فردریک وینسلو تیلور، بکارگیری شیوه های علمی در مدیریت کارآمد فنون کارگری را پیشنهاد کرد. تیلور رویکرد خود را مدیریت علمی (Scientific Management) نامید. وی معتقد بود از طریق نظارت دقیق میتوان کارائی را افزایش داد.
فردریک وینسلو تیلور
مدیریت در عمل قدمتی به اندازه تاریخ بشریت دارد ولی آنچه امروز به عنوان علم مدیریت شناخته می شود پس از “انقلاب صنعتی” و استفاده از ماشین در عملیات تولید و بروز تغییرات عمده در نظام تولیدی ، اقتصادی و تکنولوژیکی جهان نظیر تولید انبوه و جدا شدن مدیر و مالک، توسط فردی به نام فردریک وینسلو تیلور (۱۹۱۵-۱۸۵۶) مطرح شده است.
از تیلور با عنوان پدر مدیریت علمی و موسس مکتب تیلوریسم یاد می شود. او در سال ۱۹۱۱ میلادی کتاب اصول مدیریت علمی را منتشر ساخت و در آن یادآور شد که: بهتر است هدف اصلی مدیریت، حداکثر کردن منافع کارفرما و کارمند باشد.
فردیک تیلور مهندس مکانیک بود. البته، پدر و مادرش دوست داشتند که حقوقدان شود.
حتی او را در کلاسهای آمادگی برای ورود به رشتهی حقوق دانشگاه هاروارد هم ثبت نام کردند.
اما سردردهای شدیدش باعث شد که او و خانوادهاش از این هدف منصرف شوند و اجازه بدهند که تیلور، مسیر دیگری را انتخاب کرده و دانش مدیریت را به سرزمینهای تازهای هدایت کند.
تیلور در سن ۱۸ سالگی کار خود را در یک کارخانه ذوب آهن قراضه شروع کرد ابتدا به عنوان کارگر ساده و سپس به دلیل شایستگی هایش به سمت سرپرستی و نهایت به رده های بالای مدیریت کارخانه ارتقاء یافت .
مهمترین ویژگی او مطالعه برای بهتر شدن کارش بود.
تیلور مهندس مکانیک بود (البته بعدها به صورت شبانه تحصیل را ادامه داد و مدرک مهندسی مکانیک دریافت کرد) که با استفاده از تجربیات خود در صنایع فولادسازی، مطالعاتی در زمینه “اصول مدیریت و مطالعه روش کار” انجام داد.
مطالعات تیلور
او حرکاتِ بدن را برای انجام کار و زمان انجام کار مطالعه میکرد تا بتواند زمانی استاندارد را برای انجام کارها تعیین کند و بر اساس آن زمانی که هر کارگر برای انجام کار مشخصی صرف کرده را تشخیص دهد. سپس بررسی می کرد که ببیند چه تناسبی با زمان ممکن برای انجام آن کار داشته است. این تفکر بعداً مبنایی برای سیستم پاداش و تنبیه گردید.
در دهه ۱۸۸۰ میلادی فردریک تیلور مطالعات خود را درزمینه زمان سنجی و حرکت سنجی، به مثابه راهی برای تعریف و بهینه سازی واحدهای مستقل نیروی کار تخصصی آغاز کرد.
تا قبل از تیلور کارها بر اساس حساب های سرانگشتی انجام میشد و از استانداردهای علمی، برنامهریزی مدیریتی و رویههای تحلیل خبری نبود. هدف تیلور تغییر این وضعیت به شرایطی بود که نشان دهد مدیریت فعالیتی علمی است نه یک کار اتفاقی.
مکتب مديريت علمى تیلور یا تیلوریسم
مکتب مديريت علمى که به نام بنيانگذار آن فردريک وينسلو تيلور معروف شد اولين حرکت مشخص در زمينه تدوين پايههاى تئورى مديريت علمى در آمريکا و جهان غرب بهحساب مىآيد.
فلسفه تيلوريسم يا مکتب کلاسيک سازمان و مديريت بر پايه نگرشى تکبعدى به انسان بهعنوان موجودى اقتصادى استوار است.
تئورىهاى مکتب مکانيکى تيلور که مبتنى بر تجارب کمى و محدود در فعاليتهاى توليدى و بازرگانى بود، انگيزهٔ انسان به حرکت و فعاليت را صرفاً در امور مادى و اقتصادى جستجو مىکرد.
مکتب تليوريسم انسان را بهعنوان يکى از عناصر مادى و فيزيکى سازمان مىپنداشت و براى بهحرکت درآوردن کارکنان يک سازمان انگيزهها و عوامل مادى محيط کار (از قبيل مساعد نمودن شرايط فيزيکى محيط کار، مدت زمان کار و...) را ملحوظ نظر و مطالعه قرار مىداد. سازمان از ديدگاه مکتب تيلور يک سيستم بسته و بىارتباط با محيط پيرامون تلقى مىشد.
مکتب تيلور بر پايه چهار اصل استوار بود:
۱. کشف روش علمى براى هر جزء از کار.
۲. بهرهگيرى از روش علمى براى استخدام.
۳. کنترل و نظارت و سيستم تشويق و تنبيه.
۴. همکارى و تقسيم کار.
تيلورسيم و پيروان آن معتقد بودند که کارآئى و راندمان کارکنان يک سازمان را مىتوان و بايد براساس روشهاى کمى و در چارچوب يک سرى استانداردهائى که از طريق تجربه و کارسنجى بهدست آمده است سنجش ارزيابى نمود.
امروزه مکتب مديريت علمي، با توجه به نگرشها و ديدگاههاى مکانيکى آن (انسان را صرفاً عنصر و موجودى مادى و اقتصادى پنداشتن) و بىتوجهى به انگيزههاى معنوى کارکنان سازمان و عدم توجه به جميع عوامل مؤثر در رفتار افراد در سازمانها (که کلاً و تماماً توسط علوم مکشوف و براساس ويژگىهاى عمده اقتصادي، اجتماعي، سياسى و فرهنگى جوامع در مراحل مختلف رشد و تکامل، شکل گرفتهاند) از اعتبار چندانى برخوردار نيست و بر خلاف نام آن مکتبى غيرعلمى تلقى مىگردد.
در دهههاى اول قرن بيستم ميلادي، مديريت علمى تيلور شهرت جهانى پيدا کرد، در شوروى سابق تحت عنوان استخانفيسم (ليکن با روشى خشنتر) در مؤسسات توليدى رواج يافت.
ليکن منصفانه بايد قضاوت کرد که دستاوردهاى تيلوريسم در عرصه تجربه علمى و چگونگى افزايش بهرهورى و کارآئى سازمان (حتى با نگرش سطحى و مکانيکي)، توجه به بهرهگيرى از روشهاى کمى در اقتصاد مهندسي، کار و زمانسنجي، تقسم کار و کوشش در تهيه استانداردهاى شغلى در سازمانهاى بزرگ اقتصادي-توليدي، مجموعاً به سير تکاملى تئورىهاى سازمان و مديريت کمک نموده است.
اصول مدیریت علمی تیلور
تیلور چهار اصل ذیل را به عنوان اصول مدیریت علمی پیشنهاد کرد:
۱- مدیریت باید علمی باشد. روش علمی جانشین روش تجربه و خطا گردیده وباید با مطالعه علمی کار بهترین روش انجام کاررا پیدا و به صورت دستورالعمل به کارکنان ابلاغ کرد. مطالعه علمی کار، شامل حرکت سنجی و زمان سنجی وتعیین استانداردهای تولید و کارکرد بر اساس آن است.
۲- انتخاب کارکنان باید اساس علمی داشته باشد و بااستفاده از روشها و فنون علمی افرادی برای کارانتخاب شوند که مهارت و توانائیهای لازم برای انجام مؤثر و موفقیت آمیز آن را داشته باشند.
۳- آموزش و تربیت کارکنان باید جنبه علمی داشته باشد.
۴- روابط نزدیک و دوستانه و روحیه همکاری بین مدیریت و کارکنان و تقسیم کار و مسئولیت به طور مساوی میان مدیران وکارکنان به طوری که برنامه ریزی و کارهای فکری را مدیران و کارهای جسمی را کارکنان انجام دهند.
روش های اجرای اصول مدیریت علمی تیلور
۱- زمان سنجی با استفاده از روشها و ابزارهای مناسب به منظور صرفه جویی در زمان انجام کار
۲- اعمال سرپرستی چند جانبه ( بر اساس تخصص) به جای روش سنتی سرپرستی فردی
۳- استاندارد کردن کلیه وسایل و ابزار کار و اعمال و حرکات کارکنان در انجام کار
۴- اختصاص دادن یک واحد سازمانی برای برنامه ریزی
۵- کاربرد اصل استثناء در مدیریت (که به موجب آن کارکنانی که بیشتر از استاندارد تعیین شده برای تولید بازده داشته باشند، دستمزد تشویقی دریافت و کسانی که تولیدشان ازاستاندارد مزبور کمتر باشد دستمزد کمتری دریافت می کنند )
۶- استفاده از دستور العمل و شرح وظایف برای انجام کار و تدابیر تشویقی برای انجام درست وظایف
۷- به کار گرفت نظام نرخ دستمزد متفاوت ( پرداخت دستمزد بر مبنای قطعه یا پیمانکاری)
۸- استفاده از سیستمهای راهنما برای طبقه بندی کردن محصولات تولیدی و ابزارهای به کار رفته در تولید
۹- استفاده از یک نظام کار ساده و تکراری
۱۰- به کار گرفتن روش حسابداری بهای تمام شده
اولین مطالعه او در حمل آهن قراضه ها از انبار به کوره ذوب انجام شد . او با استفاده از روش تقسیم کار و مطالعه علمی توانست میزان حمل آهن را به ازاء هر کارگر از ۱۲٫۵ تن به ۴۷٫۵ تن افزایش دهد .
انتقادات وارده بر اصول مدیریت علمی تیلور
نظریه های کلاسیک انسان را موجودی اقتصادی-عقلائی دانسته اند و تاثیر روابط اجتماعی و ساختار غیر رسمی و انگیزه و احساسات را بر افراد نادیده می گرفتند. و عده ای فلسفه مدیریت علمی تیلور را مغایر با روح دموکراسی میدانستند.
تیلور نسبت به کار تیمی دیدگاه منفی داشت و معتقد بود:
هر وقت کارکنان به طور گروهی کار میکنند، کارآیی هر یک از آنها تا سطح ضعیف ترین عضو گروه تنزل پیدا می کند.
تیلور بر ضرورت علمی کردن فعالیتهای هر شغل و تدوین قوانین حرکت برای انجام آن تأکید داشت. و به این دلیل که به تمامی عناصر دخیل در تولید یک نوع نگاه میکرد و کارگر را مثل سایر ابزارکار در نظر گرفته بود، انتقاداتی وارد شد.
دیدگاه