مسئله آخر هم این است که هر کار کنیم برخی مشاغل راحت پردرآمد در هر کشوری سر بیرون میآورند. بسته به شرایط اقتصادی و معیارهای اخلاقی و حتی سطح فناورانه هر کشور و قوانین، این شغلها متغییر هستند. برخیها فلسفه عملیتری در زندگی خود دارند و از سالها پیش به دنبال این کارها میروند و برخی هوش هیجانیشان در این مورد خوب نیست و شغل ظاهرا با کلاس بهتر ، اما پر از رنج را انتخاب میکنند.
اما ببینیم به طور خلاصه فرنگی ها چه نمونههایی در مورد افراد و حرفههای با درآمد نجومی و کار آسان دارند:
1. اینفلوئنسر ها و نمونه برجسته آنها کارداشیان ها
اینکه ببینید که شما مثلا باید کار دستی کنید و یا ساعتها پشت مانتیتورها خم باشید و نجنبید و در عوض کسی با کمی آرایش و ادا اطوار خاص، میلیونها درآمد دارد و گاهی مثل کارداشیانها دیگر کارشان یک صنعت و برند شده، حرص برخی را درمیآورد.
آنها تعجب میکنند که چطور بدون داشتن ذهنی پر، اما بدنی پر میشود اینقدر جلب توجه کرد و پول پارو کرد.
آیا باید از اینفلوئنسرها انتقاد کرد؟ حقیقت این است که خود جامعه آنها را رو میآورد و به هر مطلب و عکس بیاهمیت آنها واکنش نشان میدهد.
جامعه در مقام حرف البته خود را عاشق کتاب و فرهنگ نشان میدهد، اما در مقام عمل این روزها کسی حوصله خواندن و فکر کردن ندارد. در عوض اینفلوئنسرها دوزهای دوپامین را وارد مغز آدمهای آسانگیر میکنند و مهمتر از آن رویای داشتن زندگی راحت و پول بیزحمت را در ذهن آنها هم بیدار میکنند.
2. سهامداران بیمارستان ها و مدیران آن ها
این حرفه مسلما در خارج هم بسیار پردرآمد است. کار را یک سری پزشک محوری با حقوق متوسط میکنند و سود اصلی آنها را میبرند. اما باید توجه داشته باشیم که سرمایههای کلان اولیه هم در مواردی تصادفی از آسمان نازل نشدهاند و این اشخاص روزها سختی داشتهاند. اما اینکه باید این همه تفاوت درآمدی بین دارندگان و تلاشگران باشد، موضوع دیگری است.
3. اقتصاددان ها و مشاوران اقتصادی
بسیاری از آنها بابت یک مشاوره پول کلانی درمیآورند. هر چقدر هم اقتصاد یک کشور شسته رفتهتر باشد و از قواعد دانش اقتصاد تبعیت کند، نقش آنها پررنگتر میشود. تا جایی که گفته میشود پول اصلی اینجاست و خودشان میگویند که چرا آدمها باهوش دیگر باید سراغ پزشکی و مهندسی و سیاست بروند و به تعبیری عمرشان را تلف کنند.
(از نظر اقتصادی)
4. سیاستمداران سابقی که بابت کتاب و سخنرانیها خود کلی پول درمیآورند
کتابهای روسای جمهور آمریکا در ایران هم پرفروش هستند چه برسد به خود آمریکا. به علاوه آنها جلسات سخنرانی میلیوندلاری منظم دارند.
سوال این است که آیا کتابهای آنها ارزش این همه توجه را دارد. در مواردی بله، اما در مواردی هم نه. گاهی کتابهای آنها پر از لفاظیهای بیاهمیت است و در مورد مهمترین مسائل دورانشان فقط جملاتی محو دیپلماتیک میتوانید پیدا کنید.
5. روسای برخی از شرکتها وقتی درآمد شرکت اصلیشان از حدی بالاتر میرود و شرکتها و استارتآپهای آیندهدار را میخرند
خرید توییتر و اینستاگرام را چه کسی دوست داشت؟ اینستاگرام الان کلی درآمد برای متا دارد و مبلغ خرید اولیه آن مسخره به نظر میرسد.
به نظر میرسد که صاحبان استارتآپهای بزرگ در بازهای وارد یک شیب نزولی فکری و خلاقیت میشوند و فقط میتوانند با پول خود و خلاقیتهای زیردستهای خود زنده بمانند. مانند همان کاری که ایلان ماسک الان میکند.
6. کسانی که به خاظر اینکه مقدار زیادی پول دستشان است، پول درمیآورند
معادل خاورمیانهای این امر میشود وزارتخانههای پردرآمدی مانند نفت که وضع برخی از کارکنشان بد نیست یا شاید به عبارت دقیقتر کمتر از بقیه کارمندان بد است!
معادل مورد توافقتر شرکتهای بیمه و بانکداری هستند. اینها چون پول زیادی زیر دستشان است خود را محق میدانند که دستکم در بخشهای بالای مدیریتی پاداش و کارانههای باورنکردنی بدهند.
7. شرکت های دارویی یا واردکننده دارو و محصولات پزشکی
در حالی که بسیاری یک درصد خاص از پزشکان را ثروتمند میدانند، پول اصلی جای دیگری است: شرکتهایی که دارو و لوازم پزشکی میسازند یا وارد میکنند.
البته پول خلاقیت همیشه شگفتاتگیز است و شرکتهای دارویی مبالغ هنگفتی برای توسعه و تحقیق مصرف میکنند، اما در بسیاری موارد حاشیه سود بالایی دارند و وقتی یک دارو به نام خود ثبت میکنند تا مدت زیادی از عواید هنگفت برخوردار میشوند.
در مورد لوازم پزشکی و بازار برخی از آنها خود بهتر میدانید.
8.سخنران های انگیزشی و نویسندگان کتاب ها
واقعا چند درصد از شرکتکنندگان در سخنرانیهای انگیزشی، مسیر زندگیشان تغییر کرده است. ممکن است چند صباحی ترشح هورمونهای هیجانی کاتکلآمین و لحن سخنران و امیدی که میدهد، آنها را آدمهای کوشاتری کند. البته بگذریم از شبهدانشهایی که گاه در این سخنرانیها ترویج میشود، فقط باید بخواهید و سپاسگزار باشید تا هر چه میخواهید را به چنگ بیاورید.
دیدگاه