مکبث اثر ماندگار شکسپیر
از میان آثار ماندگار شکسپیر و نمایشنامههایش که هر کدام دنیایی ویژه را برای خوانندگانش روایت میکند؛ نمایشنامهی مکبث؛ روایت «جاهطلبی»، «گناه» و «انتقام» است. روایت داستانی خونین که ترکیب خیال و واقعیت است.
مَکبِـث نمایشنامهای تراژیک اثر ویلیام شکسپیر است. این نمایشنامه کوتاهترین تراژدی و یکی از محبوبترین آثار اوست که بنا به اعتقاد بسیاری بین سالهای ۱۵۹۹ و ۱۶۰۶ میلادی نوشته شدهاست.
شکسپیر که نمایشنامهای چیرهدست و محبوب بود آثار معروف و مشهور زیادی مثل شاه لیر، اتللو، ریچارد سوم، ژولیوس سزار، هملت، تاجر ونیزی، رومئو و ژولیت، رام کردن زن وحشی، هیاهوی بسیار برای هیچ، هنری هشتم و… دارد. یک از تراژیک و تلخترین نمایشنامههای خلقشده توسط شکسپیر نمایشنامه مکبث است.
نمایشنامهای که از کوتاه ترین، ستایششدهترین نمایشنامههای نوشتهشده توسط شکسپیر و همچنین همچون شاه لیر و هملت از جمله آثاری است که اقتباسهای فراوانی چه بهصورت کاملاً وفادارانه و چه بهصورت آزاد از این نمایشنامه محبوب به دنیای هنر تقدیم شده است چه در دنیای تئاتر و چه بر پرده سینما.
اولین اجرا از این نمایشنامه که احتمالاً شکسپیر هم در آن به ایفای نقش پرداخته است؛ بر میگردد به آوریل سال ۱۶۱۱ میلادی که بنا به شرح مکتوب سیمون فورمن (منجم، طبیب و گیاهشناس انگلیسی دربارِ ملکه الیزابت اول) در تئاتر جهان واقع در لندن اجرا شدهاست.
شکسپیرشناسان داستان مکبث را نیمی واقعی و نیمی زادهی تخیل میدانند. اگرچه که روایت مکبث و شاه دانکن واقعا در تاریخ اسکاتلند وجود داشته است، اما شکسپیر تخیل شاعرانهاش را در بخشهایی از نمایشنامه دخیل کرده است.
طبق تحقیقات بی.بی.سی؛ «مکبث» یکی از پادشاهان اسکاتلند بوده که نقش پررنگی در تبلیغ مسیحیت و رهبری دولت و مردم داشته است. درحالیکه شخصیت مکبث در شکسپیر بیشتر شبیه به یک قاتل و جاهطلب تصویر شده است و شباهت چندانی به مکبث اصلی ندارد.
خلاصه داستان مکبث
تراژدی مکبث شرح زندگی پرحادثهٔ سرداری دلیر و لایق به نام مکبث است. دانکن، پادشاه شریف و مهربان اسکاتلند، او را از میان هواخواهان خود برمیکشد و به وی لقب و منصب میبخشد، اما مکبث بر اثر تلقین جادوگران و وسوسهٔ نفس و به اغوای زن جاهطلب خویش در شبی که پادشاه مهمان اوست او را در خواب به قتل میرساند و با این قتل جهنمی برای خویش بهوجود میآورد. مکبث از آن پس گرفتار عذاب وجدان میشود، چندانکه هر آهنگی و هر در کوفتنی او را هراسان میکند.
سردار مکبث و سردار بانکو پس از شکست سپاهیان نروژی و در راه بازگشت به اسکاتلند با جادوگران روبه رو میشوند که از آینده خبر میدهند و در حالی که امیر کادور زنده است او را سالار کادور میخوانند و به او میگویند که شاه خواهد شد. ساحران در پاسخ سؤال بانکو میگویند که: فرزندان تو به پادشاهی میرسند. دو سردار غرق در شگفتی از ساحران جدا میشوند. مکبث در راه بازگشت توسط پیک دانکن پادشاه اسکاتلند باخبر میشود که امیر کادور به جرم خیانت به اعدام محکوم شده و ولایت کادور نصیب او شدهاست و این پیام تکان دهنده درستی پیشگویی ساحران را بر او ثابت میکند. (امیر کادور بعد از شاه و جانشین بالاترین مقام را در کشور دارد)
دانکن برای تقدیر از سردار پیروز (مکبث)، به قصر او وارد میشود تا شب را نیز در کاخ او سر کند؛ غافل از آنکه مکبث با وسوسه همسرش لیدی مکبث فرجامین شب زندگی او را تدارک دیدهاند. دانکن در خوابگاه به قتل میرسد و دستان مکبث و روان لیدی مکبث به خون ولی نعمتشان که به فروتنی و تواضع مشهور است آلوده میشود. اما این پایان ماجرا نیست و مکبث برای آنکه پیشگویی ساحران محقق نشود قاتلانی را به کشتن فرزندان بانکو میگمارد. بانکو که بو بردهاست فرزندش فلیانس ممکن است کشته شود، او را فراری میدهد ولی خود به دست همان قاتلان کشته میشود. مالکوم فرزند دانکن نیز میگریزد تا مبادا به قتل برسد و این اقدام بر خشم و خونخواری مکبث میافزاید. هدف بعدی مکداف سالار فایف است که او نیز از اسکاتلند گریخته و به جمع مخالفان مکبث پیوستهاست. اما مکبث کاخ مکداف را به آتش میکشد و زن و فرزندان سالار فایف را با قساوت میکشد.
اکنون مکبث و لیدی مکبث را چاپلوسان و بزدلان دوره کردهاند و هرآنکس که اندکی شجاعت و غیرت دارد دو راه پیش رو دارد: گریختن از اسکاتلند یا پذیرش مرگ. پس جوّ هولناکی بر اسکاتلند حاکم شده و حتی مردان بزرگ نیز غالباً از ترس جان به جنگل پناه میبرند. لیدی مکبث که در آرزوی تاج و تخت مبتلای جنون شده، دستان آلودهاش را میشوید تا خون ریختهٔ دانکن و دیگران را از آن بزداید؛ اما هر بار بیش از پیش گرفتار عذاب وجدان میگردد و در سرسرای کاخ راه میرود و افشای راز میکند و ندیمه و دیگران بر خود میلرزند که چگونه بانو مکبث و مکبث دستشان را به خون دیگران آلوده کردهاند.
پس نه مکبث و نه همسرش شادمان نیستند و از این رو مکبث به ساحران متوسل میشود تا از آنها بشنود که آینده چگونه خواهد بود. ساحران در بار دوم دیدار، او را امیدوار میکنند که حکومتش و جانش پابرجاست و مادام که جنگل بیرنام به حرکت درنیاید و تا زمانی که فردی از مادر نزاده باشد که او را به قتل برساند نباید نگران باشد. اما در این اثنا مخالفان مکبث به سرکردگی مکداف دردمند و مالکوم درصدد حمله به اسکاتلند هستند و لیدی مکبث نیز در اوج جنون به سر میبرد و سرانجام خودکشی میکند.
سربازان تحت امر فرماندهان مخالف مکبث درختان جنگل بیرنام را قطع کرده و با استتار خود در پس آنها به سوی مقر حکومت مکبث حمله میبرند و او حرکت جنگل بیرنام را زنگ خطر تحقق پیشگویی ساحران به حساب میآورد اما هنوز امیدوار است که زنده بماند، لیکن هنگامی که از زبان مکداف میشنود که او از مادر زاده نشده بلکه با جراحی شکم مادر، وی را به دنیا آوردهاند (سزارین)، مرگ را پیش روی خود میبیند و چنین نیز میشود: مکداف مکبث جنایتکار را میکشد و سپاهیان وارد کاخ میشوند و مالکوم را به پادشاهی اسکاتلند برمیگزینند.
دیدگاه