فلاسفه تأثیرگذار علم سیاست
برای معرفی آرا و اندیشمندان علم سیاست فهرست بسیار طویل تری مورد نیاز است اما فهرستی که در زیر میبینید، فهرستی از مهمترین نظریه پردازان و صاحب نظران این علم است.
در این فهرست سعی شده است که عمده توجه بر آن دسته از متفکرانی باشد که بیش از سایرین بر فلسفه سیاست تمرکز داشتهاند و کما بیش صاحب و راهانداز یک مکتب فکری بهشمار میآیند.
ارسطو
وی نویسنده کتاب سیاست است و در این کتاب سعی کرده نظام اخلاقی مطلوب خویش برای سیاست را تبیین کند. این اندیشمند به خاطر نظریهاش دربارهٔ انسانها که حیواناتی اجتماعی هستند، قابل توجه است و این که شهرها برای این به وجود آمدهاند که شرایط زندگی مناسب و خوب را برای این دسته از حیوانات فراهم کنند. نظریه سیاسی وی بر پایه اخلاقیات و نظام ایدئال گرایی تدوین شدهاند.
توماس آکویناس
وی متفکری بود که سعی در هماهنگ کردن الاهیات مسیحی با عمل گرایی ارسطوییان داشت. آکویناس معتقد بود که هدیه خدا به انسان منطق برتر است، و این منطق باید پایهگذار قوانین انسانی و عقلانی باشد که نشات گرفته از قوانین الاهی خواهند بود، اگر قوانین به این شکل تدوین شوند پایهگذار یک دولت به حق و خوب خواهند بود.
میخائیل باکونین
بعد از پیر جوزف پرودهون، باکونین تبدیل به مهمترین اندیشمند آنارشیسم شد. گونه آنارشیسم منحصربهفرد وی آنارشیسم اشتراکی خوانده میشود.
جرمی بنتام
وی اولین متفکری بود که که عدالت اجتماعی را با در نظر داشتن بیشینه کردن منفعت افراد، تحلیل کرد؛ و میتوان گفت وی پایهگذار مکتب فکری، اخلاقی، اجتماعی فایده گرایی بود.
آیزایا برلین
وی توسعه دهنده تمایز میان آزادی مثبت و آزادی منفی بود.
ادموند برک
عضو ایرلندی پارلمان بریتانیا که به خاطر توسعه اندیشههای محافظه کارانه معروف است. مشهورترین کتاب وی که در آن از انقلاب فرانسه حرف میزند، بازتابهای انقلاب فرانسه است. بروک یکی از بزرگترین حامیان انقلاب آمریکا بود.
کنفوسیوس
اولین متفکری که اخلاقیات را به نظم سیاسی مرتبط کرد.
ویلیام ای کانلی
وی به معرفی فلسفه پست مدرن در زمینه نظریههای سیاست کمک شایانی کرد، و مروج نظریههای پلورالیسم (کثرت گرایی) و دموکراسی مجادلهای بود.
جان دیوئی
یکی از بنیانگذاران عمل گرایی بود و دست به تحلیل اساسی نقش آموزش در برقراری یک حکومت دموکراتیک زد.
هان فیزی
شخصیت اصلی مکتب قانون گرایی چین، حامی دولتی که قوانین را اجرا کرده و روشهای دقیقی برای اداره کشور دارد.
میشل فوکو
نقاد مفهوم مدرن قدرت بر پایه مجموعههای زندان و دیگر نهادهای مجازات؛ که انتقادهای وی بعد ترها بعد وسیع تری یافت و ثابت کرد که انقلابها بر پایه خواست یک طبقه مشخص انجام نمیپذیرند.
آنتونیو گرامشی
متفکری که باعث شد مفهوم هژمونی معنایی تازه یابد. وی بحث میکرد که حکومت و طبقه حاکم از فرهنگ و ایدئولوژی استفاده میکنند تا رضایت طبقاتی که بر آنها حکومت میکنند را به دست آورند.
توماس هیل گرین
یک متفکر مدرن لیبرال و از اولین مدافعان آزادی مثبت.
یورگن هابرماس
یک جامعهشناس معاصر و مروج دموکراسی. وی از پیشگامان ابداع مفاهیمی چون، فضای عمومی، اقدامات ارتباطی، و دموکراسی مستقیم بود. کارهای ابتدایی وی به شدت بر مکتب فرانکفورت تأثیر گذاشتهاند.
فردریش هایک
وی بحث میکرد که برنامهریزی مرکزی ناکارآمد است به این خاطر که اعضای مرکزی حکومت درک کافی از شرایط گوناگون منطقهای ندارند و نمیتوانند برنامه مناسبی برای کار و بازار بریزند. هایک میگوید برنامهریزی مرکزی اقتصادی گونهای از سوسیالیسم است و منجر به پدیدآیی حکومتی میشود که قدرتی خطرناک خواهد داشت. وی از سرمایهداری بازار آزاد حمایت میکند که در آن نقش دولت برقراری حکومت قانون است تا اجازه دهد نظم خود به خودی پدید آید. فیلسوف و اقتصاددان اتریشی، از مدافعان لیبرالیسم کلاسیک و از منتقدان جان رولز است.
هگل
تأکید بر تکرار تاریخ داشت و میگفت تاریخ یک سیر منطقی را طی میکند. این ایده بر متفکران بعد وی همچون مارکس، کیرکگارد، نیچه و اوکشات تأثیر بسیاری گذاشت.
توماس هابز
وی بیش از همه چیز بر این موضوع متمرکز بود که قرارداد اجتماعی که توجیهکننده اقدامات حاکمان است، میتواند داخل در مفهوم حاکمیت تعبیر شود.
دیوید هیوم
وی از منتقدین قرارداد اجتماعی جان لاک و سایرین بود که معتقد بودند زندگی انسان بر پایه یک قرارداد واقعی است. هیوم یک واقع گرا بود. وی هم چنین معرف مفهوم فایده بود که بعد ترها توسط جرمی بنتام مورد تفسیر و تفصیل قرار گرفت.
توماس جفرسون
یک سیاستمدار و یک متفکر علم سیاست در دوره روشنگری آمریکا بود که فلسفه توماس پین را با تکیه بر جمهوریخواهی در ایالات متحده گسترش داد. وی بیش از همه به خاطر اعلامیه استقلال ایالات متحده معروف است.
ایمانوئل کانت
وی میگفت که مشارکت در جامعه مدنی نه آن چنانکه هابز میگفت به خاطر برآوردن منافع شخصی، بلکه به خاطر یک وظیفه اخلاقی است. وی اولین متفکر مدرن است که تمام و کمال به تحلیل ساختار و معنای تعهد و وظیفه دست زد. وی معتقد بود که نهادهای بینالمللی برای برقراری صلح جهانی مورد نیاز هستند.
پیتر کروپوتکین
یکی از متفکرین کلاسیک آنارشیست و مشهورترین نظریهپرداز آنارکوکمونیسم.
جان لاک
مانند هابز وی به تشریح نظریه قرارداد اجتماعی بر پایه حقوق بنیادین شهروندان و قانون طبیعت دست زد. وی در اینجا با هابز تفاوت مییابد که معتقد است ارزشهای اخلاقی در جامعه ماهیتی مستقل از قوای دولتی دارند و میگوید نقش و وظیفه دولت محدود به پاسداری از مالکیت خصوصی است. ایدههای وی به شدت بر قانون اساسی ایالات متحده تأثیرگذار بودهاند.
نیکولو ماکیاولی
وی اولین تحلیلگر نظام مند این بود که یک، چگونه رضایت مندی مردم نقش عمدهای در تشکیل یک دولت مطلوب خواهد داشت تا این که آن دولت بخواهد از راه طبیعی یا الهی به منصه ظهور برسد؛ دو، پیشگام در تعریف مفهوم ایدئولوژی در تعیین شناسایی ساختار دستورها و قوانین.
جیمز مدیسون
سیاستمدار آمریکایی و یکی از همراهان جفرسون که به عنوان پدر قانون اساسی آمریکا و پدر اعلامیه حقوق ایالات متحده شناخته میشود. به عنوان یک نظریهپرداز سیاست وی به تفکیک قوا معتقد بود و پیشنهاد دهنده راه کارهایی برای جلوگیری از بروز استبداد اکثریت و حفظ آزادیهای فردی بود.
هربرت مارکوزه
وی پدر چپ جدید نامیده میشود. یکی از اصلیترین متفکرین مکتب فرانکفورت که به خاطر تلاشهایش در زمینه نشر آرای فروید و مارکس مشهور است. وی معتقد بود که نظارت اجتماعی نه تنها از طریق کنترل مستقیم قابل تحقق است بلکه میتوان آن را از طریق دست کاری امیال مردم نیز انجام داد. کتاب وی، اروس و تمدن به شدت بر متفکرین دهه ۱۹۶۰ و جنبشهای اجتماعی آن دوره تأثیرگذار بود.
کارل مارکس
وی بهطور عمده نگاهی تاریخی را به جامعه، فرهنگ و اقتصاد بشری افزود. مارکس مبدع مفهومی از ایدئولوژی بود که (درست یا غلط) مقرر میداشت که اقدامات اجتماعی باید مورد نظارت و شکلدهی قرار بگیرند. وی دست به تحلیل ساختار طبقات اجتماع به عنوان ساز وکاری برای حکومت داری و مداخلههای اجتماعی زد. ایدئولوژی که تحت تأثیر وی ایجاد شد، کمونیسم نام گرفت.
منسیوس
یکی از مهمترین متفکرین مکتب کنفوسیوسی، وی اولین متفکری است که بحثی عمیق را پیرامون فرمان برداری حاکمان از قوانین خویش ساخته، شکل میدهد.
جان استوارت میل
یک فایده گرا و شخصی که این نظام با نام او شناخته میشود. وی بسیار فراتر از بنتام گام برداشت و در مخالفت با لیبرالیسم کلاسیک، کوشید تا هر چه بیشتر فایده گرایی را در لیبرالیسم مدرن جای دهد و آزادی فردی را در چهارچوب فایده گرایی تعریف و تبیین کرد.
شارل دو مونستکیو
وی دست به تحلیل تعادل قوا در حکومتها دست زد تا راهکاری باشد برای حفظ حقوق شهروندان.
موزی
از بنیانگذاران اصلی مکتب موهیسم که طرفدار و حامی عاقبت گرایی بودند.
رابرت نوزیک
وی حامی لیبرتارینیسم و از منتقدین جان راولز بود و با تمام گفتههای پیش از خود در محدودسازی مالکیت شهروندان مخالفت میکرد.
توماس پین
نویسنده دوران روشنگری که از لیبرال دموکراسی، انقلاب آمریکا، انقلاب فرانسه و حقوق مردم حمایت میکرد.
افلاطون
به همراه استاد خویش، سقراط و شاگرد خویش، ارسطو به پایهریزی فلسفه و دانش غربی کمک شایانی کرد.
پیر جوزف پرودهون
معمولاً به عنوان پدر آنارشیسم مدرن شناخته میشود.
آین رند
رند فلسفهٔ خود را عینیت گرایی (آبژکتویسیم) میدانست و ماهیت آن را مفهوم انسان به عنوان یک موجود قهرمانانه، و خرسندی او را مقصود اخلاقی از زندگی، و دستاوردهای تولیدی را بزرگترین فعالیت او، و خرد را هدف غایی او توصیف میکرد. او عینیتگرایی را یک فلسفه نظاممند میدانست و در خصوص متافیزیک، معرفتشناسی، فلسفه اخلاق، فلسفه سیاسی و زیباییشناسی مواضعی را بیان کرد.
جان راولز
دانشگاههای انگلیسی آمریکایی تا مدتها به شدت تحت تأثیر کتاب وی؛ نظریه عدالت بودند که در سال ۱۹۷۱ منتظر شد و از گونهای متفاوت از نظریه قرارداد اجتماعی استفاده میکرد تا سوالهای بنیادین دربارهٔ عدالت را پاسخ داده و فایده گرایی را نقد کند.
ژان ژاک روسو
وی قرارداد اجتماعی را به عنوان گونهای از ابراز خواست عمومی مردم تحلیل میکرد و تمام قامت طرفدار دموکراسی مطلق بود که مردم در مقیاسی بزرگ قادر به حکومت بر خود بودند.
کارل اشمیت
نظریهپرداز آلمانی علم سیاست که با نازیها پیوند محکمی دارد. وی کسی بود که مفهوم تمایز میان دوست و دشمن در کشورها را مطرح کرد. گرچه تأثیرگذارترین کتاب وی در دهه ۱۹۲۰ نگاشته شدهاست ولی وی بهطور مداوم تا زمان مرگش در ۱۹۸۵ به نوشتن ادامه داد. وی به شدت بر متفکرین قرن بیستم، چه متفکرین مکتب فرانکفورت و چه خارج از آن تأثیر گذاشتهاست، متفکرانی نظیر ژاک دریدا، هانا آرنت و جورجیو آگامبن.
آدام اسمیت
معمولاً گفته میشود که وی پدر علم اقتصاد مدرن است؛ وی بروز منافع اقتصادی را از فعالیتهای خود عناصر بازار توضیح میدهد و از آن با عنوان دست نامرئی یاد میکند. اسمیت هم چنین به مسئله تأثیر صنعتی شدن بر کار کارگران میپردازد و در این زمینه هم چهارچوبهایی اخلاقی ارائه میکند.
سقراط
وی به خاطر خطابههایش در میان آتنیان به عنوان پدر فلسفه سیاست غرب در نظر گرفته میشود؛ از آن جا که سقراط هیچ وقت چیزی بر روی کاغذ نیاورد، بیشتر چیزی که از وی و روشهایش میدانیم از طریق مشهورترین شاگردش افلاطون به ما رسیدهاست.
باروخ اسپینوزا: وی اولین تحلیلها را بر مفهوم خودخواهی منطقی ارائه کرد و در آن میگفت منافع منطقی فرد با منطق محض در تطابق هستند. در نظر اسپینوزا در جامعهای که منطق راهنمای تمام افراد آن است، قدرت سیاسی چیزی زائد به نظر میرسد.
ماکس اشتیرنر
یکی از مهمترین اندیشمندان آنارشیسم و نماینده اصلی جریانی از آنارشیسم که در جریان است و به عنوان آنارشیسم فردگرایانه از آن یاد میشود.
لئو اشتراوس
وی به شدت مدرنیته را پس میزد، بیشتر به این خاطر که وی باور داشت فلسفه سیاسی مدرن تمام تمرکز خود را بر منطق گذاشته در حالی که جای اخلاقیات و ارزشها در این میان خالی است. وی میگفت به جای فلسفه سیاسی مدرن ما باید به دنبال اندیشمندان پیشا مدرن برویم تا بتوانیم جواب مسائل روز را از آنها در یابیم. فلسفه وی بر شکلگیری نو محافظه کاری تأثیر عمدهای داشت و بسیاری از دانشجویان وی بعد ترها اعضای کابینه رئیسجمهور بوش شدند.
هنری دیوید ثورو
یک متفکر آمریکایی تأثیرگذار که بر روی مسائل مهمی هم چون، صلح، آنارشیسم، حفاظت از محیط زیست و نافرمانی مدنی کار کردهاست و بعد تر بر روی بسیاری از فعالان سیاسی مهم تأثیرگذار بودهاست، فعالانی نظیر؛ مارتین لوتر کینگ، مهاتما گاندی و لئو تولستوی.
ولتر
یک نویسنده، شاعر و فیلسوف فرانسوی دوره روشنگری که به خاطر حمایتهایش از آزادیهای مدنی شامل آزادی مذهبی و آزادی تجارت، مشهور است.
برنارد ویلیامز
یک فیلسوف اخلاقی بریتانیایی که بهطور مداوم انتشاراتی در زمینه فلسفه سیاست داشتهاست. وی به همراه همکارهای خویش آثاری ارزشمند در زمینه واقع گرایی سیاسی دارد.
دیدگاه