مفهوم ارث در لغت و اصطلاح
در قاموس اللغه آمده است:
ارث و میراث به معناى بقاء و باقیمانده چیزى است و وارث به معناى باقى، یکى از نامهاى خداوند است.
ارث در لغت عرب از «ورث یرث، ورثا و ارثا...» به معناىانتقال مال یا دارایى متوفى به دیگرى (خویشاوندان نسبى یا سببى)، بدون عقد (قهرا) است.
همچنین در فرهنگ معین براى واژه ارث، چند معنا ذکر شده است، از جمله:
میراث بردن، مال و دارایى شخص متوفى را صاحب شدن، ترکه، باقى گذاشتن مالى پس از مرگ خود، خواه با وصیت نامه باشد یا بدون آن، حقوقى که شخص به سبب مرگ افراد، مستحق مىگردد.
ارث در مذاهب اسلامی
مذاهب فقهی بر اساس آیات و روایاتی که هر یک پذیرفته اند شیوه های مختلفی برای تقسیم ارث معرفی کرده اند.
در کتاب های آیات الاحکام، نُه آیه بیانگر موضوع ارث معرفی شده، اما آیات مرتبط با احکام فقهی ارث حدود 20 آیه است. برخی از این آیات در مقام تشریع اصل ارث، ملاک وراثت و مراتب وراث و برخی در مقام بیان تشریع میراث زنان است. دسته ای از آیات که اصول علم فرایض و مواریث و بیان مقادیر سهام مستحقان و نحوه توزیع ترکه در بین وارثان را بیان می کند، فقط سه آیه است: آیات 11، 12 و 176 سوره ی نساء.
این آیات عهده دار بیان میراث اولاد، آباء، ازدواج و کلاله شده اند. جرئیات بیشتر احکام ارث از سنت استفاده می شود.
طبقات ارث
افراد با عنوان های متعددی موضوع بحث ارث واقع می شوند و در هر عنوان نیز سهم ویژه ای را به خود اختصاص می دهند. برخی از این عنوان ها مثل «والدین»، «زوج و زوجه»، «اولاد» و «خواهر و برادر»، هر چند در مقدار ارث آنها اختلاف وجود دارد، در همه مذاهب وارث بودن آنها مسلم و یقینی است، ولی عنوان هایی وجود دارد که مذاهب اسلامی در وارث بودن یک فرد یا گروه، اخنلاف فراوان با یکدیگر دارند.
همه مذاهب درباره ی ارث بردن برخی عنوان ها از قبیل «عمه»، «دایی»، «خاله» یا «نوه های دختری» و «عمه و خاله های پدر و مادر» اتفاق نظر ندارند و بر فرض وارث دانستن، در نحوه ارث بردن آنها باز هم اختلافات شدید دارند.
نمونه هایی وجود دارد که بنا بر مذهب اهل سنت، ارث بین سه و حتی چهار نفر یا گروه هایی باید تقسیم شود. مطابق مذهب امامیه و اسماعیلیه هر کدام از آنها از طبقه ارثی متفاوتی هستند و تمام میراث فقط برای گروه اول متعین و یقینی است و نوبت به فرد یا گروه دیگر نمی رسد. مثلاً زمانی که وارثان میت: دختر، جده و عموی میت باشند، مطابق مذهب امامیه فقط دختر تمام اموال را مالک می شود، جده در طبقه دوم و عمو در طبقه سوم قرار دارد. بنا بر مذاهب دیگر، هر کدام سهمی را مطابق قانون فرائض و عصبه، مالک می شوند.
به طور کلی وارث یا به «فرض» ارث می برد یا به «قرابت». مقصود از «فرض»، همان سهم تعیین شده ای است که در قرآن کریم بیان شده است. فرض های نام برده شده در قرآن شش فرض است: نصف، ربع، ثمن، ثلثان، ثلث، و سدس(به عبارتی دیگر: 2/(1)، 4/(1)، 8/(1) و 3/(2)، 3/(1) و 6/(1) و به صورت خلاصه چنین بیان شده اند: النصف و نصفه و نصف نصفه و الثلثان و نصفه و نصف نصفه.
به آن دسته از وارثان نسبی، مانند پدر، مادر و فرزند یا سببی، مانند زوجین که سهم آنان در شرع مقدس تعیین شده است ارباب فروض(ارباب فرائض، اصحاب فرض) می گویند. صاحبان فرائض عبارتند از: پدر 6/(1)، مادر 6/(1) یا 3/(1)، دختر 2/(1) یا 3/(2)، خواهر پدر مادری یا پدری 2/(1) یا 3/(2)، شوهر 2/(1) یا 4/(1)، زن 4(1) یا 8/(1) و خویشاوندان مادری 6/(1) یا 3/(1).
به خویشاوندانی که مقدار سهم آنان در قرآن به صراحت بیان نشده است، ولی از عمومات قرآن آن را استنباط می کنند «قرابت» و صاحبان این سهام را اولواالارحام می نامند.
ایـنکه هر یک از گروههای صاحبان فرائض یا صاحبان قرابت، با چه شرایط و به چه میزان ارث میبرند، بر اساس نظامها و طبقات ارث بررسی و مشخص میشود.
نظام طبقات ارث را به دو دسته عمده میتوان تقسیم کرد: نظام قرابتی و نظام تعصیبی.
در نظام قرابتی خویشاوندان بر اساس دوری و نزدیکی رابـطه خـویشاوندی طـبقهبندی میشوند و در هر طبقه با حفظ میزان فرائض هـمان طـبقه، ارث به گونهای تقسیم میشود که با وجود حتی یک نفر از طبقه اول، هرچند واسطه او با میت دور باشد یا مؤنث بـاشد، هـیچ ارثـی به طبقه یا طبقات بعدی نخواهد رسید.
در این نظام بـه گونهای نیست که صاحبان فرائض فقط در طبقه اول باشند، بلکه برخی صاحبان فرائض، مانند زوج و زوجه، با تمامی طـبقات مـشاهده مـیشوند. امامیه و اسماعیلیه بر اساس این نظام میراث را تعیین و تقسیم میکنند.
در نـظام تـعصیبی محور اصلی وارثان، ابتدا صاحبان فرائض و سپس عصبه هستند و صاحبان میراث را در دو گروه «صاحبان فرائض» و «عصبات» خـلاصه مـیکنند.
عـصبه در اصطلاح فقهی اهل سنت، آن دسته از خویشاوندان مذکری هستند که در رابطه خـویشاوندی آنـها بـا میت، فردی مؤنث واسطه قرار نگیرد، مانند پدر، پسر و جد پدری.
عصبهها به ترتیب اولویت آنـها در مـسئله ارث عبارتاند از:
1. پسر
2. سلسله پسران پسر
3. پدر
4. جد [و سلسله اجداد] پدری
5.برادر و سلسله پسران آنها، [شیبانی و ابـویوسف، جـد را بعد از برادر قرار میدهند]
6. عمو و سلسله پسران آنها (چون عمو، پسر جد اسـت)
7. عـموی پدر و سـلسله پسران او (چون که «پسرِ جد اعلای» میت میشود.)
و در نمونههایی محدود مثل ولاء عتاق، طبق دسـتور شـارع مقدس، فرد مؤنث هم میتواند عصبه قرار گیرد.
ولایت در «ولاء الموالاة» (ضامن جریرة) و ولاء اسلام (ولاء اسلامآوردن)، هم مطرح شده است، اما هـمه مـذاهب آن را نمیپذیرند.
در نظام تعصیب ابتدا صاحبان فرائض و سپس عصبات در اولویت قرار میگیرند. یعنی ابتدا خویشاوندان و وابستگان صـاحب فـرض ارث میبرند و در مرحله بعد نوبت به عصبه میرسد.
عصبه سهم تعیینشدهای در ارث ندارد. اگـر فـقط وارث قرار گرفته باشد، تمام مال را ارث میبرد. چـنانچه بـا صـاحبان فرض هم همراه شده باشد و در صورتی کـه از صـاحبان فرائض چیزی اضافه آمد، همان مقدار را ارث خواهد برد.
همچنین، اگر چیزی از صاحبان فـرائض اضـافه نیاید، عصبه بهرهای از ارث نخواهند داشـت اهـل سنت، ظـاهریه، اوزاعـیه و زیـدیه این نظام و طبقهبندی را برای تقسیم ارث انـتخاب کـردهاند.
در اصطلاح فقهی باب ارث، ذویالارحام آن دسته از خویشاوندانی هستند که نه عصبهاند و نه- از طـریق کـتاب، سنت یا اجماع- صاحب فرض هـستند.
مجموعه افراد و گروههایی کـه هـمچون ذویالارحام مطرحاند عبارتاند از:
1. اولاد دختر [اولاد دخـتر صـلبی (اولاد البنت) و اولاد دختری از سلسله اولاد پسرها (اولاد بنت الابن)]؛
2. اولاد خواهر؛
3. دختران برادر؛
4. اجداد و جدههای غیرپدری؛
5. عـمهها، خـالهها و داییها مطلقاً (ابوینی، ابی، مـادری) و عـموهای مـادری و اولاد آنها؛ 6. عمهها، خـالهها، دایـیهای پدر (و مادر) مطلقاً و عموهای مـادری پدر؛
7. دخـتران عمو؛
8. تمام کسانی که بین آنها و میت، مادر فاصله شده باشد و کسانی که بـه مـادر حق و در نظام تعصیب بـا وجـود صاحبان فـرائض و عـصبه سـایر خویشاوندان بهرهای از ارث نـخواهند داشت.
اما اینکه در صورت نبودن صاحبان فرائض و عصبه سایر خویشاوندان میتوانند ارث ببرند یا نه، یـا ایـنکه صاحبان فرائض بیشتر از میزان فرض خـود هـم مـیتوانند ارث بـبرند یا نه، به دو گروه تقسیم میشوند. این اختلاف از عهد صـحابه، تابعین و فقها وجود داشته است.
حنابله، احناف و زیدیه رد بر اصحاب فرائض و سپس خویشاوندان را پذیرفتهاند.
دلیل این گروه این است که منظور از آیه شریفه «وَأُولُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کتَابِ الله» بـیان شـایستگی آنان در مقام ارثبری از یکدیگر است.
همچنین، عدهای از صحابه مانند حضرت علی(، عمر، ابنعباس، ابیعبیده، معاذ بن جبل و ابی الدرداء، ارثبردن آنها را روایت کردهاند.
عدهای از تابعین، از قبیل شریح، عمر بن عـبدالعزیز، عـطاء، طاوس، علقمة، مسروق و اهل کوفه نیز آن را پذیرفتهاند. امام احمد بن حنبل هم به آن عمل کرده است.
اما مالکیه، شافعیه، ظاهریه و اوزاعـیه ارث ذویـالارحام را نمیپذیرند. این گروه معتقدند در قـرآن و سـنت پیامبر( سهمی برای آنان معین نشده است و از صحابه، زید [بن ثابت] هم به آنان ارث نمیداده است. ابوثور و ابنجریر نیز از کسانی هستند که به ایـن شـیوه معتقد شدهاند.
با حـفظ مـطالب فوق، نظامها و طبقات ارث در مذاهب اسلامی به شرح ذیل است:
دیدگاه حنابله و احناف درباره ارث
مراتب ورثه نزد حنابله و احناف از این قرار است: 1. اصحاب فرائض، تمام کسانی که فرض دارند، هرچند در گروههای مـتفاوت بـاشند؛ 2. عصبات نسبی؛ 3. عصبات سببی (مولی العتاقة)؛ 4. عصبه ذکور مولی العتاقة؛ 5. رد بر اصحاب فرائض نسبی؛ 6. ذویالارحام؛ 7. رد بر احدالزوجین (صاحبان فرائض سببی).
ارث در دیدگاه مالکیه، شافعیه و ظاهریه
مـالک و شـافعی مطابق قول زید «رد بر صاحبان فرائض» را نیز نمیپذیرند و مازاد را به بیتالمال برمیگردانند.
در واقع استدلال آنها این است که در قرآن در مقام بیان سهم وارثان، غیر از بیان فرائض آیۀ دیگری برای رد و دریـافت رد مـرحله دوم وجود ندارد. شافعیه برای مولیالموالی و اقرارکننده به نسبت نیز هیچ بهرهای از ارث را قبول نـکردهاند و بـرای کـسی که به جمیع مال بـرای او وصـیت شـده باشد نیز فقط تا میزان ثلث را پذیرفته و گفتهاند وی از مازاد بر ثلث سهمی نخواهد داشت.
شافعیه همچنین بیتالمال را بر ذویالارحام هـم مـقدم مـیدارند، بلکه بالاتر از آن بیتالمال را به مثابه عصبه وارث میدانند. در صـورت نـبودن امام عادل دو احتمال را مطرح کردهاند و مطابق احتمال دوم که بسان بنای مذهب پذیرفتهاند، نه به صاحبان سهام و نه ذویالارحام، چـیزی داده نـمیشود و امـوال به مسلمانان تعلق میگیرد.
بهعلاوه، نبودن والی شایسته به مـعنای نابودی خود مسلمانان و مساوی آن نیست. بنابراین، باید در مصالح آنها مصرف شود.
همچنین، اگر مسلمانان به مثابه عصبه وارث شـوند، مـذکر و مـؤنث با هم مساوی خواهند بود مالکیه نیز شبیه شافعیه ورثه را طـبقهبندی مـیکنند، اما در خصوص بیتالمال و پس از آن این اختلافها وجود دارد:
1-در صورت نبودن وارثان صاحب فرض و عصبه: بیتالمال وارث است، مطلقاً (بنا بـر مـشهور).
2-بیتالمال در صورتی وارث است که والی، عادل باشد (در این صورت هیچگونه ردی نه بر صـاحبان فـروض و نـه بر ذویالارحام صورت نمیگیرد)، ولی اگر والی، عادل نباشد، به ذویالارحام رد میشود.
3-اگر بیتالمال نـباشد یـا والی، عـادل نباشد، اموال میت به عموم مسلمانان تعلق میگیرد و باید صدقه داده شود.
4- اگر بیتالمال نباشد بر صاحبان فروض و عصبه رد میشود و در غیر این صورت بـه ذویالارحام برمیگردد.
بنابراین، تصریح مالکیه و شافعیه بر این است که بیتالمال، در صورت نبودن صـاحبان فـرض و عـصبه، وارث اصلی است. ولی اگر بیتالمال به شیوه صحیح برقرار نباشد، یعنی اگر حکومت اسلامی وجود نـداشته بـاشد یا والی عادل نباشد، در نحوه مصرف آن- که آیا به والی همان منطقه تعلق بـگیرد، بـه ورثـه برگردد، به خویشاوندان برگردد یا به فقرا داده شود- اختلاف کردهاند.
در واقع اختلاف در تفسیر بیتالمال اسـت کـه امـوال حاصل از ارث به چه صورت به بیتالمال تعلق میگیرد. همه مسلمانان به صـورت مـشاع از آن سهم میبرند یا نه؟ برخی محققان افزودهاند که علمای مالکیه در اوایل قرن سوم هجری و علمای شـافعیه در اواخـر قرن چهارم هجری قائل به ارث ذویالارحام شدهاند.
در عین حال رافعی از علمای شـافعی گـفته است که ارثبردن ذویالارحام از باب رعایت مـصلحت اسـت، نـه از باب طبقه ارثیبودن آن خویشاوند.
در نتیجه میتوان تـقسیم طـبقات شافعیه و مالکیه را شبیه هم دانست، با ذکر این نکته که آخرین وارث اصلی بـیتالمال اسـت، ولی در صورت نابسامانی حکومت یا والی بـر سـر مصلحت مـوجود اخـتلاف ایـجاد شده است، نه بر اصل طـبقه ارثـی. مذاهبی مانند ظاهریه و اوزاعیه نیز به ذویالارحام ارث نمیدهند.
بنابراین، میتوان شیوه آنـان را در طـبقهبندی وارثان همانند مالکیه و شافعیه دانست
بـدینترتیب مراتب ورثه نزد مـالکیه، شـافعیه، ظاهریه و اوزاعیه چنین خواهد بـود: 1. اصـحاب فرائض؛ 2. عصبات نسبی؛ 3. عصبات سببی (مولیالعتاقة)؛ 4. عصبات ذکور مولیالعتاقة؛ 5. بیتالمال.
دیدگاه زیدیه درباره ارث
زیدیه قمست عمده طـبقهبندی احـناف را قبول دارند، ولی در چند مسئله با آنـها مـتفاوت به نـظر مـیرسند. در مـسئله رد، رد بر صاحبان فروض را قـبول دارند، ولی رد بر زوج و زوجه را نمیپذیرند رد بر ذویالارحام را نیز پذیرفتهاند، ولی رد بر ذویالارحام عصبههای سببی (مولیالعتاق و مولیالموالاة) را هـم در مـرتبه بعد از آن قرار میدهند. در خصوص بیتالمال تـصریح نـکردهاند، ولی بـه نـظر مـیرسد بعد از ذویالارحام مـوالی، نـوبت به بیتالمال میرسد.
بدینترتیب نظام طبقاتی ارث بر مبنای مذهب زیدیه را نیز میتوان چنین توصیف
1. صـاحبان فـرائض؛ 2. عصبه نسبی؛ 3. عصبه سببی (مولیالعتاق)؛ 4. عصبههای عـصبه سـببی (عـصبههای مـولیالعتاق)؛ 5. رد بـر ذویـالفرائض (غیر از زوجین)؛ 6. ذویالارحام؛ 7. ذویالارحام موالی (به همان ترتیب شمارههای 3 و 4)؛ 8. ولاء الموالاة؛ 9. بیتالمال
ارث در دیدگاه امامیه و اسماعیلیه
امامیه و اسماعیلیه تقسیم طبقات ارث را به گونهای متفاوت با اهل سنت انجام دادهاند. در ایـن دو مذهب محور اصلی تقسیم طبقات ارث بر اساس نسب است. یعنی سه طبقه برای خویشاوندان در نظر گرفتهاند به گونهای که با وجود حتی یک نفر از طبقه اول که واجد شرایط ارث باشد و مـانعی از ارثـبردن او حاصل نشده باشد، هیچ یک از طبقات بعدی ارث نخواهند برد. سپس تقسیم طبقات بر اساس سبب ادامه مییابد و سه طبقه ولاء سببی هم بدینترتیب به آن اضافه میشود: ولاء عتق، ولاء ضامن جـریره، امـام.
ولای ضامن جریره چنان است که شخصی غیروارث جنایتها و گناهان مرد آزاد را ضامن شود و شرط کند که از او میراث ببرد. هر گاه میراثخواری نداشته باشد، از او میراث میبرد، اما او از آن شخص میراث نمیبرد، مگر آنکه او نیز ضامن شده باشد.
دو رده و طـبقه دیـگر هم ذکر کردهاند: یـکی ولاء اسـلامآوردن و یکی هم ولاء مستحقان زکات، که جایگاه این دو طبقه، بعد از ضامن جریره و قبل از امام است. اما برخی آن را در همان طبقهبندیهایی که قبل از این ذکر شد، ادغام کردهاند:
ولاء اسلامآوردن این است که اگـر «کـافر مسلمانشده بمیرد و هیچکس نداشته باشد، حتی ضامن جریره، آن کسی که او را مسلمان کرده از او میراث میبرد». علمایی مانند یزدی، دهکردی و نخجوانی در حاشیه بر جامع عباسی، آن را مال امام دانستهاند.
درباره ولاء مـستحقان زکـات هم گـفتهاند که «هر گاه بندهای را از زر زکات بخرند و آزاد کنند و آن بنده بمیرد و میراثخواری نداشته باشد، میراث او از مستحقان زکات اسـت».
مرحوم یزدی ولای مستحقان زکات را به ولاء عتق برمیگرداند و احتیاط را در ملحقکردن آن با «ولاء امـامت» مـیداند.
آخـرین مرحله به فقرا و مساکین تعلق میگیرد. زوج و زوجه که صاحب فرض نیز هستند در تمام این طبقات حـضور دارنـد. اگر از سایر گروهها و طبقات ارث هیچ وارثی وجود نداشته باشد و تنها وارث میت فـقط زوج یـا زوجـه باشد، آنگاه اینکه آیا میتوانند بیشتر از میزان فرض خود ارث ببرند یا نه، محل اختلاف اسـت.
از گروههای شیعی غیرامامی، اسماعیلیه جده را صاحب فرض میشمارد و قائل است چون سهم او بـه وسیله سنت پیامبر(ص) تـعیین شـده است، فرض به حساب میآید.
زیدیه نیز جد و جده را صاحب فرض میدانند. اسماعیلیه اختلافاتی بـا امـامیه دارند، اما در تقسیم کلی مربوط به طبقات ارث با امامیه مشترکاند. بنابراین، طبقات ورثه از دیدگاه امامیه و اسماعیلیه چنین خواهد بود:
1-والدین و سلسله فرزندان
2-سلسله اجداد و گروههای برادران و خواهران و سلسله فرزندان آن
3-گـروههای عمومه و خئوله و سلسله فرزندان آنها (که شامل عمومه و خئوله والدین هم میشود
4-ولاء عتق و اولاد او (با اختلافی که در اولاد وجود دارد که آیا در صورت نبودن شخص معتق، همه فرزندان او وارث خواهند شد یا فـقط فـرزندان پسر). زوج و زوجه در این طبقه نیز همراه منعم ارث میبرند؛
5- (ضامن جریره) زوجین در این طبقه هم ارث میبرند
6- ولاء اسلامآوردن؛
7- امام معصوم
8- فقرا و مسکینان در صورت غیبت امام
اهل سنت، در ترتیب طبقات ارث، ابتدا اصحاب فرائض را قرار میدهند، سپس عـصبات نـسبی و ... را، امـا با طبقات ارث امامیه تفاوت مهمی دارد: بنا بر نظر امامیه، حـتی با وجود یک فرد از طبقه اول هرچند واسطه او با میت دور باشد یا مؤنث باشد، و نیز هرچند عصبه یا صـاحب فـرض هـم نباشد (مانند نوه دختری)، نوبت به طبقه یا طبقات بالاتر نـمیرسد.
ولی در تـقسیم اهل سنت ابتدا باید فرض اصحاب فرائض را جدا کرد و سپس اگر مازادی وجود داشته باشد، بـا رعـایت حـجب، مازاد را به طبقات دیگر داد. این مسئله به بحث عصبه مربوط است و شـبیه شـرکتداشتن زوج و زوجـه در تمام طبقات ارثی، بنا بر نظر امامیه، میشود. یعنی صاحبان فرائض اگر سهمشان کـمتر از اصـل مـال باشد، با هر یک از طبقات بعدی، به جز مرحله رد به بعد، که نوبتشان بـاشد شـریک اصل میراث واقع میشوند..
در طبقات ارث این نکته نیز جالب توجه است که وقـتی دو گـروه مـتفاوت در یک طبقه قرار میگیرند، مثلاً «والدین و فرزندان» یا «اجداد و اخوه»، در صورت نبودن یک طـرف، افـرادی دیگر که از همان طبقه و همان گروه حساب میشوند، جایگزین آنان میشوند، هرچند واسـطه قـرب بـه میت در یک طرف نزدیکتر و در طرف دیگر دورتر باشد. وقتی والدین و فرزندان وارثاند، چنانچه والدین زنـده بـاشند و از افراد گروه مقابل در همین طبقه (که سلسله فرزندان هستند) فرزندان مستقیم و بـلاواسطه از دنـیا رفـته باشند، ولی فرزندان فرزند (یعنی نوههای او و هرچه رو به پایین ادامه یابد) وجود داشته باشند، نزدیکترین گـروه فـرزندان بـه میت، همراه با والدین میت ارث خواهند برد. هرچند نسبت قرب آنـها بـه میت از نسبت والدین میت به میت دورتر است.
در طبقه دوم (اجداد و اخوه) در صورت نبودن هر یک از طـرفین، فـرد جایگزین همان گروه، شریک وارث گروه دیگر میشود. مثلاً اگر جد زنده بـاشد، ولی از گـروه اخوه، خواهر یا برادر وجود نداشته بـاشد و فـقط فـرزندان آنها وجود داشته باشند، فرزندان به جـای والدیـن خود با اجداد در ارث شریک میشوند.
همچنین اگر اخوه وجود داشته باشند و از گروه مـقابل آنـان جد نزدیک وجود نداشته بـاشد، بـلکه جد یـا اجـداد اعـلی وجود داشته باشند، هر چند نـسبت قـرابت او به میت دورتر از نسبت قرابت اخوه به میت قرار میگیرد، اما جـد اعـلی با اخوه در ارث شریک خواهند بود.
منابع
بررسی نظام ارث از دیدگاه فقهای مذاهب اسلامی - علی احمد سلامی - کاظم مسعودی کبودان - پژوهشنامه مطالعات تطبیقی مذاهب فقهی - بهار و تابستان 1396 - شماره 1
فلسفه تفاوت ارث زن و مرد در اسلام - عسکرى اسلامپور کریمى - رواق اندیشه - شماره 35 - 1383
دیدگاه