پیوتر ایلیچ چایکوفسکی و یا پیتر ایلیچ چایکوفسکی یه تلفظ انگلیسی، آهنگساز روس از اواخر دوره رمانتیک بود، که برخی از آثار، از محبوب ترین موسیقی های رپرتوار کلاسیک هستند. او اولین آهنگساز روس بود که موسیقی اش تأثیری ماندگار در مقیاس بین المللی از خود برجای گذاشت. حضور وی به عنوان رهبر ارکستر میهمان در اروپا و ایالات متحده نیز تأثیری دوچندان بر این امر بود. او در سال 1884 مورد احترام و تشویق امپراطور الکساندر سوم قرار گرفت و به دریافت جایزه حقوق مادام العمر نایل گشت.
چایکوفسکی بیشتر به خاطر قطعههای معروفی همچون زیبای خفته، فندقشکن و دریاچه قو در میان اهالی هنر و موسیقی شناخته می شود. وی از دوستداران موتزارت و بتهوون بود و نخستین آهنگساز روس به شمار می رود که تاثیری تاریخی و بینالمللی در جهان داشت.
زندگی چایکوفسکی
پیوتر ایلیچ چایکوفسکی (۱۸۹۳ - ۱۸۴۰)، مشهورترین آهنگساز روس در شهر کوچک وُتکینسک (Votkinsk) که پدرش در آنجا بازرس معدن بود، زاده شد. در ۱۰ سالگی همراه خانوادهاش به سن پترزبورگ نقل مکان کرد و در آنجا به مدرسه حقوق رفت. پس از پایان تحصیل در ۱۹ سالگی کارمند دولت شد. در ۲۱سالگی که دیگر کم و بیش برای فراگیری موسیقی دیر است به تحصیل تئوری موسیقی پرداخت و همزمان با کار دولتی در هنرستان جدید موسیقی سن پترزبورگ که نخستین مدرسه دانشگاهی موسیقی در روسیه بود، نامنویسی کرد. ۲ روز پس از ورود به هنرستان به خواهرش چنین نوشت: دیر یا زود شغل کنونیام را رها میکنم و به موسیقی میپردازم ... البته تا هنگامیکه اطمینان بیابم که دیگر نه کارمند، بلکه یک موسیقی دان هستم، استعفا نخواهم داد. سال بعد چنین کرد.
پیشرفتش در موسیقی چنان برقآسا بود که پس از پایان دوره هنرستان در هنرستان جدید مسکو استاد هارمونی شد و ۱۲ سال همین شغل را حفظ کرد. او که گویی در پی جبران زمان از دست رفته بود، با تب و تاب بسیار به آفرینش موسیقی پرداخت: یک سنفونی، یک اپرا و یک پوئم سنفونیک (منظومه صوتی) از قلمش بر کاغذ سرازیر شد و ۳۰ ساله بود که نخستین اثر برجستهاش برای ارکستر، یعنی رومئو و ژولیت را آفرید.
سال ۱۸۷۷ میلادی برای چایکوفسکی سالی تلخ و پُرآشوب بود. در این سال او با دختری ۲۸ ساله که از شاگردان هنرستان بود و او و موسیقیاش را میستود، ازدواج کرد. او چند روز پس از ازدواج، این زناشویی را شکنجه هولناک روحی توصیف میکند. بدین ترتیب ۲ هفته بعد به قصد آنکه از سینه پهلو بمیرد به آبهای یخزده رودخانه مسکو زد اما بنیه قوی او به نجاتش آمد و به سن پترزبورگ گریخت. در آنجا بر اثر تشنج عصبی، ۲ روز در اغما بود. از همسرش جدا شد و دیگر هرگز او را ندید.
در این سال او از حمایت بانویی بسیار ثروتمند و ۴۶ ساله بهنام نادژدا فون مِک که صاحب ۱۱ فرزند بود نیز برخوردار شد. بانو فون مک شیفته و دلباخته موسیقی چایکوفسکی بود و برای او مقرری سالیانهای تعیین کرد و این امکان را فراهم آورد که او از تدریس در هنرستان دست بکشد و خود را وقف آهنگسازی کند. آنها ۱۴ سال با یکدیگر مکاتبه داشتند اما بنا به توافقی هیچگاه یکدیگر را ندیدند. نادژدا فونمِک در نامهای نوشته است: ترجیح میدهم از دور به شما بیندیشم، در موسیقیتان به حرفهای شما گوش بسپارم و از راه موسیقی در احساساتتان سهیم شوم. پس از سالها دوستی عجیب اما صمیمانه، چایکوفسکی از قطع یکباره مقرری و نامهنگاری مادام فون مِک به شدت آزرده شد و در نامهای به داماد او چنین نوشت: این وضعیت، مرا در نظر خودم خوار و خفیف ساخته و خاطره پولی را که از او پذیرفتهام نیز برایم کموبیش تحملناپذیر میکند.
چایکوفسکی در این سالها بهگونهای فزاینده به رهبری آثارش میپرداخت و در سراسر اروپا به موفقیت دست مییافت. اما این موفقیتها، برایش ارمغانآور آرامش روحی نبود. برادرش در این ارتباط می گوید: درماندگی و رنجی که در روح و جان او میجوشد؛ هنگام بزرگترین پیروزیها به نهایت میرسد. وی در ۱۸۹۱ میلادی به آمریکا دعوت شد و آنجا در ۴ کنسرت به مناسبت افتتاح تالار کارنِگی (Carnegie Hall) در نیویورک و نیز ۲ کنسرت از آثارش در بالتیمور و فیلادلفیا شرکت کرد.
علیرغم موفقیت و محبوبیت بسیار، افسردگی و بحران های شخصی زندگی چایکوفسکی را تحت الشعاع قرار داده بود. عواملی نظیر جدایی از مادرش در سنین کودکی برای حضور در مدرسه شبانه روزی، مرگ زودهنگام مادرش و مرگ نیکولای روبینشتاین Nikolai Rubinstein دوست و همکار نزدیکش و فروپاشی رابطه شخصی طولانی وی با نادژدا فون مک Nadezhda von Meck مشکلات روحی فراوانی برای چایکوفسکی به وجود آورده بود. بیماری وبا عامل مرگ نابه هنگام چایکوفسکی در سن 53 سالگی بود هرچند بحث هایی در مورد تصادفی و یا عمدی بودن شروع بیماری وجود دارد.
سبک موسیقیایی چایکوفسکی
در جنگلهای دور افتاده بزرگ شدم و از همان کودکی، درونم را از زبیایی توصیفناپذیر و خاص موسیقی بومی روسیه میانباشتم... من عاشق سودازده عنصر روس در تمام جلوههایش هستم. چایکوفسکی خود را به معنای واقعی کلمه روس میدانست. اما ترانههای بومی روسیه فقط یکی از عناصر تأثیرگذار بر هنر او بود. سبک موسیقی چایکوفسکی دربردارنده عناصری از موسیقی فرانسوی، ایتالیایی و آلمانی نیز هست.
آثار چایکوفسکی بیش از آثار دیگر معاصرانش، یعنی گروه پنج نفره روس به سبک و سیاق موسیقی غرب است. او عناصر ملی و جهانی را در هم آمیخت تا موسیقی بسیار شخصی و سودایی خود را بسازد. در نوشتههایش آمده است: هنگام آهنگسازی، شور و احساس چنان مرا میگذارد و در ذهنم شعله میکشد که تمام افرادی که موسیقیام را میشنوند بازتابی از آنچه را بر من گذشته است، تجربه خواهند کرد. به واقع نیز، شور و سودایی غرقکنندهای که چایکوفسکی را دچار عذاب ساخته بود، ویژگی غالب بر موسیقی او به شمار می آید.
موسیقی چایکوفسکی سراسر دربردارنده ملودیهایی زیبا است که مانند حرکتهای باله آکنده از انعطاف و جهش هستند. او ملودی را چندینبار تکرار میکند و گاهبهگاه با استفاده از دینامیک قویتر و ارکستراسیون حجیمتر، بیانی درونگرایانه و تغزلی را به شور و غوغایی پُرتوان بدل میسازد. ارکستراسیون او به نهایت رنگارنگ و تضادهای تأثیرگذار و تناوب استفاده از زهیها، بادیهای چوبی و برنجی از ویژگیهای آن است. کیفیت پُراحساس موسیقی او از تضادهای شدید تمپو، دینامیک و مواد تماتیک سرچشمه میگیرد.
آثار چایکوفسکی
چایکوفسکی در هر ۲ زمینه آثار سازی و آوازی آهنگسازی پرکار بود. محبوبترین آثار ارکستری او عبارتند از: سنفونیهای چهارم (۱۸۷۷)، پنجم (۱۸۸۸) و ششم (پاتتیک، ۱۸۹۳)، کنسرتو پیانو شماره یک در سیبمل مینور (۱۸۷۵)، کنسرتو ویولون (۱۸۷۸) و اوورتور فانتزی رومئو و ژولیت (۱۸۶۹) که به بررسی آن خواهیم پرداخت. چایکوفسکی شماری از بهترین آثارش را برای باله به نگارش درآورده است: دریاچه قو (۱۸۷۶)، زیبای خفته (۱۸۸۹) و فندقشکن (۱۸۹۲) بالههای مشهور او هستند. او موسیقی این آثار را که ویژه باله ساخته بود بهصورت سوئیت نیز تنظیم کرده است که از آن میان سوئیت فندقشکن بسیار مشهور است. روح و جوهر باله در بسیاری از آثار چایکوفسکی رسوخ کرده است. از میان هشت اپرای او، اوژن اونگین (۱۸۷۷ – ۱۸۷۸ ) و بیبی پیک۱۸۹۰ میلادی بیشتر اجرا شدهاند. قطعههای ارکستری و نمایشی مارش اسلاو و اورتور ۱۸۱۲ میلادی نیز از دیگر آثار ارکستری او هستند.
اووتور فانتزی رومئو و ژولیت؛ برجسته ترین اثر چایکوفسکی
اووتور فانتزی رومئو و ژولیت همانگونه که پیش تر اشاره شد از جمله برجسته ترین آثار موسیقیایی چایکوفسکی به حساب می آید. پیشنوایا اُورتور یا اووِرتور در واقع قطعهسازی است که بهعنوان مقدمه برای اپرا، اوراتوریو، باله و دیگر آثار دراماتیک یا بهعنوان یک قطعه مستقل اجرا میشود و شامل نغمههای اصلی آن اثر است. این قطعه در اجراهای نمایشی، زمانی که هنوز پرده نمایش بالا نرفتهاست به وسیله ارکستر اجرا میشود.
چایکوفسکی، رومئو و ژولیت را در ۲۹ سالگی در آغاز دوران خلاقیت هنری خود آفرید. رومئو و ژولیت که اکنون یکی از محبوبترین آثار آهنگسازی است در نخستین شب اجرا در ۱۸۷۰ میلادی با شکستی ملالانگیز روبهرو شد. وی در این باره می گوید: پس از کنسرت، شام خوردیم ... در سراسر آن شب هیچکس حتی کلمهای درباره اوورتور به زبان نیاورد و من چقدر در حسرت تحسین و توجه بودم. چایکوفسکی بر آن شد که اوورتور را بازبینی کند و بنا به پیشنهاد دوستش بالاکیرف برای تجسم لارنس راهب تم جدیدی ساخت اما با این همه، اثرش با استقبال روبهرو نشد. تنها بعد از ۲۰ سال و پس از بازبینیهای دیگر بود که رومئو و ژولیت محبوبیتی جهانی یافت.
رومئو و ژولیت چایکوفسکی نیز مانند نمایشنامه شکسپیر به تجلیل از عشقی رمانتیک و چنان پرتوان میپردازد که حتی بر مرگ نیز چیره میشود. چایکوفسکی در اثر خود، جوهره احساسات نمایشنامه شکسپیر را بیتشریح شخصیتها یا روند دقیق رویدادها مینمایاند. برای بیان تقابل خصومت ۲ خانواده و عشق دلدادگان، تمهایی بسیار متضاد بهکار گرفته شدهاند. چایکوفسکی، لارنس راهب را که مهربان و فیلسوف مآب و میانجی ۲ دلباخته جوان و دنیای خشن و ناگوار پیرامون آنها است نیز در اثر خود تجسم میبخشد.
رومئو ژولیت یک اوورتور کنسرت است که از مقدمهای کند و سپس موومانی(به بخشی مجزا در سنفونی ها گفته می شود) تند با فرم سونات تشکیل شده است. (عنوان اوورتورفانتزی که چایکوفسکی بر اثر گذاشته، اشارهای ضمنی به آن دارد که پرداخت مواد موسیقایی به شیوهای آزاد و خیالپردازانه است). بدون دانستن ماجرای نمایشنامه رومئو و ژولیت شکسپیر نیز میتوان از این اثر مهیج ارکستری لذت برد. گرچه درک ارتباط موسیقی و نمایشنامه به تجربه شنیداری ما بعدی تازه میبخشد.
چایکوفسکی اوورتور را با تم لارنس راهب که ملودی متین و کیفیتی همچون یک سرود مذهبی دارد، آغاز میکند. همچنان که مقدمه کند اوورتور به پایان نزدیک میشود، موسیقی اندیشناک سازهای زهی از وقوع ناگزیر یک تراژدی در آینده نزدیک خبر میدهد. صدای برخورد شمشیرها و خشم برانگیخته از خصومت ۲ خاندان مونتاگیو و کاپیولت به وسیله تم اول، تمی پُر آشوب با تمپوی آلگرو، تداعی میشود. سنکوپها، زهیهای سراسیمه و صداهای حجیم هیجانی عظیم میآفرینند. تم دوم از بخش ارایه تمها، تمی لطیف و عاشقانه است که به شیوهای بیانگر و تأثیرگذار برای کُرآنگله(نام نوعی ساز بادی است) و ویولاهای سوردیندار نوشته شده است. زمانیکه تم عاشقانه در اجرای مجدد تمها از نو شنیده میشود، حالتی تازه و سرخوش از پیروزی دارد و این هنگامی است که چایکوفسکی شنونده را در صداهایی غنی و پرتوان غرق میکند. همچنان که ملودی بالا و بالاتر رفته و به هر یک از اوجهای پرشور ارکستری نزدیک میشود، کرشندوهایی(اصطلاحات موسیقی به معنای قوی شدن یا قوی کردن تدریجی صدا) طولانی پدیدار میشوند.
چایکوفسکی در کُودا(بخش جمع بندی و انتهایی)، تم عاشقانه را به نغمهای سوگوارانه بدل میسازد و این هنگامی است که تیمپانی(گونهای طبل بزرگ) به نرمی نواختن ریتم مارش عزا را آغاز میکند. در این لحظه، یک ملودی نو و لطیف که حالتی سرودگونه دارد و یادآور تم عاشقانه است، یگانگی رومئو و ژولیت را در مرگ مینمایاند.
داستان دریاچه قو؛ یکی از شاهکارهای چایکوفسکی
دریاچه قو یکی از مشهورترین و پرنمایشترین بالههای جهان است. چایکوفسکی این باله را در سال ۱۸۷۶ میلادی نوشت و یک سال بعد در سال ۱۸۷۷ برای اولین بار اجرا شد.
اختلافهای زیادی درباره ریشه داستان دریاچه قو وجود دارد. از دیرباز در هر دو فرهنگ غرب و شرق، قو از نشانههای زیبایی و زنانگی بوده است، بسیاری معتقدند این داستان در طول زمان و به تدریج تکامل یافته و سرانجام نمونه درخشانی از آن توسط چایکوفسکی عرضه شدهاست.
"اودت" به وسیله ی جادوگری به نام"روتبارت" بدل به یک قو شده است و تنها در نیمه شب است که او و همراهانش ساعاتی به صورت انسان ظاهر می شوند. شبی پرنس"زیگفرید"، "اودت" را می بیند و دل به او می بندد و سوگند می خورد که "اودت" را از شر طلسم "روتبارت" رها کند. در همین میان شبی در قصر پرنس " زیگفرید" مراسمی برپاست که طی آن باید پرنس، همسر خود را انتخاب کند. "روتبارت" به شکل یک شوالیه وارد میهمانی می شود و دخترش "اودیل" را نیز به همراه می آورد که او را با جادو کاملا شبیه "اودت" کرده است و او با این حیله " زیگفرید" را شیفته خود می کند.
با سر رسیدن "اودت" پرنس پی به اشتباه خود می برد و به محل دریاچه می شتابد و اعتراف به بی وفایی خود می کند و "اودت" نیز او را می بخشد. در همین حال"روتبارت" سر می رسد و با جادوی خود توفانی سهمگین می آفریند که سبب غرق شدن "اودت" و "زیگفرید" می شود. در بسیاری از اجراها انتهای داستان به شکل دیگری به پایان می رسد. بدین صورت که پس از برپا شدن توفان "زیگفرید" با "روتبارت" می جنگد و طلسم او را می شکند و "اودت" و همراهانش رها می شوند.
در برخی دیگر از اجراها نیز بدین ترتیب است که پس از باطل شدن جادوی "روتبارت"، پس از گذشت سالها در حین قدم زدن کنار دریاچه و چیدن گل ، بار دیگر توسط "روتبارت" غافلگیر شده و "زیگفرید" و "اودت" تبدیل به قو می شوند.
دیدگاه