کودکانی که والدین خود را دوست ندارد، اغلب در برقراری رابطه با دیگران نیز دچار مشکل می شوند. منظور از مشکل در اینجا، عدم توانایی در ایجاد یک رابطه دوستانه یا عاطفی و رمانتیک با کسی است که در آن حس خوب، نوعی احساس امنیت و رضایت، داشته باشند.
عشق و محبت بین والدین و فرزندان اغلب بدیهی انگاشته می شود، در حالی که نباید چنین باشد. زیرا بسیار پیش می آید که بچه ها پدر و مادر خود را دوست ندارند. این نه یک اختلال است و نه چیزی غیر طبیعی؛ بلکه فقط واقعیتی است که گاهی اتفاق می افتد.
اینکه بچه ها والدین خود را دوست ندارند را نباید خیلی جدی بگیریم. بچه ها همیشه با والدین شان رابطه ای عاطفی برقرار می کنند، مگر اینکه مسئله یا مشکلی وجود داشته باشد. که در این صورت نوعی ارتباط عاطفی منفی شکل می گیرد که به صورت حس نفرت، رنجش یا نوعی بی تفاوتی و سردی خود را بروز می دهد.
بنابراین وقتی متوجه می شوید فرزندتان از شما فاصله گرفته است یا به نحوی حس رنجش یا نفرتش را به زبان می آورد بدانید که مشکلی وجود دارد، در اینجا عواطف به نحوی سرکوب شده اند، یا به خوبی از سوی والدین مدیریت نشده اند. پس عشق و عاطفه وجود دارد اما ابراز نمی شود.اما چرا چنین اتفاقی می افتد؟
منعکس کردن تصویر خودتان
یکی از دلایلی که کودک شما هیچ محبتی را نسبت به شما ندارد، فرایندی است که به آن " منعکس کردن تصویر خودتان" گفته می شود. به این معنا که کودک تصویری از رفتار و اعمال خود شما را به شما منعکس می کند. وقتی شما هیچ محبتی در کلام یا کردارتان نسبت به فرزندتان ندارید، کودک از شما یاد می گیرد و همین رفتار را بازتاب می دهد. کودک می آموزد که سرد و بی تفاوت باشد.
دقت داشته باشید که در چنین مواردی عدم محبت مسیر رشد عاطفی کودک را می بندد و یا دچار اختلال می کند. وقتی والدین آگاهانه یا ناخودآگاه ارتباط عاطفی خود را فرزندشان قطع می کنند، به او می فهمانند که این رابطه صرفا بر اساس نیاز و کاربرد و سود و فایده است.
کودک در چنین شرایطی یاد نمی گیرد که با محیط و دنیای اطراف خود با محبت و عشق ارتباط برقرار کند. او آن چیزی را به جهان خود پس می دهد که دریافت کرده است: سردی و بی تفاوتی. در اینجا محبت وجود دارد اما سرکوب و مهار شده و هیچ مجالی برای بروز پیدا نمی کند.
سطوح مختلف رها کردن کودک
یکی از دلایل دیگری که سبب می شود کودک والدین خود را دوست نداشته باشد، رها کردن کودک است. به این معنا که والدین در زندگی کودک حضور ندارند، و مراقبت و حمایت از او را عملا به شخص ثالث سپرده اند. مثلا کودک تمام طول روز فقط پرستار خود را می بیند، و عملا هیچ ارتباطی با پدر و مادر خود ندارد.
در چنین شرایطی کودک یا از والدین خود یک شخصیت ایده آلی مثل قهرمان می سازد، مثلا خیال می کند که پدرش که اکنون حضور ندارد قهرمانی شکست ناپذیر است؛ یا اینکه برعکس از آن ها دور می شود و نوعی حس سردی، رنجش و به تدریج نفرت در او به والدینش شکل می گیرد.
گاهی رها سازی به این معنی است که والدین حضور دارند، اما در مواقع حساسی که کودک نیاز به حمایت دارد، از او هیچ حمایتی نمی کنند. یا اینکه این قدر سرگرم کارهای روزانه خود هستند که از ابراز علاقه و عشق به فرزندشان وا می مانند.
وقتی فرزندان نیاز به حمایت والدین ، تکیه کردن و اعتماد به آنها دارند، و آنها جا خالی می دهند و نیستند، به تدریج فرزند از اعتماد به والدین خود سرخورده می شود، و از آن ها بدش می آید.
قربانیان والدین
گاهی فرزندان والدین خود را دوست ندارند، زیرا قربانی روابط خانوادگی ناسالم، خشونت خانوادگی و سوءِ استفاده قرار می گیرند. فرزندی که در خانواده از سوی والدینش مورد ضرب و شتم قرار می گیرد، با خشونت فیزیکی مواجه می شود یا به صورت ناعادلانه تنبیه می شود، به تدریج از خانواده خود خشم و نفرت به دل می گیرد. این نفرت بر روابط بیرونی او نیز تأثیر می گذارد و آنها را نیز تحت الشعاع قرار می دهد.
هر انسانی اولین نشانه های عشق و محبت را از کسانی می گیرد که از او مراقبت می کنند. این یک حقیقت است که محبت کردن به یک کودک هرگز زیاده روی نیست. با هر لبخند، هر بوسه، هر بغل و هر ابراز علاقه ای به او، مسیر رشد سالم و پیشرفت او را هموار می کنید.
جای هیچ شک و تردیدی نیست که هر دوری، هر بی محبتی و هر عدم ابراز علاقه ای مانعی سر راه رشد فرزند شماست.
دیدگاه