازرگانی بین دو کشور در میان ایرانیان شناخته شده بودند و اگرچه برخلاف بسیاری مهاجمان دیگر فرهنگ پرباری داشتند و در بسیاری زمینه های سیاسی، اجتماعی، فلسفی، نظامی، هنری، ادبی و معماری به پیشرفت ها و دستاوردهای درخشانی دست یافته بودند، اما به هر حال مردمانی با دین و نژاد متفاوتی بودند که به نظام سیاسی و اجتماعی و فرهنگی متفاوتی تعلق داشتند. بی‌دلیل نیست که تمدن و فرهنگ یونانی، از‌ زمان حمله ی اسکندر و با آغاز‌ حکومت‌ سلوکیان تا پایـان کار اشکانیان، و در مواردی حـتی پس از ایـن دوران،‌ آثاری‌ گسترده ای‌ در ایران برجای گذاشت.

مهمترین نشانه های تأثیر فرهنگ یونانی را می توان در حوزه ی ادب و هنر به ویژه معماری مشاهده نمود. البته آثار نفوذ این تمدن‌‌ در ایران دیری نپایید و فرهنگ یونانی در نهایت امر با راه و رسم و زندگی ایرانیان سازگار نشد. در واقع فرهنگ یونانی علیرغم تمام تلاش ها و اقدامات نتوانست روند هویتی ایران باستان را با گسست و آشفتگی مواجه سازد. یکی از مهمترین دلایل این امر، ظهور امپراطوری ساسانی و مبارزه ی آن با عناصر فرهنگ یونانی و اشاعه ی مولفه های فرهنگ ایرانی به ویژه رسمیت بخشیدن به دین زرتشت بود.

پس از سلوکیان، اشکانیان قدرت را به دست گرفتند. آنها نیز اگرچه از اقوام ایرانی بودند و تلاش می کردند تا خود را به پادشاهان هخامنشی منتسب کنند،  اما سالها حکومت سلوکیان و اشاعه ی گسترده ی فرهنگ یونانی، باعث شده بود تا اشکانیان از این فرهنگ تأثیرات فراوانی بگیرند. هنگامی که مهرداد اوّل اشـکانی بـابل را گشود و سلوکیان را‌ از ایران راند، برای‌ ادارهء‌ سرزمین‌های تازه‌ای که گشوده بود و مردمان پیـشرفته آن، خود را نـیازمند بهره‌جویی از استعداد و توانایی طبقه ی دانش‌آموخته در شهرهای یونانی و یا یونانی‌مآب نواحی غربی ایران دید. از هـمین‌رو، ظاهرا بـه قصد‌ رفع نگرانی و جلب همکاری عناصر یونانی این جوامع، لقب خود را در سکّه‌ها «دوسـتدار یـونان»یاد کـرد. امّا، با تثبیت حکومت اشکانیان، به‌ویژه در دوران پادشاهی مهرداد دوّم، وابستگی به یونانیان به‌گونه‌ای‌ محسوس‌ کاهش یافت. کتیبه‌ها گـاه بـه آرامی نوشته شد و نمادهای تازه(از قبیل ستاره یا هلال ماه) بر سکه‌ها پدیـدار گردید. بـه ایـن ترتیب به تدریج، نشانه های آیین و فرهنگ ایرانی جایگزین فرهنگ یونانی‌ مآبی اشکانیان شد.

پس از اشکانیان امپراطوری ساسانیان تلاش های گسترده ای را برای محو همه جانبه ی نشانه های فرهنگ یونانی و تبلیغات منفی علیه یونانی گری اشکانیان صورت دادند. دوره ی ساسانیان از این حیث که برای اولین بار در تاریخ ایران هویت ایرانی به شکل یک واحد جغرافیایی منسجم تکوین می یابد، حائز اهمیت فراوان است.

مفهوم هویت  ایرانی در معنای یکپارچه ی سیاسی و قومی و دینی و زبانی و زمانی و مکانی آن، که شباهتهایی به مفهوم هویت ملی در عصر جدید دارد، در قرن سوم میلادی از سوی پادشاهان ساسانی وارد تاریخ ایران می شود. استقرار پادشاهی ساسانی و دین زرتشتی، به عنوان آیین رسمی کشور همراه با رسمیت یافتن اسطوره های دینی و قومی درباره ی آفرینش و تاریخ و جایگاه جغرافیای ایران پایه های اصلی هویت اقوام ایرانی را که در ایرانشهر زندگی می کنند، شکل می دهد. در دوره ی سـاسانی، بـرای نخستین بار دولتی‌ واحد‌ با نظام سیاسی و دینی‌ واحد پدید آمد.هم در این زمان بود که واژه ی «ایران» به عنوان یک مفهوم سیاسی به کار برده شد و مفهوم «ایرانشهر» یا قلمرو پادشاهی ایران، همراه القاب مـقامات اداری و نـظامی شایع گردید، همچون«ایران دبیربد» یا «ایران‌ ارتشتار». هم‌ در اواخر این دوران بود که تاریخ سنتی ایران برای نخستین بار در خدای‌نامک‌ها تدوین شد و به ثبت رسید و نوعی هویت قومی و شبه‌ ملی‌ بـا بـعد‌ سیاسی به عنوان «کشور ایران» برای آن ابداع گردید.

در این تصور تاریخی اثری از سلسله‌های ماد و هخامنشی نیست. سبب‌ عمده آن بود که ایرانیان به نگارش وقایع تاریخی و نگارش‌ آثار‌ ادبی‌ و نگارش اصول و مبانی بـاورهای دیـنی و اسـاطیری اعتقاد نداشتند و بر این بـاور بـودند کـه ‌‌همه ی این آثار باید سینه ‌به ‌سینه از نسلی به نسل دیگر سپرده شود تا در‌ هر زمان‌ منابع‌ و مآخذ زنده، آن را برای هم‌نسلان خود بازگو کـنند. بنابراین طـبیعی بـود که با گذشت‌ زمان، دوران ماد و هخامنشی از خاطره ی تـاریخی ایـرانیان محو گردند. در واقع در دوران ساسانیان برای اولین بار هویت ایرانی به عنوان هویتی مستقل مطرح گردید. اگرچه برای ساسانیان نیز همچون دیگر امپراطوریهای گذشته اهمیت قوم و نسب به ویژه برای تمایزهای طبقاتی از اهمیت برخوردار است، اما برای اولین بار هویت ایرانی به عنوان مبنای متمایز کننده ی ایران از سایر حکومت های خارج از گستره ی جغرافیایی این کشور در نظر گرفته می شود. در این میان رسمی شدن به دین زرتشت نیز از دیگر عواملی بود که به هویت مستقل ایران در برابر دیگر هویت ها، رسمیت می بخشید.

اصغر پرتوی در مقاله ی «نقش ملی گرایی و اسلام در ایجاد هویت مشترک ملت سازی در دوره ی پهلوی و جمهوری اسلامی ایران» معتقد است، که هویت ایرانی از دوره ساسانی  و با توسل به مولفه هایی از قبیل سرزمین و مفهوم فرشاهی و ایرانشهر، اقوام همخون ایرانی، زبان و دین مشترک، توسط حاکمان ساسانی و به یاری موبدان زرتشتی پایه گذاری شد.

اگرچه دوران ساسانیان، دوره ی شکل گیری اولیه ی فرهنگ و هویت مستقل ایرانی بود، اما همچنین مقدر بود تا  همین دوران نیز آغاز اضمحلال روند هویت ایران باستان گردد. رخداد تاریخی که گسستی عمیق در این روند ایجاد کرد، حمله ی اعراب و شکست امپراطوری ساسانیان از آنها و ورود اسلام به ایران بود که سرآغاز رشد دومین روند هویتی در ایران یعنی هویت اسلامی شد.

روند هویتی ایران باستان

دین در ایران باستان

مطالعه ی تاریخ ایران، گویای این حقیقت است که‌ دین همواره، همپای زندگی‌ ایرانیان بوده و ایـرانی‌ها هـمیشه دیندار بوده‌اند. ایمان به خدا، ایمان بـه مـعاد، ایمان به لزوم عمل صالح از‌ دوره‌های‌ باستانی‌ و خیلی کهن جز پایه‌های تربیت‌ مذهبی در ایران بوده است. پیوند عناصر و جهان بینی دینی بخشی جدانشدنی از زندگی ایرانیان در تمامی قرون بوده است و شاید اگر گفته شود روحیه و ذهنیت دین مدار ایرانیان بخشی ثابت از هویت آنها بوده است، که وقایع مختلف محتوای آموزه های اعتقادی آنها را تغییر داده، بدون اینکه این روحیه دین مدار را دگرگون کرده باشد، سخنی به گزاف گفته نشده است. اسطوره های ایرانی که چگونگی شکل گیری فرهنگ و هویت ایران را توضیح می دهند،  سراسر با آموزه های دینی و مذهبی پیوند خورده اند. به لحاظ تاریخی نیز نشانه های این روحیه ی دین مدار ایرانیان را در نخستین اجتماعاتی که آنها تشکیل داده اند می توان مشاهده نمود. بسیاری از آثار و بویژه سنگ نوشته های به جای مانده از دوره های مختلف تاریخی در این کشور، گویای آن است که مذهب در زندگی ایرانیان چه نقش عمیق و تأثیرگذاری داشته و با زندگی روزمره ی آنان در پیوندی نزدیک بوده است.

دین در دوران ایران باستان از زمان مهاجرت آریایی ها و حتی پیش از آنها در این سرزمین وجود داشته است. آریایی‌ها، پس از ورود به ایران و هـند، مذاهب بسیار بزرگی را بوجود آوردند که ودایی و بودایی در هند، میترایی، زرتشتی، مانوی و مزدکی در ایران از آن جمله‌اند. به طور معمول هر گاه ادیان در ایران باستان مورد توجه قرار می گیرد، دین زرتشت مهمترین دینی است که از آن یاد می شود، در حالی که پیش از ظهور زرتشت نیز آریایی ها مردمانی دیندار بودند. در مورد عقاید آریایی قبل از‌ زرتشت، چنین‌ به نظر می‌رسد که عقاید طوایف بومی‌ بر‌ نـوعی‌ طـبیعت‌پرستی‌ ثنوی‌ مبتنی بوده است. یعنی این‌ طـوایف در آغـاز کار عـوامل طـبیعت را اعـم از عوامل مفید و سودبخش و یا عوامل مضر و زیان بخش می پرستیدند. عوامل مفید برای اینکه نظرشان جـلب‌ شود و خـیری‌ برسانند، مورد‌ پرستش بوده‌اند و عوامل بد، برای این‌که از‌ شرّ‌ آن‌ها در‌ امان‌ بمانند.در‌ این‌ دوره ایـن طـوایف گویی برای خود عوامل طبیعی روح، شعور، ادراک و احساسات قایل بوده‌اند.در هـر حـال، عوامل طبیعی مورد پرستش‌ در این دوره دو دسـته بوده‌اند:

عوامل نـیک‌وبد، عوامل نیک به انگیزه‌ی‌ امید و عوامل بد به انگیزه‌ی ترس‌ پرستش می‌شده‌اند.در حقیقت، از همان آغـاز بـه نوعی ثنویت(دوگانگی)میان‌ خدایان قایل بوده‌اند و بـه دو گـونه آنها را می‌پرستیده‌اند. در میان ادیان پیش از زرتشت، ظاهراً میترائیسم از اهمیت و گستردگی بیشتری برخوردار بوده است. عنصر مشترک تمامی ادیان در ایران رشد طبقه ای اجتماعی است که به عنوان متولیان و رهبران دینی از قدرت و محبوبیت زیادی برخوردار بوده اند.  در واقع در این بحث آنچه حائز اهمیت است، ارتباط روحیه ی مذهبی ایرانیان با طبقه ای است که در تمامی ادیان چه پیش و چه پس از ظهور زرتشت به عنوان رهبران و متولیان مذهبی رشد یافته اند و در تمامی دوره ها از جایگاه بالای اجتماعی برخوردار بوده و وظیفه ی هدایت مذهبی جامعه را به عهده داشته اند، به گونه ای که دینیاران یا روحانیان از جمله طبقات اجتماعی عمده در ایران باستان محسوب می شدند و وظایف سیاسی و اجتماعی مهمی را بر عهده داشتند. دینیاران تاریخ ایران باستان با عناوینی از قبیل: مغان، موبدان، زوتر، آثرون، روحانیون و...عهده‌دار وظایف و اختیارات زیر بودند:

با دخالتی که در امور عـرف مـی‌کردند، آن امور را جنبه ی مقدس‌ می‌بخشیدند و معمولا افراد از تولد تا مرگ از تیررس نظارت آنـ‌ها در امـان نبودند.حق‌ قضاوت و دادگری، ثبت ولادت، عروسی، داشتن املاک و اراضی، کسب‌ ثروت از راه جرایم دیـنی، عشریه و صـدقات، برگزاری آیـین قربانی، تعیین کفاره ی گناهان، اجرای مراسم‌ ولادت‌ و تشیع جنازه، برگزاری جـشن‌هایی مـثل نوروز، مهرگان، وظیفه ی هدایت معنوی مردم و اختیاراتی از جمله: مشاوره به پادشاهان، اجرای مراسم دینی، سرپرستی محاکم جنایی و قضایی و... حـتی در دوره ی ساسانی رییس آن‌ها (موبدان موبد) نقشی همتراز‌ شـاه‌ داشـتند. در عمل ایـن گـروه‌ استقلال تـام داشتند و می‌توان گفت دولتی در دولت تشکیل مـی‌دادند.

با ظهور آیین زرتشت روحانیان از نفوذ و قدرت بالایی در جامعه برخوردار شد. جایگاه آنان در بافت سیاسی و اجتماعی جـامعه به‌ حدی‌ بود کـه کـسی پیش از آموختن تعالیم مغان، به پادشاهی نمی‌توانست‌ برسد. احترام به روحانیان زرتشتی به‌عنوان‌ پیشوایان‌ و نمایندگان‌ دینی در میان مردم به صورت سنتی رواج داشت. براساس همین دید و نظری‌ که‌ نسبت‌ به آنها داشتند، نظارت و دخالت آنها در امور مـذهبی و عرفی را لازم می‌شمردند. آگاتیاس‌ می‌گوید:‌ که‌ مغان در نظر جامعه سخت گرامی بودند. او در ادامه‌ می‌آورد که در نزد ایرانیان‌ هیچ‌ چیز مشروع و دادگرانه نیست، مگر آنکه مغی آن را روا کرده‌ باشد.

با رسمی‌ شدن‌ دین‌ زرتشتی در دوره ساسانی نفوذ روحانیان کـه تـاج بر سر شاه می‌گذاشت و در شورای‌ سلطنتی‌ و انتخاب ولیعهد صاحب‌نظر بودند و با داشتن معابد و حق قضاوت و تعلیم‌ و تربیت‌ هر فرد زرتشتی قسمتی از مالکیت مادی و معنوی کلان دوره‌ ساسانی را در اختیار داشتند،رو‌ به‌ افزایش گـذاشت. عقاید عامیانه در دیانت زرتشتی ساسانی‌ به‌ آسانی باعث نفوذ همه‌جانبه موبدان در‌ زندگی‌ روزمره‌ فردی بود. براساس این‌ باورداشت‌ها‌ هر فرد در مـدت‌ شبانه‌ روز‌ بـر اثـر اندکی غفلت دستخوش گناه،پلیدی و نجاست می‌گشت.به دنبال همین‌ سیاست پیوسته بر خـرافات‌ افـزوده‌ می‌شد و گذشته از اعمال دینی، مواردی‌ چون‌ عطسه کردن، قضای‌ حاجت،چیدن‌ ناخن‌ و مو،روشن کردن چراغ‌ و مانند آن مراسمی جداگانه و دعـای‌ مخصوص بـه خـود پیدا کرد.

با توجه به آنچه بیان شد می توان نتیجه گرفت: اولا ایرانیان اصولا دارای روحیه ی دین مداری هستند و همواره در طول تاریخ پیرو آیین و دین خاصی بودند و دوماً در ایران باستان روحانیان و متولیان دینی از جایگاه بالای اجتماعی برخوردار بودند و همواره به عنوان واسط میان مردم و خدا عمل می کرده اند.

نویسنده: عاطفه کریمی

  • منبع
  • حقوق نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید