امروز: جمعه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۱۸ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۲۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 272203
۱۱۸۶
۱
۰
نسخه چاپی

100 کلید موفقیت در کار (32)

همواره هنگامی که مردم فهرست شکوه و شکایت های خود را در مورد کارشان با من در میان می گذارند، موضوع "ناسازگاری های شخصیتی" مورد توجه من قرار می گیرد. آنان چنین می گویند: "من فقط نمی توانم با بعضی از انواع مردم سازگار شوم و بعضی خصوصیات اصلاً با شخصیت من جور نیستند." اغلب فرض بر این است که بعضی از انواع خصوصیات اصلاً با هم در نمی آمیزند: افراد خجالتی نمی توانند با افراد خوش برخورد سازگار شوند، یا افراد حساس نمی توانند بخوبی با افراد تهاجمی تر کار کنند.

 100 کلید موفقیت در کار (32)

پایگاه خبری حقوق نیوز

نکات مهم برای موفقیت در کار

"ناسازگاری های شخصیتی" را رها کنید

همواره هنگامی که مردم فهرست شکوه و شکایت های خود را در مورد کارشان با من در میان می گذارند، موضوع "ناسازگاری های شخصیتی" مورد توجه من قرار می گیرد. آنان چنین می گویند: "من فقط نمی توانم با بعضی از انواع مردم سازگار شوم و بعضی خصوصیات اصلاً با شخصیت من جور نیستند." اغلب فرض بر این است که بعضی از انواع خصوصیات اصلاً با هم در نمی آمیزند: افراد خجالتی نمی توانند با افراد خوش برخورد سازگار شوند، یا افراد حساس نمی توانند بخوبی با افراد تهاجمی تر کار کنند. اینها فقط معدودی از موارد هستند. جای تأسف است چون بندرت می توانیم انواع شخصیت هایی را که با آنان کار می کنیم دست چین و انتخاب کنیم. در عوض، ما معمولاً همان چیزی را گیر می آوریم که درک می کنیم. اگر نتوانیم از فرضیات کلیشه ای در مورد اینکه چه کسی با دیگری نمی تواند بخوبی کار کند فراتر برویم، خوشبخت نیستیم و محکوم به زندگی توأم با استیصال می باشیم.

با اینکه درک این مطلب آسان است که چرا مردم چنین فرضیاتی دارند. در واقع چیزی به نام ناسازگاری شخصیتی وجود ندارد. اگر چنین بود، پس در مورد اکثر ما صادق بود و قطعاً چنین نیست من یک دنیا از همقطاران ظاهراً ناجور را می شناسم که اهل کار گروهی هستند و عاشق کار کردن با هم می باشند. شرط می بندم شما هم چنین مواردی را می شناسید.

بارها کارمندان متعددی به من گفته اند: می فهمم چه می گویی، ولی ناسازگاری های شخصیتی من خاص تر و جدی تر است. مثلاً می توانم با بعضی افراد خود رأی سازگار شوم، ولی نه با دیگران. گاهی دو نفر فقط نمی توانند به شکل هم در بیایند، و نمی توان در مورد آن کاری کرد. با وجود اینکه گاهی به نظر می رسد موضوع این باشد، غوطه ور شدن در احساسات تلخ و تسلیم آن گشتن، خود ویرانگر و به اعتقاد من غیرضروری است.

من مانند هر کس دیگر، کارکردن با انواع معینی از مرده را به دیگران ترجیح می دهم. مثلاً به طور کلی بگویم، من ترجیح می دهم که با افراد تحمیلگر یا کسانی که خیلی بیش فعال هستند کار نکنم. هرچند پی برده ام که با تلاش ملایم خوده، به همراه مقداری سعه ی صدر، معمولاً می توانم عملا با هر کس صرف نظر از سنخ شخصیتی او بخوبی کار کنم معتقدم که ترفند کار در کلمه ی "ملایم" نهفته است. حیاتی است که درک کنیم روش شاخص ما در آستین هایت را بالا بزن و سخت تر سعی کن، هنگامی که هدف ما غلبه بر تفاوت شخصیتی است، بخوبی عمل نمی کند. در حقیقت هر چه سخت تر سعی کنید یا بر موضوع اصرار بورزید، بیشتر به نظر می رسد که برخلاف جریان آب شنا می کنید.

در مورد من، آنچه بخوبی عمل کرده است این است که سازگار شدن را قسمتی از شغلم بیندارم. به عبارت دیگر، من سعی می کنم مسؤولیت را برای ایجاد ارتباط کاری بپذیرم! من تو را داخل دروازه خودی می اندازم. به جای رابطه (با تجربه ام در ارتباط کاری) را امری محکوم به شکست یا درماندگی دانستن، بر آن می شود که اگر می توانم کارم را بخوبی انجام دهم و عرض اندام کنم. به جای خود را فردی خوب و دیگران را افرادی دارای نقطه ضعف جلوه دادن، از روی شوخی به هر دو طرف برچسب "شخصیت"های داستانی زده ام که هر یک نقشی متفاوت بازی می کند. من روحیه ام را بشاش و حس شوخ طبعی ام را بی عیب و نقص حفظ می کنم. در عین ملايمت سعی می کنم از اصرار بر اینکه سایر مردم، به روش من به زندگی بنگرند یا رفتار کنند، دست بردارم. این کار تقریباً بدون ناکامی قلبم را پذیرا می کند و دید مرا گسترش می دهد.

ایمی و جن معلمان کلاس چهارم در یک دبستان هستند. به من گفته شده بود که قرار بوده است این معلمان با هم کار کنند تا برنامه ی آموزشی منسجمی برای دانش آموزان ایجاد نمایند. مشکل این بود که آن دو نمی توانستند یکدیگر را تحمل کنند و دائما از سبک آموزشی یکدیگر انتقاد می کردند. ظاهراً هر دو خانم احساس می کردند که ناسازگاری شخصیتی آشتی ناپذیری دارند. "علاوه بر مقدار بسیار زیادی بدگویی و ضربات پرخاشگرانه"ی از سر انفعال، در یک جلسه ی اولیا و مربیان هر دو درگیر جدال لفظی در حضور والدین شدند. ایمی، جان را متهم می کرد که آن قدر بی انضباط و متوجه ریزه کاری هاست که دانش آموزانش برای درس های کلاس پنجم سال بعد آماده نخواهند بود. جن هم در پاسخ أو فریادزنان گفت: "نه فقط بی کفایت است، بلکه والدین باید بدانند که او سوگلی هایی در کلاس دارد و در مورد بچه هایی که دوست می دارد سختگیری می کند. "

ناتوانی آنان در محترم شمرد تفاوت هایشان و ناسازگاری شخصیتی کودکانه شان، والدینی را که از دیدن این موضوع ناراحت بودند گیج و مات کرد. بقیه ی سال تحصیلی برای والدین دانش آموزان سرشار از تنشا عصبانیت و نگرانی و برای آن دو معلم سرشار از شرمندگی خود ساخته (البته بحق) بود. به جای درک این مطلب که تفاوت های شخصیتی و سبک کار می توانند محیط آموزشی گیرایی خلق کنند، هر دو از تفاوت هایشان رنجیدند و درماندگی و عجز خود را بیرون ریختند. در این مثال همانند موارد دیگر هیچ کس برنده نیست.

رها شدن از ناسازگاری های شخصیتی به این روش، تفاوت هایی بیشمار را در زندگی کاری من ایجاد کرده است. توانسته ام مشاهده کنم که اغلب به نفعم است با مردمی کار کنم که خیلی با من فرق دارند. و اینکه عاقبت این امر کارم را جذاب تر می کند. به شما پیشنهاد می کنم نگاهی مشابه به ناسازگاری های شخصیتی خودتان بیندازید. رها کردن آنها باری بسیار سنگین را از دوش شما بر می دارد.

از مسائل قابل پیش بینی عصبی نشوید

در بسیاری از صنایع برخی عملکردهای استاندارد یا مشکلات وجود دارند که کاملاً قابل پیش بینی هستند. در نخستین بار هایی که اتفاق می افتند، یا چنانچه از آنها غافل شوید، قابل درک است که می توانند مقداری اضطراب و تنش ایجاد کنند. ولی بمحض آنکه از آنها آگاه شوید و بتوانید پیش بینی کنید که وقایع تا چه حد طبق روال عادی پایان می یابند رنجیده و ناراحت شدن احمقانه به نظر می رسد. با وجود این پی برده ام که بسیاری از مردم به آشفته و عصبی شدن ادامه می دهند، حتی بعد از آنکه می بینند نتیجه ی آن چیست. آنان به ناراحت و عصبانی شدن و شکایت کردن از الگوهایی که قابل پیش بینی هستند، ادامه می دهند. از نظر من، این حالت در کامل ترین شکل خود یک تنش خود تلقینی است.

من دوستانی کاملاً آرام دارم که مسؤولان پرواز خطوط هوایی معتبر هستند. خودسان معمولاً از افرادی هستند که زندگی را آسان می گیرند ولی ماجراهایی جالب توجه درباره ی همقطارانی که براثر موارد قابل پیش بینی شغلشان بر آشفته می شوند (خوشبختانه بدون اطلاع مسافران) تعریف کرده اند.

خانمی هر بار که پروازش تأخیر دارد، کاملا عصبی می شود. به شوهرش تلفن می کند تا از شغل پر تنش خود شکایت کند و استیصال خود را با دوستانش (که قبلاً صدها دفعه این قضیه را شنیده اند) در میان می گذارد. به جای آنکه به خود بگوید: "البته گاهی تأخیر وجود دارد"، با بروز عکس العمل در برابر مسائل قابل پیش بینی خود را زجر می دهد.

یک مسؤول پرواز دیگر (این یکی مرد است) هر بار که با مسافری بی ادب یا قدرناشناس برخورد می کند بشدت عصبانی می شود. او قطعا به قدر کافی زیرک هست که بفهمد این اتفاق ناگزیر هر چند وقت یک بار یا بیش از آن روی می دهد. و با وجود این، هر بار که روی می دهد، بشدت عصبانی می شود و احساس می کند باید خشم خود را با دیگران در میان بگذارد. با متمرکز کردن توجه سایر مسؤولان پرواز بر تعدادی افراد غیر محترم به جای تعداد بسیار زیادی از افراد خیلی دوست داشتنی، آنان را تحریک می کند.

حسابداری را می شناسم که هر سال در ماه های مارس و آوریل به این دلیل که ساعت کارش افزایش می یابد و نمی تواند ساعت ۵ اداره را ترک کند، ناراحت است. او بالا و پایین می برد و از "منصفانه نبودن" این موضوع، حتی با وجود اینکه کاملاً قابل پیش بینی بوده است، شکایت می کند. به نظرم می رسد که واقعا همه ی حسابدارانی که برای گذران زندگی امور مالیات بر درآمد را رتق و فتق می کنند، طی فصل مالیاتی مشغول ترین افراد هستند. غیر از این است؟

مأمور پلیسی را دیدم که از سرعت بیش از حد مجاز مردم ناراحت می شد. در مانده می شد و اظهاراتی تند می کرد. ظاهرا فراموش می کرد کار اوست که خودروهای دارای سرعت زیاد را برای امنیت بیشتر جاده متوقف کند. و این بخشی قابل پیش بینی از شغلش است. با تعدادی دیگر از مأموران پلیس صحبت کرده ام که بسادگی این قسمت کارشان را آسان می گیرند، چون می دانند روی خواهد داد و قابل پیش بینی است. بیشتر آنها می گویند: "حتما، باید یک برگ جریمه صادر کنیم. ولی واقعاً برای چه باید از آن عصبی شویم؟"

قبل از آنکه بگویید: "اینها مواردی احمقانه هستند" یا "هیچ وقت از چنین چیزی ناراحت نمی شوم"، نگاهی دقیق به حرفه ی خود بیندازید. همیشه توجه به اینکه چرا کسی دیگر نباید ناراحت شود آسان تر از آن است که بپذیرید شما نیز می توانید از موردی جزئی، معضلی بزرگ بسازید. اعتراف می کنم که خودم هم این اشتباه را بیش از یک بار مرتکب شده ام، و شاید شما نیز همین طور. با توجه به برخی از جنبه های تخصص خود به عنوان امور قابل پیش بینی می توانید حجم بالایی از استیصال ها را تسکین دهید.

با اینکه جزئیات خاص و گرفتاری ها در هر حرفه ای متفاوت است و گرچه بسیاری از وقایع قابل پیش بینی چندان معقول به نظر نمی رسد، الگویی مشابه در بسیاری زمینه ها مشاهده کرده ام. برای مثال، در بعضی حرفه ها تأخیرهای ذاتی وجود دارد. شما در انتظار تهیه کنندگان، سفارشها، یا کس یا چیزی دیگر برای انجام کارتان هستید. بنابراین همیشه به نظر خواهد رسید که دیرتان شده و بی اندازه عجله دارید. و با وجود اینکه حقیقت دارد که مجبورید تا دقیقه ی آخر برای تحقق همه ی موارد لازم صبر کنید، این موضوع به طور کلی قابل پیش بینی است؛ شما می دانید که قرار است اتفاق بیفتد. بنابراین، اگر بتوانید آن را در ذهن خود امری اجتناب ناپذیر به حساب آورید، نیازی نخواهد بود که احساس فشار کنید بلکه ضروری و مقتضی است که کار خود را به بهترین صورت انجام دهید و تا حد ممکن سریع و با بازده بالا کار کنید. تعجب و ناراحتی از انتظار دائمی در نظر دیگران کاری احمقانه است.

در زمینه های دیگر (احتمالاً اکثر آنها)، همیشه میزان کار بیش از زمان انجام آن است. اگر به اطراف خود بنگرید، متوجه خواهید شد که همه وضعیتی مشابه دارند؛ وضعیت این گونه شکل گرفته است. کار طوری ترتیب داده شده که کمی سریع تر از آنکه بتوانید تکمیلش کنید، روی میز شما قرار بگیرد. اگر این دیدگاه را امتحان کنید، متوجه خواهید شد مسلماً قابل پیش بینی است. اگر با دو برابر سرعت فعلی خود کار می کردید، در انجام کل آن هیچ تغییری حاصل نمی شد. هر چه سریع تر و کارآمدتر کار کنید، متوجه خواهید شد که به طرزی جادویی کار بیشتری نمایان خواهد شد. و باز، این امر بدان معنی نیست که کار شما یرمسؤولیت و سخت نیست یا اینکه نباید سخت تر کار کنید و آنچه در توان دارید انجام ندهید. معنی آن فقط این است که نباید بابت این حقیقت که هیچ وقت قرار نیست به طور کامل انجام شود بی خواب شوید؛ چون انجام نخواهد شد.

هنگامی که این مسائل و سایر دیدگاه ها مربوط به کار را در چشم انداز قابل پیش بینی مناسب خود مشاهده کنید، می توانید مقدار بسیار زیادی از تنش را نابود کنید. می توانید آن را که به هر حال می دانید روی خواهد داد در ذهن، طرز برخورد و رفتار خود به حساب آورید. شما می توانید آسان تر نفس بکشید و شاید، کمی آسوده تر شوید. امیدوارم این دیدگاه مضاعف به همان اندازه ای که برای من سودمند بوده، برای شما نیز باشد.

تعلل نکنید

اخیراً تلفنی سراسیمه از یک حسابدار به من شد که یکی از شایع ترین عذرهای معمول را برای دیرکرد نمایان می کرد. این خانم از عبارت آشنای "واقعاً تنظیمش سخت بود و وقت زیادی گرفت" استفاده کرد. اگر نفس عمیقی بکشید و از نزدیک نگاه کنید، گمان می کنم با من موافق باشید که به طریقی این عذری بسیار بد است که هم برای شخصی که دیر کرده و هم برای شخصی که مجبور است انتظار بکشد، غم و اندوهی غیر ضروری در بر دارد. تمام کارش این است که تضمین کند به دیر کردن ادامه خواهید داد و شما را ترغیب کند که بابت تنگی وقت احساس کنید مورد اجحاف قرار گرفته اید.

هر پروژه ای مدت زمانی معین نیاز دارد. این حقیقت دارد. خواه فرم مالیاتی، تشریفات اداری، یک گزارش یا ساخت یک خانه باشد، خواه نوشتن کتاب باشد. و گرچه عواملی که ورای کنترل ما و کاملاً پیش بینی ناپذیر می باشند وارد صحنه می شوند، حقیقت این است که در اکثر قریب به اتفاق موارد، شما می توانید بر آوردی منطقی از مدت زمان مورد نیاز برای ادای وظیفه تان داشته باشید، حتی اگر مجبور باشید برای عوامل ناشناخته زمانی اضافه در نظر بگیرید.

برای مثال، حسابدار مورد نظر بخوبی می دانست مقداری پیچیدگی در انجام وظیفه اش وجود دارد و بایست درجه ای از دشواری را در جدول برنامه ی خود در نظر می گرفت. و او همانند همه ی ما، از امتیاز اطلاع داشتن از تاریخ دقیقی که عمو سام توقع تحویل کل کار را دارد، برخوردار بود! پس چرا برای شروع کارش این همه تعلل کرد؟ و چرا به جای آنکه بسادگی اعتراف کند برای آغاز کارش مدتی طولانی تأمل کرده از عذر "واقعاً سخت استفاده کرد؟ برای تکمیل پروژه دقیقاً همین تعداد ساعات وقت می گرفت، حالا چه آن را یک ماه زودتر آغاز می کرد چه حتی بیشتر منتظر می شد.

بسیاری از ما دقیقاً همین کار را در کارمان و همچنین در زندگی خصوصی مان انجام می دهیم. عده ی زیادی را می شناسم که واقعاً همیشه دیر می کنند، حال چه هنگامی که نوبت آنان است تا دنبال بچه ها بروند، چه پای حضور یافتن پیش از شروع کلیسای روزهای یکشنبه در میان باشد، چه پای آماده کردن شام برای میهمانان. قسمت جالب این گرایش این حقیقت نیست که آنان همیشه دیر می کنند، بلکه عذرهایی است که میتراشند: "باید دنبال سه تا بچه می رفتم"، "قبل از رفتن به سر کار دو جا کار داشتم، قبل از خروج از در خانه سخت است که همه ی کارها را انجام دهم"، "وقتی میهمان شام دارم کارم بیشتر می شود."

و باز من انکار نمی کنم که انجام همه ی کارها سخت است (چون هست) ولی در تمام این موارد، شما با تمام موارد قطعاً شناخته شده و یکنواخت سر و کار دارید. دقیقاً می دانید باید دنبال چند تا بچه بروید، چقدر طول می کشد آنان را آماده کنید و به نقطه ی مورد نظر برسانید.

می دانید فاصله ی زمانی تا محل کارتان چقدر است، و تقریباً همیشه راه بندانی هست که باید با آن دست و پنجه نرم کنید. مسلماً از این حقیقت آگاه هستید که داشتن میهمان برای شام می تواند کارهای زیادی به دنبال داشته باشد، و مقدار زمان اضافه ای معین برای آماده کردن شام و حاضر کردن همه چیز لازم است. وقتی از عذر "وقت کافی نداشتم " استفاده می کنیم، داریم خود را گول می زنیم. بدین ترتیب واقعاً تضمین می کنیم که درست همان اشتباه را دفعه ی بعد تکرار خواهیم کرد.

برای غلبه بر این گرایش نیاز به فروتنی است. تنها راه حل این است که بپذیرید در بیشتر موارد، وقت دارید ولی باید کمی زودتر شروع کنید و همه ی چیزهای ضروری را به حساب آورید تا مطمئن شوید گرفتار عجله ای دیوانه وار نخواهید شد. بنابراین، اگر دائما پنج دقیقه یا سی دقیقه دیر می کنید، و این امر در زندگی شما و دیگران ایجاد تنش می کند، لازم است تلاشی واقعی به خرج دهید تا به طور دائمی پنج دقیقه یا سی دقیقه زودتر شروع کنید.

مهلت تحویل این کتاب اول سپتامبر سال پیش بود. من شش ماه بود که می دانستم که زمان تحویل این موقع است. وقت زیادی به من داده شده بود. آیا گمان می کنید فکر خوبی بود که تا ۱۵ جولای صبر کنم و بعد آغاز کنم؟ البته که نه. این کار برای من و ناشرم تنش غیر ضروری بسیار زیادی ایجاد می کرد. مجبور می شدم عجله کنم و نمی توانستم آنچه را از من ساخته است انجام دهم. با این حال، این دقیقاً همان کاری است که بسیاری از مردم در کارشان انجام می دهند. خیلی صبر می کنند تا آغاز کنند، و بعد از مقدار کاری که در پیش دارند می نالند.

راجع به این فکر کنید که چقدر زندگی کم تنش تر خواهد بود اگر انجام وظایف خود را قدری زودتر آغاز کنید. سپس به جای آنکه با شتاب از پروژهای سر وقت پروژه ی بعدی بروید، وقت بسیاری خواهید داشت. به جای محکم گرفتن فرمان و اینکه را از یک خط به خط دیگر برای رسیدن به فرودگاه یا اداره قیقاج بروید، با چند دقیقه اضافه وقت به آنجا می رسید. به جای آنکه بعضی اوقات (اگر نگوییم اکثر اوقات) والدین کودکانی را که قرار است به دنبالشان بروید عصبانی و مستأصل کنید، شهرتی به عنوان دوستی قابل اطمینان و باوجدان کسب خواهید کرد.

این یکی از ساده ترین پیشنهادهایی است که من در همه ی کتاب هایم می دهم ولی به طریقی یکی از مهمترین پیشنهادهاست. بمحض آنکه عادت کنید کمی زودتر آغاز کنید، حجم بسیاری از تنش روزمره‌ی شما (دست کم آن بخشی که تا حدودی بر آن کنترل دارید) نابود می شود.

در مواجهات ملايمت به خرج دهید

تصور کار کردن برای گذران زندگی بدون کمترین مواجهه و برخورد دشوار است. به علاوه ما در دنیای علائق، تمایلات و ارجحیت های ناسازگار زندگی می کنیم. معیارها و توقعات متفاوت داریم. کاری که از نظر یک نفر بخوبی انجام و تکمیل شده شاید از نظر دیگری کاملاً ناکافی باشد. چیزی که شما آن را اضطراری یا کاملاً حیاتی می پندارید، شاید برای دیگری تقریباً بی ربط یا دست کم برای صرف وقت بی ارزش به نظر برسد. موضوعات و افراد بسیار زیادی هستند که باید با آنها سر و کار داشته باشید و مواجهه گاه به گاه با آنها به نظر اجتناب ناپذیر می رسد، گاهی شاید به منظور دستیابی به نتیجه ی دلخواه، روشن کردن قصد و نیتی، تحریک احساسات کسی، وقوع آمری، حال یک کشمکش، فرار از برنامه ی یکنواخت با بهبود روابط، مجبور باشید با کسی مواجه شوید.

با وجود اینکه مواجهات احتمالاً اجتناب ناپذیر هستند، ضرورت نباید مانند جنگ به نظر برسند یا منجر به جریحه دار شدن احساسات یا خشم، تنش با بأس بشوند، بلکه امکان دارد با کسی به طریقی ملایم و مؤثر مواجه شویم (یا با ما مواجه شوند) که نه تنها منجر به نتیجه ی دلخواه شود، بلکه موجب نزدیک تر شدن هر دوی شما از لحاظ شخصی و حرفه ای گردد.

به نظرم می رسد که اکثر مردم هنگام مواجهات خیلی تهاجمی و تدافعی هستند. آنان بشردوستی و تواضع خود را از دست می دهند. به گونه ای خصمانه به موضوع نزدیک می شوند، گویی آنان بحق و بقیهی مردم ناحق می باشند. به شکل من در مقابل تو" یا "باید به تو یاد بدهم. " به نظر می رسد که مواجهات باید طبعا مبارزه طلبانه باشند و تهاجمی بودن بهترین روش است.

ولی اگر خیلی تهاجمی باشید، به نظر دیگران دارای رفتاری خصمانه خواهید بود، و از این رو آنان را ترغیب به تدافعی شدن می کنید. کسانی که با آنان مواجه می شوید، شما را در حد دشمن می یابند. هنگامی که مردم تدافعی گردند، شنوندگانی ضعیف و به گونه ای باورنکردنی سرسخت می شوند، و بندرت نظر خود را تغییر می دهند یا متوجه نقش خود در بروز مشکلی می شوند. آنان احساس نمی کنند مورد احترام هستند و احترام خود را نسبت به شما از دست می دهند. بنابراین اگر با کسی به گونه ای تهاجمی مواجه می شوید، امکان آن هست که به دیواری آجری برخورد کنید.

کلید مواجهه ی مؤثر این است که استوار و با این حال ملایم و احترام آمیز رفتار کنید. به استقبال این فرض بروید که راه حلی وجود دارد و قادر خواهید بود که از پس کارها برآیید. به جای ارزیابی تقصیر و فرض اشتباه، سعی کنید بی غرضی را در خود و همچنین دیگری تشخیص دهید. به جای استفاده از عباراتی از قبیل: "تو اشتباه بزرگی مرتکب شدی و لازم است با هم صحبت کنیم که تقریباً ضامن ظهور واکنش تدافعی در دیگران است، سعی کنید چیزهایی با قدری تواضع بیشتر از قبیل: "من بابت موضوعی کمی آشفته ام، می توانی مرا کمک کنی؟" بر زبان آورید.

هرچند احساسات شما مهمتر از کلماتی هستند که استفاده می کنید. همیشه ممکن نیست ولی در صورت امکان، سعی کنید هنگام عصبانیت یا عصبی بودن از مواجهه اجتناب کنید. همیشه بهتر آن است که تا هنگامی که خود را بازیابید یا حالتان بهتر شود، کمی صبر کنید. به خاطر داشته باشید که اکثر مردم منطقی و مؤدب هستند و هنگام سر و کار داشتن با فردی آرام و مؤقر که صادقانه از صمیم قلبش صحبت می کند، می خواهند گوش بسپرند.

هنگامی که به مواجهات خود به گونه ای ملایم نزدیک شوید، نه تنها نتایجی مؤثرتر به بار می آورد، بلکه سطح تنش شما را نیز پایین نگه می دارد. به عبارت دیگر، روح ملایم روحی آسوده است، حتی هنگامی که باید کاری انجام دهد که به طور عادی مشکل به نظر می رسد. چیزی بسیار آرام بخش دربارهی دانستن این مطلب وجود دارد که شما صرف نظر از آنچه باید انجام دهید، می خواهید خونسردی خود را حفظ کنید. به علاوه، جدال های کمتری خواهید داشت و آن مقداری هم که دارید، کمتر و دارای جدیت کمتری خواهد بود. از همکاری و احترام بیشتر دیگران برخوردار خواهید شد و احتمالاً مهمترین موضوع این است که افکار و احساسات شما بهتر خواهند شد.

دفعه ی بعد که به هر دلیل با کسی مواجه می شوید، امیدوارم طی ملایم تر آن را مورد توجه قرار دهید. اگر دوست دارید زندگی تان کمتر شبیه به ستیز به نظر آید، این نقطه ای عالی برای شروع است.

 

بیشتر بخوانید:

100 کلید موفقیت در کار (قسمت های دیگر)

منبع: 100 کلید موفقیت در کار - ریچارد کارلسون

پایگاه خبری حقوق نیوز -کسب و کار

 

    دیدگاه

    شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



    کد امنیتی کد جدید