امروز: شنبه, ۲۴ آذر ۱۴۰۳ برابر با ۱۱ جمادى الآخر ۱۴۴۶ قمری و ۱۴ دسامبر ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 275449
۳۳۶۹
۲
۰
نسخه چاپی
Irvin David Yalom

دکتر اروین دی یالوم | بررسی کتاب وقتی نیچه گریست | خلاصه ای از کتاب وقتی نیچه گریست | PDF کتاب وقتی نیچه گریست

اروین دیوید یالوم، روانپزشک هستی‌گرا و نویسنده آمریکایی است.

وقتی نیچه گریست

اروین دیوید یالوم (متولد ۱۹۳۱، واشنگتن دی سی، ایالات متحده ی آمریکا) , روانپزشک هستی گرا (اگزیستانسیالیست) و نویسنده ی آمریکایی است.

اروین یالوم

«اروین یالوم» پایه‌گذار الگوی روانشناسی هستی‌گرا یا اگزیستانسیال است. او نخستین روان‌شناسی است که توانسته با دانش گسترده در حوزه‌ی روان‌شناسی و مطالعه‌ی فلسفه‌ی افرادی مانند ارسطو و سقراط، نگاه تازه‌ای به علم روان‌شناسی و روان‌کاوی ایجاد کند. او موفق شد در سال 2002 جایزه‌ی انجمن روان‌پزشکی آمریکا را دریافت کند.

او در سال ۱۹۵۶ در بوستون در رشته ی پزشکی و در سال ۱۹۶۰ در نیویورک در رشته ی روانپزشکی فارغ التحصیل شد و بعد از خدمت سربازی، در سال ۱۹۶۳ استاد دانشگاه استنفورد شد. در همین دانشگاه بود که الگوی روانشناسی هستی گرا یا اگزیستانسیال را پایه گذاری کرد. یالوم هم آثار دانشگاهی متعددی تألیف کرده است و هم چند رمان موفق دارد.

یالوم با استفاده از نبوغ نویسندگی خود، یک قدم از سایر روان‌شناسان جلوتر است. او با داستان‌های ساده و جالبی که از تجربیات خود و دیگران در کتاب‌هایش حرف می‌زند، حتی توانسته مردم عامه را هم با خود همراه کند، ضمن این که در میان روان‌شناسان و روان‌کاوهای دیگر هم طرف‌داران زیادی دارد. یالوم معتقد است که در زمان حاضر و با توجه به تمام امکانات و پیشرفت‌های علمی، کار اشتباهی است که بخواهیم فقط به آموزه‌ها و یافته‌های یونگ و فروید اکتفا کنیم. از دید او روح و روان انسان مخصوصا در دوران معاصر آن‌قدر پیچیده شده که باید به دنبال روش‌های جدیدی برای روبه‌رو شدن با مسائل روحی و روانی باشیم.

مخاطب اصلی این نویسنده‌ی بزرگ، روان‌کاوان و روان‌شناسان جوان و نوپا هستند. نگرانی او روان‌پزشکانی هستند که رسالت خود را در ازای افزایش درآمد یا مسائل عاطفی و احساسی فراموش کنند و باعث آسیب بیشتر به خود و دیگران شوند. یالوم توانسته با تکیه بر توانایی‌های نویسندگی، اصول روان‌شناسی را در قالب داستان‌ها و ماجراهای جالب و جذاب بیان کند. به‌طوری که برای خواندن آثار این نویسنده لازم نیست حتما دانش خاصی در زمینه‌ی روان‌شناسی داشته باشیم. جالب اینجاست که یالوم ادعا می‌کند همیشه از پذیرفتن مراجعانی که با عشق درگیر هستند، دوری می‌کند. برای او درمان این دسته از افراد سخت‌ترین کار دنیاست. خودش می‌گوید شاید به این خاطر که عشق مقدس است و انسان عاشق کور و کر است. یا شاید چون خودش هم دوست دارد چنین حال و هوایی را تجربه کند. هرچند یالوم همسرش را عاشقانه دوست دارد و او را مایه‌ی تسکین دردها و رنج‌هایش می‌داند.

«اروین یالوم»

خلاصه کتاب وقتی نیچه گریست

شخصیت‌های اصلی داستان

یوزف برویر: پزشک و روان‌شناس معروف اتریشی. او توانست با استفاده از گفتاردرمانی «آنا او.»را که به بیماری هیستریا مبتلا بود، درمان کند. برویر همچنین پزشک تعدادی از مشهورترین اندیشمندان زمان خود بوده است.

زیگموند فروید: شاگرد جوان و کارآزمودۀ برویر، که به عنوان مشاوری کاربلد، ارتباط‌های تنگانگ خانوادگی با برویر داشته است.

فردریش نیچه: فیلسوف و متفکر مغرور آلمانی، که اندیشه‌های سترگی در سر می‌پروراند و به قول لوسالومه، می‌خواهد آیندۀ فلسفۀ آلمان باشد. او از میگرن شدید رنج می برد، دچار افسردگی شدید است و گاهی به خودكشی فکر می‌کند.

لو سالومه: معشوقۀ نیچه؛ زنی جذاب، باهوش و وحشی با روحی آزاد و افسارگسیخته؛ که به درخواست ازدواج نیچه نه می‌گوید و وقتی از قصد خودکشی نیچه که در نامه‌هایش مشهود بود، مطلع می‌شود، از برویر می‌خواد تا او را درمان کند.

برتا: بیماری هیستریایی که مدتی بیمار برویر بود و او را درگیر احساسی عمیق به‌خود می‌کند؛ تا جایی که برویر در هیبت بیماری وسواسی از نیچه درخواست می‌کند روانش را از حضور آشوبگر او، پاک‌سازی کند.

ماتیلده: همسر برویر که گاهی در داستان نقش پررنگی می‌گیرد و گاهی کم‌رنگ‌تر نمایان می‌شود.

1. ملاقات نخست سالومه با دکتر برویر

در ابتدای این رمان دختری به نام لوسالومه به دکتر برویر مراجعه می‌کند و در ملاقات با او، از وی درخواست می‌کند تا فردی به نام نیچه را، که روزی فلسفه‌ی آلمان را دگرگون خواهد ساخت، و درصورت غفلت از او آینده‌ی فلسفه‌ی آلمان به خطر می‌افتد، مداوا کند. «لوسالومه» نام دختری ست که سال‌های بسیار با «فردریش نیچه‌» در ارتباط بوده و تأثیر بسیار زیادی بر تمامی جوانب زندگی او برجای نهاده است.

 اگرچه نیچه‌ی خیالیِ این رمان، همانند «نیچه‌»، دچار سردردهای شدید است اما لوسالومه فکر می‌کند که برویر قادر به درمان بیماری جسمانی او نیست چرا که در طول بیست‌وچهار ماه بیست‌وچهار نفر از بهترین پزشکان او را معاینه کرده و قادر به درمان سردردهای شدید او نشده بودند. سالومه به این منظور به برویر مراجعه کرده تا مشکل روانی نیچه را درمان کند، چرا که او اخیراً سخنانی ابراز کرده بوده که نشان از ناامیدی مفرط او تا حدی داشته که به سمت خودکشی سوق‌اش دهد. نیچه‌ی رمان وقتی نیچه گریست نباید متوجه مراجعه‌ی سالومه به برویر شود، زیرا در این صورت درمان را نخواهد پذیرفت.

2. مشکل روانی دکتر برویر

در این بین دکتر برویر خود درگیر مشکلی ست که زندگی او را تحت تأثیر قرار داده و برای‌اش به‌صورت معضلی پیچیده درآمده است. او چندی پیش توانسته با استفاده از تجربه‌ی خود در زمینه‌ی مسائل روانی دختری به نام برتا که دچار هیستری بوده را درمان کند و اکنون او آن‌چنان به برتا علاقه‌مند شده که نمی‌تواند لحظه‌ای از او غافل شود و گمان می‌کند رهایی از او غیرممکن است. از سوی دیگر او پس از ملاقات با سالومه و آشنایی با شخصیت آزادش به او نیز علاقه‌مند می‌شود! او حتی در ناخودآگاه در ذهن جدایی از همسر خود، آواره‌شدن فرزندان‌شان و مهاجرت به آمریکا برای زندگی با برتا را تجسم می‌کند و در این در حالی ست که رابطه‌ی او با ماتیلدا همسر-اش نیز به سردی گراییده است.

3. برویر درمان بیماری نیچه را می‌پذیرد

در ملاقاتی که او در دفتر خود با سالومه دارد از حقایق زندگی او، نیچه و پل ره، که تصمیم به تشکیل خانواده‌ای سه‌نفره داشته‌اند اما به‌واسطه‌ی تفرقه‌افکنی‌های الیزابت خواهر نیچه که سالومه را روسپی و پل را یک یهودی پست به‌حساب می‌آورده، و بدبین‌شدن او به سالومه و پل که منجر به شکست‌خوردن این تصمیم شده آگاه می‌شود. نیچه با شکستی که از این رابطه خورده دچار مشکلات روانی شدیدتر می‌شود. در پایان آن ملاقات سالومه دو کتاب نیچه یعنی کتاب‌های «دانش طربناک» و «انسانی، زیادی انسانی» را به برویر می‌دهد و از او می‌خواهد تا دراختیارداشتن این کتب را نیز از او پنهان نگاه دارد.

برویر که در ابتدا از پذیرش درمان مشکل روانی نیچه سربازمی‌زند، پس از مشاهده‌ی نامه‌ی واگنر به نیچه، و به‌سبب علاقه‌ی بسیار خود به این موسیقی‌دان، به اهمیت شخصیت او پی برده و رضایت به تلاش برای کمک به حل مشکل نیچه می‌دهد.

4. رابطه‌ی برویر و فروید در وقتی نیچه گریست

در این بین یالوم به شرح رابطه برویر با فروید می‌پردازد که همانند بسیاری از وقایع کتاب وقتی نیچه گریست بسیار نزدیک به رابطه‌ی حقیقی «برویر» و «فروید» است. فروید دوست خانوادگی آن‌ها ست و رابطه‌ی گرم پسر و مادرگونه با ماتیلدا دارد. برویر در یکی از ملاقات‌های خود با فروید بار دیگر از کابوسی سخن می‌گوید که آن را پیش‌تر نیز برای فروید بازگو کرده بوده.

 «فروید» در بررسی خواب‌ها و ارتباط آن‌ها با ضمیر ناخودآگاهِ فرد تحقیقات بسیاری انجام داده و نظریات خاص خود را در این باب دارد. برویر خواب می‌بیند که زمین زیر پای او می‌لرزد، او با سرعت بیرون می‌دود تا برتا را بیابد و در آن حین زیر پای او خالی شده و او با سقوط مسافت چهل پایی به سمت سنگی سقوط می‌کند و در کنار آن متوقف می‌شود. البته برویر از بیان نام برتا نزد فروید خودداری می‌کند و از او کمک می‌خواهد تا معمای این کابوس را برای او روشن سازد.

 فروید که اعتقاد به اهمیت اعداد در خواب‌ها دارد به برویر می‌گوید که عدد چهل نشان از شمار سال‌های زندگی برویر دارد و درحقیقت نیز چنین است. در ادامه‌ی داستان برویر بارها متوجه گذر عمر و نزدیک شدن به مرگ می‌افتد و نسبت به این حقیقت احساس خوشایندی ندارد، اما بعدها «آخرین پاداش مرده این است که دیگر نمی‌میردِ» نیچه در او کارگر افتاده و در حل این مشکل به کمک‌اش می‌آید.

5. نخستین ملاقات نیچه با برویر

 دست‌آخر نیچه می‌پذیرد که به ملاقات دکتر برویر رفته و بار دیگر شانس خود را برای مداوای بیماری آزار‌دهنده‌اش امتحان کند. در ملاقات نخستین او با دکتر برویر، برویر متوجه شخصیت متفاوت نیچه می‌شود و تلاش می‌کند تا با درایت، درمان تقریباً ابداعی خود را آغاز کند.

در اولین ملاقات گذشته از بررسی سوابق پزشکی نیچه و معاینه‌ی او سخنانی بین برویر و نیچه در مورد خلقت خدا توسط انسان، ضرورت تلاش انسان برای شناخت خود و آخرین بلا بودن امید به میان می‌آید و سخنان نیچه بر برویر که تاحدی فلسفه می‌داند اثر می‌گذارند. نکته‌ی جالب دیگر در این ملاقات تقاضای نیچه از برویر مبنی بر این است که او با ناشر دو کتاب نیچه تماس گرفته و از او تقاضای خرید آن‌ها را داشته باشد تا شاید ناشر به اعتبار درخواست شخصیت مهمی مانند دکتر برویر کتاب‌ها را به دیگران نیز نشان دهد، چرا که تا آن زمان افراد معدودی آن دو کتاب را خریده و خوانده بودند.

6. درمان نیچه با استفاده از فلسفه‌ی «نیچه»

برویر در گفت‌وگویی با فروید تلاش می‌کند تا راه مناسبی برای حل مشکل نیچه بیابد و دست‌آخر به این نتیجه می‌رسد که با استفاده از فلسفه‌ی خود نیچه و «کالبدشکافی اخلاقی» علاوه بر دانش پزشکی خود بیماری او را درمان کند.

در ملاقات بعدی برویر با نیچه، برویر با اعلام سخنی به‌زعم خود نابه‌جا، نیچه را به سمت دستیابی به نتیجه‌ای می‌رساند که به دنبال آن بیماری خود را نه یک معضل آزاردهنده که یک فرصت بیاید. برویر به نیچه می‌گوید که برخی اوقات افراد خود انتخاب می‌کنند بیمار باشند چرا که از این راه به خواسته‌های دیگری می‌رسند.

نیچه با شنیدن این سخن به این نتایج می‌رسد که بیماری او باعث شده تا پس از حملات میگرن توانایی ذهنی بیشتری برای تفکر داشته باشد و علاوه بر این به‌سبب بیماری از خدمت سربازی معاف شود و همچنین با ضعفی که در بینایی داشته قادر به مطالعه‌ی بسیاری از آثار بزرگان نبوده و درنتیجه خود مجبور به تفکر شود و پس از آن نیچه به این نتیجه‌ی معروف می‌رسد که «آن‌چه که مرا نکشد قوی‌تر-ام می‌سازد» و بیماری خود را یک موهبت می‌داند. این ملاقات با گفت‌وگوهایی فلسفی در راستای درمان مشکل نیچه ادامه پیدا می‌کند تا جایی که نیچه نسبت به انگیزه‌ی برویر بدگمان شده و ادامه‌ی سخن با او را تعبیر بر تفویض قدرت به برویر می‌کند و درنتیجه از ادامه‌ی درمان سرباززده و از مطب دکتر خارج می‌شود.

7. نیچه درمان بیماری برویر را می‌پذیرد

برویر درحالی‌که که از ادامه‌ی کار مداوای نیچه ناامید شده، ناگهان توسط مالک مسافرخانه‌ای که نیچه در آن اقامت داشته از حمله‌ی عصبی او آگاه شده و برای درمان‌اش به آن مسافرخانه می‌شتابد و تمام تلاش خود را برای نجات جان و بهبود حال نیچه به‌عمل می‌آورد و بدین‌ترتیب بار دیگر امید برای ادامه‌ی رابطه با نیچه، که برای برویر فایده‌ای بیش از مداوای یک بیمار را دارد، زنده می‌شود. برویر با ارائه‌ی پیشنهادی به نیچه از ترک ونیز و سفر او به بازل جلوگیری می‌کند.

پیشنهاد این است که نیچه در مقابل درمان میگرن نیچه بیماری روانی برویر، ترس از ناامیدی و مشکلی که درمورد برتا دارد را درمان کند. در حقیقت برویر خود را نمونه‌ی بشری می‌داند که به عقیده‌ی نیچه خدا را کشته و به پوچ‌گرایی مبتلا شده و اینک درمانی برای این بیماری ندارد و از نیچه می‌خواهد که با آزمایش روی او درمانی برای این مشکل بشر، یعنی ناامیدی مطلق ناشی از پوچی، بیاید. نیچه سرانجام این پیشنهاد برویر را می‌پذیرد.

8. پایان درمان

در ادامه نیچه با نام مستعار به کلینیکی منتقل می‌شود تا در آن‌جا تحت درمان برویر قرار گیرد و درضمن طی ملاقات‌های آن دو با یک‌دیگر نیچه به درمان بیماری برویر بپردازد. از آن‌جا که یکی از بزرگ‌ترین مشکلات برویر مسئله‌ی احساس او به برتا ست، بسیاری از سخنان این دو در آن کلینیک حول محور میل جنسی می‌گردد.

در مکالمه‌های طولانی‌ای که در ادامه‌ی کتاب وقتی نیچه گریست بین نیچه و برویر ردوبدل می‌شوند به نکات متعددی اشاره می‌گردد که ذکر تمامی آن‌ها در این نوشته نه میسر است و نه به‌جا. اشاره به جایگاه قدرت در روابط جنسی، ارتباط جنسی با زنان و مرگ و همچنین کابوس برویر با برتا که علاوه بر نام بیمار مورد علاقه‌ی او نام مادر-اش نیز هست، بازگشت ابدی نیچه، مشکل آزادی زنان و ارتباط آن با جسارت انسان برای به‌دست‌گرفتن سرنوشت خود و بسیاری موارد دیگر نمونه‌هایی از این نکات هستند. پس از آن‌که مشکل برویر تقریباً برطرف می‌شود نویسنده نوبت را به دست نیچه می‌دهد تا از موقعیت مشابه خود سخن بگوید و برتا را با سالومه مقایسه کند.

او سرخوردگی از رابطه با سالومه را یکی از وقایع تأثیرگذار بر زندگی خود می‌بیند و بدبینی خود نسبت به زنان را به این اتفاق نسبت می‌دهد. در نهایت هم مشکل جسمی نیچه تا حد زیادی بهبود می‌یابد و هم وسواس‌های فکری آن دو نسبت به زنان زندگی‌شان که ظاهراً در داستان حالتی نمادین نیز دارند برطرف می‌گردد. برویر به زندگی خانوادگی خود بازگشته و رابطه‌ای بهتر با ماتیلدا برقرار می‌کند و نیچه درمی‌یابد که تصور اشتباهی در مورد سالومه داشته است.

وقتی نیچه گریست

بررسی کتاب وقتی نیچه گریست

کتاب وقتی نیچه گریست از جمله موفق‌ترین کتاب‌های یالوم است که در ایران هم با استقبال خوبی روبه‌رو شده است. رمانی که جنبه آموزشی آن بسیار به چشم می‌آید و تقریبا هر خواننده‌ای می‌تواند آن را مطالعه کند و چیزهایی از آن یاد بگیرد. سراسر کتاب را می‌توان شبیه جلسات روان‌درمانی در نظر گرفت که پیرامون موضوعات مختلف از جمله درمان ناامیدی شکل گرفته است. در قسمتی از کتاب من شدن نوشته یالوم، درباره محبوبیت رمان وقتی نیچه گریست آمده است:

فروش وقتی نیچه گریست در ایالات متحده خیلی خوب بود، ولی در برابر محبوبیت کتاب در کشورهای دیگر اصلا به چشم نمی‌آمد. این کتاب به ۲۷ زبان ترجمه شد، با بیش‌ترین مخاطب در آلمان و بیش‌ترین سرانه‌ی مطالعه در یونان. در ۲۰۰۹ شهردار وین این کتاب را کتاب سال معرفی کرد. شهردار وین هر سال کتابی را معرفی می‌کند و صدهزار نسخه از آن را چاپ می‌کند و آن‌ها را رایگان در اختیار شهروندان وینی قرار می‌دهد. (کتاب من شدن – صفحه ۳۰۴)

رمان وقتی نیچه گریست به شکلی نوشته شده است که حتی اگر به روان‌درمانی، به فلسفه، رابطه درمانگر و بیمار، وسواس‌های فکری و مسائلی شبیه این علاقه نداشته باشید، می‌توانید آن را بخوانید و شیفته آن شوید. اما اگر به نیچه و فلسفه او و همچنین به روان‌درمانی علاقه دارید این کتاب برای شما شگفت‌انگیز خواهد بود.

در این کتاب برخی از اندیشه‌های مهم نیچه بازتاب داده شده است اما مسئله اصلی در آن درمان وسواس فکری است. وسواس فکری‌ای که هم بیمار – نیچه – و هم درمانگر – دکتر برویر – گرفتار آن هستند. وسواس فکری‌ای که ممکن است در زمینه‌های مختلف برای هر کسی پیش آید.

یکی از قسمت‌های جذاب کتاب، درگیر شدن دکتر برویر با نیچه برای درمان اوست. شخصیت قدرتمند نیچه کمک را قبول نمی‌کند. نگاه ترحم‌آمیز دکتر و نوازش‌های احساسی او را نمی‌پذیرد و به شدت نسبت به آن‌ها واکنش نشان می‌دهد. از طرف دیگر، دکتر برویر دست از تلاش برای کمک به نیچه برنمیدارد، اما انگیزه‌های او چیست؟ چرا می‌خواهد بیماری را درمان کند که کمک قبول نمی‌کند؟ آیا دکتر برویر تلاش می‌کند به وظیفه پزشکی خود عمل کند یا قصد دارد به اقتدار خود بیفزاید؟ چیزی که واضح است تفاوت فکری نیچه و دکتر برویر است و این تفاوت فکری دلیل آغاز جنگی فکری میان آن‌هاست. بحث‌های نیچه و دکتر برویر پیرامون موضوع کمک کردن و مسائل دیگر مانند امید به زندگی، خودکشی، درگیری‌های ذهنی، حقیقت و… بسیار خواندنی است.

همان‌طور که اشاره شد، هر خواننده‌ای می‌تواند این رمان را بخواند و لذت ببرد اما برای درک عمیق‌تر کتاب لازم است اطلاعات مختصری درباره فلسفه نیچه، روان‌درمانی، فلسفه اگزیستانسیال و برخی از تحقیقات فروید داشته باشیم. مفهومی که آگاهی از آن برای درک بهتر این کتاب لازم است، مفهوم ابرانسان در فلسفه نیچه است. موضوعی که در کتاب یالوم‌خوانان درباره آن چنین آمده است:

نیچه معتقد است مسیر ابرانسان شدن، غلبه بر دیگران یا انقیاد آن‌ها نیست، بلکه مسیر آن غلبه بر خود است. انسانی که واقعا قدرتمند است، درد و رنج را تحمیل نمی‌کند، بلکه مانند زرتشت حکمت و قدرت از او لبریز می‌شود و آن‌ها را آزادانه در اختیار دیگران قرار می‌دهد. این بخشندگی از فروانی شخصی نسئت می‌گیرد، نه از احساس ترحم، که یکی از انواع تحقیر است. بنابراین ابرانسان زندگی را تصدیق می‌کند، کسی است که به سرنوشتش عشق می‌ورزد و به زندگی آری می‌گوید. (کتاب یالوم خوانان – صفحه ۴۶۲)

ابرانسان نیچه عاشق سرنوشتش است، رنجش را می‌پذیرد و آن را به هنر و زیبایی تبدیل می‌کند. ابرانسان در دیدگاه نیچه کسی است که بر نیاز رخوت‌آور به اهداف تحمیل‌شده‌ی فراطبیعی چیره شده است. نیچه می‌گوید وقتی انسانی بتواند چنین کاری کند، به ابرانسان، نفس فلسفی و یکی از آن‌هایی تبدیل شده است که نماینده‌ی مرحله‌ی بعدی تکوین انسانی‌اند. (کتاب یالوم خوانان – صفحه ۴۶۳)

در قسمت‌های مختلف کتاب می‌توان مفهوم ابرانسان را مشاهده کرد و به اعتقاد من در پایان کتاب این موضوع به خوبی مشخص است. همچنین در قسمت‌های مختلف کتاب درباره زرتشت و دیگر کتاب‌های نیچه صحبت می‌شود که همین موضوع باعث می‌شود مخاطب به این کتاب‌ها جذب شود.

در نهایت کتاب وقتی نیچه گریست رمان خواندنی است که می‌تواند شما را از یکنواختی زندگی و وسواس‌های فکری نجات دهد.

ترجمه کتاب توسط سپیده حبیب انجام شده است که خود روان‌پزشک است و با یادداشت‌های متعددی که درباره مفاهیم تخصصی کتاب نوشته است خواندن این رمان خوب را برای خوانندگان غیرمتخصص راحت‌تر کرده است.

وقتی نیچه گریست

جملاتی از کتاب وقتی نیچه گریست

• ” حقیقت، خود مقدس نیست. آن‌چه مقدس است، جست‌وجویی است که برای یافتن حقیقت خویش می‌کنیم! آیا کاری مقدس‌تر از خودشناسی سراغ دارید؟ (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۱۱۵) “

• ” هرکس باید میزان حقیقتی را که تاب می‌آورد، برگزیند. (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۳۹۵)”

• من همیشه معتقد بوده‌ام که آخرین پاداش مرده، این است که دیگر نخواهد مرد! (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۱۱۷)

• همان‌گونه که پوست، اجزایی چون استخوان‌ها، عضلات، روده‌ها و رگ‌های خونی را در برگرفته و آن‌ها را از دید انسانی مخفی ساخته است، خودبینی و غرور نیز پوششی برای بی‌قراری‌ها و هیجانات روحند، پوستی که بر روح آدمی کشیده شده است. (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۱۲۸)

• نیچه سه بار با حرکت انگشت هوا را شکافت: «آیا بهتر نیست پیش از تولیدمثل، بیافرینیم و برازنده شویم؟ وظیفه‌ی ما در قبال زندگی، آفریدن موجودی برتر است، نه تولید موجودی پست‌تر. هیچ چیز نباید به تکامل قهرمان درونی شما خللی وارد کند. اگر شهوت راه بر این تکامل می‌بندد، باید بر آن نیز چیره شد.» (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۲۶۲)

• کسی که از خویش تبعیت نکند، دیگری بر او فرمان خواهد راند. (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۲۶۳)

• آنان که در پی حقیقتند، باید آرامش ذهن را ترک گویند. (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۲۶۵)

• آیا از خود پرسیده‌اید چه کسانی ایمن، آسوده و همیشه خوش‌رو هستند؟ من پاسخ می‌دهم: تنها آن‌ها که فاقد روشن بینی‌اند: مردم عامی و کودکان. (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۲۶۶)

• داستایفسکی می‌نویسد چیزهایی هستند که نباید گفته شود، مگر برای دوستان؛ چیزهایی هستند که نباید گفته شوند، حتی برای دوستان؛ و بالاخره، چیزهایی هستند که نباید حتی به خویش گفته شوند! (رمان وقتی نیچه گریست – صفحه ۳۳۵)

  • منبع
  • فیدیبو
  • پابیشا
  • کافه بوک
  • آرش شمس
  • ادبیات جدی

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید