فرهنگ ایرانی پس از اسلام و دانشمندان زرتشتی
با ورود اسلام به ایران، زمینه بهره مندی از دستاوردهای فرهنگی و علمی تمدن باستانی ایران برای حکومت اسامی فراهم آمد؛ تا با استفاده از آن به تمدنی شکوهمند دست یابد. در این بین نقش دانشمندان زرتشتی در انتقال دانش و شکل گیری تمدن اسلامی بسیار پررنگ است. آنان در راستای زنده نگه داشتن فرهنگ ایرانی با شکل گیری نهضت ترجمه، خدمات زیادی در زمینه ترجمه آثار از پهلوی به عربی نمودند. همچنین آنها در زمینه شعر، موسیقی، طب، ریاضیات، نجوم و تاریخ؛ دستاوردهای ارزنده ای به جهان اسلام تقدیم نمودند.
با سقوط ساسانیان و ورود اسلام به ایران، تحولی عمیق در آداب و رسوم و فرهنگ ایران زمین شکل گرفت. تا پیش از یورش اعراب، ایران به مدت بیش از هزار سال؛ تحت پادشـاهی سـه دودمان هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان، به گنجینهای گرانبها، مملو از دانش و فرهنگ و ادب تبدیل شده بود. سقوط ساسانیان در عین نابودیِ همیشگیِ امپراطوری ایرانی، زمینهای را مهیا ساخت تا اسلامِ نوپا، با بهرهگیری از ایـن گـنجینه فرهنگیِ چندهزارساله، به چنان عظمتی دست یابد که ماحصل آن تمدن شکوهمندی است که در تواریخ با نام تمدن اسلامی از آن نام برده میشود.
اما نکتهای که در هنگام صحبت از تمدن اسلامی، اغـلب بـدان پرداخـته نمیشود، نقش زرتشتیان در شکلگیری ایـن تـمدن وسـیع است. در قرون اسلامی، زرتشتیان با تمام محدودیتهایی که در پیش داشتند، اما در علومی چون ترجمه، ادبیات، تاریخ، هندسه، نجوم و... به خلق چـنان آثـار ارزشـمندی دست یازیدند که بهزودی در کنار آثار علمی ایـرانیان مـسلمانشده، پایگاه علم جدید را بر پا ساخت.
نقش اندیشمندان زرتشتی در احیای فرهنگ ایرانی
در آغاز باید از سـلسله اقدامات فرهنگيِ دانشمندانِ زرتشتی، در زنده نگاه داشتن فرهنگِ ايراني نام برد. در میان اندیشمندانِ ايراني که پرچمدار جنبش عـلمی ایـران در دوره اسـلامی بودند، به نامهای زرتشتی بسیاری برمیخوریم. از نخستين و بزرگترين اين افراد روزبه پسـر داذويه مـشهور به "ابنمقفع"، از مردمان شهر« گور» بود كه در سده دوم هجری می زيست. او پيش از مسلمان شدن، زرتشتی بود.
ترجمه کـتابهای زرتـشتی، بـه همراه ترجمه بسیاری دیگر از کتب بازمانده از دوران ساسانیان؛ همچون "كليله و دمنه"، "تاجنامه انوشيروان"، "آيين نامه"، "عـجايب سـيستان"، "كتاب مزدك"، "خداينامه"، "نامهتنسر" و... از زبان پهلوی به عربی، به دست او انجام گرفت.
تـرجمه ایـن آثـار، خدمتی عظیم به فرهنگِ کهنِ ایرانی بود. چرا که به مرور، با فراموششدنِ زبـان پهـلوی، میرفت که این آثار از بین رفته و به ورطه فراموشی سقوط کنند. با اتـکا بـر هـمین ترجمهها بود که ديگر انديشمندان ايراني در سدههاي بعدي توانستند به نگارش کتب مهمی مـبادرت بـورزند. براي نمونه ابوالفضلبيهقی در اثر سترگ خويش موسوم به «تاریخ مسعودی»3، با استناد بـه تـرجمههاي ابـنمقفع از كتب پهلوي، داستانها و رواياتي از دانایان و خردمندان و پادشاهان ايران باستان را بازگویی کرده و ابناسفندیار، نامه مـهم تـنسر به گُشنَسپ را طبقِ ترجمه ابنمقفع، در کتاب «تاریخ طبرستان» نشر داده است.
بـا تـمام خـدماتی که ابنمقفع نسبت به فرهنگ ایرانزمین داشت، اما پايان زندگي اين انديشمند بسيار غمانگيز است. فـردی مـتنفذ در دربـار منصور، به نام سفيانبنمعاويه به واسطه هزلياتي كه بارها ابنمقفع ماهرانه نثارش كردهـ بـود، از او کینه گرفت و نهایتا در سال 142 هجري، هنگامی که ابنمقفع مخفیانه از آتشکدهای بیرون میآمد، او را غافلگیر کرد و توانست حـکم اعـدامش را به جرم مجوس بودن، از خلیفه بگیرد. بدینمنظور، دست و پاي او را بریده و پیکرش را در آتش سـوزاندند.
ابنمقفع از نخستين افراد نهضت ترجمانی بود. شـيوه تـرجمه و نـثر بليغ او تا به امروز در جهان بينظير اسـت. افـزون بر او، اشخاصي چون آبان ابن عبدالحميد با ترجمه کتبی چون سندباد، كارنامه اردشـيربابكان، كارنـامه انوشيروان، كتاب مزدك و کلیله و دمـنه از پهـلوي به عـربي؛ مـوبد بـهرام پسر مردانشاه با ترجمه خداينامه و هـشام بـن قاسم اصفهانی با ترجمه تاریخ ایران از پهلوی به عربی، از زرتشتیانی بودند کـه در شـکلگیری نهضت ترجمانی، نقش بسزایی داشتند.
در ادبیات، از مهمترین شعرای زرتـشتیِ پس از اسلام، باید از دقیقی طوسی نـام بـرد.
او نخستین شاهنامهسُرای پارسیگو بود که گشتاسپ نامه را سرود. سالها بعد فردوسی بزرگ در شـاهنامه، هـزار بیت از اشعار دقیقی را در فصل مربوط بـه پادشـاهی گـشتاسپ، جای داد. از دیگر شـعرا و ادبـای ایرانیِ پس از اسلام، صائب بـن فـرخ شاعر عصر اموی، اسماعيلبن يسارنسائي از ایرانیان فرقه شعوبیه، اسماعيل بن هيربد ايراني، ايرانشاه بـن ابـوالخير، بشاربنبرد طخارستانی و ابوعلی محمد پسر احمدبلخی مـیباشند کـه همگی زرتـشتی بـودند. هـمچنین ابراهيم بن ماهان بـن بهمن (متوفی در 189 هجری) و پسرش اسحاق، از زرتشتیانی بودند که در شعر و موسیقی و نوازندگی به شهرت رسیدند. یـونس بـن سلیمان از خاندان «هرمز» نیز از نوازندگانی بـود کـه کـتابی در زمـینه مـوسیقی نوشت.
بـهمنيار بـن مرزبان آذربايجانی، از زرتشتیانی بود که در خردسالی شاگرد یک دکّان آهنگری بود. اما به واسطه هوش و نبوغی کـه داشـت، مـورد توجه ابنسینا قرار گرفته، مسلمان شد و سـالها شـاگرد شـیخالرئیس گـردید. او کـتبی در فـلسفه، منطق و طب تالیف کرد.
در داروسازی، شاپور بن سهل گندیشاپوری که در «بیمارستان گندیشاپور» خدمت میکرد از مشهورترین دانشمندان زرتشتی است. او کتاب «قرابادین» را در قرن سوم هجری تحریر نمود کـه این اثر، تا قرن شش به عنوان مرجع مهم داروسازی در تمام سرزمینهای اسلامی مورد استفاده قرار میگرفت. همچنین علیبنعباس مجوسی، پزشک و روانشناس شیرازی قرن چهارم هجری، صاحب کـتاب «طـب الملکی» نیز زرتشتی بود.
در علم هندسه و ریاضیات، ابوالحسن آذرخور که ابوریحان بیرونی بسیاری از مطالب او را بازنویسی و نقل کرده است، و ابوسهل ويجن پسر رستم كوهی که در سال 380هجریقمری مـیزیست و نـويسنده رساله «فی مساحة المجسم المكافی» میباشد، از مهندسان و ریاضیدانان بهنامِ زرتشتی بودند.
در علوم انساتی، ابنخرداذبه، جغرافیدان، مورخ، ادیب و موسیقیدان ایرانی سده سوم هـجری زاده خـراسان است. او صاحب کتاب مشهور «المـسالک و المـمالک» در جغرافیاست. کتبی نظیر «اللهو و الملاهی» که شامل موسیقی در عصر ساسانیان و شرحی از زندگی موسیقیدانهایی چون "باربد" و "سرکش" بود، «آداب سماع»، «جمهره النساب الفرس و النوافل»، «الکبیر فـی التـاریخ» و... از دیگر تحریرات او میباشد.
همچنین "وهب بن منبه" که راوی تاریخ اساطیری بود و "حماد بن شاپور دیلمیگیلانی" که تاریخ افسانه عرب را تدریس مینمود، از زرتشتیتباران بزرگ بودند.
در علم نجوم، فضل بنسهل سرخسي دانشمند و ستارهشناس بـزرگ خـراساني از مشهورترین منجمان تاریخ است. او جواني زرتشتي بود كه پس از استخدام در دربار مامون، مسلمان گردید و به چنان جایگاهی در دربار خلافت رسید که تمام عزل و نصبهای مهم به دستور او صورت میگرقت. فضل در انديشه بـود تـا با حـمایت از ولایتعهدی علی بن موسی الرضا، به آرامی خلافت را به شیعیان منتقل کرده و جنگ و جدل ميان مدعیان خـلافت را گسترش دهد. سپس با تضعيف اعراب، «شاهنشاهی و خسروي عجم» را بر پا نـماید. بـا ایـن حال، بخت با او یار نبود و پیش از پیادهسازی برنامههایش، مورد سوءظن قرار گرفت و به فرمان خليفه، كشته شـد.
از دیگر منجمان بزرگ زرتشتی، ابوحفص عمر بن حفص فَرُّخان طبرستاني بود كه آثاري در زمـينههاي نـجوم و اخـلاق و ادب تالیف کرده و حاشيههايي بر كتب "بطلميوس" نوشته بود. پسرش محمد، نیز صاحب کتابهای «المقیاس»، «المـوالید»، «العمل بالاسطرلاب» «المسائل» و «الاختیارات» بود. ابی الحسن كوشيار نويسنده کتاب «رساله في الابعاد و الاجرام المـعنونه» نیز زرتشتی بود. او در اين رسـاله مـساحت زمين، فاصله زمين تا ماه، فاصله خورشيد و ديگر سيارات با هم و با زمين، حركت نور و... را محاسبه كرده بود. خسروشاه مجوسی نیز از منجمانی بود که در صدر اسلام میزیست و دانش او زبانزد عصر خود بـود.
با رویکار آمدن صفویان و آغاز تاریخ جدید ایران، همچنان منجمان بزرگ زرتشتی در رصدخانهها به تحصیل علوم، مشغول بودند. رستم نجومي ستارهشناس زمان شاهسلطانحسين صفوي، هوشنگپسر بهروز و ملا کاووس بن بـهمن کـرمانی از منجمان زمان آغامحمدخان قاجار، ملا اسکندر، ملا بهروز و ملا افلاطون؛ اولی پسر و دومی و سومی نوه ملا کاووس، از منجمان و ریاضیدانان مشهور دوران قاجاریه و جمشيد منجم زمان فتحعليشاه قاجار، از آنجملهاند.
بیرون از مـرزهای ایـرانزمین، در میان پارسیان هند نیز دانشمندان بزرگ زرتشتی بسیاری پرورش یافتند. مهرجي رانا، نَريوسَنگ داوال، رام كامدين، پشوتن، چانگا آسا، نريمان هوشنگ و بسيار كسان ديگر كه در زمينه زبانشناسي و ترجمه كتب، ساخت آتشكدهها و فعالیتهای فـرهنگی، فـعال بودند. بیگمان در میان این افراد، بزرگترین و محنرمترین فرد، مانِکجی ليمجی هاتَريا ملقب به «درويشِ فانی» است. او از برجستهترین شخصیتهای زرتشتی است که در زمان قاجار، از سوی «انجمن اکابر پارسیان» به ایـران سـفر کـرده و پس از مشاهده وضعیت اسف بـار زرتـشتيان ايران، جـلساتي را با "ناصرالدينشاه قاجار" برقرار نمود و نهايتا موفق شد تا «جزيه» را پس از سیزده قرن از دوش زرتشتيان برداشته و امكانات زندگی در اختيار ایشان قرار دهد. سـپس بـا کـمک اعانههایی که از جانب زرتشتیان هند دریافت میکرد، بـناهای خـدماتی و آموزشی بسياری در دو منطقه زرتشتی نشين كرمان و يزد احداث نمود و موجبات رشد زرتشتیان ایرانی را فراهم آورد.
در ایران معاصر نیز زرتشتیان در عرصه سیاست، بـسیار فـعال بـودند. اردشير نوشيروان كرماني از زرتشتيان بهنام دوران صفويه بود. همچنین جمشيد بـهمن جمشيديان از فعالان «عصر مشروطه» که توانست به عنوان نماینده زرتشتیان، وارد مجلس شورای ملی اول بشود. كيخسرو شاهرخ از مشهورترين افـراد تـاريخ مـعاصر بود که از مجلس شورای ملی دوم تا یازدهم، به صورت متناوب بـه عـنوان نماینده زرتشتیان، حضور داشت. همچنین افرادی چون موبد فيروز آذرگشنسپ، موبد رستم شهزادي و موبد كوروش نيكنام از دیـگر شـخصيتهاي زرتـشتی هستند که در قرن اخیر، حضور فعالانه در عرصه سیاست داشتند.
نـقش دودمـانهای زرتـشتی در احیای فرهنگ ایرانی
در اینجا باید ذکری نیز از برخی دودمانهای بزرگ ایرانی در سدههای نخست اسـلامی بـه مـیان آورد. خاندانهایی که دارای ریشهای زرتشتی بوده و در جریان فعل و انفعالات سیاسی، مسلمان شدند.
از بزرگترينِ ایـن دودمـانها، نوبختیان، بودند. نوبختیان خود را از بازماندگان دودمان مغان ِفارس ميدانستند. نياي اين خاندان نوبخت از مـغانِ بـهنامِ زرتـشتي بود كه با فشارِ دستگاه خليفه، مسلمان گردید. در ميان آنان، انديشمندان و بزرگاني در زمينه ستارهشناسی، ادبـيات، کـلامشناسی، ديوانسالاری و دبيری رشد يافتند كه دنبالهرو دانشها و علوم ايرانيان باستان بودند. بيشتر افـراد خـاندان نوبختی جـز يك يا دو نفر، شيعه بودند. اين خاندان با راه يافتن به دربار خلفای عباسی، در گسترش دانش و پيشرفت تمدن اسـلامی نـقش چشمگيری داشتند.
از دیگر خاندانهای مهم ایرانی، برمکیان بودند. برمکیان در زمـان سـاسانيان از خـاندانهاي ممتاز و نسلبهنسل متولي معبد بودایی «نوبهار» در بلخ بودند. از این معبد در برخی منابع با نام «آتـشکده زرتـشتی بـهرام» نام برده شده است. در زمان قيام ابومسلمخراساني، يكي از افراد اين خاندان به نام خـالد بـن برمك مورد توجه ابومسلم قرار گرفته و پس از اسلام آوردن درون سپاه او شد. بعدها با روی كار آمدن عباسيان، ابوالعباسسفاح خليفه عـباسی او را در مـنصب وزارت خود قرار داد. اين شخص به چنان نفوذی در دربار رسیده بود كه خليفه جز بـا مـشورت او كاري را انجام نمی داد. رفته رفته قدرت اين خاندان بـه حـدی رسـيد كه خليفه تبديل به يك مقام تشريفاتی شده و اداره تـمام امـور به دست برمكيان افتاد. به همين دليل هارونالرشيد كه از قدرت روز افزون برمكيان به شدت در هـراس بـود؛ آنها را نابود كرد. بسياری از كتب پهـلوی و يونـانی يا به دسـت بـرمكيان يا بـا حمايت آنها به عربی ترجمه شـد.
یـکی دیگر از دودمانهای مهم زرتشتی که در قرن سه و چهار هجری، خالق آثاری مـهم در زمـینه مبانی فقهی و دینی زرتشتی بودند، خـاندانی روحانی از نسل "آذرباد مـهراسپندان" بـودند. اینها نسل در نسل از موبدان بـنام و تـراز اول زرتشتی بودند.
یکی از مشهورترین افراد این خاندان که نقش چشمگیری در انتقال فرهنگِ ایـرانباستان بـه دوران اسلامی داشت، آذرفَرَنبَغ پسر فـرخزاد بـود. او مـوبدی زرتشتی بود کـه در زمـان خلافت مامون، چند کـتاب دیـنی؛ که اکثرا تفسیرهایی بر اعتقادات دینی و فرهنگی زرتشتی بودند، همچون «ماتيكان گجستك اباليش»، «روايات آذرفـرنبغ فـرخزادان» و اثر سترگ «دينكَرد» را از خود به يادگـار گـذاشت. بهرامشاد – نـوه آذرفـرنبغ- از فـُقهاي بزرگ زرتشتي و گُشْنْجَم، مـنوچهر و زادَسپَرم-اولی فرزند و دو نفر بعدي نوههای بهرامشاد- نيز از بزرگان زرتشتی بودند.
از منوچهر كتاب «دادستاندينی» و از زادَسپَرم كتـاب «گـزيدههای زادَسپَرم» باقی مانده است. نوه زادَسـپَرم بـا نـام فـَرَنبَغ اشـهوهيشتان نيز كتاب مـعروف «بـُندهشن» را بازنويسی كرد. آذرباد اميدان يكی ديگر از اعضای اين خاندان است که كتاب «دينكَرد» را بازنويسی كرده و مطالبی بر آن افزود و يك زرتشتی ديگـر بـه نـام مَردانفرخ پسر اورمزد داد نويسنده كتاب «شكندگمانيكويچار» (گـزارش گـمان شـكن) بـود.
دودمـان ایرانی مهم دیگری که در گسترش فرهنگ ایرانی نقشآفرینی کردند، سامانیان بودند. سامانيان از نژاد دهقانان و نجيبزادگان ايراني بودند. جد اعلاي آنها سامانخدا خود را از نوادگان "بهرامچوبين" می دانست. بنيانگذار فـرمانروايی اين خاندان، اميرنصرسامانی بود. پس از وی برادرش اميراسماعيل و سپس فرزندان اسماعيل اين دودمان را رهبری می كردند.
اميران ساماني به شدت در زنده نگه داشتن زبان فارسي، فرهنگ باستانی و آداب و رسوم كهن ايراني نقش داشتند.
ابـومنصورعبدالرزاق در زمـان حكمرانی نصربناحمدسامانی با كمك «چهار موبد زرتشتی»، «خداينامه» را به زبان روز، ترجمه كرد. این ترجمه بعدها اساس شاهنامهسرايی فردوسي قرار گرفت. رودكی و دقيقی نیز از دیگر شعرای بهنام بودند که در سرزمينهای تحت اسـتيلای سـامانیان رشد كردند.
پيشرفت روزافزون فرهنگ ايراني، همزمان با روندِ نرمِ بومي شدنِ تشيع در ايران را بايد در خدمات بزرگان ايراني جستجو كرد. بدون شك بزرگاني چون ابـوريحانبيروني، ابـنسينا، زكريايرازي، خيام، خواجهنصيرطوسي، حافظ، فارابي و... نـقش غـيرقابل انكاري در حفظ و نگهداری فرهنگ کهن ایرانی، در تاریخ پرآشوبِ پس از اسلام، داشتند.
چیرگی اعراب تا سده سوم هجری، خزش گسترده تُركهای سلجوقي در قرن شش، يورش چنگيزخان و سـلطنت ايلخـانيان در قرن هفت، تاختوتاز تـيمورلنگ در قـرن هشت و سیطره ترکمانان در قرن نه؛ با تمام خرابی ها، كشتارها، لگدمال شدن هنر، نابوی صنايع و كتابخانهسوزی ها، نتوانست موجبات از بین رفتن فرهنگ ایرانی را فراهم کند. بالعکس، اين مهاجمان بودند كه مغلوب فرهنگ ايرانـي شـده، به مرور زمان فارسيزبان شدند، فرهنگ باديهنشينی و تجاوز را فراموش كرده و در فرهنگ ناب و كهنسال ايراني حل شدند.
منبع
دانشمندان زرتشتی پس از اسلام | بهمن انصاری | تاریخ اندیش | شماره 3 | زمستان 1397
۱ دیدگاه