عدد هشت در معماری اسلامی
کاربرد هندسی اعداد
استفاده از حروف و اعداد تمثیلی، یکی از روش های ورود به عالم مثالی است که برای ادراک ساحت های متعالی وجود به کار گرفته می شود. فیثاغورث و پیروانش معتقد بودند که اعداد صرفاً به دلیل جنبه کمی نیست که اهمیت دارند بلکه دارای جنبه کیفی نیز هستند و این جنبه کیفی اعداد است که آن حال و هوا و احساس را در ترکیباتشان ایجاد می کند.
ریشه های نظری این موضوع در آرا بسیاری از فلاسفه قدیمی مانند آکونیاس حضور داشته و بعدها توسط فلاسفه ای اسلامی مانند اخوان الصفا نیز توسعه یافته است. این اندیشمندان معتقد بودند که جهانی که تعین پیدا کرده و در آن زندگی می کنیم بر اساس اعداد شکل گرفته است.
به عقیده آنان پایه جوهری عالم، اولین فیض بر نفس و زبان توحید و تنزیه عدد است، بنابراین عدد است که باید کمیت محض شمرده شود. قاضی سعید قمی نیز به نقش تمثیلی اعداد اشاره کرده و آن را مبنای مشترک عوالم غیب و شهادت می داند.
بنیادی ترین عدد جهت تولید تناسبات هندسی خاص، عدد «یک» است این قابلیت را دارد که همه چند وجهی های منتظم را در خود تولید و محاط کند. مثلث، مربع، پنج ضلعی، شش ضلعی، هشت ضلعی، ده ضلعی و دوازده ضلعی، همگی به وسیله ی دایره تولید می شوند و در دل آن جای می گیرند. بدین سان تمامی ابعاد یک بنا، در نهایت از دایره مأخوذ است که رمز آشکار وحدت وجود و همه امکانات وجود را خود دارد.
عدد هشت
در باورهای اسلامی، هشت فرشته، عرش را كه محاط بر جهان است، نگه داشتهاند. اين هشت فرشته با هشت بخش فضا و گروههای حروف الفبا در الفبای عربی منطبقند.
در انديشههای بودايی، هشت نماد كامل بودن، كل ممكنات و نماد هشت تفال نيك است. در باور چينی ها به معنای كليت و نيكبختی است. سهخطی های «يی چينگ» و ستونهای «مينگدانگ» تالار نور يا زيجخانه چينی هشت تا هستند.
ژاپنيها اعتقاد دارند كه در آسمانها هشت ايزد (يا هشت خداي رعد و برق) وجود دارد.” “آينهی «آماتراسو» [خدای بانوی خورشيد ژاپنی] (هرچند دقيقاً نمی دانيم آينهی او به چه شكلی بوده) هشت عدد بوده است.
در اعتقادات عبری، هشت عدد تمام و شكوه است و ارزش عدد «يهوه» و «ربٌ» هشت است. به اعتقاد هندوها، 8*8 يعني نظم آسماني كه در زمين مقرر شده است و معابد مطابق الگوي ماندالا، كه نماد 8*8 است، ساخته شدهاند.
عـدد هـشت بـه جهت کاربرد ویژهای که در هنر و معماری اسلامی دارد، از جمله اعداد قابل تأمّل است. با توجّه بـه ماهیّت رمزگونۀ اعداد و معانی پنهان در هر عدد، این سؤال مطرح است که آیـا کاربرد عدد هشت در هـنر و مـعماری اسلامی نیز از نوعی بینش عمیق اسلامی سرچشمه میگیرد یا نه؟
علاوه بر ذکر این عدد در قرآن و روایات و نسبت دادن آن به تعداد بهشت ها و تعداد ملائکان حامل عرش ، با جستجو در منابع فلسفی عرفانی، به اشاره ای رمزگونه از این عدد میرسیم. آنجا که شیخ اشراق برای نخستین بار سخن از عالم مثال میزند و به آن عالم لقب « اقلیم هشتم» می دهد. با تجسم بخشیدن به هندسه عوالم و نسبت دادن عدد هشت در هنر و معماری به دیدگاه عالم واسط یا عالم مثال، دریچه ای شگرف از مبانی نظری و اعتقادی معماران مسلمان بر ما گشوده می شود.
در قرآن و روایات، تعداد بهشتها و تعداد ملائک حامل عرش، هشت برشمرده شده است. با جستجو در منابع فلسفی ـ عرفانی، به اشاراتی درباب این عـدد میرسیم. شیخ اشراق برای نخستین بار از عالَم مثال سخن میگوید و به آن عنوان «اقلیم هشتم» میدهد. با پی بردن به هندسۀ عوالم و نسبت دادن عدد هشت در هنر و معماری به عالَم واسط یا عالَم مـثال، دریـچهای شگرف از مبانی نظری و بینشیِ معماران اسلامی بر ما گشوده میشود.
علم اعداد هرچند بهظاهر معلوم و آشکار است، اما آن را اسراری است که عامّه از آن بیخبرند. اعداد تنها برای شـمارش نـیست، بـلکه چنان که در یونان باستان فیثاغورسیان دریافته بودند، دلالتهای مابعد الطـّبیعی نیز دارد. عدد هشت علاوه بر کاربرد شمارشی خود، حامل برخی اشارات و دلالات رمزی است که در این نوشتار سعی بـر ایـن اسـت که با یافتن معانی عدد هشت، به شرح اشاراتی بپردازیم کـه در هـنر و معماری اسلامی وجود دارد. از جمله حقایق مطرح در عرفان و فلسفه اسلامی که به نظر میرسد هنرمندان و معماران مـا در آثـار خـود به آن توجه داشته اند، موضوع عوالم سه گانه یا چهارگانه است.
مـراتب هـستی
بـنابر دیدگاه حکما، عالَم را مراتبی است که پایینترینِ آن عالَم مادّه یا طبیعت و بالاترینِ آن، عالَم عـقلی اسـت. در مـیان این عوالم، تطابق و تناظر برقرار است. جهان محسوس مشتقّ از جهان معقول است و در سیر نـزولی از مـرتبة معقول، انجماد و تحجّر یافته است. در اين تنزّل و تدنّی، حقيقت ذاتي جهان معقول متغیّر نـمیگردد، بـلکه در قـالب صورت ها درمیآید. طبق این اصل، ماهیَّتی که در عالَم مادّه با وجودی خاص مـوجود اسـت، با وجود برتر مثالی و عقلی در عالم برین حضور دارد. به عبارت دیگر، هرچه در ایـن جـهان مـادّی است مثال یا نمونهای در جهان بالا دارد و نمونۀ این جهانی و دانی، نردبانی جهت صعود به آن حـقیقت عـالی است.
مراتب هستی در آثار حکما (گاه با کمی تفاوت تعبیر) اجمالاً عـبارتاند از : 1. عـالَم مـُلک یا جهان محسوس؛ 2. عالَم ملکوت یا جهان مثالی؛ 3. عالَم جبروت یا جهان معقول.
هانری کـربن، عـوالم وجـود را بدین سان بر شمرده است: جهان انسان خاکی که موضوع ادراک حواس اسـت؛ جـهان نفس یا ملکوت که بهطور اخصّ، عالَم ادراک از طریق خیال است، و جهان معقول محض (کروبیان یا جـبروت) کـه موضوع معرفت عقلانی است.
عالم مثال
از جمله مباحث مهم که عـارفان و اکـثر فیلسوفان اسلامی، از زمان سهروردی به بعد، بـا الفـاظ و اصـطلاحات گوناگون در آثار خود به آن اشاره کـردهاند، عـالم مثال یا خیال است.
سهروردی نخستین فیلسوفی است که وجودشناسی عالَم واسط را مـطرح مـیکند و همۀ عرفا و حکمای اسلام بـه ایـن بحث بـازخواهند گـشت و آن را بـسط خواهند داد. در واقع، این بحث دارای اهمیَّت بـسیاری اسـت و در صدر نظرگاهی قرار دارد که در برابر حیات پس از مرگِ وجود انسانی گشوده میشود. عـالَم مـثال نقش سهگانهای دارد: رستاخیز به واسطۀ هـمین عالم تحقّق پیدا مـیکند، زیـرا که آن مکان «اجسام لطیف» اسـت؛ از طـریق همین عالَم، رموزی که پیامبران و نیز اصحاب تجربههای شهودی به آن اشاره کردهاند، بـهواقع تـحقّق پیدا میکند؛ در نتیجه، تأویل دادهـهای قـرآنی بـهواسطه همین عالم امـکانپذیرخواهد بـود.
عالَم مثال عالَم واسط میان عالم معقول (وجودات محض نورانی) و عالَم محسوس است و عـضوی کـه به ادراک آن نائل آید خیال فعّال اسـت. عـالم مثال، عـالم مـُثُل افـلاطونی نیست، بلکه عالَم صـُورِ معلَّقه است، یعنی جهانی که مظهر عالَم محسوس است که مقدَّم بر اوست و عـاَلم مـعقول که سرمشقِ اوست. این جهان بـینِ عـالَم مـعقول و عـالَم مـحسوس، جهانی است کـه مـیانجی و برزخی و مجمع عالَمهاست.
در واقع، سهروردی افزون بر وجود عالَم مُثُل افـلاطونی (مـُثُل نـوریّه)، به حکم شهود و برهان، برای تمام پدیـدههای جـزئی ایـن عـالم، صـورت و مـثالی در عالَم مثالی قائل بود که حد فاصل میان عالَم محسوس و عالَم معقول، یا به تعبیر دیگر، واسطۀ عالَم روحانی و عالَم جسمانی است. در واقع، موجودات جهان حسّی، مـظاهر و جلوههای عالَم مثال هستند.
مطابق با تقسیم عوالم وجود به عالم محسوس، عالَم مثال یا ملکوت و عالم عقول مجرَّده، برای معرفت هریک از این عوالم، قوۀ ویژهای در انسان وجود دارد؛ برای ارتـباط بـا عالم حسّ، قوای حسّی، برای ارتباط با عالم ملکوت یا عالم مثال، قوۀ خیال متصِّل و برای درک عالم عقول، قوۀ عاقله در انسان به کار میآید.
اقلیم هشتم
از نظر کربن، سـهروردی اوّلیـن فیلسوفی است که این عالم واسط را کشف و طرح نموده است و به دو عالم معقول و محسوس که مورد قبول اغلب حکماست، عالم دیگری را به نـام عـالم مثال معلَّقه یا عالم اشـباح مـجرّده میافزاید و آن را «اقلیم هشتم» مینامد: «اقلیم هشتم یعنی عالم مثال، زیرا که عالم مقداری به هشت قسمت تقسیم میشود که هفت قسم آن همان اقلیمهای هـفتگانه اسـت که در آن مقادیر حسّی قـرار دارد و قـسمت هشتم اقلیمی است که دارای مقادیر مثالی است و این همان عالم مُثُل معلَّقه است که اجسام صعودکننده به آسمان در آن وجود دارد؛ و جابلقا و جابلسا اسامی شهرهایی در عالم مثال است که پیامبر (ص) نام آنـها را بـر زبان رانده است، جز آنکه جابلقا و جابلسا1 دو شهر از جهان عناصر عالم مثال و هورقلیا شهری از جهان افلاک عالم مثال است».
سهروردی در داستان رساله الطیر خود (که ترجمة رسالةالطَـیر بـوعلی سـیناست) بهصورت رمـزی به این اقلیم اشاره میکند: مرغان از دام جسته رساله الطَّیر سفر آغاز میکنند و از کوههای خطرناک یکی پس از دیگری میگذرند و بـه کوه هشتم میرسند: «سپس، رفتیم تا به کوه هشتم رسیدیم. از بـلندی سـرش بـه آسمان رسیده بود. چون به نزدیکش رسیدیم، الحان مرغان شنیدیم که از خوشی آن نالهها، بال ما سست مـیشد و مـیافتادیم. و نعمتهای الوان دیدیم و صورتها دیدیم که چشم از وی بر نتوانستیم داشتن».
اقـلیم هـشتم، جـهانی متفاوت است که با نحوۀ ادراک مخصوصی، یعنی با حواسّ باطنی مانند چشم جان و گـوش جان قابل کشف و شناخت است و در حقیقت، جهانی واقعی است، در عینحال که جسمانی نـیز نیست. به تعبیر سـهروردی، بـرای ارتباط با اقلیم هشتم، تنها از قوّه خیال میتوان استفاده نمود و شناخت ابعاد و مقادیر آن با این قوّه میسّر است.
چون عالم جسمانی را دو بخش عنصری و فلکی است، عالم مثال نیز واجد این دو بـخش خواهد بود. جابلقا و جابرسا از شهرهای عالم مثال عنصریاند و هورقلیا در عالم مثال فلکی جای دارد؛ هرکدام از این شهرها را عجایبی است بیشمار و عجایب هورقلیا بیش از عجایب آن دو شهر دیگر است.
هورقليا از ديدگاه سهروردی نـام يكی از شـهرهای اقليم هشتم است و درعینحال، چون آن شهر شگفتانگیز در عالم مثال در حكم پايتخت است، عالم مثال را بهطورکلی عالم هورقليا نيز میتوان گفت.
تسمیه عالم مثال بهعنوان «اقلیم هشتم» معانی رمزی بـسیاری بـا خود حمل میکند که شارحان و مفسّران، مطالب مختلفی دربارۀ آن بیان کردهاند. اما آنچه مدّنظر این مقاله است، ناظر به نگرشی درباب عالم مثال است که بر طرح و اجرای مـعماری اسـلامی حاکم بوده است.
اعداد به صِرفِ عدد بودنشان، با هر معنی که داشته باشند، مستقلّاً کاربردی در معماری نتوانند داشت. عدد برای کاربردی شدن در هنر و معماری باید قالب هندسی بـپذیرد. قـالب عـدد در معماری، «هندسه» است. به نـظر مـیرسد کـه ذکر مختصری از علم اعداد و رابطة آن با علم هندسه از منظر متفکّران، مبحث حاضر را قوام بیشتر خواهد بخشید.
عدد و هندسه مقدَّس
تـنزّل بـخشیدن اعـداد به علمی صرفاً کمّی، میراث دنیای جدید اسـت، وگـرنه اعداد صرفاً کمیّتهایی برای شمارش و محاسبه نیستند، بلکه این کاربرد به نازلترین سطح علم اعداد تعلَق دارد.
در بیشتر سنَّتها و فـرهنگها، خـصوصاً سـنَّت بابلی، هندو و فیثاغورثی، عدد، اصل بنیادینی است که جهان عـینی حاصل آن است و عدد منشأ همهچیزها و مبدأ هماهنگی نهفته در عالم به شمار میرود. دنیا به معنی مطلق جهان نـیست، بـلکه دنـیا، همان جهان جسمانی و علائق آن است و بس. در فلسفة هرمسی، جهان اعداد و جـهان مـنطق یکی انگاشته شدهاند و اعداد صرفاً کمّیّت نیستند، بلکه کیفیاتی نمادین به شمار میروند. از نظر افلاطون، اعـداد مـظهر هـماهنگی عالماند و از نظر ارسطو، عدد منشأ و جوهر همه چیز است. در فلسفه یونانی، اعـداد فـرد مـذکَّر و اعداد زوج مؤنَّثاند.
عدد در مرتبۀ تجسّمیخود به هندسه مبدَّل میشود، بنابراین، اگر آن را در تعریفِ شـمارشی مـحصور بـدانیم، آنچه از هندسه نیز به دست میآید کمّیّت محض خواهد بود. اعداد فیثاغورثی بههیچوجه بـه آن صـورت نیست که متجدَّدان، یعنی فیزیکدانان یا ریاضیدانان میپندارند؛ علم اعداد سنَّتی با عـلم حـساب غـیرسنَّتی متجدّدان متفاوت است، ولو اینکه به علم اخیر همۀ ابعاد جبری یا ابعاد دیگری کـه گـنجایش آن را دارد اضافه شود.
نوعی هندسه مقدَّس نیز هست که با علم آموزشگاهی کـه امـروزه هـندسه نامیده میشود، عمیقاً و به همان اندازه که در مورد اعداد گفته شد، فرق دارد. چنین هندسهای نـهتنها بـه کمّیّت محض راجع نیست ، بلکه به عکس، اساساً جنبة کیفی دارد. همین حـقیقت، در مـورد عـلم اعداد نیز صادق است، زیرا که اعداد در اصل، گرچه بنابر تمثیل «عدد» نامیده میشود، در واقـع در ارتـباط بـا عالَم ما، در قطب مقابل اعداد حساب معمولی قرار دارد.
بنابراین، آنچه از اعـداد مـورد نظر است، بسیار فراتر از چیزی است که دانشمندان امروز میانگارند. اعداد را حقیقتی است که خالی کـردن آن از ایـن حقایق، پایین آوردن آن به جنبۀ صِرفاً کمی آن است. هرچند عدد هرگز بهطور کـامل از ایـن معانی تهی نمیشود، اما با تحلیل اعـداد بـرحَسَب جـنبة کمی آن، چیزی از معارفی که حکمای پیشین بـه آن اشـاره کردهاند دانسته نمیگردد.
منظور از هندسه به معنای رمزی رازآموزی آن، هندسهای است کـه هـندسۀ غیر سنّتی، باقیماندۀ سادۀ مـنحطّی از آن بـیش نیست کـه از مـعنای عـمیقی که داشت تهی شده و به نـظر ریـاضیدانان جدید یکسره ازدست رفته است. همۀ آیینهایی که فعل پدیدآورنده و نظم بـخشندۀ خـدا را با هندسه و در نتیجه و بهتَبَع آن با مـعماریای که از هندسه جداییناپذیر اسـت یـکی میشمارند، بر همین پایه اسـتوارند و مـیدانیم که این آیینها از مذهب فیثاغورثی در آنچه از سازمانهای غربی رازآموزی باقی است به نـحوی پیـوسته و مداوم محفوظ مانده و به آنـها انـتقالیافته اسـت. این طرز تـفکّر مـخصوصاً به سخن افلاطون مـربوط مـیشود، آنجا که میگوید: «فعل خدا همواره جنبه هندسی دارد».
در این نوشتار سعی برآن اسـت کـه به حکمت عدد هشت دست بـیابیم، و بـر اساس آنـچه گـذشت کـوشش ما در تطبیق این عـدد با عالَم مثال است. از آنجا که ما عالَم مثال را واسط میان عالَم محسوس و معقول مـیدانیم، بـاید برای این دو عالم نیز صورتهای هـندسی شـایستهای ذکـر شـود.
از سـوی دیگر، اگر در صـدد اثـبات کاربرد اعداد و هندسه در معماری بر اساس نظریۀ عوالم سهگانه باشیم، نمیتوان صرفاً به بیان صورت عـالم مـثال بـسنده کرد. بنابراین، با مراجعه به فرهنگهای مـختلف و آراء صـاحبنظران در ایـن عـرصه، هـندسۀ عـالم معقول و محسوس باید تعیین گردد تا عالم مثال بهعنوان عالم واسط، هویَّت هندسی خود را بیابد.
مربَّع، نماد زمین و عالم محسوس
شاید بتوان بهروشنی ادّعا کرد که نـهتنها در باور اسلامی، بلکه در تمام تمدّنها، صورت زمین و عالَم محسوس مربَّع دانسته میشود. در اغلب منابعی که در صدد ذکر اشکال انتزاعی زمین و آسمان برآمدهاند، سخن از فرم مربَّع برای زمین و فرم دایره بـرای آسـمان است و تکرار این مسأله در منابع، با هر دیدگاه یا نحله فکری، آنچنان فراوان است که نمیتوان ادّعایی جز این نمود.
مکعَّب از همة اشکال دیگر مسجَّلتر است، یعنی شکلی اسـت کـه به حدّ اعلای تنوّع و تعیّن مطابقت دارد؛ از این رو شکلی است که بهاتّفاق عناصر جسمانی به زمین نسبت داده میشود، از حیث اینکه این سیاره عنصرِ پایـان دهـنده و پایانی ظهور در حالت جسمانی اسـت و بـالطَّبع با آخر دور ظهور یا آنچه ما نقطة توقّف حرکت دوری نامیدیم مطابقت دارد؛ بنابراین، مکعَّب، در واقع، عالیترین شکل یا صورت جسم جامد است و از حیث اینکه ثـبات یـا استقرارْ مستلزم توقّف هـر حـرکتی است، نمودار ثبات یا استقرار به شمار میرود. مربَّع شکلی خودْ انعکاس و خودْ جفت است و رمز زمین یا مادّیَّت.
در کیهانشناسی اسلامی، مربَّع و مکعَّب نماد کامل مادّه و تجسّماند. بـنا بـه هندسة اقلیدسی و با استفاده از خطوط، 4 بهعنوان یک فرم پاینده (استاتیک) به مربَّع تبدیل میشود. مربَّع بهعنوان یا مکعَّب 6 بهعنوان ، ساکنترین و منفعلترین شکلهاست؛ ظاهریترین و ثابتترین جنبه آفرینش را ارائه میدهد. بنابراین، مکعَّب را نـماد زمـین در مقیاس بـزرگ و انسان در مقیاس کوچک میدانند. مکعَّب نشاندهندة زمین به معنای سنَّتی این کلمه است، ... در این سنَّت، اَشـکال کروی یا مدوَّر به آسمان و اَشکال مکعَّب و مربَّع به زمین ربـط داده مـیشود.
دایره، نماد آسمان و عالم معقول
گفتنی است که کره قبل از هر چیز شکل اوَّلی است، زیرا که کـمتر از هـمه اشکال تنوّع میپذیرد و در هر جهتی که قرار گیرد هیئت خود را حفظ میکند و از جـمله در هـر حـرکت وضعی حول مرکز آن میتوان همه وضعهای متوالی آن را دقیقاً بر یکدیگر منطبق کرد. بنابراین، شاید بـتوان گفت که شکل کره از همه اشکال هندسی کلّیتر است و به نحوی از انحاء، اشـکال دیگر را در بردارد ... و به هـمین دلیـل است که در همة سنَّتها، شکل کروی شکل «تخم عالم»، یعنی نمایشگر کلّ امکانات است، و به همین جهت است که شکل کروی کامل یا شکل متناظر آن در هندسة مسطَّحه، یعنی شکل دایره، هـرگز در عالم جسمانی و مادّی تحقّق نمییابد.
قوانین تناسب بهطور سنَّتی مبتنی بر تقسیم دایره توسّط اشکال منتظمی است که مماس با آن در داخل آن رسم شدهاند. بنابراین، تمام ابعاد یک بنا از دایـره بـه دست میآید که رمز واضح وحدت وجود است که تمام مقدورات هستی را در بردارد. اگر مربَّع نماد زمین، تجسَم و محدودیَّت است، دایره نماد آسمان، تروّح و عدم محدودیّت است.
شکل مـربَّع و مـکعب رمز زمین و دایره و کره رمز آسمانهاست. مربَّع، بارزترین فرم آفرینش، به مثابة زمین، وضعیَت قطبی کمّیّت را نشان میدهد، در حالی که دایره، به مثابة آسمان، کیفیّت را نشان میدهد.
دیدگاهی که مربَّع را نماد زمین و دایره را نماد آسمان معرفی میکند، در باورهای اسلامی خلاصه نمیشود. به سبب ساختار ثبات و استقرار مربَّع و چرخش و بینهایت بودن دایره، میتوان گفت که این نـظر در هـمه فـرهنگهای سنَّتی مانند هند و ایران بـه چـشم مـیخورَد.
دایره نهتنها نمود کامل عدالت – برابری در همه جهات در حوزه محدود- است، بلکه زیباترین خاستگاه همة چندضلعیهاست که هم دربردارنده و هـم زیـرساخت آنـها به شمار میرود. دایره همیشه بهعنوان رمز ابـدیت قـلمداد شده است که چونان هستی محض نه آغازی دارد و نه انجامی.
هشتضلعی و عالم مثال
بعد از تطبیق شکل دایره بـر آسـمان و عـالم ملکوت وشکل مربَّع بر زمین و عالم مُلک، حال باید شـکلی را که نمایانگر عالَم مثال است بهدرستی تحلیل کرد. رسیدن به فرم قابل قبول برای عالم مثال، بسیاری از رمـوز بـه کـار رفته در معماری اسلامی را بر ما روشن تواند کرد. آنچه مسلَّم اسـت بـه جهت نقش واسط عالم مثال، شکل آن نیز باید در میانة شکل مرَّبع و دایره باشد.
از آنجا که دایـره فـرمی بـدون وجه است، مربَّع برای اتّصال به فرم دایره باید در چرخشی حول مـرکز، وجـوه خـود را متکثّر کند تا در نهایت از کثرت وجوه تقریباً بر دایره منطبق گردد. اما در این مـیان اعـداد و فـرمهای هندسی متعددی تشکیل میشود که از این میان باید صحیحترین شکل را برگزید.
از نظر رنـه گـنون شکل دایره بهطور مستقیم و بیواسطه به مربع بدل نتواند شد. بنابراین، شکل دیـگری در مـیانۀ ایـن دو شکل لازم است که دالّ بر انتقال باشد و متناظر با عالم مثال. او هشتضلعی3 را شکل عالم مـثال دانـسته است. اگر ما به واسط بین مربَّع و دایره بپردازیم، هشتضلعی حقیقتاً اوَّلیـن حـدّ بـرای تبدیل مربع به دایره است.
بهعبارت دیگر، فرم مربَّع برای رسیدن به فرم دایره، در اوَّلیـن گـام، به فرم هشتضلعی میرسد. بعد از تعاریفی که برای عالم مثال ذکر گـردید، بـه نـظر میرسد که کشف قرابت این فرم با اصطلاح «اقلیم هشتم» در نزد شیخ اشراق راه تحقیق را بـه کـلی روشـن میسازد. همانطور که گذشت، شیخ اشراق عالم مثال و شهرهای آن را (از جمله هورقلیا کـه شـگفتترین شهر آن عالم است) «اقلیم هشتم» نامیده است.
همچنین آیهای از قرآن کریم که بیانگر آن است که هـشت فـرشته عرش خدا را حمل میکنند دالّ بر همین حقیقت تواند بود (حاقّه، آیه 17). اگـر مـا عرش خدای تعالی را فرمی کروی تصوّر کـنیم، عـرش بـر هشت ستون از ملائک استوار گردیده است. ایـن تـجسّم و تصوّر، شالودۀ بنای معماری اسلامی است. با تطبیق این دیدگاه بر مصادیق مـعماری اسـلامی، میتوان شواهد روشنی در تأیید انـتساب فـرم هشتضلعی بـر عـالم مـثال به دست آورد.
هشت در هنر و معماری
هـنر هـنرمند اسلامیجلوهای از حقایق الهی است و معماری عرصة مناسبی برای بروز این خلّاقیت بـه شـمار میرود. استفاده از عدد و شمارگان در قالب هـندسه و تناسبات معماری، تبحّر در اسـتفاده از مـؤلَفههای چندضلعی در هندسه و نقوش از جمله مـواردی اسـت که میتوان در معماری دوران اسلامی بدان اشاره نمود؛ از آن جمله میتوان به استفاده از عـدد هـشت در معماری اسلامی اشاره کرد؛ هـندسه کـه تـوسط مجموعهای متناسب از اعـداد در تـعادل، توازن و وحدت بصری بـه وجـود میآید، ابتدا در روح متعالی معمار صورت میبندد و سپس در کالبد بصریِ بنا ظهور مییابد که جـلوه گـاه روح وحدت نظام بخش جهان هستی اسـت.
بـهراستی میتوان گـفت کـه مـعماری از ابتدا با علم اعـداد هماهنگی داشته است. معماری مقدس قرون وسطی رشته دیگری برای فعالیت عددی بود که بـنیادهای عـلمالعددی آن در کارگاههای معماران و بنَایان دارای دانش ریاضی و فـنّی سـتودنی مـنتقل مـیشد.
فرم هشتضلعی را مـیتوان بـا دو هندسه نشان داد: نخست، بهصورت یک «هشتتایی منتظم»، و دیگر به شکل هشت پر که در هنر اسلامی به آن «شـمسه» نـیز گـفته میشود. هشتتایی منتظم بیشتر در بناهای معماری و اصـول طـرح مـعماری نـمود دارد و شـکل شـمسه در تزئینات بنا و کاشیکاریها. فرم هشتضلعی کاربردهای ویژهای در معماری داشته است که از مهمترین کاربردهای آن بهطور برجسته، پایههای هشتگانهای است که گنبد بر آن قرار میگیرد که در معماری «جریو» نـامیده میشود.
هر گنبد نیاز به چهارپایه دارد. این پایه مربع که موجب استواری بناست حاوی نوعی دلالت رمزی است، به این معنی که صورت هندسی مربع نمودگار ثبات و استواری زمین است. مـیان پایـة مربع شکل و نیمدایره خود گنبد، یک سلسله اشکال هندسی وجود دارد؛ همه آنها مبتنی بر حالات مختلفی از هشت ضلعی است که به منزله اشکال انتقالیاند. این اشکال نماینده ساحتهایی از وجـودند کـه میان قلمرو مادی و قلمرو روحانی جای دارند. بیان بصری این نظام وجود، به بهترین وجه با هندسه نشان داده شده است. به عـبارت دیـگر، برای عبور از مربع به عـنوان رمـز زمین و رسیدن به گنبد که رمز آسمان است ، به هشت ضلعی نیاز داریم که رمز عالم مثال است.
در واقع، هشت، رمز عبور از عالم بـرون بـه عالم درون است، گذر از عـالم مـحسوس به عالم معقول. شاید به همین دلیل است که تعمیدگاه مسیحیان با وجود تحوّلات رنسانس، هنوز به همان فرم هشتضلعی خود باقیمانده است، چراکه تعمیدگاه رمز باززایی و نوعی انتقال از عـالم بـیرون کلیسا به درون است. نمونه استفاده از هشت با کاربرد انتقال از برون به درون را میتوان در «هشتی» ها نیز ذکر کرد که معماران اسلامی در ساخت خانهها به آن توجّه داشتهاند.
در این روش معماری، بعد از سـر در، وارد هـشت یا هـشتی یا کریاس میشدند که در بیشتر موارد، شکل آن هشتضلعی است. منظور از هشت چیزی است که از فضاهای داخلی خـانه بیرون آمده و تنها جایی است که با بیرون خانه ارتباط دارد. ایـن فـضا و راهـروی پیچ در پیچ منتهی به حیاطهای بیرونی و اندرونی، مانع دید افراد غریبه به داخل حریم مقدَّس خانواده مـیشد. ایـجاد مکث، تقسیم فضایی، و فضایی جهت انتظار از عملکردهای جالب توجه این عنصر است.
عـلاوه بـر پایه گنبدهای مساجد، فرم هشتتایی در ساخت منارهها نیز لحاظ گردیده است؛ شاید بتوان فرم ایـن منارهها را با عالم مثال نیز مرتبط دانست، چراکه میتوان منارهها را عبارت از عمودی دانـست که زمین را به آسـمان اتـصال میدهد و معنی انتقال از زمین به آسمان را القا میکند. با جستجو در منابع معماری اسلامی، علاوه بر منارههایی که با فرم هشتضلعی ساختهشده، به منارههایی برمیخوریم که روی پایهای چهارگوش، فرم هشتضلعی بهصورت سـتونی بالارونده کشیده شده است و در نهایت به شکل دایره یا استوانه در انتهای فرم بدل گردیده است. ساخت اینگونه منارهها در دوره اسلامی، علیالخصوص در دوره عثمانی و در مصر بسیار به چشم میخورد. مطالعه در ساختار منارهها نشان مـیدهد کـه فرمهایی که برای ساخت آن به کار رفته است بیشتر در مربع، هشتضلعی و دایره خلاصه میشود.
منبع
حکمت عدد هشت در هنر و معماری اسلامی - وحیده وثوق زاده و دیگران - جاویدان خرد - شماره 30 - پاییز و زمستان 1395
دیدگاه