امروز: سه شنبه, ۲۸ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۰۶ شوّال ۱۴۴۵ قمری و ۱۶ آوریل ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 264110
۳۰۲۲
۱
۰
نسخه چاپی
اسطوره MYTH

تعریف اسطوره در میان اندیشمندان ایرانی

تاکنون پژوهش‌های پر اهمیتی پیرامون باورهای اساطیری در ایران صورت گرفته است. در میان اندیشمندان ایرانی که به بررسی اساطیر ایرانی در شکل‌گیری فرهنگ و هویت ایرانی پرداختند، می‌توان به مهرداد بهار، ابوالقاسم اسماعیل پور، میرجلال الدین کزازی، داریوش شایگان، شاهرخ مسکوب و حسن قاضی‌مرادی و در آخر به علی شریعتی اشاره کرد

تعریف اسطوره در میان اندیشمندان ایرانی
 

پایگاه خبری حقوق نیوز

تعریف اسطوره در میان اندیشمندان ایرانی

تاکنون پژوهش‌های پر اهمیتی پیرامون باورهای اساطیری در ایران صورت گرفته است. در میان اندیشمندان ایرانی که به بررسی اساطیر ایرانی در شکل‌گیری فرهنگ و هویت ایرانی پرداختند، می‌توان به مهرداد بهار، ابوالقاسم اسماعیل پور، میرجلال الدین کزازی، داریوش شایگان، شاهرخ مسکوب و حسن قاضی‌مرادی و در آخر به علی شریعتی اشاره کرد که در ادامه مختصری از نظریات این اندیشمندان بیان می‌شود. البته در اینجا جای دارد از برخی از اندیشمندانی نیز نام برد که پژوهش‌های ارزشمندی پیرامون اسطوره‌ها بطور عام و باورهای اساطیری ایرانی به طور خاص در حوزه‌های مختلف انجام داده‌اند، اما به دلیل اطاله‌ی کلام از بیان نظرات این اندیشمندان صرفنظر شده است. از جمله: رامین جهانبگلو، هوشنگ رهنما، محمد صنعتی، ناصر فکوهی، کتایون مزداپور، مصطفی ملکیان و یدالله موقن.

به عقیده‌ی مهرداد بهار، اساطیر مجموعه‌ای است از‌ تأثیرات متقابل عوامل اجتماعی - انسانی و طبیعی که از صـافی روان انـسان مـی‌گذرد، با نیازهای متنوع روانی- اجتماعی ما هماهنگ می‌گردد و همراه‌ با‌ آیین‌های مناسب خویش ظاهر مـی‌شود، و هـدف آن مآلاً پدید آوردن سازشی‌ و تعادلی‌ بین انسان و پیچیدگی‌های روانی او با طبیعت پیرامون خویش است.

به عقیده‌ی ابوالقاسم اسماعیل‌پور که از شاگردان مهرداد بهار بوده‌اند، دکتر بهار راهگشای دیدگاهی جدید در پژوهش‌های ایران شناسی و اساطیر ایران بود. او متخصص اساطیر ایرانی بود و هیچ وقت خود را صاحب دیدگاهی در اسطوره‌شناسی بطور اعم نمی‌دانست. او معتقد بود که هرچند فرهنگ ایرانی، فرهنگی هند و اروپایی است و ریشه هند و اروپایی دارد، به شدت از عناصر فرهنگی بین‌النهرین متأثر است. مثلاً ظهور یکتاپرستی در ایران و اعتقاد به خدای بزرگ و واحدی به نام «اهورامزدا» در فرهنگ ایران را متأثر از در رأس قرار گرفتن خدای بزرگ «انکی» یا «مردوک» می‌دانست. بدین ترتیب، دکتر بهار، تاریخ ایران را پیش از ورود آریایی‌ها، یعنی از بومیان ایلامی‌آغاز می‌کند و در کتابش، «تخت جمشید» به تأثیر شدید فرهنگ ایلامی ‌بر فرهنگ آریایی می‌پردازد و درصدد اثبات آن است. به نظر او این اصلاً عیب نیست که فرهنگ پنج هزار ساله ایرانی تحت تأثیر فرهنگ ایلامیان، بابلیان یا حتی فرهنگ یونانی باشد، زیرا اتفاقاً فرهنگ ایرانی با پذیرش بسیاری از عناصر مثبت فرهنگی، هنری بر غنای فرهنگی مدنی خود افزوده است.

ابوالقاسم اسماعیل‌پور درباره‌ی اسطوره بیان می‌دارد: با بهره گیری از اساطیر می‌توان رفتارهای فرهنگی، اجتماعی و روانی اقوام گوناگون را تحلیل کرد... انسان نخستین به طور طبیعی، نیازهای معنوی داشته که خود نتیجه هراس او از مجهولات بوده است. انسان نیاز داشت که طبیعت را بشناسد...و به یاری اسطوره‌ها، معمّاهای رازناک جهان و طبیعت را برای خود به گونه‌ای نمادین و تمثیلی توجیه می‌کرده است. این بیان تمثیلی و نمادین، ساختار اجتماعی قوم را آشکار می‌سازد.» اسماعیل‌پور اساطیر ایرانی را به سه دوره تقسیم می‌کند: دوره‌ی باستان که شامل اساطیر اولیه، میترایی و زرتشتی است؛ دوره‌ی میانه که شامل اساطیر زروانی، زرتشتی و مانوی است؛ و دوره‌ی نو که از شکست ساسانیان و اسلام آوردن ایرانیان آغاز شده و اساطیر ایرانی اشکال نوینی را در فرهنگ ایرانی- اسلامی‌می‌پذیرند. وی همچنین معتقد است:« تفاوت مهم‌ اساطیر‌ کهن و اسطوره‌های عصر نوین در این است که اسـاطیر کـهن بیشتر نقشی دینی و قدسی داشتند، اما‌ اساطیر نوین از حالت قدسی درآمده، گونه‌ی افسانه‌پردازی و خیال‌پردازی به خود گرفته‌اند.

میرجلال‌ الدین‌ کزّازی، در این زمینه برآنست‌ که: هنوز، روزگار اسـطوره و جـهان‌بینی اسـطوره‌ای در نهان و نهاد ما زنده و پویاست؛ و هنوز‌ در‌ آن سوی دیگر روانمان که سوی‌ نـهفته‌ و تـاریک‌ آن‌ است، نیک‌ کارآمد و اثرگذار است. اگر‌ خودآگاهی ما دانشورانه شده است، ناخودآگاهی‌مان همچنان اسطوره‌ای مانده است. وی در مصاحبه‌ای بیان می‌دارد:  روزگار اسطوره به پایان رسیده است. من در کتاب رویا، حماسه، اسطوره به سه روزگار در تاریخ فرهنگ و اندیشه آدمی‌اندیشیده ام. یکی «روزگار اسطوره» ، دیگر «روزگار فلسفه» و سومین «روزگار دانش» است. ما امروز در روزگار دانش به سر می‌بریم. به این معنا که نگاه ما به جهان، شیوه شناخت ما از آن؛ دانشورانه است. پس در این روزگار – دست کم خودآگاهانه – اسطوره‌یی پدید نمی‌تواند آمد. چون این بخش‌بندی‌ها بر پایه خودآگاهی است. اما درست، از این روی که ما امروز در روزگار دانش به سر می‌بریم، دست‌انداز شناخت و منطق دانشورانه است که روند‌ها و کارسازهای ذهنی و اندیشه‌یی ما را شالوده می‌ریزد، سامان می‌دهد و رقم می‌زند. از دید من اسطوره در قلمرو ناخودآگاهی، کاربردی بسیار ژرف و نیرومند‌تر یافته است. چون ما خودآگاهانه، سخت دانشور شده‌ایم و بر گزاف به دانش می‌گراییم. پس در قلمرو ناخودآگاهی اسطوره کاربردی بسیار گسترده‌تر یافته است. انسان نه می‌تواند، تنها با منطق دانشورانه بزید، نه با منطق اسطوره‌یی. چرا که به این هر دو نیاز دارد.»

به عقیده‌ی داریوش شایگان اسطوره‌ها نمادهایی هستند که راه و زمینه را برای اتصال به حق فراهم می‌کنند. البته برحسب آیین‌هایی که در آن‌ها مطرح می‌شوند، وجوه مختلفی دارند. شایگان اسطوره‌ها را در دنیای امروز دارای نقش پر رنگی می‌داند و به اسطوره سازی‌های جدید اشاره می‌کند. او می‌گوید: فکر می‌کنم که استار سیستم یا بسیاری از رفتارهای هنرپیشه‌های سینما و... اشکال نوینی از اسطوره سازی‌های جدید هستند. البته اسطوره نیستند ولی شکلی از اسطوره سازی هستند. شایگان معتقد است انسان از اسطوره رهایی ندارد، چرا؟ چون به قول یونگ، روان انسان اسطوره ساز است.

شاهرخ مسکوب در بررسی خود پیرامون اساطیر ایرانی معتقد است، گوهر بـینش اسـاطیری ایـران «دو بنی»‌ است. در آگاهی ما، هستی نه‌ آمیزه‌ای‌ بد‌ و نیک، بلکه چون روز و شب‌ دو پدیده‌ی جدای بهم بسته بود: نور و ظلمت، نیک و بد، زیبا و زشت! و تا‌ روز‌ دور رستاخیز این دو سـرچشمه‌ی زایـنده‌ی هـستی‌ را در کشمکشی مدام‌ می‌دانستیم(یا‌ می‌دانیم). از همین رو دید‌ ما‌ از دنـیا و آخـرت‌ در ذات خود اخلاقی است؛ هر چیزی یا خوب است یا بد و‌ بد‌ و خوب ناگزیر با هم ناسازگار و در‌ جدالند. در‌ نتیجه، این دید‌ اخلاقی‌ حماسی‌ نـیز هـست. تاریخ‌ مینو، از آفـرینش تا‌ رستاخیز با جنگ ایزدان و دیوان آغاز می‌شود و به پایـان‌ می‌رسد و اما در گیتی نبرد‌ پادشاهان‌ و پهلوانان گردونه‌ی این تاریخ را می‌گرداند، در‌ جانبی‌ فریدون‌ و سیاوش‌ و کیخسرو، رستم و گودرز‌ و گیو جا دارند و در جانبی ضـحّاک و افـراسیاب و گرسیوز. بنیاد بینش اساطیری ایران‌ بر مقارنه‌ و برابری‌ دوگـانه‌ای نـهاده شـده است. این دو بنی، هستیِ بینشِ ما از کیهان، رستاخیز، اخلاق و زیبایی و منش ما را در قبال‌ آن‌ها سامان می‌داد. بازتاب و روایتی دیگر از همین رویاروئی دوگانه را- البته‌ نه‌ چون‌ عکس برگردان‌ بلکه با تفاوت‌هایی که می‌توان پنداشت- در گذرگاه «تاریخی- حماسی» می‌یابیم : مقابله‌ی ایـران بـا تـوران، فریدون با ضحّاک، کاوه با ضحّاک، سیاوش و کیخسرو ‌‌با گرسیوز‌ و افراسیاب، رستم با افراسیاب، فرنگیس با سـودابه. درگـیر و دارهای‌ خطیر هم این دوگونگی را‌ می‌توان‌ در‌ نبرد تن به تن رستم و سهراب، پیران و گودرز، رستم و اسفندیار، رستم و دیو سفید، پهلوانان و جـادوان هـفت خـان و جز این‌ها دید. تا آنجا که حتی در داستان‌های عاشقانه‌ای مانند‌ زال و رودابه یا‌ بیژن‌ و مـنیژه، دو سـرزمین و دو پادشـاهی ناسازگار حضور دارند. این بینش و منش در ساختار داستان‌ها و روند تاریخ راه می‌یابد و آن‌ها را به سر منزل آخـر می‌راند.

این‌ دوگانگی اعتقاد ایرانی به نظم‌ اجتماعی‌ و نیز به خویشکاری انسان در دل هـمین نـظم، یک تقدیر اجتماعی پدید می‌آورد که همچون‌ باورهای‌ او نسبت به سرنوشت مقدر‌ جهان ،از‌ یک‌ سو تیره و از‌ یک‌ سو روشـن اسـت و چنین‌ باورهایی میان دو بعد خوشبینی سبک روح مزدایی و نومیدی سنگین زروانی نوسان دارد.

حسن قاضی‌مرادی اسطوره را اینگونه تعریف می‌کند: اسطوره، توصیف و روایت خیالیِ باورهای مقدس آیینی‌شده‌ی جماعت‌های ابتدایی است، درباره‌ی جهان طبیعی و رویدادهای واقعی و ناشی از تلاش وی برای سامان دادن رابطه‌ی خود و جهان. موضوع اسطوره‌ها، رویدادهای شگفت‌آور خارق‌العاده است، حاوی کردار خدایان و یا نیروهای شخصیت‌پردازی شده‌ی فوق بشری در زمان ازلی. زمان اسطوره‌ای زمان تاریخی نیست. زمان فرا تاریخی تقدیس یافته‌ای است که از ازل تا ابد تکرار می‌شود. قاضی مرادی در ادامه می‌افزاید: « برای آن انسان‌ها (ابتدایی) جهان پیرامونشان انباشته از راز است، رازهایی که سامان جهان به آن‌ها وابسته است. اما بشر اولیه که ابزارهای رازگشایی ندارد، این رازها را در اسطوره به عنوان رویدادهای ازلی و کردار خدایان روایت می‌کند. این روایت کردن راز به معنای رازگشایی نیست، اما همین روایت راز در رویداد و کردار ازلی بنیان آیین و مناسک می‌شود. پس او از طریق مناسک و آیین‌هاست که با راز مواجه شده و از این طریق بر وحشت‌اش از راز غلبه می‌کند. از این رو باید گفت اسطوره و آیین از هم تفکیک‌ناپذیرند. هر باور اسطوره‌ای در آیین متجلی می‌شود و آیین، شکل وجودی باور اسطوره‌ای است. تفکر اسطوره‌ای از طریق آیین کردن کردار بر اندیشه و کردار جمعی تسلط می‌یابد. پس اسطوره، انسان را با واسطه‌ی آیین مجذوب راز کرده و با آن سازگار می‌کند.

به عقیده علی شریعتی اساطیر عبارت است از تاریخی که باید به وجود می‌آمد، اما نیامد، یا مجموعه‌ی حوادثی که باید اتفاق می‌افتاد و نیفتاد و قهرمانان اساطیر کسانی هستند که می‌باید باشند، اما تاریخ نگذاشت که باشند. اساطیر، دنیای تجلی ایده‌آل‌ها و حقیقت‌ها و ارزش‌های مطلق انسان یک دوره یا یک قوم و یا اصولاً نوع بشر است. شریعتی برای اساطیر بیش از تاریخ ارزش قائل است. به عقیده‌ی او ارزش و حقیقت در اساطیر بیش از تاریخ وجود دارد. شریعتی بیان می‌کند: «برای من به صورت یک قانون کلی درآمده که شناخت هر مذهبی یا هر تمدن و فرهنگی موکول به شناخت ( از همه مهمتر) اساطیر آن مذهب یا تمدن و یا فرهنگ است، و یا به عبارت دیگر اگر ما در مطالعه‌ی تمدن‌ها یا مذاهب، آن‌ها را به صورت انسان تلقی کنیم، تاریخ آن، همانند بیوگرافی انسان و اساطیر آن، عبارت از افکار و ایده‌آل‌ها و امیدها و ایمان‌ها و عقاید و احساسات و حساسیت‌های اوست. زیرا در واقع فرد عبارت است از مجموعه احساسات و تخیلات و...شریعتی شناخت اساطیر را کلید شناخت تمامی‌ مذاهب، فرهنگ‌ها و تمدن‌ها می‌داند. او انسان را قربانی و اسیر تاریخ می‌داند. نظریات شریعتی در باب اساطیر از این بابت که او در تهییج و تحریک مردم بویژه قشر تحصیلکرده و طبقه‌ی متوسط جدید در انقلاب ایران نقش بسزایی داشت از اهمیت برخوردار است که در بخش‌های بعدی به این تأثیرات پرداخته می‌شود.

بیشتر بخوانید:

آیت الله مرتضی مطهری و اندیشه سیاسی وی

تبلور فرهنگ سیاسی در نماد روشنفکری دهه چهل و پنجاه

گردآوری: عاطفه کریمی

پایگاه خبری حقوق نیوز - مقالات سیاسی

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید