امروز: پنج شنبه, ۰۹ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۱۷ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۲۸ مارس ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 268259
۲۴۱۵
۱
۰
نسخه چاپی
J. K. Rowling

جی.کی. رولینگ؛ خالق هری پاتر کیست؟

شور و شوق رولینگ به زبان و ادبیات انگلیسی چشمه فیاض قدرت را در وجودش به جوشش درآورد و به وی امکان داد با نوشتن مجموعه کتابهای هری پاتر استعدادها و قابلیتهایش را شکوفا کرده و به چنان موقعیت و شوکتی دست یابد که هیچ گاه در تصورش نمی گنجید

جی.کی. رولینگ؛ خالق هری پاتر کیست؟

جوان رولینگ خالق اثر هری پاتر را می توان بی شک یکی از تاثیرگذارترین نویسندگانی دانست که آثارش بر روی طیف مختلف سنین بویژه نوجوانان تاثیرات فراوانی داشت.

زندگینامه جوان رولینگ

جوآن رولینگ در 31 ژوئیه سال 1965 متولد شد. پدر و مادرش پیتر و آن با عشق ازدواج کردند و ثمره ی این عشق دو کودک به نام های جوآن و دی بود. دوران کودکی جوآن بسیار خیال انگیز بود. او در انجام کارهای انفرادی بسیار مهارت داشت و در بیشتر مواقع در اتاقش و یا در میان علف های بلند به بازی تخیلی می پرداخت.

والدینش به امید پرورش قدرت تخیل فرزندشان از سالهای اولیه ی حیات خواندن کتاب را برای او آغاز کردند. خودش می گوید:« خانه پر از متاب بود و پدر و مادرم همیشه برایم کتاب می خواندند.» تخیل جوآن با قصه ی پریان و داستانهای خیالی و گاهی نیز ادبیات کلاسیک تغذیه شد و خطوط و برنامه ریزی ذهن او را تشکیل داد.

رولینگ می گوید:« روشن ترین خاطره ام از دوران کودکی تصویر پدر و مادرم روی صندلی است که کتاب وزش باد در شاخه های بید را برایم می خواندند. به یاد دارم که آن زمان آبله مرغان گرفته بودم. با وجود این، خاطره ی این کتاب در ذهنم مانده است.» رولینگ از کودکی به داستان و داستانسرایی علاقه ی وافری داشت. او اغلب قصه هایش را برای خواهرش، دی، تعریف می کرد. در تمام این داستان ها خرگوش نقش مهمی داشت. دی خرگوش را خیلی دوست داشت و از این قصه ها بی اندازه لذت می برد و همین امر به اشتیاق رولینگ برای نویسندگی پروبال داد.

اولین قصه ی او خرگوش و دوشیزه زنبور بود و بعد از این قصه هقت الماس نفرین شده را نوشت. خودش می گوید:« در آن زمان تصور می کردم یک داستان بلند نوشته ام. اما بعدها فهمیدم این یک داستان کوتاه بود.»

نقل مکان به شهر کوچک وینتر بورن در حومه ی بریستول موجب آشنایی آنها با یک خواهر و برادر با نام های، ویکی و یان پاتر، شد و رولینگ همیشه از این نام خوشش می آمد. رولینگ در یازده سالگی به دبیرستان وایدین رفت و در آنجا با شان هریس آشنا شد. شان اولین کسی بود که رولینگ با او در مورد آرزوی نویسنده شدنش به طور جدی صحبت کرد و او هم تنها کسی بود که فکر می کرد رولینگ به طور فطع موفق خواهد شد.

رولینگ در این زمینه می گوید:« وقتی من به این هدف می اندیشیم، شان به صورت مثبت و دلگرمی بخش درباره اش حرف می زد و درباره ی توانایی ام برای نوشتن، عبارات مثبت و نیرومند می گفت به طوری که تردید و ناباوری ام را دست کم برای آن لحظه، کنار می گذاشتم، و این احساس را به دست می آوردم که آنچه می خواهم کاملاً امکان پذیر است. به تدریج این واقعیت مهم را کشف کردم که از قدرت و توانایی نهفته ای برخوردارم که تا آن زمان از وجودش بی خبر بودم. در اینجا تاکیدم بر این نکته است که تشویق و بیان مثبت، شور و شوق و امید را که در درون هرکس نهفته است رها و بارور می سازد.»

رولینگ در سال 1983 وارد دانشگاه اگزتر در سواحل جنوبی انگلیس شد. زبان و ادبیات انگلیسی رشته ی مورد علاقه اش بود. اما با سماجت و فشار والدینش زبان فرانسه را برگزید. آنان اعتقاد داشتند که رشته ی زبان انگلیسی او را به جایی نمی رساند، بعکس اگر به تحصیل در رشته ی زبان و ادبیات فرانسه بپردازد می تواند به عنوان منشی دو زبانه، شغلی عالی پیدا کند و او چون نمی خواست والدینش را بیازارد علی رغم میل باطنی اش زبان فرانسه را برگزید. با وجود این بعدها گفت می بایستی در برابر سماجت والدینش ایستادگی می کرد و در زبان انگلیسی به تحصیل ادامه می داد. زیرا علاوه بر بی علاقگی به زبان فرانسه ناگزیر بود به عنوان بخشی از تحصیل یکسال در پاریس زندگی کند.

جی.کی. رولینگ؛ خالق هری پاتر کیست؟

به هر حال او سالیان درازی با یک تضاد درونی درگیر بود. زیرا از خواسته های خود می گذشت و به میل و آرزوی والدینش رفتار می کرد. او چند سال بعد در مقاله ای ارزشمند در نشریه ای به جوانان توصیه کرد که هرگز اجازه ندهند نحوه ی تفکر و قضاوت ناآگاهانه اطرافیانش، دایره ی فکری آنان را آنقدر تنگ کند که بدون استفاده از توانایی های باطنی شان، در باتلاق عدم تحرک فرو روند. تاکید کرد که ترس از انتقاد اطرافیان انسان را به عقب نشینی از اهداف خود وا می دارد تا با اندیشه حراست از موقعیت فعلی، زندگی پرشور و جاذبه را از خود دریغ کند.

بر این اساس حتی اگر غالب مردم به راهی اعتقاد دارند که شما از نظر سطح فکر و ذهنیت خود را هماهنگ با آن حس نمی کنید، با پیروی از ندای برخاسته از قلب تان در درستی راهی که برگزیده اید تردید به دل راه ندهید. این نگرش سالم آزادی انتخاب و عمل بیشتری را فرا رویتان قرار می دهد.

در ادامه ماجرا مشاهده خواهید کرد که شور و شوق رولینگ به زبان و ادبیات انگلیسی چشمه فیاض قدرت را در وجودش به جوشش درآورد و به وی امکان داد با نوشتن مجموعه کتابهای هری پاتر استعدادها و قابلیت هایش را شکوفا کرده و به چنان موقعیت و شوکتی دست یابد که هیچ گاه در تصورش نمی گنجید. اکنون برای چند لحظه به این نکته بیندیشید که اگر از این پس در هر کاری به نقطه نظرها و گفته های افراد بی اعتنا باشید چگونه زندگی خواهید کرد و یا اگر به رضایت و خشنودی اطرافیان، دوستان قدیمی، پدر و مادر و همکارانتان توجهی نداشتید، چه هدفهایی را دنبال می کردید؟ بیایید از هم اکنون تصمیم بگیرید که در پی همان دفها برویم.

 

 رولینگ بعد از فارغ التحصیلی در مکانهای مختلفی مشغول به کار شد. او دو سال در سازمان عفو بین المللی به پژوهش پرداخت؛ مدتی هم در اتاق بازرگانی منچستر در مقام کارمندی ساده کار کرد، که برایش بسیار خسته کننده و ملال‌آور بود. زیرا نه آن کار را دوست داشت و نه درآمدش زیاد بود.

خودش می گوید: «بعدها ثابت شد که در تمام دنیا منشی بدتر از من وجود ندارد.» او به تجربه دریافت تنها زمانی می تواند از یک زندگی پرهیجان بهره گیرد که مجذوب چیزی شود و جرقه هایی از هیجان در کار، او را برانگیزاند. در غیر این صورت احساس پوچی و بیهودگی وجودش را فرا گرفته و انرژی در وجودش پس می زند. به هر تقدیر پس از آن که میل به نوشتن رولینگ را برانگیخت و او به شدت به این انگیزه میل پیدا کرد، شور و شوق را به زندگی خود فرا خواند و در نوشتن کتابهایش از قلب و روحش مایه گذاشت. او در همه جا می گوید که شهرت خود را مدیون کلام با روح و سرشار از نیرو و شادابی خویش است.

او می گوید: دوست دارم آیندگان از من به عنوان فردی که از استعدادش به بهترین شیوه ی ممکن استفاده کرد یاد کنند.

آغاز کار رولینگ نیز بسیار جالب و خواندنی است. او همیشه هنگام عزیمت با قطار از لندن به منچستر و یا بالعکس به مطالعه می پرداخت و یا روی داستانی کار می کرد تا این که روزی قطار دچار نقص فنی شد و رفع عیب آن چهار ساعت طول کشید.

رولینگ خسته از وضعیت به گاوهایی که در مقابلش بودند خیره شده بود و خاص ترین حادثه ی عمرش در همان لحظه اتفاق افتاد. ناگهان فکر هری و مدرسه جادوگری مثل یک جرقه، مشعل اشتیاق را در او برافروخت، گویی صدایی در درون به او ندا می داد که زندگی بهتر و بزرگتری در مقام و موقعیتی متفاوت در انتظار اوست.

جی.کی. رولینگ؛ خالق هری پاتر کیست؟

رولینگ و هری پاتر

رولینگ ظرف چند روز به شخصیت هری پاتر شکل بخشید و شروع به طرح ماجراهای او کرد. خودش می گوید:« من از شش سالگی بی وقفه می نوشتم. اما هیچ گاه تا این اندازه هیجان زده نشده بودم. خواسته ی من نه امید صِرف یا آرزوی ساده معمولی، که رؤیایی بسیار سوزان و جانکاه بود که شراره هایش وجودم را می سوزاند. ایده هری پاتر زمانی چون جرقه در ذهنم درخشید که قطار به مدت چهار ساعت خراب شد و از کار افتاد و من قلمی در اختیار نداشتم تا افکار و تخیلاتم را به رشته تحریر درآورم. از این بابت بسیار ناخشنود بودم و از طرفی خجالت می کشیدم از کسی خودکار قرض کنم. ب

بعدها فهمیدم که این نارسایی راهم را برای رسیدن به هدفم هموار ساخت. زیرا به من مجال داد تا در مورد جرئیات داستانم از زوایای مختلف و جهات گوناگون تعمق کنم و شرایطی را فراهم آورم تا ریزه کاریهای آن ار ژرفای ذهنم بجوشد، متبلور شود و به سطح آید: پسری لاغر مردنی، عینکی و مومشکی که نمی دانست جادوگر است؛ این صحنه ها لحظه به لحظه برایم واقعی تر و ملموس تر می شد. فکر می کنم اگر خودکاری در اختیار داشتم، به خاطر کاهش سرعت تفکرم بخشهایی از داستان از قلم می افتاد. در صورتی که تمرکز موجب شد این ماجرا به طور کامل در ذهنم شکل بگیرد. گویی توسط انرژی نیرومند و اعجازانگیزی شارژ شده بودم.

عصر همان روز با انگیزه و شوق قلم بر روی کاغذ گذاشتم تا رویاهایم را تعقیب کنم. حس می کردم انسانی تازه هستم و آن روز روزی نو است و فرصتی تازه تا به آنچه در عالم خیال در ذهن پرورانده بودم مجال تجلی دهم. پس با عزمی راسخ نگارش کتاب سنگ جادو را آغاز کردم. هنگام بازگشت به منچستر دستنوشته هایم را با خودم بردم. این نوشته ها هر روز حجیم تر شدند. اما در 30 دسامبر 1990 اتفاقی افتاد که دنیای من و هری پاتر را برای همیشه تغییر داد: مرگ مادرم.

دوران طاقت فرسایی بود. پدرم، خواهرم و من گیج و مبهوت بودیم. او تنها 45 سال داشت. هرگز تصور نمی کردیم که به این زودی و در این سن ما را ترک کند. فشار فزاینده ای را روی سینه ام حس می کردم؛ گویی یک قطعه سنگ بزرگ را روی سینه ام فشار می دادند.

پس از 9 ماه اقامت در منچستر برای کار در یک موسسه آموزشی به پرتقال رفتم. این بار نیز دست نوشته های هری پاتر را که همچنان در حال افزایش بود، با خودم بردم. امیدوار بودم که ساعت کاری جدیدم این امکان را به من بدهد که جدی تر این رمان را بنویسم. ماجرای هری پاتر از زمان مرگ مادرم خیلی تغییر کرده و غم و اندوهم بر آن تاثیر گذاشته بود.

از سوی دیگر شوق دستیابی به هدفم مرا برانگیخت تا هفته نخست اقامتم در پرتقال فصل محبوب خود یعنی آیینه ی نفاق انگیز را بنویسم. گرمای اشتیاق را در وجودم حس می کردم و به توانایی خویش در رنگ و رو بخشیدن به زندگیم ایمان آورده بودم. به همین دلیل فکر می کردم هنگام بازگشت از پرتقال یک کتاب کامل را با خود بر می گردانم. اما این اتفاق نیفتاد. به جایش دخترم جسیکا را با خود برگرداندم. حقیقت امر این بود که من در پرتقال با مردی آشنا شده و پس از مدتی با او ازدواج کردم. گرچه این ازدواج نافرجام بود – اما بهترین عطیه ی زندگی را برایم به ارمغان آورد.

من شیفته نوشتن رویاهایم بودم و این شیفتگی را در تمام ذرات وجودم حس می کردم. بنابراین با وجود کمبود وقت و کار فراوان و سنگین، بی امان و دیوانه وار نوشتم. می خواستم هرچه زودتر کتابم را تمام کنم و آن را به دست ناشر بسپارم.

سرانجام این کتاب به پایان رسید. سه فصل نخست را در پوشه ای پلاستیکی گذاشتم و برای یک مشاور انتشاراتی ارسال کردم. او پوشه را به سرعت پس فرستاد. دومین مشاور انتشاراتی در نامه ای به اختصار نوشت بقیه داستان را برایش ارسال کنم. اگرچه او هنوز تمایلش را برای انتشار اعلام نکرده بود.

با وجود این همین نامه ی دو جمله ای بهترین نامه ای بود که در تمام طول زندگیم آن را می خواندم. به هر حال شرکتهای انتشاراتی زیادی بر روی تقاضایم خط بطلان کشیدند و کتاب ام را شایسته و مناسب چاپ ندانستند. تا این که کریستوفر مشاور انتشاراتی ام پس از یکسال کار و تلاش مداوم با من تماس گرفت و گفت انتشارات بلومزبری چاپ این کتاب را پذیرفته است. از فرط خوشحالی مثل احمق ها پرسیدم: «منظورت این است که می خواهند کتابم را چاپ کنند؟» و او پاسخ داد: «البته که می خواهند چاپ کنند.» بعد از اینکه گوشی را گذاشتم، جیغ بلندی کشیدم و به هوا پریدم.

جسیکا که در صندلی بلندش نشسته بود و با لذت چای می نوشید، با چشمانی وحشتزده به من خیره شد. بارها در مصاحبه هایم ضمن اشاره به ماجرای فوق به افراد تاکید کرده ام که هرگاه نیت شان برای آفریدن چیزی کامل باشد؛ یعنی سراپا طالب و آرزومند بوده و اعتقاد کامل داشته باشند که به انجامش قادرند و کاملاً مشتاق تصاحب آنند خواسته شان نمی تواند از تحقق باز ایستد. مشروط به اینکه هفته ها، ماه ها و شاید سالها در برابر موانعی که گاه در برابر شان قد علم می کند ایستادگی و مقاومت نشان دهند. به هرحال همه خواستار پیروزی اند. اما معدودی از افراد آمادگی دارند در راه آن تلاش کنند، قیمتش را بپردازند و آنچه را که ضرورت است انجام دهند.

اولین کتاب رولینگ «هری پاتر و سنگ جادو» تا پایان سال بسیاری از جوایز را به خود اختصاص داد، از جمله جایزه ی مرکز کتابهای کودکان و جایزه ی کتاب کودک سال بریتانیا. در ژوئن 1998 «هری پاتر و حفره ی اسرارآمیز» به چاپ رسید و هنوز سال به پایان نرسیده بود که «هری پاتر و زندانی آزکابان» از راه رسید.

بازار کتابهای هری پاتر چنان رونق پیدا کرد که در صدر فهرست کتابهای پرفروش جهان قرار گرفت. در تابستان 2000 سه کتاب نخست هری پاتر به اسامی «هری پاتر و سنگ جادو»، «هری پاتر و حفره ی اسرارآمیز» و «هری پاتر و زندانی آزباکان» با تیراژ 34 میلیون نسخه و به 35 زبان مختلف منتشر شد و ظرف سه سال 480 میلیون دلار فروش داشت.

در جولای 2000 چاپ اول کتاب«هری پاتر و جام آتش» با تیراژ 5 میلیون نسخه به سرعت به فروش رفت و برای چاپ دوم 2 میلیون نسخه پیش فروش شد. در ژوئن 2003 پنجمین کتاب از مجموعه هری پاتر به نام «هری پاتر و محفل ققنوس» برای کتابفروشی ها یک شوک قوی بود. ششمین کتاب این مجموعه به نام «هری پاتر و شاهزاده دوررگه» تنها در آمریکا ظرف 24 ساعت 7 میلیون نسخه به فروش رسید و ظرف مدتی کوتاه به پرفروشترین کتاب در تاریخ نشر مبدل گشت.

رولینگ از مدتها پیش تصمیم گرفته بود که تعداد مجموعه ی هری پاتر را به هفت جلد برساند و چون در هفتمین کتاب سرانجام زندگی هری پاتر مشخص می شد، علاقه مندان به این مجموعه گوش به زنگ بودند تا پس از انتشار این کتاب آن را خوانده و ببینند افسانه ی هری پاتر چگونه به پایان می رسد. سرانجام در جولای 2007 آخرین کتاب از مجموعه ی هری پاتر به عنوان «هری پاتر و گودال های مرگ» منتشر شد و رکورد پیش فروش کتاب را تا آن تاریخ شکست.

از سوی دیگر فیلمسازان هالیوود که ناظر فروش بی سابقه کتابهاب هری پاتر بودند کوشیدند با اقتباس از مجموعه هری پاتر این شوک نیرومند و فوق العاده را به دنیای سینما نیز سرایت دهند.

جی.کی.رولینگ در حال حاضر سیزدهمین زن ثروتمند بریتانیاست – ثروتمندتر از ملکه انگلیس-و فعلاً قصد ندارد کتاب دیگری را به مجموعه هری پاتر اضافه کند

منبع: سرگذشت مشهورترین زنان کارآفرین جهان - محمدرضا آل یاسین و مونا آل یاسین

  • منبع
  • حقوق نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید