شازده کوچولو داستانی اثر آنتوان دو سنت اگزوپری است که نخستین بار در سپتامبر سال ۱۹۴۳ در نیویورک منتشر شد.
شازده کوچولو
کتاب شازده کوچولو به بیش از ۳۰۰ زبان و گویش ترجمه شده و با فروش بیش از ۲۰۰ میلیون نسخه، یکی از پرفروشترین کتابهای تاریخ محسوب میشود.
آنتوان دو سنتاگزوپری (۲۹ ژوئن ۱۹۰۰ – ۳۱ ژوئیهٔ ۱۹۴۴) نویسنده و خلبان اهل فرانسه بود. اگزوپری پس از مرگ، تبدیل به قهرمان ملی فرانسه گردید.
سنتاگزوپری برندهٔ جوایز ادبی معتبر فرانسه و همچنین برندهٔ جایزهٔ کتاب ملی آمریکا گردید. عمده شهرت وی به واسطه کتاب شازده کوچولو و نوشتههای تغزلی او با عنوان زمین انسانها و پرواز شبانه است.
شازده کوچولو با عنوان انگلیسی The Little Prince اولینبار در سال 1943 در نیویورک منتشر شد. اما اگزوپری نوشتن شازده كوچولو را از سال ۱۹۴۱ شروع كرده بود و با آبرنگ و مداد آن را تصویرگری كرد. این اثر یکی از مهمترین آثار او و یکی از پرخوانندهترین کتابهای جهان است.
شازده کوچولو داستان تقریبا کوتاهی است که اتفاقات شگفتانگیز آن گاه رنگ و بوی فلسفی به خود میگیرد. فلسفهای از جنس سادگی یک کودک که به زبان ساده و خیالانگیز توصیف میشود. در سال ۲۰۰۷ شازده کوچولو به عنوان کتاب سال فرانسه برگزیده شد و از زمان انتشار تا امروز به بیشاز 300 زبان ترجمه شده است. از داستان شازده کوچولو چند اقتباس در سینما وجود دارد که جدیدترین آن در سال 2015 منتشر شد.
یک فیلم پویانمایی رایانهای سهبعدی انگلیسیزبان ساخت فرانسه به کارگردانی «مارک آزبرن» بر اساس داستان شازده کوچولو ساخته شد. این فیلم بخشهایی از داستان را با استفاده از شیوه انیمیشنی استاپ موشن به تصویر کشیده است. شازده کوچولو یک اثر داستانی صرف نیست، فلسفهای از زندگی است که با هربار خواندش به مفهومی تازه از آن پی میبریم.
علاقهی مردم فرانسه به شازده کوچولو به قدری است که یک فروشگاه در پاریس قرار دارد که حدود 800 کالای مربوط به شازده کوچولو در آن فروخته میشود.
درباره آنتوان دوسنت اگزوپری
آنتوان دو سنت اگزوپری در سال ۱۹۰۰ در شهر لیون در فرانسه به دنیا آمد. در چهارده سالگی پدرش مرد و مادرش به تنهایی نگهداری و تربیت فرزندانش را به عهده گرفت اما بعد از مرگ برادرش مسئولیت ادارهی خانواده به عهده او بود.
اگزوپری در ۲۱ سالگی بهعنوان مکانیک در نیروی هوایی فرانسه مشغول به کار شد و بعدها در زمره هوانوردان خوب و زبردست ارتش فرانسه در جنگ جهانی بود. او بهواسطهی شغل خطیر خود به همهی جهان سرک کشید و در میان ملل گوناگون زندگی کرد. پروازهای مکرر و طولانی بر فراز آسمانها، اگزوپری را به نگریستن به پهنهی بیکران آسمان و نگرشی وسیع کشانده بود تا جایی که عمق اندیشه و نگرشهای او را میتوان در آثارش به ویژه شاهکار او شازده کوچولو پیدا کرد.
اگزوپری با هواپیمای خود از اروپا، آفریقا، آمریکا و اقیانوس اطلس گذر کرد و از چند حادثه جان سالم به در برد. اما سال ۱۹۳۵، هواپیمای او که برای شکستن رکورد پرواز بین پاریس و سایگون تلاش میکرد در بیابانی در آفریقا دچار نقص فنی شد و اگزوپری به ناچار همانجا فرودآمد. همین موضوع چند سال بعد دستمایه برای نوشتن داستان شازده کوچولو شد.
در سال 1939 چاپ «باد،شن و ستارهها» دو جایزهی ادبی در فرانسه و آمریکا را برای اگزوپری به ارمغان آورد.«ژان رنوار» کارگردان معروف فرانسوی با اگزوپری دربارهی ساخت فیلمی بر اساس این کتاب مذاکره میکند اما در نهایت تهیهکنندهای برای آن پیدا نمیکند. در همین زمان با آغاز جنگ جهانی دوم اگزوپری به ارتش ملحق میشود و پروازهای متعدد نظامی انجام میدهد. در سالهای جنگ که فرانسه تحت اشغال نیروهای آلمانی بود اگزوپری به آمریکا تبعید شد و یک سال قبل از مرگش داستانهای «دژ»، «خلبان جنگی» و «شازده کوچولو» را منتشر کرد.
یکی از نکات جالب دربارهی کتاب شازده کوچولو این است که در مقدمهی کتاب شازده کوچولو اگزوپری کتاب خود را به «لئون ورث» صمیمیترین دوست خود که بیست سال از او بزرگتر بود تقدیم کرد. این دو روابط دوستانه و برادرانهای داشتند اما اگزوپری این کتاب را به کودکی ورث تقدیم کرد و برای مخاطبان خود نوشت: «از بچهها عذر میخواهم که این کتاب را به یکی از بزرگترها هدیه کردهام. برای این کار یک دلیل موجه دارم: این «بزرگتر» بهترین دوست من تو همهی دنیا است».
اگرچه عمر اگزوپری کم بود و از چهل و چهار تجاوز نکرد اما همین فرصت کوتاه باعث شد تا او آثار ارزشمندی مثل: «هوانورد»، «زمین انسانها»، «نامه یک گروگان» و «پرواز شبانه» را از خود به جا بگذارد. اگزوپری، نه تنها خلبانی شجاع، وطنپرست و مبارزی ضد فاشیسم بود بلکه تجربههای زندگیاش به عنوان خلبان در رمانها و داستانهای لطیف و خیالانگیز او منعکس شده است.
درباره مرگ اگزوپری اخبار ضد و نقیضی وجود دارد اما آنچه در همهی گفتهها مشترک است این است که اگزوپری در یکی از پروازهایش در سال 1944 ناپدید شد و هرگز بازنگشت.
ترجمه کتاب شازده کوچولو به فارسی
بیشتر ایرانیان کتاب شازده کوچولو را با دو ترجمهی «محمد قاضی» و «احمد شاملو» میشناسند. اولین ترجمه از شازده کوچولو را زندهیاد محمد قاضی به انجام رساند. او گفته است که زمانی که در اداره حقوقی وزارت دارایی مشغول به کار بوده یکی از دوستانش که زبان فرانسه میدانسته این کتاب را برای ترجمه به او پیشنهاد داده است.
یکی دیگر از ترجمههای شیوا و روان از کتاب شازده کوچولو متعلق به احمد شاملو است. این ترجمه هنوز هم برای خوانندگان یکی از شیرینترین و خاطرهانگیزترینهاست. شاملو این کتاب را به زبانی روان و ساده ترجمه کرده به همین دلیل خواندن آن همیشه برای مخاطب لذتبخش بوده است.
انتشارات نگاه کتاب شازده کوچولو را با ترجمهی احمد شاملو اولین بار در سال 1376منتشر کرده است. این کتاب تا امروز به چاپ چهل و هشتم رسیده است.
از دیگر ترجمههای کتاب شازده کوچولو میتوان برگردان «مصطفی رحماندوست»، «عباس شادلو»، «شورا پیرزاد» و «بهناز پیاده» نام برد.
خلاصه کتاب شازده کوچولو
در ۱۹۴۳ شاهکار سنتاگزوپری به نام شازده کوچولو انتشار یافت که حوادث شگفتآنگیز آن با نکتههای دقیق و عمیق روانی همراه است. شازده کوچولو یکی از مهمترین آثار اگزوپری به شمار میرود که در قرن اخیر سوّمین کتاب پرخواننده جهان است. این اثر از حادثهای واقعی مایه گرفته که در دل شنهای صحرای موریتانی برای سنت اگزوپری روی داده است.
خرابی دستگاه هواپیما خلبان را به فرود اجباری در دل آفریقا وامیدارد و از میان هزاران ساکن منطقه؛ پسربچهای با رفتار عجیب و غیرعادی خود جلب توجه میکند. پسربچهای که اصلاً به مردم اطراف خود شباهت ندارد و پرسشهایی را مطرح میکند که خود موضوع داستان قرار میگیرد.
شازده کوچولو از کتابهای کمنظیر برای کودکان و شاهکاری جاویدان است که در آن تصویرهای ذهنی با عمق فلسفی آمیخته است. این كتاب محبوبترین كتاب مردم در قرن بیستم بوده و به بیش از 130 زبان ترجمه شده است. این داستان تخیلی در بسیاری از مواقع رنگ و بوی فلسفی به خود میگیرد و آنچه باعث میشود مباحث فلسفی بسیار جذاب مطرح شود، بیان بسیار روان و سادهای است كه نویسنده از آن استفاده كرده است.
پسرک به خلبان می گوید که از اخترکی دوردست میآید و روزی تصمیم میگیرد برای اکتشاف اخترکهای دیگر خانه را ترک کند. او همچنین برای خلبان از گل سرخ محبوبش میگوید که دل در گرو عشق او دارد، از دیگر اخترکها تعریف میکند و از روباهی که او را اینجا، روی زمین، ملاقات کرده است. خلبان و شازده چاهی را مییابند که آنها را از تشنگی نجات میدهد اما در نهایت شازده کوچولو خلبان را در جریان تصمیم خود قرار میدهد و میگوید تصمیم گرفته به اخترک خانهاش بازگردد.
در سیارۀ اول یک پادشاه زندگی میکند که شازده کوچولو میخواهد رعیت او باشد؛ سیارۀ دوم خانۀ مردی خودپسند است که دوست دارد شازده کوچولو ستایشگر او باشد؛ سیارۀ سوم جایگاه میخوارهای است که مدام میخورد تا میخواره بودنش را فراموش کند؛ در سیارۀ چهارم تاجری زندگی میکند که مدام در حال شمردن و تملک همۀ چیزها حتی ستارگان و سیارههاست و درگیر عدد و رقم است؛ در سیارۀ پنجم شازده کوچولو به فانوسبانی برمیخورد که موظف است هر یک دقیقه، فانوس سیاره را روشن و خاموش کند چون سیاره بسیار کوچک است و هر یک دقیقه به دور خودش میچرخد و شب و روزش بسیار کوتاه است؛ شازده کوچولو در سیارۀ ششم جغرافیدانی را میبیند که مدام مشغول ثبت چیزها در کتابهای قطور خود است اما او گلها را چون «فانی» هستند در کتابهای خود ثبت نمیکند.
شازدهکوچولو نهایتاً به زمین فرود میآید و ماری را میبیند که به او میگوید حتی اگر پیش آدمها هم برود احساس تنهایی خواهد کرد. او پس از آن به گلی برمیخورد که روزی عبور کاروانی را از صحرا دیده و به همین دلیل تعداد آدمها را شش هفت تا میداند که چون ریشه ندارند، باد آنها را این طرف و آن طرف میبرد. شازده کوچولو از کوهی بالا میرود و هرچه سلام میکند، تنها تکرار صدای خودش را میشنود و گمان میکند زمین سیارۀ عجیبی است که آدمهایش هرچه را میشنوند، تکرار میکند. او همچنین به باغ گلی برمیخورد که پر از گلهای زیبا همانند گل خودش در سیارۀ خودش هستند، میفهمد گلش به دروغ خودش را تنها گل جهان میدانست. اما در ادامه با روباهی آشنا میشود که نگاهش را به گلش تغییر میدهد زیرا با او دربارۀ اهلی شدن و وابستگی و زمانی صحبت میکند که او برای گلش گذرانده و همین، باعث میشود که گلِ او برای او یگانه باشد. در انتهای داستان، عاقبت شازده کوچول نزد مار بازمیگردد تا به قولش وفا کند و او را به سیارۀ خودش بازگرداند…
نقد داستان شازده کوچولو
اثر جاودان« شازده کوچولو» که تا کنون به بیش از صد زبان و در بعضی زبان ها چندین بار ترجمه شده بر طبق یک نظر سنجی که در سال 1999 در فرانسه به عمل آمده و در روزنامه پاریزین به چاپ رسیده محبوب ترین کتاب مردم در قرن بیستم بوده و از این رو کتاب قرن نام گرفته، در واقع اگر آثار ادبی را از نظر مضمون و محتوا بتوان به چهار دسته ادبیات غنایی، حماسی ،تعلیمی و عرفانی تقسیم کرد می توان گفت این اثر زیبا و جذاب در گروه ادبیات تعلیمی و عرفانی که البته در بعضی قسمت ها رنگ بویی فلسفی به خود می گیرد قرار دارد.
آنچه که این کتاب ارزشمند را بیش از پیش جذاب و حیرت انگیز می سازد بیان روان ساده آن است که مضامین و مفاهیم بسیار بلند را در پس خود جای داده شیوه ای که« اگزوپری» در تبیین پیام خود به کار می برد، روش تربیت و تعلیم از راه غیر مستقیم است که از دید گاه روانشناسان برترین روش برای تأثیر و دریافت نتیجه مطلوب از مخاطب می باشد.
شازده کوچولو برای رسیدن به آنچه در پی اش می گردد از هفت سیاره عبور می کند که ساکنان هر سیاره نماد و تمثیلی از یک تیپ و گروه از انسان هایی هستند که در سراسر هستی پراکنده اند.
ساکن سیاره اول نماد شاهان است که تمام عرصه آفرینش را تحت رکاب و سلطه خود می دانند و می خواهند.
سیاره دوم نماد انسان های مغرور و خود پسند است که توقع دارند تمامی کائنات در برابر شان سجده کنند.
سیاره سوم نماد آدم های بد کردار و بی هدف است آنانی که جز به لحظه و آنی خوش بودن به چیزی دیگر نمی اندیشند، و ساکن سیاره چهارم نماد تاجر مسلکانی که آنچه بر ایشان مهم است عدد و رقم و شماره است و دیگر هیچ، آنهایی که زندگی می کنند تا کار بکنند نه اینکه کار کنند تا زندگی بکنند.
سیاره پنجم نماد انسان هایی است که همیشه فدا شده اند تا دیگران بمانند.
سیاره ششم نماد به اصلاح دانشمند است آنهایی که محبت عشق وخوبی حتی به اندازه ی کوچک آن برایشان بی اهمیت است آنها فقط باید ثبت کنند ولی زیبایی از دید گاهشان قابل ثبت نیست چون پایدار نمی ماند.
سیاره ی هفتم زمین است و این آخرین مرحله ی مسیر کشف حقیقت شازده کوچولو است زمینی که علاوه بر جا دادن انواع این شش شخصیت نمادین نامبرده در خویش گاه در گوشه هایی ازآن هم کسانی را پیدا می کنید که قلبی چون ستاره روشن وتابناک دارند نکته ی قابل توجه این است که حتی در گفت و گوهایی که میان شازده کوچولو و شخصیت های نمادین داستان رد وبدل می شود رد پای عرفان شرقی موج می زند.
مثلا آنجایی که شازده کوچولو آدرس آدم ها را از گلی که در صحرا به آن برمی خورد می پرسد. در واقع مثل ماهی که وقتی از دریا بیرون می پرد و دوباره باز می گردد. اگر بخواهند که دنیا را تعریف کند حتما چیزی خواهد گفت که نشان دهد دنیا از دید گاه او همان اطراف دریاست چون بیشتر از این حد نتوانسته ببیند وقتی به این قسمت از داستان بر می خوریم این بیت زیبای عارف عاشق عرصه ی ادبیات عرفانی در ذهن زنده می شود:
هر کسی از ظن خود شد یار من / ازدرون من نجست اسرار من
یا زمانی که جز انعکاس صدایش در کوه چیز دیگری نمی شنود به یاد بیت دیگری از مولانا می افتیم:
این جهان کوه است وفعل ما ندا / سوی ما آید نداها را صدا
یا دوباره وقتی با خود می گوید: زمین چه سیاره ی عجیبی است آنچه در آن می شنوند تکرار می کنند به یاد پیام روشن سهراب در آن شعر می افتیم که می گوید: چشم ها را باید شست ،جور دیگر باید دید ...
یعنی درک و کشف زیبایی ها و آفریده ها با دیدن جدید و تازه نه با پیش زمینه قبلی و دریافتی دیکته شده. یا آنجایی که وقتی شازده کوچولو وارد باغ پر از گل شد و فهمید که چه اشتباهی می کرده که بر این تصور بوده گل سیاره خودش تنها ترین گل دنیاست، داستان «هدیه بردن سبوی آب باران از بادیه به سوی بغداد برای امیرالمومنین توسط آن اعرابی که ذکر آن در دفتر اول مثنوی آمده به ذهن متبادر می شود».
و اما در نهایت داستان دلیل راه او مسئله ی مهمی برایش فاش می کند که فقر توجه به این موارد اساسی و مهم و جای خالی آن در جوامع امروزی مایه ی هلاک، دوری و برخورد ماشینی انسان های با یکد یگر شده:
1. نبود پیوند و هم بستگی
2. فقدان محبت
3. بی تفاوتی وفقدان حس مسئولیت در برابر هم نوعان
4. سطحی نگری ودوری از حقایق اجزای هستی به دلیل به کار نگرفتن چشم های دل.
بله شازده کوچولو در پایان فهمید که باید به جایی باز گردد که از آن آمده او در واقع در انتها به جایی رسید که در ابتدا متعلق به آن بود درست مثل آن سیمرغ منطق الطیر عطار که در انتها فهمیدند سیمرغ و هادی شان چیزی جدا از درون خودشان نبود:
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش
حال بر ماست که با دیدی عالمانه وکاوشگر این ادبیات غنی وسرشار از حکمت وعرفان را با زبانی شایسته و جذاب اما ساده باز سازی یا حداقل بیان کرده تا کودکان و نوجوان این مرز و بوم نیز هر چه بیشتر نسبت به سیاره های فرهنگی و هنری کشور خویش آگاه شده وبه ایران و فرهنگ ایرانی هر چه بیشتر افتخار و عمل نمایند وآن را دلیل وراهنمای هفت خان زندگی خود سازند.
زیباترین جمله كتاب: “آدم بزرگها نمیفهمند و بچهها خسته میشوند از بس که باید به آنها توضیح بدهند.” نشان میدهد كه زیباترین چیزی كه در وجود آدمی است، كودكیاش است پس چرا بدنبال زود بزرگ شدن هستیم؟
یکی از مهمترین حرفهای این کتاب درباره «عشق» است، که عشق یک «امر عام» را به «امری خاص» تبدیل میکند. جایی که روباه میگوید تو یک پسر بچهای مثل هزاران پسر بچه دیگر و من یک روباهم مثل هزاران روباه دیگر اما اگر تو من را اهلی کنی، هم من و هم تو برای هم یگانه میشویم.
قسمت هایی از متن کتاب شازده کوچولو
“شازده کوچولو بار دیگر به تماشای گل ها رفت و به آنها گفت: «شما سر سوزنی به گل من شبیه نیستید و هنوز هیچی نیستید. نه کسی شما را اهلی کرده نه شما کسی را.
درست همان جوری هستید که روباه من بود: روباهی بود مثل صد هزار روباه دیگر. او را دوست خودم کردم و حالا تو همه ی عالم تک است. گل ها حسابی از رو رفتند. شازده کوچولو دوباره درآمد که: «خوشگلید اما خالی هستید. برایتان نمی شود مُرد. گفت و گو ندارد که گلِ مرا هم فلان رهگذر می بیند مثل شما.
اما او به تنهایی از همه ی شما سر است چون فقط اوست که آبش داده ام، چون فقط اوست که زیر حبابش گذاشته ام.
چون فقط اوست که با تجیر برایش حفاظ درست کرده ام، چون فقط اوست که حشراتش را کشته ام (جز دو سه تایی که می بایست شب پره بشوند)، چون فقط اوست که پای گِلِه گزاری ها یا خودنمایی ها و حتی گاهی پای بُغ کردن و هیچی نگفتن هاش نشسته ام، چون او گلِ من است.”
”برای من تو هم مثل هزاران پسربچه ی دیگه ای هستی که در این دنیا زندگی می کنن و من هیچ نیازی به تو ندارم. برای تو هم من مثل هزاران روباه دیگه ی این دنیا هستم. اگر من اهلی بودم، ما به هم نیاز داشتیم. به نظر من، تو در تمام جهان منحصر به فردی و من هم باید در تمام جهان منحصر به فرد باشم”
دیدگاه