رابطه نزدیک بین آنا و پدرش با بقیه خانواده اش متفاوت بود. او یک کودک پر جنب و جوش بود و شهرت بدکاری و نابهنجاری داشت. فروید در سال 1899 به دوست خود ویلهلم فلیس نوشت : آنا از طریق اعمال شیطانی اش کاملا زیبا شده است.
زندگی آنا فروید
آنا فروید در سوم دسامبر 1895 متولد شد. او جوان ترین دختر سیگموند فروید و مارتا برنای بود. او در شرایط راحت بورژوایی بزرگ شد.
با وجود آنكه آنا فروید ممكن است بچه برنامه ریزی نشده ای بوده باشد (او گفت كه اگر روش ضدبارداری مطمئن تری در دسترس والدینش بود، او هرگز به دنیا نمی آمد) از بین شش فرزند فروید تنها كسی بود كه راه او را ادامه داد.
پدرش در نامه ای كه به یكی از دوستانش نوشت، تولد او را به جای اینكه با اشتیاق خبر دهد به صورت رویدادی كه ناگزیر آن را پذیرفته است اطلاع داد و اظهار داشت كه اگر نوزاد پسر می بود این امر را تلگرافی به او خبر می داد.
آنا فروید دوران کودکی خود را با نارضایتی گذراند. او هرگز ارتباط نزدیکی با مادرش نداشت و به جای مادر، پرستارش ژوزفین او را پرورش داد. او با خواهران و برادرانش نیز مشکل داشت، به ویژه با خواهرش سوفی فروید.
برای آنا، سوفی، که جذاب تر بود، تهدیدی برای جلب علاقه پدرش به شمار می رفت. دو خواهر جوان، یکی به زیبایی و دیگری به مخ معروف شدند. پدرش یک بار از آنا بعنوان حسود مادام العمر سوفی یاد کرد. علاوه بر رقابت میان دو خواهر، آنا مشکلات دیگری نیز داشت – یک کودک تا حدودی ناراحت بود و طی نامه هایی پنهانی به پدرش از انواع افکار و احساسات ناخوشایند خودش شکایت می کرد که چگونه این افکار او را مورد آزار و اذیت قرار می دهند. او به طور کلی، بی رحمانه با برادران و خواهرانش رقابت می کرد و در نتیجه او را به طور مکرر به مزارع بهداشتی برای استراحت کامل، و پیاده روی های سالم سازی می فرستادند. او بسیار لاغر شده بود و لازم بود چند کیلو اضافه کند. او از افسردگی و اختلال خوردن نیز رنج میبرد.
هنگامی كه رقیبش (كه همان خواهرش سوفی بود) در سال 1913 ازدواج كرد. آنا به پدرش نوشت، من از اینكه سوفی ازدواج كرد خوشحال هستم، چونكه جر و بحث بی پایانی كه بین ما بود برای من وحشتناك بود.
رابطه نزدیک بین آنا و پدرش با بقیه خانواده اش متفاوت بود. او یک کودک پر جنب و جوش بود و شهرت بدکاری و نابهنجاری داشت. فروید در سال 1899 به دوست خود ویلهلم فلیس نوشت : “آنا از طریق اعمال شیطانی اش کاملا زیبا شده است.” فروید در نامه هایش بیشتر از سایرین خانواده به او اشاره میکرد.
بعدها آنا فروید می گوید که او در مدرسه چیزی یاد نمی گیرد؛ در عوض او از پدر و مهمانانش در خانه آموخت. به این ترتیب بود که او عبری، آلمانی، انگلیسی، فرانسوی و ایتالیایی را بیاد گرفتت . او شروع به خواندن کارهای پدرش کرد و در 15 سالگی رویای نوزده ماهگیش را تفسیر کرد. مفسران متوجه شده اند که در آنا آنا فقط موضوعات ممنوعه را در ذهنش تداعی و توهم می کند. آنا تحصیلات خود را در Lyceum Cotth در وین در سال 1912 به پایان رساند. او در معرض افسردگی و بیاشتهایی عصبی بود.او در مورد آینده بسیار احساس ناامنی می کرد.
با وجود تمامی این ناكامی ها، سال تولد آنا، یعنی 1895، به طور سمبلیك یا شاید حتی پیشگویانه بود، زیرا با ظهور روانكاوی همزمان بود و دیگر آنكه آنا تنها فرزند فروید بود كه راه پدرش را ادامه داد و روانكاو شد. همچنین پدرش نسبت به آنا بی توجه نبود، به زودی آنا محبوب پدرش شد و طولی نكشید كه وی «همچنانكه به سیگار برگ عادت داشت به خردسال ترین دخترش نیز خو گرفت.»
آنا در 14 سالگی بر حسب علاقه اش در جلسات انجمن روان كاوی شركت می كرد و با دقت به شرح حالهایی كه مطرح وبحث میشد گوش می داد.
آنا در 22 سالگی، به سبب پیوند عاطفی كه با پدرش برقرار كرده بود و نگرانی های آنا در مورد آنچه كه فروید «امیال جنسی او» می نامید، تحلیل وی را آغاز كرد. او رؤیاهای خشونت باری مانند تیراندازی، كشتن، مردن و دفاع از وی در برابر دشمنان، گزارش می داد. بعدها از فروید به خاطر تحلیل كردن دخترش شدیداً انتقاد كردند. یك نویسنده آن را «درمانی غیرممكن كه زنا با محارم را در بردارد... و نمایش ادیپی كه در دو انتهای كاناپه روان كاوی جریان دارد» خواند.
چند سال بعد، (در سال 1922) آنا فروید به انجمن روان كاوی وین پیوست و مقاله ای با عنوان «غلبه بر خیال پردازی ها و رویاهای روز » ارائه داد. با اینكه وی ادعا می كرد كه تجربه یك بیمار را شرح میدهد، ولی در واقع خیال پردازی های خودش را نقل می كرد. وی درباره رابطه عشقی حاوی زنا با محارم بین پدر و دختر، تنبیه بدنی و ارضای جنسی از طریق استمنا صحبت می كرد.
این مقاله با استقبال فروید و همكارانش رو به رو شد و موجبات پذیرش وی به انجمن را فراهم كرد. آنا هرگز ازدواج نكرد. او زندگی خودش را در راه روان كاوی كودكان دچار اختلال هیجانی و پرستاری از پدرش به هنگام دوره طولانی بیماری وی صرف كرد. «مراقبت و پرستاری آنا از وی اجتناب ناپذیر بود. در دهه پایانی عمر فروید او به عنوان مهمترین شخص بی همتا در زندگی اش ظاهر می شود» تمامی پیوندها و جدایی های آنا، بیماری و كارهایش، در دفتر فروید ثبت شده اند.
آنا فروید از 1927 تا 1934 ریاست انجمن بین المللی تحلیل روانی را به عهده داشت و به کار تحلیل روانی کودکان می پرداخت. در 1937، در تأسیس و اداره ی یک مهدکودک برای کودکان فقیر همکاری کرد. وقتی که اتریش توسط نیرو های نازی آلمان اشغال شد، آنا به خانواده اش کمک کرد تا به انگلستان مهاجرت کنند. او در سال 1950 از دانشگاه کلارک مدرک افتخاری را دریافت کرد که اولین مدرک دانشگاهی او محسوب می شد. بعد ها نیز از چند دانشگاه دیگر از جمله هاروارد، ییل و وین مدارک افتخاری دیگری اخذ کرد. او بعد از تقریبا شصت سال روانکاوی کودکان و نوجوانان، در 1982 سکته کرد و درگذشت. بعد از فوت او منزلش در شهر لندن به موزه ی فروید تبدیل شد.
آنا فروید و روانکاوی
زیگموند فروید عمدتا بر ضمیر تاخودآگاه تمرکز داشت، ولی آنا بیشتر به مطالعه و تحقیق در مورد «خود» پرداخت و در درمان و تحلیل روانی عمدتا بر آن تأکید می کرد. او می دانست نهاد، حود و فراخود چطور با یک دیگر در تعامل هستند و به پدرش نشان داد که چطور تحلیل روانی کودکان با بزرگسالان تفاوت دارد.
معروف ترین اثر آنا فروید کتاب من و مکانیسم های دفاعی است که در آن علاوه بر بررسی بعضی نظریه های فروید که در سال های اخیر باطل شده اند، توضیحات ارزشمندی در مورد نحوه ی شکل گیری مکانیسم های دفاعی و کارکرد آن ها بیان کرده است. واژه ی «دفاع» در روان شناسی برای اولین بار در 1894 توسط فروید به کار رفت.
آنا فروید همچون پدرش این واژه را چنین توصیف می کند: تلاش «خود» برای رهایی از ایده ها و اعمال رنج آور و غیر قابل تحمل که می تواند منجر به روان رنجوری شود. در واقع «خود»، برای مقاومت در برابر خواسته های ضمیر ناخودآگاه از جمله نیاز های جنسی و پرخاشگری، یک مکانیسم دفاعی ایجاد می کند. «خود» همیشه سعی می کند با استفاده از عقل و منطق، امیال و هوس ها را سرکوب کند، آن ها را به دیگران فرافکنی کند یا به طور کلی این امیال را انکار کند. «خود» همواره در پی تعادل بخشیدن میان خود و نهاد و باید و نباید های فرا خود است.
آنا می گوید وقتی که یک غریزه ی طبیعی در انسان ظاهر می شود «خود» می خواهد آن را ارضا کند، ولی فراخود این اجازه را به او نمی دهد. «خود» تسلیم فراخود می شود، ولی مشکل همچنان پابرجا باقی می ماند. «خود» با امیال و غرایز فرد مبارزه می کند و به منظور کاهش رنج ناشی از عدم ارضای غرایز، نوعی مکانیسم دفاعی ایجاد می کند تا تسلیم شدنش را به فراخود توجیه کند.
به عقیده ی آنا فروید، فراخود موجود فریب کاری است که اجازه نمی دهد «خود» با غرایز تفاهم پیدا کند. فراخود معیار های اخلاقی والایی را برای «خود» مشخص می کند که بر اساس آن ها، رابطه ی جنسی عمل زشت و بدی است و پرخاشگری یک رفتار ضد اجتماعی است. بدین ترتیب، «خود» به انکار دست می زند؛ ولی انکار فقط باعث می شود آن امیال و غرایز از معرض دید او خارج شوند و در جای دیگری به شکل ویژگی های شخصیتی بیمار گونه یا روان رنجورانه بروز پیدا کنند. وقتی که «خود» همواره گوش به فرمان احکام فراخود باشد؟ فرد هرگز احساسات و غرایزش را ابراز نکرده و همیشه در ترس زندگی می کند.
فروید در رابطه زنی را مثال می زند که در کودکی آرزو داشته لباس ها و وسایل خاصی را داشته باشد تا مثل بقیه بچه ها و بهتر از آن ها باشد، ولی چنین چیزی برایش فراهم نشده بود و در بزرگسالی این آرزوها را به دنیای بیرون فرافکنی کرده بود. یعنی به زندگی عاشقانه ی دیگران علاقه نشان می داد و از صحبت راجع به مدهای لباس لذت می برد، ولی این چیز ها را برای خودش زیاده از حد می دانست. فروید این عمل را نوعی مکانیسم دفاعی سالم می دانست. شکل مخرب تر مکانیسم دفاعی سرکوب نام دارد. به عقیده ی آنا فروید سرکوب، خطرناک ترین مکانیسم دفاعی است، چون باعث می شود از بخشی از زندگی غریزی خود غافل شویم و در نتیجه شخصیتمان دچار مشکل می شود.
آنا فروید می نویسد همه ی مکانیسم های دفاعی ضرورتا بد نیستند. وقتی به مکانیسم های دفاعی کودکان می نگریم، می بینیم وقتی بچه ها خودشان را در مقابل دنیای قدرتمند و خطرناک بزرگ سالان نسبتا ضعیف می بینند، در نتیجه به خیال بافی و نقش بازی کردن می پردازند. به این ترتیب، به جای منفعل بودن، نقش فعالی را بر عهده گرفته و قدرت را از محیط اطراف خود پس می گیرند.
آنا فروید مشاهده کرده بود که نوجوانان اغلب ضد اجتماع می شوند، از افراد خانواده فاصله می گیرند، بسیار تغییر پذیر می شوند و سبک پوشش و آرایش موهای خود را به سرعت تغییر می دهند، به گرایش های سیاسی و مذهبی دلبستگی پیدا می کنند و خود را مرکز جهان می پندارند و از خود راضی می شوند. آنا فروید معتقد بود در هر دوره که میل جنسی اوج می گیرد، اگر فرد نتواند این امیال را از راه درست ارضا کند دچار بیماری های روان پریشی و روان رنجوری می شود.
منبع: مکاتب روان شناسی - حمیدرضا بلوچ
دیدگاه