امروز: سه شنبه, ۰۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ برابر با ۱۳ شوّال ۱۴۴۵ قمری و ۲۳ آوریل ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 276053
۱۰۵۹
۱
۰
نسخه چاپی

فرهنگ سیاسی در ایران باستان

فرهنگ سیاسی در ایران باستان

بنیان فرهنگ سیاسی ایران باستان

مهمترین ویژگی فرهنگ سیاسی ایران باستان که عناصر پایایی را بر فرهنگ سیاسی ایرانیان در طول قرن ها بر جای گذارده است، پیوند نزدیک میان دین وسیاست است. به طور کلی از زمان تشکیل نخستین پادشاهی ها در ایران دین و سیاست همواره لازم و ملزوم یکدیگر بوده اند. در‌ تاریخ ایران باستان دیانت امری همتراز سیاست و شأنی از شئون اجتماعی اسـت و همین سنخیّت‌ است‌ که مشروعیّت یابی سیاست را توسط دیانت توضیح مـی‌دهد.

در ایـن انـدیشه دین یاری از‌ پادشاهی‌ جدا‌ نیست و پادشاه خلیفه ی خدا یا ظل اللّه است و به عبارتی، دیانت و سیاست بی‌آنکه عین‌ همدیگر باشند،لازم‌ و مـلزوم‌ یکدیگرند بر ‌ ‌هـمین اساس است که در اندیشه ی شاه آرمانی ایرانی، شاه را برگزیده ی خدا‌ و دارنده ی فره ی شاهی مـی‌دانند. به نـظر فـتح اللّه مجتبایی مقام شاهی در ایران باستان دو جنبه یا خصوصیت‌ توأمان‌ دارد. دینیاری و شهریاری یا حکمت و حکومت کـه‌ یکی فضیلت‌هایی چون عدالت و دینداری‌ و دانایی را شامل می‌شود و دیگری‌ کیفیاتی‌ چون‌ قدرت‌ و دلیری و نیرومندی را در برمی‌گیرد.

به لحاظ تاریخی همانگونه که بیان شد، پس از مهاجرت و اسکان آریایی ها در ایران، مادها نخستین قومی بودند که، شخصی خاص را برای حکومت تعیین کردند. اما این انتخاب به هیچ عنوان از جنبه ی قدسی و دینی برخوردار نبود و کاملاً مبنایی شورایی داشت. البته وجود قبایل متعدد و پیشینه ی شبانی ماد ها  که باعث ایجاد جامعه ای پراکنده و متکثر شده بود، در شکل گیری اندیشه سیاسی آنها تأثیر زیادی داشت. در واقع در این دوره سیاست هنوز جنبه قدسی و آسمانی نیافته بود و جنبه ی شورایی و انتخابی پادشاه و عدم شکل گیری پادشاهی مطلقه به دلیل تکثر قبایل و قدرت سران قبایل مادی تا پایان حکومت مادها تداوم یافت.

ساختار سیاسی در دوران هخامنشی دچار دگرگونی هایی هم در عرصه ی اندیشه و هم در عرصه ی عمل گردید. اگرچه کوروش بنیانگذار این امپراطوری بود، اما ساختار سیاسی هخامنشیان به طور خاص و اندیشه ی سیاسی در ایران به طور عام از زمان داریوش دچار تغییرات اساسی گردید. از این دوره پادشاه در پیوند با آسمان قرار می گیرد، یعنی از مشروعیتی قدسی و ماورایی برخوردار می شود. در واقع از این دوران سیاست و دین با یکدیگر پیوند می خورند و این امر تا قرن ها بعد و حتی تا دوران کنونی به یکی از اصلی ترین مبانی مشروعیت بخش قدرت سیاسی در ایران تبدیل می شود.

داریوش در چند جا تاکید می کند که :

زمانی که اهورا مزدا دید که این سرزمین در آشوب است ، او آن را {شاهی} به من اعطا کرد. او مرا شاه کرد. من شاه هستم . با اراده ی اهورامزدا من آن را به جایش نشاندم». داریوش نه تنها در بیستون ، در چند جای دیگر هم بر این نکته تاکید می کند که با تائید اهورامزدا به شاهی رسید و از او کمک می گیرد.

این تایید ایزدی، که بعد ها با نام فرّه مشهور می گردد، مهمترین نظریه سیاسی می باشد که چگونگی کسب قدرت و مبانی مشروعیت قدرت سیاسی در ایران باستان را توضیح می دهد. البته این نظریه در دوره های مختلف تاریخی و در تلفیق با نظریات دیگر به شکل های گوناگون بازتعریف شده است.

بنابراین دوران هخامنشی و به طور خاص دوره ی داریوش سرآغاز شکل گیری نظریه فره ایزدی می باشد که در سراسر دوران تاریخی ایران باستان قالب ترین نظریه سیاسی محسوب می شود.

پس از حمله اسکندر به ایران و در دوران حکومت سلوکیان نظریه فره ایزدی رو به افول نهاد، زیرا  پایه ی اصلی قدرت و مشروعیت سلوکیان بر رضایت و تأیید اتباع امپراطوری آنـان قـرار داشت، به سخن دیگر«نه‌ نهادی‌ بلکه‌ شخصی و عاطفی» بود. امّا با استقرار حکومت اشکانیان‌ نهاد‌ پادشاهی‌ شکلی‌ سنّتی‌ به‌ خود گرفت و مشروعیت پادشاه در اثبات همخونی با دودمان پادشاهی هخامنشیان تجّلی یافت. از همین‌رو، پادشاهان اشـکانی،همانند هـمتایان هخامنشی خـود،منشاء اقتدار پادشاهی را نه رضایت و حسن نیت‌ شهروندان بلکه موهبت و اراده ی یزدان می‌شمردند و به تعبیری خود را نماینده ی او در زمـین می‌دانستند.

البته اگرچه نظریه فر ایزدی در دوران اشکانی نیز همچنان مهمترین توجیه کننده ی مشروعیت پادشاه محسوب می شد، اما قدرت سیاسی به شکلی غیر متمرکز و ملوک الطوایفی وجود داشت و پادشاه از قدرت مطلقه برخوردار نبود. دو دلیل برای  این امر می توان ذکر کرد: نخست آن که غلبه ی فرهنگ و تمدن هلنی برای مدت زمان مدیدی اشکانیان را از پرداختن به فرهنگ ایرانی بازداشت و همین امر گسستی میان آن ها با پیش از رداختن به فرهنگ ایرانی بازداشت و همین امر گسستی میان آن ها با پیش از خود ایجاد کرد. دیگر آن که تربیت بسیاری از شاهزادگان اشکانی در دربار روم – که به عنوان گروگان نگهداری می شدند – و سپس رسیدن برخی از این افراد به مقام پادشاهی ، به گسست یاد شده دامن می زد.

در دوره ی ساسانیان نظریه ی فر ایزدی از اهمیتی مضاعف نسبت به دوره های گذشته برخوردار گردید و بنیان های نظری آن تقویت شد، که مهمترین دلیل آن رسمیت یافتن دین زرتشت و پیوند بسیار نزدیک دین و دولت در این دوران است. بر این اساس نظام پادشاهی و موبدان زرتشتی علیرغم آنکه منافع خود را دنبال می کردند، اما در عین حال برای تداوم سلطه ی خود نیازمند حمایت از یکدیگر بودند. لذا گسترش نظریه فر ایزدی تداوم منافع هر دو گروه را در پی داشت.  در ادامه به تشریح این نظریه و مبانی آن پرداخته می شود.
مهم ترين اثري كه مباني نظري فره ايزدي را به طور كامل بيان كرده، اثر نيايش گونه دوره باستان، يشتها مي باشد كه بخش نوزدهم آن، درباره تعريف فر، لزوم وجود آن براي پادشاهي، فوايد و اثرات، نحوه دست يابي و محرومان از فر مي باشد.

در پژوهش هایی که با تکیه بر منابعی چون اوستا، کتیبه های شاهنشاه هخامنشی، عهد اردشیر، کارنامه ی اردشیر، نامه ی تنسر و کلیله و دمنه و خدای نامه( شاهنامه) انجام شده است، ارکان اندیشه ی سیاسی در ایران باستان شامل پنج رکن دانسته شده است که عبارتند از: 1- شاه فرّمند و مورد توجه اهورامزدا 2- خواست اهورامزدا 3- تخمه و تبار شاهی داشتن 4- اشه نظم کیهانی و نظم سیاسی و اجتماعی 5- توأم شدن پادشاهی و دین( حکومت و حکمت).

فرّ و مفهوم‌ فرّه بعد فلسفی و متافیزیکی و مشروعیت دهندهء حکومت و مقام‌ شاهی است. وقتی‌ گـفته‌ مـی‌شود کـسی دارای فرّه است، صفاتی چون پادشاهی، پرهیزکاری، خردمندی، بزرگی‌ و اشـرافیت‌ القـا می‌گردد. منظور از آیـین، ارته یا اشه است، یعنی‌ نظم‌ خاص حاکم بر عالم وجود که‌ سلطان و حاکم می‌بایست با این نظم آشنا‌ باشد. شاه‌ با تعهد درونی که نـسبت بـه‌ ایـن‌ نظم خاص‌ یعنی‌ اشه‌ با ارته داشت، از درون کـنترل مـی‌شد. به‌ عبارت‌ دیگر، اینگونه نبود که فعال مایشاء و حاکم مطلق باشد.

واژة فر در زبان اوستايي بمعني شأن و شوكت است و به معناي عظمت و شكوه نيز بكار مي رود. فر، فره، خرّه يا خُوارنه شكوه و اقبال و درخشش و بزرگيست. نيروئي است كيهاني و موهبتي ايزدي كه به مردمان گزيده مي رسد؛ حضور شعشعاني و منيع كرامت ملوك و انبياء و اولياست. حتي اهل حرَف نيز، هنگامي كه در كار خود مستعد و موفقند، بهره از آن مي گيرند. در بندهش  از چهار نوع فرّه اسم برده شده است كه يكي فرّه كياني است كه مخصوص پادشاهان است، فرّه آزادگان كه مخصوص ايرانيان است، فرّه روشن اورمزدي و فرّه ناگرفتني. بر اين اساس مي توان فهميد كه فرّه خصوصيتي وراي دانش و مهارت و تجربه است. شاهان گذشته از اين ويژگي ها جلال و شكوهي داشته اند و نور الهي با آنان بوده است و از گزندها، كيدها و آسيب ها در امان مي بودند و در تنگناها اين فرّه به آنان كمك مي كرده است. در اوستا آمده است كه فرّ كياني بهره ناموران و شهرياران مي شود و از پرتو آن به رستگاري و كامروايي مي رسند.اين فرّ هميشه از آن ايرانيان است و تا پديدار شدن سوشيانت و برپايي رستاخيز، روي از ايران و ايرانيان بر نخواهد تافت. در واقع فر ایزدی موهبتی است که از سوی اهورامزدا به پادشاه اعطا شده است. پادشاهی که خصایل نیکو و نسب پاکش موجب اعطای این امتیاز به او شده است. نسب بهي و اصالت خون از عوامل اصلي دريافت فرّه ايزدي بود، وليكن علت تام و صرف نبود. در اين ميان برخورداري از فرّه ايزدي منوط به شروطي بود.

به موجب دينكرد صفات و تكاليف پادشاه چنين است:

1- رعایت آنچه بتكاليف پادشاهان نسبت به دين بهی است

2- عقل سليم

3- اخلاق نيكو

4- قوه عفو و اغماض

5- محبت نسبت به رعایا

6- قوه تهيه آسايش براي رعايا

7- شادی

8- تذكر دائم به اينكه جهان گذران است

9- تشويق مستعدان و كاردانان

10- تنبيه نالايقان

11- حسن سلوك با رؤساي كشور

12- اصدار اوامر عادلان

13- ابقاء رسم بار عام

14- سخا

15- دفع آز

16- بی بيم كردن مردمان

17- تشويق نيكان و اعطاء مقامات درباري و مناصب دولتي به آنان

 18- مواظبت در نصب كارگزاران مملكت

19- اطاعت تام به خداوند.

در عین حال نظریه فر ایزدی جنبه ی دیگری نیز داشت و آن این است که برخورداری از فر ایزدی امتیازی ابدی و همیشگی نیست، بلکه برخورداری از آن به اندیشه و عملکرد پادشاه بستگی دارد و چنانچه پادشاه از فضایل و شایستگی هایی که بر اساس آن ها فر ایزدی به او اعطا شده، رویگردان شود، فر ایزدی نیز از او روی بر می تابد. پادشاه در دو صـورت مشروعیّت الهی(یعنی فرهء ایزدی)را از دست می‌داد: اوّل، در‌ صورتی‌ که ادعّای خدایی مـی‌کرد؛ دوّم، وقتی کـه بـیدادگری می‌کرد. در باور‌ ایرانیان‌ اینکه هرچه فرد دارد، مبتنی بر نظم‌ الهی و مـشیّت پروردگـار است، به‌ عـنوان‌ یک اصل پذیرفته شده است، یعنی‌ مقام‌ شاهی به خواست خـدا به‌ افراد خاص و برگزیده اعطا می‌شود. اما در عین حال از‌ آنجا‌ که در این باور جهان مقدّس، منظم‌ و همگون است، تجاوز‌ نمودن‌ از‌ این چارچوب و نظم‌ مـشخص از طـرف هرکسی‌ باشد حـتی‌ شاه، هزینه سنگین دارد. در واقع این جنبه از نظریه فر ایزدی درصدد پاسخ به این پرسش است که چگونه پادشاهی که دارای فر ایزدی بوده و شایستگی پادشاهی از طرف ایزد به او اعطا شده، به دلایل مختلفی این عنوان را از دست می دهد.  

واقعیّت ایـن بـود که گاه گاه مردم‌ بر‌ شـاه- به دلیل بی‌کفایتی و بی‌درایتی یـا سـتمگری زیاد- می‌شوریدند. پس این نظریه ی پادشاهی مـی‌باید در‌ چـار‌ چوب خود توضیح و توجیهی‌ برای‌ تمرّد و عصیان-یا‌ «فتنه» و «آشوب» - نیز‌ می‌داشت. این توضیح و توجیه به صـورت‌ نـظریّه ی‌» بازگشتن فره ی ایزدی از شاه » یا «از کـف فـروهشتن شـاه فره ی ایزدی را» بـیان شده‌ است. شاه‌ دارای فره ی ایزدی و بـرگزیده خـداست‌ و فقط در برابر‌ او‌ مسئول است. طبق این نظریه، مردم(یعنی هیچ‌ یک‌ از افراد و طبقات جامعه)نمی‌توانند او را خلع کنند، پس اگـر مـردم عصیان کنند، و‌ بویژه‌ اگر در این عـصیان پیـروز‌ شوند، باید‌ فـره ی ایـزدی از دسـت‌ او‌ رفته باشد، یعنی باید خـدا‌ پیش‌ از عصیان مردم او را خلع کرده و- به یک معنا- در اختیار داوری مردم یا‌ جامعه‌ قرار داده باشد.

اصولاً رخ داد شورش ها، سقوط سلسله ها  و از دست دادن تاج و تخت بدين گونه توجيه مي شود. اگر پادشاه به سوي دروغ و ناراستي بگرايد، فرّه و حمايت الهي از او جدا خواهد شد، و مشروعيت حكومت خود را به طور كلي از دست خواهد داد و در اين صورت حق بازخواست و مقاومت عليه او ايجاد مي شود، زيرا خداوند او را از كارگزاري خود خلع كرده است و او از جمله نيروهاي اهريمني محسوب مي شود.

البته ذکر این نکته ضروری است که به رغم آن که شخصیت شهریار ایرانی در روایات مختلف با هاله ای از تقدس و فر ایزدی همراه است ، اما در واقعیت بیرونی ، شهریار ، فر و شکوهش را مدیون قدرت های پیدا و پنهانی است که در قالب خاندان های با نفوذ ، روحانیون و یا سپهسالاران ، در لایه های تو در توی قدرت حضور دارند. این گروه که بر همه ی امور حکومت مسلط هستند، هر گاه منافع اقتصادی و یا جایگاه طبقاتی شان دستخوش خطر شود، فر ایزدی را از شاه گرفته و به شخص دیگری که منافع آن ها را تامین کند واگذار کرده و برای این دگرگونی ، توجیه قانونی ، مذهبی و ... می تراشند !

به عبارت دیگر ، نظریه ی شهریار ایرانی یا الگوی فر ایزدی ، تنها آرمانی نظری است که هرگز جامه ی عمل بر خویش نپوشیده، هر گاه سلطان یا پادشاه ، دست به تلاشی برداشته تا این الگوی نظری را که بیانگر قدرت آسمانی و مطلقه ی شاه است محقق سازد، سایر صاحبان و سهمیان قدرت ، شهریار را از تخت به زیر کشیده و با بهانه ی این که فرّ کیانی از وی رخت بر بسته ، شخص دیگری را به جای او نشانده اند و یا شاه را نسبت به حدود و قدرت و اختیارش آگاه کرده و با او به تفاهم رسیده اند. به این ترتیب می توان ادعا کرد که ساختار قدرت در ایرات اساطیری و تاریخی ، تنها در اندیشه مطلقه بوده و در عینیت از الگویی متکثر ، لیکن غیر رسمی برخوردار بوده است .

به زغم آن که در بنیان نظری اندیشه ی سیاسی ایران باستان ، شاه همواره از جایگاهی رفیع و ممتاز برخوردار بود ، اما این جایگاه بار ها از سوی شخصیت های با نفوذ نادیده گرفته می شد ، زیرا قدرت به شکل وسیعی در طبقات برتر پراکنده بود.

  • منبع
  • حقوق نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید