امروز: سه شنبه, ۰۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ برابر با ۱۳ شوّال ۱۴۴۵ قمری و ۲۳ آوریل ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 273776
۱۶۲۳
۱
۰
نسخه چاپی
daoism

دائو | طریقت و عرفان دائویی | انسان کامل یا شنگ ژن در دائو

در حقیقت فیلسوفان مكتب دائويی نظام حاكم بر عالم طبيعت، تناسب و انتظامی را كه در آسمان و زمين جلوه گر بود، ناشی از قوه كيهانی ميدانستند و از آن به دائو تعبير می كردند. دائو قانون ثابت حاكم بر جريان اشياء و حركات موجودات است كه تمام هستی طبق آن به سوی كمال حركت مي كند. اين قانون كيهانی عملكرد جهان، نظام اخلاقی و اجتماعی را هدايت می نمايد تا به دنبال آن امور و سرنوشت انسان ها كنترل و مشخص شود؛ الگويی متعالی كه چيزی در جهان وجود ندارد كه بهره ای از نظم آن نداشته باشد.

دائو | طریقت و عرفان دائویی | انسان کامل یا شنگ ژن در دائو

آیین دائو سنت دینی منسجمی است که بیش از دو هزار سال در چین، کره و ژاپن رشد و دگرگونی مستمر داشته است. این آیین تاکنون در سراسر جهان از سیدنی گرفته تا تورنتو گسترش یافته است و پیروان آن را طیف گسترده‌ای از ملت‌ها با قومیت‌ها و پیشینه‌های گوناگون فرهنگی و قومی شامل می‌شود.

براى درك چشم انداز دينى در چين لازم است كه سه مكتب دائويى، كنفوسيوسى و بودايى را به عنوان سه جريان نيرومند كه دردل يك جريان اصلى با هم مخلوط مى شوند، بررسى كنيم. گرچه پيروان دائويى با ملايمت پيروان كنفوسيوس را ريشخند كرده اند و پيروان كنفوسيوس نيز براى اعتقادات دائويى و بودايى ارزش قليل قائل شده اند و نيز بودائيان پيروان كنفوسيوس را همچون زيردستان نگاه كرده اند، اما اين سه الگوى مختلف به همراه مؤسسات ومتوس مقدس گذشتگان، هريك آموخته اند كه در كنار يكديگر با صلح وصفا زندگى كنند.

دين دائويى يكى از سه دينى است كه دركنار دو دين ديگر به عنوان "سان چيائو" يا سه مذهب، به رسميت شناخته شده اند. اين سه دين، همان گونه كه گفته شد، با هم نيز آميزش داشته اند: بسيارى از چينيان متدین در مراسم عبادی هر سه دین شركت مى كنند. وجوه تمايز در اديان مزبور نيز آشكار است:

مطابق دين كنفوسيوسى، مذهب عبارت است از رعايت قواعد اخلاقى سلوك و معاشرت بين افراد بالاتر و پايين تر جامعه؛ بنابر نظر دين بودايى، مذهب عبارت است از نظام تزكيه و پرورش نفس مبتنى بر مراقبه و ترك دنيا؛ ِ و بنابر نظر دين دائويى، مذهب عبارت است از تبعيت باطنى ازيك طريقه الهى جهان.

دائو

از نظر تحت اللفظی، دائو به معنای «جاده» يا «طريقت» است؛ طريقتی كه سعی دارد سالك را به شناختی از خود، طبيعت و نظام طبيعی نزديك سازد، اما در كنار اين معنا برای آن معانی اشتقاقی فراوانی وجود دارد: «راهی كه پيروی می شود، روش بيان، آموزه، حكمت، قاعده رهبری و حقيقت اخلاقی.»

شباهت عرفان در تمام مذاهب دلالت بر آن دارد كه فقط يك راه درونى وجود دارد كه درمحيط هاى فرهنگى و مذهبى به بيان هاى گوناگون درمى آيد. عرفان دائو مانند تمام شكل هاى ديگر عرفان شرقى، با روش هاى آگاهانه ذهن و جسم كه براى دسترسى به تجربه عرفانى طرح ريزى شده است، خود را از عرفان غربى متمايز مى سازد. دائو به ّ طورسنتى به لائوزی یا لائوتسه باز مى گردد، شخصيتى افسانه اى كه داراى مقام تحقيق و فيلسوفى بزرگ بوده است؛ ولى از سرگذشت زندگى او مدارك و اسنادى در دست نيست تا آن جا كه حقيقت وجود خارجى وى مورد شك و ترديد است.

گفته شده كه او در ايالت چو درسال 604 قبل از ميلاد چشم به جهان گشود و در دربار سلطان به سمت خازن اسناد دولتى گماشته شد. كمى نگذشت كه به علت صفاى خاطر و سادگى روح انسانى از كار دولتى كناره گيرى كرد و چون انبوه مردم از راه كنجكاوى به زيارت او مى رفتند (ازجمله كنفوسيوس)، او را خسته كرده و از خانه گريزان شد و با ارابه اى كه به دو گاو سياه بسته شده بود، جامعه تبهكار و دنياى فريبنده را ترك كرد. ِ حافظ دروازه غربى شهر (يين هسى) كه از پيروان او بود، در پى او روان گشت تا از فضايل او برخوردار شود.

لائوتسه رساله اى براى او املاء كرد كه تاكنون باقى مانده و به نام دستور و نيروى دائو ( دائودجينگ) معروف مى باشد. در اين رساله كه شامل جملات قصار و مرموز است، لائوتسه عقايد خود را به طور مبهم تسليم دروازه بان نموده و راه خود را پيش مى گيرد و ديگر خبرى از او نمى شود. آن هايى كه وجود او را منكر مى شوند، معتقدند فلسفه دائو روزگارى كهن تر از كنفوسيوس در چين به وجود آمده و اين رساله را نيز لائوتسه ننوشته، بلكه منسوب به حكيمان باستانى چين مى باشد.

جوانگ زی- متفكر قرن چهارم پ.م. نيز دومين شخصيت مطرح اين جريان است كه نقش بی بديلی در تفسير و معرفی ابعاد مختلف اين مكتب داشته است. شعار هميشگی اين آئين، عمل كردن بر طريق طبيعت، كسب آرامش و رضايت خاطر با تسليم شدن در برابر دائو و عدم تلاش جهت كسب موقعيت اجتماعی و ثروت بود.

در حقیقت تجربه بشری از تغییر یا دگرگونی در ابدان ما و جهان پیرامون ما در کانون تجربه پیروان دائو قرار دارد، همانگونه که ایمان به خدای لایتغیر سرمدی جوهره نظام دینی اسلام، یهود و مسیحیت را تشکیل می‌دهد.

بنابر آراء اكثر پژوهشگران امروزی دائوئيزم فلسفی كه اصطلاح «دائو باوری كلاسيك» نيز بدان اطلاق می شود، با لائوزی و جوانگ زی آغاز شده است. از این رو گاهی فلسفه «لائو- جوانگ» نيز ناميده می شود كه تأثير بسيار عميقی بر پيشرفت فلسفه و فرهنگ چين نيز داشته است و بطور مستقيم با دو نوشتة مهم اين دو به نام «دائو ده جينگ» و «جوانگ زی» پيوند خورده است. 

شاخه های دائو

در اينجا اشاره به اين نكته حائز اهميت است كه مكتب دائو بعدها به دو شاخه تقسيم می شود:

1- مكتب دائو به عنوان فلسفه، كه آن را دائوجيا ناميده اند؛

2- مكتب دائو به عنوان دين، كه آن را دائوجيائو می نامند.

تعاليم اين دو نه تنها با هم متفاوت است، بلكه گاهی متضاد نيز هست. مكتب دائوی فلسفی، اصل پيروی از طبيعت را آموزش می دهد، در حاليكه دين دائو اصول عمل كردن عليه طبيعت را مي آموزد.

به عنوان مثال، لائوزی وجوانگ زی مرگ را روند طبيعی زندگی می دانستند كه انسان بايد آن را با تسليم و رضا طی كند؛ اما آموزش اصلی دين دائو اصول و فنون چگونگی دوری جستن از مرگ است كه برخلاف روند طبيعت است و گويی می خواهد بر طبيعت تسلّط يابد.

دائو | طریقت و عرفان دائویی | انسان کامل یا شنگ ژن در دائو

طریقت و عرفان دائویی

اغلب از دائو به عنوان خاستگاه و منشأ جهان ياد می شود. همچنين در متن كتاب دائوده جينگ واژه دائو برای نخستين بار در معنای حقیقت غایی به کار رفته است.

در اين معنا دائو يگانه راهی است كه همه راه های چندگانه بشری را در بر می گيرد. از اين روی بر لزوم پيروی از نظم طبيعی دائو تأكيد شده و انديشمندان معتقد بودند كه اين امر برای سعادت فرد كافی است. بر اساس اين متون، دائو نمی تواند حقيقتاً نامگذاری شود و فراتر از آن است كه بتوان حد و حدودی برای آن تعيين كرد.

نكته ای كه بايد به آن اشاره نمود اين است كه دائو را به وسيله لغات نمي توان توصيف كرد، اما به صورت مبهم ميتوان در موازنه پيچيده با طبيعت دريافت. دائو قانون يا نظام طبيعت است كه به وسيله خود طبيعت شناخته می شود.

در حقیقت فیلسوفان مكتب دائويی نظام حاكم بر عالم طبيعت، تناسب و انتظامی را كه در آسمان و زمين جلوه گر بود، ناشی از قوه كيهانی ميدانستند و از آن به دائو تعبير می كردند. دائو قانون ثابت حاكم بر جريان اشياء و حركات موجودات است كه تمام هستی طبق آن به سوی كمال حركت مي كند. اين قانون كيهانی عملكرد جهان، نظام اخلاقی و اجتماعی را هدايت می نمايد تا به دنبال آن امور و سرنوشت انسان ها كنترل و مشخص شود؛ الگويی متعالی كه چيزی در جهان وجود ندارد كه بهره ای از نظم آن نداشته باشد.

دائو يك قانون كيهانی يا اصلی از نظام طبيعت است. آن مطلق برتر، ماده اوليه جهان، خالق و مادر تمامی چيزهاست، قدرت نظم جهان از نزديك شدن به جوهر اوست، در هرموردی رازآلود و متعالی است، اما بطور متناقضی هم ماندگار است و هم طبيعی.

دائو مبداء و نقطة اصلی آغاز دوگانگی و همه كثرات است.  آن هر چيزی را در بر می گيرد، به ويژه دو نيروی يين و يانگ كه متقابلاً برای خلق كردن و زنده نگه داشتن همه حيات عمل می كنند. آن اصل غايی است كه جهان را در برمی گيرد و اصل خلاّقی است كه منشأ همه هستی را نمايان می سازد؛ آسمان، زمين و همه موجودات از آن بوجود می آيند.

آرمان لائوتسه درباره زندگى خود بر بنياد تعاليم "وو-وى" ( بودن يا نبودن) نهاده شده است. او نه تنها هنر دست به كارى نزدن، بلكه نبودن را نيز آموخته است.

پیدایش مکتب دائو همزمان با «جنگ ايالات» بوده است. از آنجايی كه نگرش عمده مكتب دائو وجود هماهنگی بين انسان و طبيعت است، پيروان اين مكتب بر اين باور بودند كه علت هرج و مرج و بی نظمی اجتماعی و سياسی حاكم، از بين رفتن هماهنگی جامعه انسانی با طبيعت است. آنها معتقد بودند كه انسان بايد از طبيعت پيروی كند نه از جامعه و انسان را موجودی «طبيعی» می دانستند كه بايد برای رسيدن به آرامش و رضايت درونی به اصل خويش بازگردد و تسليم طبيعت و قانون دائو گردد.

اين انسان، اگرچه جزئی از كل هستی به شمار می آيد، اما با پيروی از اصول دائو كه همان راه طبيعت است، می تواند به حكيمی فرزانه تبديل گردد كه واسطه ای ميان آسمان و زمين و مظهر دائو است. از اين روی در مكتب دائوئی، طبيعت، دائو و انسان، رئوس مثلث جهان هستی را تشكيل می دهند و ميان آنها ارتباطی تنگاتنگ وجود دارد.

جوانگ زی یکی از فیلسوفان دائو و مبلغان این آیین، هراس از مُردن را یکی از خاستگاه های اصلی بدبختی انسان می داند؛ ولی او می آموزد که این هراس از راه فهمیدن از میان می رود.

بنابر نظر جوانگ زی نتيجه نهايى يعنى آرمان زندگى، حالتى است كه انسان در آن زر را در دامن تپه خاك خواهد كرد و مرواريدها را به دريا خواهد افكند. اونه براى ثروت تلاش خواهد كرد و نه براى شهرت و نه از زندگى دراز شاد و نه از مرگ در جوانى اندوهگين خواهد شد. نه در پيروزى خوشى خواهد ُجست و نه ازشكست رنج خواهد برد. شكوه او نه تخت شاهى كه اين بينش است كه "همه يك اند و زندگى ومرگ يكى است".

انسانى كه طبيعت را به طور ناب دنبال مى كند، چون كودكى مى شود كه خود مى رود بى آن كه بداند به كجا مى رود؛ و مى ايستد بى آن كه بداند چرا مى ايستد؛ خود را با شرايط هستى هماهنگ مى كند. اين زندگى آرمانى است كه جوانگ دزو آن را "گشت ِ وگذار شاد" مى نامد.

انسان همان طور كه با از دست دادن حالت كودكى ناشاد مى شود، جامعه نيز آن گاه سرگردان شد كه انسان را در آيين هاى منع هاى اخلاقى و اجبارهاى اجتماعى به زنجير كشيد. جوانگ دزو فرزانگان را براى ساختمان تمدن سرزنش مى كرد نه مردم را، وقتى فرزانگان پيدا شدند، مردم را براى پاك كردن جسم هاشان با آيين ها نگران كردند. آن براى خوشنود ساختن انديشه هاى خود، مردم را با "انسانيت" و "درستكارى" گمراه كردند.

جوانگ دزی مى گويد: "شناسايى باستانيان كامل بود، چگونه؟ آنان در آغاز هنوز نمى دانستند كه چيزها هستند. اين كامل ترين شناسايى است و چيزى به آن نمى توان افزود. آنان سپس دانستند كه چيزها هستند، ولى هنوز ميان آنان تفاوتى نمى شناختند. سپس ميان آن ها تفاوت گذاشتند ولى هنوز در اين باره دليل نمى آوردند، ولى آن گاه كه دست به دليل گشودند، ِكل دائو از ميان رفت. با از ميان رفتن كل، تعصب فردى پيدا شد. شناسايى برتر آن است كه به وسيله حس هاى تن آموخته مى شود. اين تنها يك رشد ناگزير و طبيعى است كه در آن، قصد انسان سهمى ندارد... ."

هدف نهايى، ِ مجذوب جذبه كل شدن است و نشانش، آسايش، تنهايى، هماهنگى و كارى نكردن است. انسان نمى تواند راهى به اين جذبه بگشايد؛ آن بايد خود به خود و در خود به ِخودى كامل پيدا شود. و اين، نتيجه تمايل فطرى است نه نتيجه يك اراده آگاهانه. هر كوشش متعمدانه از سوى انسان براى زنده ماندن و يا پيش بردن مقصد، اين مبدأِ برتر را نقض مى كند و نتايجى به بارمى آورد كه درست درجهت مخالف خواسته هاى اوست.

"آن كه بر سر پنجه مى ايستد، نمى تواند راست قامتانه بايستد.

آن كس كه گام هاى بلند بر مى دارد، نمى تواند مسافتى طولانى را طى كند.

آن كه خود را مى نمايد، نمى درخشد.

آن كس كه خود را مى ستايد، به موفقيت دست پيدا نمى كند.

آن كس كه اعتماد بيش از حد به خود دارد، دوام نمى آورد."

از نظر طريقت، چنين كسى از سوى همه مورد تنفر است. هر قدر شخص بيرون برود، به همان مقدار كمتر خواهد دانست؛ بنابراين كسى كه داراى طريقت است، هرگز چنين موضعى نمى گيرد. او نظر واضحى از همه چيز دارد بدون اين كه بنگرد؛ او در همه امور دستاورد خواهد داشت بدون اين كه كارى انجام دهد. گرچه او با دقت متوجه همه چيزهايى است كه بر او و بر ديگران رخ مى دهد، او به همراه ديگر انسان ها در فعاليت هاى دنيا مشاركت مى كند وليكن درهمان هنگام در اعماق قلبش جداى از غريو و شيون دنيا باقى مى ماند. آرامش و اطمينان مهم ترين فضائلى هستند كه هم ظاهر و هم باطن انسان كامل را متمايز مى دارند. انسان كامل و مقدس، باصفا و وقارش ميزان هرآن چه در زير آسمان و زمين است، مى شود.

دائو | طریقت و عرفان دائویی | انسان کامل یا شنگ ژن در دائو

انسان کامل یا شنگ ژن در دائو

يكي از انديشه های فلسفی مهم در چين و در مكتب دائويی اين است كه بنياد انسان و جهان يك چيز است و آسمان، زمين و انسان سه سطح اصلی و موازی هستند كه هميشه مكمل يكديگرند و در يكديگر اثر می گذارند.

مطابق با اين انديشه آنها يك تثليث را تشكيل می دهند كه در آن انسان نقش مهمی را ايفا می كند و واسطه ای ميان آسمان و زمين است كه بايد در هماهنگی كامل با طبيعت و جهان عمل نمايد. انسانی كه اين خصوصيت را داراست «حكيم فرزانه» يا «انسان كامل» ناميده می شود.

حكيم فرزانه يا انسان كامل با دو مفهوم «سلبی» و «ايجابی» در ارتباط است كه مفهوم سلبی «وو- وی» (بی عملی) و مفهوم ايجابی «زی- ژان» (خود انگيختگی) ناميده می شود. مهمترين وجه اين دو مفهوم اين است كه انسان كامل خود به دنبال رفعت و جلال و شكوه نيست و از هر نام و آوازه ای پرهيز دارد، اما در عين حال عالی ترين مرتبه از آن اوست.

«فروتنی، نگاهداشت كمال است. بيراهه رفتن، راست رفتن است. مقعر بودن، محدب بودن است. تهی بودن، از نو شاداب بودن است. نداشتن، آراسته بودن است. بسيار داشتن، محروم بودن است. پس، فرزانه اضداد را يكی می داند و نمونه ای بنياد می نهد جهان را. در پوشيدگی می ماند و به طبع ناپنهان است. از آن رو كه اظهار نفس نمی كند، والا است. چون دعوی نام نمی كند، نام می يابد. چون ياوه نيست، نيكوترين است.»

در مكتب دائو رفتار «انسان فرزانه» (شنگ ژن) يا «شخص اصيل» (جن ژن) شرح شده و پيروی و تقليد از اين نمونه آرمانی به همگان توصيه شده است. در واقع اين مكتب، الگويی برای كمال مطلوب بشری ارائه داده كه ني كرفتار، دلپسند، هماهنگ و موزون با جریان های طبیعت است.

او كسی است كه آرامش و بی عملی دارد و اجازه می دهد جريان های عالم به آزادی در سراسر او ساری شوند و به دنبال آن، هم خردمند وهم جهان، در آرامش و سكون دائو به وحدت ميرسند.

حکیم فرزانه با شخصیت خود همانند یک غریبه رفتار می کند.

او هرگز خوشبختی و رضايت خاطر خودش را با "اين" و "آن"تعيين نمی كند و به همين دليل است كه او هرگز خوشی و سعادت خودش را از دست نمی دهد و در عين اينكه هدف مشخصی ندارد، اهداف شخصی او تحقق می يابد.

همچنين حكيم فرزانه می داند كه هر چيزی به وسيله ضد خودش دنبال مي شود آنگونه كه انسان به وسيله سايه اش.

حكيم فرزانه همانند آب جاری است تا پست ترين مكان ها را تصاحب كند و فروتن است؛ درحاليكه به همه چيز سود می رساند. از مكان های سخت عبور می كند؛ بر همه چيز برتری و تفوق می يابد بدون اينكه تلاش و مبارزه كند؛ او راكد و ايستا نيست.

حكيم فرزانه دائو ده جينگ بين يك چيز و مخالف آن، هيچيك را ترجيح نمی دهد، بلكه بی طرف و بی اثر است. خردمند (شنگ ژن) آرام است؛ از امور جهان كناره گيری می كند؛ ارزش های رايج را به سبب غيرطبيعی بودن آنها رد می كند؛ با نحوه زندگی خودجوش و بی هيچ تلاش شرافتمندانه ای به سوی پيشرفت و ترقی حركت می كند؛ رقابت نمی كند؛ زيرا ممكن است اختلال و آشوب ايجاد شود. او اجازه می دهد دائو و طبيعت آزادانه او را كنترل كنند و درون او عمل نمايند و بيان می دارد كه اگر كسی اين گونه رفتار نمايد، هم عالم هستی و هم خود فرد به نيكوترين وجه، برطريق خاص خود جريان خواهند يافت.

«طبق دائو ده جينگ انسان حكيم (شنگ ژن) كسی است كه بتواند همكاری و هارمونی اجتماعی را براساس دائو ارتقاء دهد. حكيم فردی است كه عملش از حركات غيرضروری خالی است. كسی كه آموزش می دهد بدون آنكه تلاش كند كه آموزش دهد؛ كسی كه می تواند همه چيز انجام دهد بدون آن كه تلاش كند همه چيز را انجام دهد.

حكيم كسی است كه عمل خودخواهانه ندارد و شرافت و تواضع در او جمع است. حكيم نرم خو و مهربان است؛ صادق و جدی است؛ اما دنبال آن نيست كه ديگران او را به نرم خويی، مهربانی، صداقت و جديت بشناسند. حكيم از همه چيز منقطع است؛ اما از همه چيز مواظبت می كند. دائو می آموزد بايد مانند چوب نتراشيده بود. چوب مادامی كه تراشيده نشده می تواند به هر شكلی قطع شود.

سخنانی از جوانگ زی از استادان مکتب دائو

جوانگ زی در «حكايت دانش در شمال پرسه می زند»، چنين می نويسد:

عرش و فرش، زيباترين چيزها را در خود دارند؛ اما چيزی درباره آن نمی گويند: فصول چهارگانه از واضح ترين قوانين تبعيت می كنند؛ اما آن را به بحث نمی گذارند.

همه اشياء ساختار و تركيب كامل و مشخص خود را دارند؛ اما سخنی از آن بر زبان نمی آورند.

حكما و فرزانگان، نظام ستودنی عرش و فرش را ملاحظه می نمايند و به درجه فهم و درك ساختار برجسته و ممتاز اشياء می رسند. از اين رو، اين، همان «انسان كامل» است كه به وی گفته می شود، كاری انجام ندهد و همان «والاترين فرزانه» است كه هيچ را خلق می كند؛ و اين، بدان معنی است كه آن ها عرش و فرش را به مثابه الگويشان مورد ملاحظه قرار می دهند.

منابع

عرفان دائو | عصمت اسلامی | فصلنامه فرهنگی و هنری | 1396

"وو- وی"،مهمترين وصف انسان كامل از ديدگاه لائوزی | طاهره توکلی | افسانه کاظمی | مطالعات عرفانی | شماره هجدهم | پاییز و زمستان 1392

  • منبع
  • حقوق نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید