طبقهی متوسط جدید در ایران در دوران پهلوی
طبقهی متوسط جدید در دوران رضاشاه و بویژه در دوران محمدرضا شاه در همراهی با دیدگاههای تئوریک روشنفکران و بواسطهی گسترش روند هویتی مدرن در تمامی سطوح اجتماعی، اقتصادی و بویژه فرهنگی گسترش کمی و کیفی قابل ملاحظهای یافت. این طبقه عمدتاً محصول فرایند نوسازی عصر پهلوی بوده است و خود در پیشبرد آن فرایند نقش داشته است. به یک تعبیر طبقه متوسط جدید و بویژه بخش روشنفکری آن یکی از عناصر و ارکان دولت مدرن و بوروکراتیکی را تشکیل دادهاند که در قرن بیستم در ایران کم و بیش استقرار یافت.
طبقه متوسط جدید با اقدامات رضـاشاه بـه منظور تـوسعه یـک ارتـش نوین و یک نظام اداری کـارآمد و متمرکز در کشور به وجود آمد. رشد دیوانسالاری و تقاضای روز افزون برای متخصص و مدیر در سطوح گوناگون بخشهای عـمومی و خـصوصی و گسترش سریع آموزش به سبک غـربی، مـنجر بـه پیـدایش طـبقه متوسط غیر کـارفرما، شـامل متخصصان آزاد، کارمندان، پرسنل نظامی، شاغلان یقهسفید و متخصص در بخش خصوصی و روشنفکران گردید.
بعضی از نویسندگان بر این باورند کـه گـسترش نـفوذ غرب از یک طرف و رشد سریع آموزش و پرورش و سـیستم بـوروکراسی، عـوامل اسـاسی سـامان یـافتن طبقه متوسط جدید در ایران بوده است و اعضای این طبقه کارگزاران اصلی دولت سازی و عاملین جریان نوسازی در این دوره بودهاند، به طوری که شاید به جد بتوان ادعا کـرد فرآیند نوسازی در ایران با نقش کاربردی این طبقه مقارن بوده است. نیکی کدی از جمله نظریه پردازانی است که در این رابطه اظهار میدارد: نطفه طبقه متوسط (جدید) در دوران رضا شاه بسته شد. یعنی تعداد شاغلان ادارات دولتی جدید، بخصوص سازمانهای ارتش رو به رشد گذاشت و طبقه جدیدی از افسران ارتش، پزشکان، وکلا، معلمان، مهندسان، روزنامه نگاران، نویسندگان و صاحبان جدید سرمایه به وجود آمد.
اصلاحات در ارتش
اصلاحات در ارتش و تغییر بنیادین در ساختار سنتی آن که از دورهی قاجاریه برجای مانده بود، یکی از عوامل شکل گیری طبقهی متوسط جدید در ایران بود.
با توجه به پیشینهی نظامی رضاشاه، اصلاح و مدرن نمودن ساختار ارتش یکی از اولویتهای وی محسوب میشد. رضاشاه برای تغییر ساختار ارتش غیر منسجمی که از قاجاریه به ارث برده بود، اقدامات متعددی را انجام داد. ادغام واحدهای مختلف نظامی از جمله بریگارد قزاق، پلیس جنوب و ژاندارمری و ایجاد ساختاری واحد و متحدالشکل، تأسیس دو دانشکدهی افسری که مربیان آن تحصیلات خود را در اروپا فرا گرفته بودند، اعزام محصلان ایرانی به آکادمیهای نظامیاروپا از جمله فرانسه، آلمان و شوروی برای فراگیری علوم جدید نظامی، اجرای قانون نظام وظیفه، تأسیس نیروی دریایی و نیروی هوایی، تأسیس چندین کارخانهی مهمات و اسلحه سازی، افزایش بودجهی ارتش به گونهای که حدود نیمی از درآمد ملی به آن اختصاص یافت، از جمله اقدامات رضاشاه برای ارتقای ارتش ایران به شمار میآیند.
شمار نفرات ارتش در سال 1300/1921 تنها 22 هزار نفر و شامل هشت هزار قزاق، هشت هزار ژاندارم، و شش هزار نفر نیروى تفنگدارِ جنوب بود. این تعداد در سال 1304/1925 ، به بیش از چهل هزار نفر نیروى منسجم تحت نظارت وزارت جنگ افزایش یافت و تا سال 1320/1941، به بیش از صد و هفتاد هزار نفر رسید. در ارتـش شـاهنشاهی ایـران در آن زمان در حدود 7 الی 8 هزار افسر خدمت میکرد که بیشتر آنان به تعلیمات نوین روز آشنائی داشته و تعلیمات خود را در ایران و یا اروپا مانند فرانسه و آلمان اخـذ کـرده بودند. رشد ارتش که بر پایهی اصول مدرن پایهریزی شده بود، نظامیان را به یکی از مهمترین قشرهای طبقه متوسط جدید در ایران تبدیل کرد.
رشد دیوانسالاری
رشد دیـوانسالاری در دورهی رضاشاه از دیگر عوامل رشد طبقهی متوسط جدید در ایران بود. در این دوره سیاستهای نوسازی رضاشاه احتیاج به کارگزارانی برای پیشبرد آنها داشت و رشد بروکراسی نیز مرهون همین احتیاج بود. تقاضای روزافـزون برای تکنسین و مدیر در سطوح گوناگون بخشهای عمومی و خصوصی، و گسترش سریع آموزش به سبک غرب، منجر بـه پیـدایش طبقه متوسط غیرکارفرما، شامل متخصصان آزاد، کارمندان، پرسنل نظامی، شاغلان یقهسفید و تکنسین در بخش خصوصی و روشنفکران بود. اعضای این طـبقه، کارگزاران اصـلی «دولت سازی» و نـوسازی دوره پهلوی بودند. رشد دیوانسالاری در دورهی رضاشاه به گونهای بود که تا سال 1320/1941 هفده وزارتخانه با نود هزار کارمند به وجود آمد.
برای نمونه در تهران، در سال 1307، حدود 24000 کارمند وجود داشـت، نیمی از آنـان، برخوردار از پایگاه طبقه متوسط بودند. در سـال1335 ،حدود 240000 کـارمند دفتری، فنی و اداری وجـود داشـت. بهمین تـرتیب در حالی که در سال 1335، 240000 کارمند دفتری، فنی و حرفهای در ایـران وجـود داشت، این تعداد در سال 1355 به حدود یک میلیون نفر میرسد که از این تعداد 3/2 بـرای دولت کـار میکردند.
نظام آموزشی
سومین و یکی دیگر از مهمترین عوامل رشد طبقهی متوسط جدید در دورهی رضاشاه، تغییر گسترده در نظام آموزشی کشور بود. بدون تردید، تاسیس موسسات تمدنی و گسترش کمی و کیفی نظام آموزشی و به طور کلی وجود تحصیلکردگان در هر سطحی از جوامع دستخوش دگرگونیهای اجتماعی، یکی از عوامل مهم شکلگیری و گسترش طبقه متوسط جدید است.
در شکلگیری آموزش جدید، آشنایی ایرانیان با اروپا و انقلاب مشروطه نقش اساسی ایفا کرده اسـت. ایرانیان از طـریق سفرهای پادشاهان و اعزام دانشجو به اروپا و هـمچنین ورود هـیئتهای مـذهبی مـسیحی (مـیسیونرها) به ایران با فـرهنگ و اقـتصاد اروپا آشنا شدند. هیئتهای مذهبی اروپایی مدارسی را در ایران تاسیس کردند که دارای برنامههای منظم و از قبل تعیین شده بـودند.
انقلاب مـشروطیت بـر توسعه آموزش و پرورش نوین تأثیر بسزایی گذاشت. روشنفکران که اصلیترین حاملان اندیشههای جدید بودند بر این اصل اساسی باور داشتند که برای محدود کردن قدرت حکومت و پیشبرد تغییرات اجتماعی، باید سطح آگاهیهای مردم را بالا برد و این امر تنها با گسترش نظام آموزشی جدید میسر خواهد شد. به همین دلیل قانون اساسی مشروطه و مـتمم آن، آموزش را اجباری و همگانی اعلام کرد و دولت را اصلیترین متولی آن قرار داد. . نهادهای مختلف و جدیدی که محصول فرایند نوسازی در این دوران بود، میبایست توسط افراد متخصص و تحصیل کردهای اداره میشدند که با فرایند کار در این نهادها آشنا باشند. در همین راستا تغییر در نظام آموزشی به نحوی که طیفی از افراد را با تخصصهای مختلف آموزش داده و آنها را برای کار در این نهادهای جدید آماده کند، ضرورتی انکارناپذیر بود.
گسترش نظام آموزشی جدید در دوران رضاشاه وارد دورهی جدیدی شد. رضاشاه از یک سو به منظور تحقق سیاستهای نوگرایانهی خود و از سوی دیگر به منظور محدود کردن قشرهای سنتی بویژه روحانیون که بخش اعظم نظام سنتی آموزشی را اداره میکردند، اقدامات متعددی را در راستای گسترش نظام آموزش و پرورش که مبتنی بر شیوههای جدید باشد، انجام داد.
او برای تحقق بخشیدن به اهداف خـود، گسترش آمـوزش و پرورش نوین را در دستور کار قـرار داد و ابـتدا با زمینهسازی و ترغیب برای ثبتنام در این مدارس و بعد با محدود کردن مدارس سنتی کار خود را دنبال کرد. تاسیس سازمان پیشاهنگی (1304)، کاهش یک سال از خدمت اجباری نظام برای دانشآموختگان دبیرستانها (1305)، فرمان تحصیل رایگان در مدارس جـدید (1306)، دستور بـه فارسی شدن زبان آموزش در تمام مدارس حتی مدارس خارجی(1306)، چاپ کتابهای درسی و توزیع رایگان در بین دانشآموزان نیازمند(1307)، اعمال برنامههای درسی یکپارچه در مدارس(1307) و تاسیس مدارس عشایری (1309) از جمله فعالیتهای ترغیبکننده رضاشاه برای گرایش بـیشتر جـوانان به مـدارس جدید محسوب میشوند. در عین حال، او که از 1303 اقدام برای زیر نظارتِ دولت قرار دادن مکتبخانهها را آغاز کرده بود، از سال 1310 با تـاسیس مدرسه سپهسالار سعی کرد مراکز رقیب برای حوزههای علمیه سنتی پدیـد آورد و در سـال 1313 بـرنامه درسی برای مدارس علمیه معرفی نماید.
در مقطع آموزش عالي نيز تعداد دانشجويان و محصلان مـدارس عـالي رشـد كرد و در سال 1304 كمتر از 600 دانشجـو در 6 مؤسســه آمـوزش عالـي مدرن و غيرمذهبي پزشكي، كشاورزي، تربيت مـعلم، حـقوق، ادبيات و علوم سياسي تحصيل ميكردند. در سال 1313 با ادغام اين شش مؤسسة آموزش عـالي، دانـشگاه تـهران تشكيل شد. در پايان دهه 1310 پنج دانشكده جديد به اين مجموعه افزوده شد: دندانپزشكي، داروسازي، دامـپزشكي، هـنرهاي زيبا، علوم. در سال 1320 بيش از 3300 نفردر يازده دانشكده دانشگاه تهران ثبتنام كرده بودند.
در این دوره روند اعزام دانشجو به خارج نیز چه از طرف دولت و چه از سوی مردم افزایش یافت. دولت سالانه حدود 100 دانشجو را به اروپا اعزام میکرد، این در حالی است که بخشی از مردم نیز با توجه به تحولاتی که در کشور اتفاق افتاده بود، فرزندان خود را جهت تحصیل به خارج از ایران میفرستادند.
اگرچه در دورهی رضاشاه در مقايسه با اواخر قاجار، جـهش بـزرگي در امر آموزش و تربيت نيروي انساني و بـاسواد كردن جـامعه حـاصل شـد، بـا اين همه، هنوز تـا پايان دوره رضـاشاهی 90 درصد جمعيت بيسواد بودند. خصوصاً در روستاهاي كشور، اين امر كاملاً مشهود بود. همين مسئله سبب شـد تـا تـحصيلكردگان جامعه در شهرها جمع شوند و جريان توسعه شـهري سـريعتر از روسـتاها صورت گیرد. اغـلب افـرادي كه از اين آموزشگاهها و مدارس خارج ميشدند، جذب مراكز و ادارات دولتی می شدند، به اين معنا كه مسير تحصيل در مدارس در همه سطوح آن، نهايتاً به كارمندي دولت ختم مي شد. چندين نكته در اين مسئله وجود دارد:
اول اينكه بـوروكراسی دولتی روز به روز گسترش مييافت تا جايي كه در پايان دوره رضاشاهي تعداد كارمندان دولت به 90 هزار رسيد.
دوم اينكه به ساخت دولت مطلقه ياري رساند و دولت از اين طريق، بوروكراسي را در خدمت اهداف و مقاصد خود قرار داد.
سوم اينكه طبقه متوسط جـديد كه در اين دوره مـراحل اوليه گسترش خود را طي ميكرد، در اين ساختار هضم شد، بدون اينكه متوجه باشد كه علايق طبقاتياش مغاير با عملكرد اوست. رشد طبقهی متوسط جدید در ایران با اقدامات اصلاحی صورت گرفت که دولت مهمترین متولی آن بود، لذا این طبقه وابستگی زیادی به دولت داشت و این در حالی است که هرچه آگاهیهایش افزایش مییافت، خواهان مشارکت بیشتری درتصمیمگیرهای کشور و بویژه مشارکت در امور سیاسی بود، اموری که وجود قدرت مطلقه و دیکتاتوری رضاخان اصلیترین مانع آن بودند.
در واقع طبقهی متوسط جدید در دورهی پهلوی همواره در ذات خود دارای تعارض مزمنی بود، که هرچه بیشتر رشد نمود و آگاهیهایش افزایش یافت، این تعارض نیز عمیقتر شد. این تعارض از آنجا ناشی میشد که سیاستهای نوگرایانه و روند گسترش مدرنیزاسیون در این دوران، واجد شکلگیری طبقهی اجتماعی جدیدی بود که بتوان با تکیه بر دانش و تخصص اعضای آن این روند اصلاحات از بالا را به پیش برد، بنابراین این طبقهی اجتماعی عملاً به دولت وابسته بود، اما از سوی دیگر افزایش تدریجی آگاهیهای این طبقهی اجتماعی ناخودآگاه باعث شکل گیری مطالبات و دغدغههای جدیدی در آنها میشد که حکومت رضاشاه با توجه به ساختار سیاسی بستهی آن، پاسخی برای آنها نداشت یا نمیخواست که داشته باشد.
اگرچه اقدامات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی رضاشاه موجبات رشد طبقهی متوسط جدید را در ایران فراهم کرد، اما پيامدهای سياسي اقدامات او نهایتاً موجب خلع از سلطنت و تبعیدش به خارج از کشور شد. زیرا هرچند که سیاستهای نوگرایانهی رضاشاه موجب بالا رفتن سطح فرهنگ و آگاهیهای اقشار مختلف بویژه طبقهی متوسط جدید شد، اما از سوی دیگر آزادیهای سیاسی به تدریج محدود میشد و خواستههای طبقهی متوسط جدید برای مشارکت در روندهای سیاسی و ساختار قدرت نه تنها در نظر گرفته نمیشد، بلکه سرکوب نیز میشد. این سرکوب تا بدانجا پیش رفت که دامن کسانی را که رضاشاه را در پیشبرد اصلاحات اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي یاری رسانده بودند همچون تیمورتاش و داور را نیز گرفت.
احمد کسروی در رشته مقالاتی که در سال 1321منتشر شد، ایستار و دیدگاه متغیر نسل معاصر خود را نسبت به رضاشاه بیان میکند. وی اقدامات شاه را در تمرکز دولت، آرام کردن قبایل، محدود کردن روحانیون، کشف حجاب، لغو القاب اشرافی، اجرای نظام سربازگیری، تضعیف قدرتهای فئودال، تلاش برای همگون ساختن جمعیت و تأسیس مدارس، شهرها، و صنایع جدید بسیار ارج مینهد. ولی او را به دلیل پایمال کردن قانون اساسی مشروطه، ترجیح ارتش بر سایر نهادهای دولتی، گردآوری ثروت شخصی، غارت اموال مردم، کشتار روشنفکران مترقی و افزودن بر شکاف میان داراها و ندارها، سرزنش میکند.
در ايران بين سالهاي اوايل دهه 1300 و اواخر دهه 1350، دگرگونيهاي عمدهاي در اندازه و حدود قشرهاي اجتماعي به وجود آمد. همچنين تحرك فردي قابل توجهي كه از مرزهاي مابين طبقات مي گذشت، رخ داد. نخست اين كه تغيير عمده اي از كشاورزي به صنعت به وجود آمد كه با برنامه محدود صنعتي كردن در دوران رضاشاه آغاز شد و در دوران حكومت پسرش با شتاب بيشتري به ويژه در دهههاي 1340 و 1350 تداوم يافت. اشتغال صنعتي در قياس با كار كشاورزي در اغلب سطوح نيازمند تحصيلات و مهارت بيشتري بود و موجب شأن اجتماعي بالاتر و فرصتهاي بيشتر براي پيشرفت مي شد.
دوم آنكه، مهاجرت از روستا به شهر بنيان ديگر براي تحرك اجتماعي فراهم ميكرد. در چهار دهه نخست قرن، جمعيت شهرنشين حدود 22-21 درصد كل جمعيت بود. اما نسبت آن در سه دهه بعد، از 31 درصد در سال 1335 به 38 درصد در سال 1345 و 47 درصد در سال 1355 افزايش يافت. گرچه چشم انداز بهتر شغلي عامل اصلي مهاجرت از روستا بود، شهرها نيز امكان پيشرفت بيشتري براي فرزندان مهاجران فراهم ميكردند تا از جايگاه اجتماعي والدينشان فراتر بروند. سوم اين كه گسترش سريع دستگاه اداري، لشكري و كشوري در دوران رضاشاه و محمدرضاشاه، مرتبه طبقه متوسط شهري جديد را بالا برد.
اتكاي فزاينده كارفرمايان به ويژه در بخش دولتي به مدارك تحصيلي به عنوان شرط لازم براي استخدام شدن، اين اطمينان را ايجاد كرد كه افرادي از طبقه كارگر يا طبقه متوسط پايين به كمك تحصيلات به عنوان ابزار اصلي خواهند توانست به موقعيت طبقه متوسط دست يابند. چهارم اينكه كاهش سلطه دولت بر اقتصاد پس از خروج رضاشاه از كشور در سال 1320 و فراهم شدن فرصتهاي اقتصادي پس از جنگ جهاني دوم، راههاي بسياري براي توسعه بيشتر بورژوازي تجاري و صنعتي كشور فراهم كرد كه اغلب آنها تجار بازار، نمايندههاي تجاري يا كسبه ثروتمند بودند. طي دهههاي 1340 و 1350، برنامه اصلاحات ارضي و گسترش بخشهاي صنعتي و خدماتي كه به دنبال آن رخ داد، كمك كرد تا زمينداري بزرگ جاي خود را به بورژوازي صنعتي – تجاري و قشري از روشنفكران متخصص- بوروكرات بدهد. اين روند تعداد اقشار شهري صاحب امتياز را گسترش داد و تنوع بيشتري در مراتب آنها بوجود آورد.
از اوايل دهه 1340 به بعد تحت تأثير تحولات نظام بين المللي و تلاش حكومت براي نوسازي صنعتي و هم چنين افزايش فوق العاده درآمد دولت از فروش نفت، طبقه ي متوسط ايران به رشد كمي و كيفي خود به طرز قابل توجهي ادامه داد. اين طبقه كه شامل اساتيد دانشگاه، روشنفكران، دانشجويان، پزشكان، مهندسان، نويسندگان و... مي باشند، در دورههاي قبل از آن به وجود آمده بود، اما سياستهاي نوسازي اجتماعي رژيم پهلوي دوم باعث گسترش و تقويت اين قشر به گونه اي شد كه نقش قابل توجهي را در انقلاب اسلامي ايران به عهده گرفت. در دوران نوسازی اجتماعی و فرهنگی بین سالهای 1342 تا 1357 طبقه متوسط جدید گسترش چشمگیری یافت و دربار سلطنتی نیز کوشید، قطع پیوند خود با روحانیت و اشرافیت و خوانین را از طریق جلب حمایت طبقه متوسط جدید جبران نماید. با این حال گرایش به سنت و مذهب در بین اعضا طبقه متوسط جدید در همین سالها و ظهور روشنفکران دینی ضعف ساختاری دولت مطلقه پهلوی را تشدید کرد و حمایت لازم از آن را منتفی ساخت.
به طور کلی طبقهی متوسط جدید در دوران محمد رضاشاه از ویژگیهای زیر برخوردار بود:
1- دارای تحصیلاتاند و برای امرار معاش بر دانش، حرفه و مهارت خود تکیه دارند.
2- از طریق دولت به استخدام درآمدهاند یا به نحوی به تشکیلات اداری دولتی وابستهاند.
3- حامل اصلی افکار و شیوههای اندیشه و رفتار غربیاند و در نوسازی جامعه که در آن غربی شدن نیز مستتر است، نقش دارند.
4- این طبقه به شیوههای سنتی زندگی، برداشتهای سنتی و قدرتهای سیاسی و مناسبات اجتماعی به دیده تردید مینگرد.
دیدگاه