امروز: پنج شنبه, ۰۹ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۱۷ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۲۸ مارس ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 267649
۵۲۰۷
۵
۱
نسخه چاپی

سید جواد طباطبایی | زندگی و اندیشه های سید جواد طباطبایی

سیدجواد طباطبایی یکی از برجسته ترین اندیشمندان علم سیاست به ویژه در زمینه اندیشه ی سیاسی است که توانسته با تالیف آثار مهم و برجسته یی به نظریه پردازی در اندیشه سیاسی ایران و تاریخ نگاری در اندیشه سیاسی غرب بپردازد

سید جواد طباطبایی

سید جواد طباطبایی

سید جواد طباطبایی در سال ۱۳۲۴ در تبریز به دنیا آمد. در تبریز تحصیل کرد و برای تحصیل در رشتهٔ حقوق به دانشگاه تهران رفت. پس از اخذ لیسانس حقوق از دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی از دانشگاه تهران به فرانسه رفت و در دانشگاه سوربن به ادامهٔ تحصیل پرداخت و با اخذ دیپلم مطالعات عالی D.E.S از رشتهٔ فلسفهٔ سیاسی فارغ‌التحصیل شد.

طباطبایی در سال ۱۳۶۳ با نوشتن رساله‌ای دربارهٔ «تکوین اندیشهٔ سیاسی هگل جوان»، با دریافت درجهٔ ممتاز دکترای دولتی در رشتهٔ فلسفهٔ سیاست به ایران بازگشت. پس از بازگشت به عضویت هیئت علمی دانشگاه تهران درآمد و معاون پژوهشی دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران شد. در همان حال، او سردبیری نشریهٔ همین دانشکده را به عهده گرفت. او به اتهام «ملی‌گرایی» از کار برکنار و از دانشگاه اخراج شد.

طباطبایی به کار پژوهشی خود در مراکز دیگر ادامه داد و با امکاناتی که در مراکز پژوهشی فرانسه، آلمان، و آمریکا فراهم آمد، پژوهشی دربارهٔ تاریخ اندیشه در ایران را دنبال کرد. او در سال ۱۳۷۶ موفق شد جایزهٔ نخل آکادمیک، عالی‌ترین نشان علمی فرانسه، و مدال نقرهٔ تحقیقات در علم سیاست را از دانشگاه کمبریج کسب کند. او هم‌اکنون عضو هیئت علمی دائرةالمعارف بزرگ اسلامی است. دکتر جواد طباطبایی در کنار افرادی همچون محمدعلی قره‌داغی، آیت‌الله شیخ محمدآصف محسنی قندهاری و محمود ایوب موفق به کسب مقام برگزیده در جشنواره فارابی سال ۱۳۹۶ گشته و از سوی رئیس جمهور لوح تقدیر دریافت کردند

او در سال‌های حضور در فرانسه و هم در حلقهٔ لوئی آلتوسر، فیلسوف مارکسیست، بود و هم به حوزهٔ گروهی از کشیش‌های یسوعی‌ای که در مسائل فلسفی در سطح بالایی بودند رفت‌وآمد داشت و با یکی از مفسران مطرح هگل در ارتباط بود. در همین حلقه بود که یادداشت‌ها و حاشیه‌هایی که لنین بر کتاب‌های هگل نوشته بود را ترجمه و با عنوان یادداشت‌هایی دربارهٔ دیالکتیک منتشر کرد. همچنین مجموعه مقاله‌هایی از آلتوسر را با عنوان لنین و فلسفه و چند مقالهٔ دیگر ترجمه و منتشر کرد.

طباطبایی در مصاحبه ای در پاسخ به سوال در پیش کدام اساتید مارکسیست می‌خواندید می گوید:

کسانی همچون آلتوسر. او در آن زمان مارکسیست گردن کلفتی بود و تا امروز هم در فرانسه او تنها مارکسیستی به حساب می‌آید که همچنان زنده است. هنوز کتاب‌های او خوانده می‌شود و امروز کم‌وبیش هیچ اثر مارکسیستی دیگری در فرانسه به جز آثار آلتوسر تجدید چاپ نمی‌شود و بنابراین او یکی از بهترین فیلسوفان قرن بیستم بوده است.

همانطور که گفتم مدت‌ها در حلقه آلتوسر بودم و بعدازظهرها هم به حوزه یسوعی‌ها می‌رفتم که گروهی از کاتولیک‌های سفت و سخت هستند اما در مسائل نظری و فلسفی در سطح بالایی قرار دارند. در آنجا هم با راهبی که یکی از بزرگ‌ترین متخصصان جهانی هگل بود، در ارتباط بودم و بحث‌های هگلی خودم را بدین ترتیب در آنجا هم دنبال می‌کردم. در آنجا علاقه‌ای به تفسیر و تحلیل مارکسیستی پیدا کردم. وقتی رساله دکترای خود را درباره هگل می‌نوشتم یکی از تجربه‌های خیلی مهم من این بود که بیشتر از دیدگاه مارکسیستی، هگل را دنبال می‌کردم. بعد از یک دوره و گذشت زمان فهمیدم که نمی‌توان از دیدگاه و نگاه مارکس، هگل را نوشت. بنابراین گرایش من سمت و سویی دیگر گرفت. این بحران تا اوایل انقلاب برای من ادامه داشت. اما در حول و حوش انقلاب، من به کل از فکر قبلی‌ام و دیدگاه مارکسیستی خداحافظی کردم و بنابراین شروع کردم به دوباره نوشتن رساله دکتری‌ام. چند سال پس از انقلاب ایران از رساله‌ام دفاع کردم.

سید جواد طباطبایی

آثار و اندیشه های سیدجواد طباطبایی

سیدجواد طباطبایی یکی از برجسته ترین اندیشمندان علم سیاست به ویژه در زمینه اندیشه ی سیاسی است که توانسته با تالیف آثار مهم و برجسته یی به نظریه پردازی در اندیشه سیاسی ایران و تاریخ نگاری در اندیشه سیاسی غرب بپردازد.

بی شک طباطبایی یکی از معدود روشنفکران ایرانی است که به صورت روشمند پروژه یی فکری را دنبال می کند. نظریه ی «زوال اندیشه سیاسی در ایران» شاخصه اصلی دیدگاه های وی است. هر چند بر این نظریه و پروژه فکری اش انتقادهای فراوانی شده است، اما با این حال نمی توانیم این اندیشمند برجسته را نادیده بگیریم.

اندیشه ی وی دارای چهار شاخصه است؛ نخست اینکه مساله‎ محوراست؛ دوم اینکه روشمند است؛ سوم اینکه یک کل منسجم است و چهارم اینکه یک مسیر تحول روشنی را با خود به همراه دارد.

مهمترین سهم وی در منظومه ی نظری ایران معاصر، طرح نظریه زوال اندیشه سیاسی در ایران است که چندین جلد از آثار وی را در برمی گیرد. همچنین، در حوزه ی اندیشه ی سیاسی غرب نیز مجموعه ی «جدال قدیم و جدید» را به بازکاوی انتقادی فکر سیاسی غربی از یونان تا دوران جدید اروپا اختصاص داده است. این مجموعه نوعی تاریخ نگاری ایرانی در حوزه ی اندیشه ی سیاسی غرب است که بر پایه ی آثار اصلی متفکران غربی تالیف شده است.

از جمله ی مهمترین آثار طباطبایی می توان به «زوال اندیشه سیاسی در ایران»، «دیباچه ای بر نظریه ی انحطاط ایران»، «مکتب تبریز و مبانی تجدد خواهی»، «حکومت قانون: مبانی نظریه مشروطه خواهی»، «ابن خلدون و علوم اجتماعی»، «خواجه نظام الملک»، «تاریخ اندیشه ی سیاسی جدید در اروپا از نوزایش تا انقلاب فرانسه» اشاره کرد.

آثار طباطبایی را می توان به 2 دوره تقسیم کرد؛ دوره ی نخست شامل آثار دهه ی 60 و 70 او می شود- یعنی سه کتاب «تاریخ اندیشه سیاسی در ایران»، «زوال اندیشه سیاسی در ایران» و «خواجه نظام الملک»- آثار این دوره بیشتر دارای رویکردی متن گرا بوده و بر خودبسندگی متون و کشف منطق درونی میان متن های مختلف، استوار است. مفهوم کلیدی آثار این دوره «زوال» است که ویژگی اندیشه است.

دوره دوم نیز شامل سه رساله «دیباچه ای بر نظریه انحطاط»، «مکتب تبریز» و «حکومت قانون در ایران» در دهه ی 80 می شود که دارای رویکردی زمینه گرا است؛ یعنی فهم متون در بستر تاریخی بر مبنای زمینه های ایدیولوژیک و تاریخی درونی هر دوره است. همچنین مفهوم کلیدی آثار این دوره «انحطاط» است که ویژگی تمدن است.

«توماس اسپریگنز» نویسنده ی کتاب «فهم نظریه های سیاسی» معتقد است که اندیشه ی تمامی فیلسوفان سیاسی و چه بسا غیرسیاسی را می توان در چهار محور بررسی کرد. محور اول مشاهده ی بی نظمی و بحران در جامعه- اعم از عینی یا ذهنی- است. در مرحله ی دوم، فیلسوف به دنبال تشخیص علل این بحران ها می رود و در مرحله ی سوم، جامعه ی بازسازی شده ی خویش را رونمایی می کند. در مرحله ی چهارم است که متفکر راه درمان خود را ارایه می کند.

با نگاه اسپریگنزی می توان 4 مرحله ی اندیشه ی طباطبایی را که در نظریه و پروژه ی فکری اش دنبال می کند مشاهده کرد.

او ابتدا بحران (از نظر خود) را که همان انحطاط و زوال ذهنی و بن بست عینی و عملی ایران است مورد نظر قرار داده ، سپس به متن تاریخ رفته است تا علل به وجود آمدن چنین بحرانی را بررسی کند. در مرحله ی سوم، او سعی کرده تا تجویزهای خود برای چنین بحران هایی را تبیین کند. همچنین در مرحله ی چهارم راه های درمان خود را ارایه می دهد که در این میان، می توان به تداوم یافتن سنت و رسیدن به تجدد از طریق آن اشاره کرد.

نظریه ی «زوال» به مثابه ی نظریه ی کانونی در اندیشه ی طباطبایی مطرح است و باید گفت که در یک نگاه کلی نظریه ی زوال بر این نکته پافشاری می کند که در دوره ی اسلامی به دلیل اختلاط و امتزاج فلسفه ی یونانی با مبانی دینی، اندیشه ی سیاسی و در یک نگاه کلی تر، اندیشه ی فلسفی، راه انحطاط را پیموده و در نهایت، اندیشه ی سیاسی در اسلام و ایران، به شامگاه زوال و امتناع رسیده است.

از این روست که وی تاریخ اندیشه ی سیاسی اسلام و ایران را در حاشیه ی اندیشه ی سیاسی غرب می نشاند و بر این اساس برای اندیشه سیاسی، سه دوره ترسیم می کند:

نخست، سپیده دم زایش اندیشه ی سیاسی در یونان باستان؛

دوم، نیمروز اندیشه ی سیاسی و آغاز ورود فلسفه ی یونان به جهان اسلام در سده های سوم و چهارم؛

سوم، شامگاه زوال اندیشه ی سیاسی پس از سده ی پنجم تا به امروز. او دوره ی دوم را به این دلیل «نیمروز» می نامند که اندیشوران ایران و اسلام به تحشیه و ترجمه و تعلیق متون یونانی، مشغول بوده واز آن سپیده دم دوره ی نخست، ارتزاق می کردند.

طباطبایی در کتاب «زوال اندیشه سیاسی در ایران» معتقد است اندیشه ی سیاسی در ایران دارای فراز و فرود بوده و سرانجام به زوال رسیده است. در پروژه ی فکری طباطبایی، اسلوب بررسی نقادانه از تاریخ اندیشه ی ایرانی(دوره ی میانه) اسلوب «تحلیل گفتار» است در جهت توصیف ساختار و توضیح شیوه ی عملکرد عناصر و مفردات قوام دهنده ی گفتار و با تاکید بر انسجام درونی و خودبسندگی آن؛ از این حیث که اندیشه امری اصیل و قائم به ذات است.

وی در کتاب «زوال اندیشه سیاسی در ایران» مساله ی امتناع اندیشه به طور عام و زوال اندیشه ی سیاسی به طور خاص در ایران را مطرح کرده و سعی می کند نشان دهد تجدد و انحطاط، 2 مفهوم به هم پیوسته اند و در شرایط تصلب سنت و امتناع اندیشه، طرح یکی بدون دیگری امکان پذیر نیست.

از مهم ترین ویژگی های طباطبایی ادواربندی های اوست. در این میان نیز یکی از معروف ترین تقسیم بندی های او را در کتاب «درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران» شاهد هستیم که وی درباره ی تاریخ اندیشه ی سیاسی حوزه ی تمدن ایرانی در دوره اسلامی می نویسد: این دوره دارای 3گونه ی «فلسفه سیاسی»، «سیاست نامه»، «شریعت نامه» است؛ در این تقسیم بندی فیلسوفان اهل تفکرند، در حالی که سیاست نامه نویسان در بهترین حالت به تامل در امر سیاسی می پردازند و شریعت نامه ها نیز نگرشی ایدئولوژیک را مطرح می کنند.

وی در ادامه نمونه ی مثالی فلسفه سیاسی را «ابونصرفارابی»، سیاست نامه نویسی را «خواجه نظام الملک طوسی» و شریعت نامه نویسی را «فضل الله بن روزبهان خنجی» می داند.

برخی به اشتباه آثار طباطبایی را تاریخ نگاری اندیشه می دانند به این معنا که وی را به مثابه ی یک مورخ فرض می کنند که به نظر می رسد نمی تواند نظری دقیق باشد چرا که به واقع طباطبایی مورخ نیست؛ زیرا مورخ با نقل و توصیف سر و کار دارد؛ به نوعی می توان گفت نقل و توصیف نخستین مواجهه ی انسان با یک پدیده ی تاریخی است که به قالب کلمه ها در می آید. اما طباطبایی در ماهیت رویدادها تامل می کند و نتیجه ی فلسفی می گیرد. واژه هایی که او به کار می گیرد- مثل جدال، قدیم، جدید، مناقشه، زوال، انحطاط- ماهیت فلسفی دارند.

طباطبایی نسبت به سنت و تجدد معتقد است که در غرب دوگونه نظریه در رابطه ی سنت و مدرنیته وجود دارد. دسته ی نخست از نظریات قائل به تداوم سنت در قالب مدرنیته هستند و اعتقاد دارند که مدرنیته از دل سنت ها زاییده شده است. دسته ی دوم قائل به گسست مدرنیته از سنت پیشین هستند و اذعان دارند که موفقیت مدرنیته گسست قاطع از سنت است. به نظر می رسد طباطبایی به نظریه ی نخستین اعتقاد دارد و کتاب مهمی نظیر «جدال قدیم و جدید» را در تشریح این موقعیت در غرب نگاشته است. وی معتقد است که در غرب، تفکر و موقعیت مدرن از دل تفکر قرون وسطایی و کشیشانی نظیر آکویناس و... بیرون آمده است.

طباطبایی آن جا که به بحث توسعه و توسعه یافتگی وارد می شود، به درستی از بنیان های اندیشگی آن می پرسد و در گیر و دار این بحث، علل و عوامل توسعه نیافتگی ایران معاصر را در جدا افتادگی از نوسازی فرهنگی و تجدد فکری قرائت می کند؛ طباطبایی بر این باور است که بحث توسعه از آن جا که به هویت و بحران مربوط می شود، سوالی فلسفی است و باید از موضع فلسفی طرح شود. به سخن طباطبایی در واقع بحث بر سر آن نیست که چه الگویی برای توسعه ی ایران مناسب است؛ پرسش بنیادین این است که خود آن «الگوها» بر مبنای کدام تلقی از آدم و عالم قابل طرح است.

زندگی و اندیشه های سید جواد طباطبایی

طباطبایی درباره سنت و مدرنیته در ایران می گوید:

رابطه سنت و تجدد در ایران به یک گره ظاهراً کور تبدیل شده است. چرا که این بحث در ایران اصلاً درست مطرح نشده است. ما نمی‌دانیم « سنت» چیست و برمبنای نگاهی عقلانی و با ابراز «عقل» سنت‌مان را نشناخته‌ایم. در نتیجه نمی‌توانیم بگوییم که تجدد چیست. وقتی هم که فرض می‌گیریم، تجدد را شناخته‌ایم، می‌گوییم «تجدد غربی». در حالیکه تجدد هم خودش ابعاد گسترده‌ای دارد. می‌توان از ابعاد روان‌شناسی، سیاسی، جامعه‌شناسی، اجتماعی، اقتصادی، معرفتی و … به تجدد نگاه کرد.

بخشی از این تجدد اصلاً تعارضی با سنت ندارد. شما می‌توانید در ذیل یک نظام دموکراتیک زندگی کنید اما مطابق سنت‌تان،‌ به بزرگترها احترام بگذارید. اما در برخی حوزه‌ها و در برخی موارد، سنت با تجدد در تعارض است و با همدیگر سازگار نیستند. مثلاً در سنت ما بوده است که یک بچه وقتی به دنیا می‌آمد،‌ او را به عقد یکی از اقوامش درمی‌آوردند؛ یا اینکه یک دختر را در ۹ سالگی به عقد پسرعموی ۱۵ ساله‌اش درمی‌آوردند.

اما در ذیل مناسبات جدید نمی‌توان به چنین سنتی عمل کرد. طبیعی است که اگر مراد از سنت، این بخش از سنت باشد، با مناسبات جدید و جهان متجدد، سازگار نیست. اما این بخش از سنت ما که مطابق آن ما (یا ژاپنی‌ها) روی زمین می‌نشسته‌ایم تلاقی و تضادی با مناسبات جدید غربی که مطابق با آن روی مبل می‌نشینند، ندارد. انتخاب میان این دو به انتخاب میان سنت و تجدد و تلاقی آنها با یکدیگر منتهی نمی‌شود. بنابراین سنت مفهوم پیچیده‌تری دارد و من هم یکی از پروژه‌هایم این بوده که ابعاد این سنت را بشناسم و نشان بدهم که سنت به عنوان بخشی از تاریخ ما،‌ چه تغییر و تحولی پیدا کرده است. در اینصورت است که فهم سنت و تحول آن، به فهمیدن خودمان و به تفکر منتهی می‌شود. اما وقتی که بحث سیاسی شود و از منظری سیاسی به سنت نگاه کنیم و بخواهیم آن را از زاویه سیاسی بفهمیم،‌ تفکر از روال خود خارج می‌شود.

نتیجه این می‌شود که من می‌بینم وقتی ما از تجدد و «نسخ سنت» صحبت می‌کنیم، یکی پیدا می‌شود و در روزنامه‌ می‌نویسد که اینها می‌خواهند سنت‌های ما را از بین ببرند. در حالی که این‌طور نیست. اگر سنت وجود نداشته باشد، به عنوان مثال، دموکراسی هم وجود نخواهد داشت. چرا که سنت، اصول و مناسباتی است که شما آنها را تنظیم می‌کنید و اگر این اصول نباشد، اصلاً تنظیم دموکراتیک معنایی پیدا نمی‌کند.

  • منبع
  • wikipedia.org
  • bartarinha.ir

۱ دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید