امروز: چهارشنبه, ۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ برابر با ۱۴ شوّال ۱۴۴۵ قمری و ۲۴ آوریل ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 271207
۱۷۹۵
۱
۰
نسخه چاپی
Aristocles (plato)

افلاطون و هدف آموزش | افلاطون و دولت | افلاطون و جنگ

تهاجم به خاک دیگران، در نظر افلاطون ناشی از نقصی است که در فضیلت و علو صحیح یک دولت وجود دارد. چنین دولتی به وضع انسانی شبیه است که اگر در فضیلت و علو اخلاقی اش نقص باشد غالباً به موجودی متجاوز و متعدی به حقوق دیگران تبدیل می گردد

افلاطون و هدف آموزش | افلاطون و دولت | افلاطون و جنگ

افلاطون عقیده داشت حکومت کردن چیزی جز تربیت کردن نیست و تربیت هم در مرحله آخر چیزی نیست جز پروراندن فضایلی در وجود اتباع کشور که به حکم طبیعت، استعداد و آمادگی پذیرفتنش را دارند.

هدف آموزش از دیدگاه افلاطون

عقیده افلاطون بطور خلاصه این است که اگر شما می خواستید به فضیلت کامل انسانی نایل گردید، یعنی اگر می خواهید که امکانات و استعدادهای نهفته خود را به عنوان یک موجود بشری به سرحد کمال برسانید، در آن صورت همه آن ها را مطيع مقرراتی سازید که قانون برای هدایت اتباع کشور تعیین کرده است.

اما کدام قانون؟ افلاطون جواب می دهد: «آن قانونی که شما و سایر اعضای خانواده بشری را در یک اجتماع سیاسی به هم پیوند می دهد.» این قسمت از افکار افلاطون با ذهن و اندیشه عصر جدید ناسازگار و بیگانه است.

در نظر افلاطون قوانینی که زندگی کردن انسان را در اجتماع امکان پذیر می سازد با مقرراتی که نفس و سرشت وی را خوب می کنند، هر دو یکسانند.

وظیفه حکمران سیاسی مضاعف است: یکی حفظ تشکیلات جامعه و دیگری تهذیب نفس شهروندان و رساندن آن ها به درجه کمال است. از نظر افلاطون این دو وظیفه با هم فرق ندارند بلکه دو بیان متفاوت از موضوعی مشترک هستند.

حکومت کردن چیزی جز تربیت کردن نیست و تربیت هم در مرحله آخر چیزی نیست جز پروراندن فضایلی در وجود اتباع کشور که به حکم طبیعت، استعداد و آمادگی پذیرفتنش را دارند.

«انسان هیچ گاه در مقابل قانونی که اجرا شدنش شهروندان کشور را به عناصری بد (یا بدتر) تبدیل می کند، نباید سر طاعت فرود آورد. بنابراین سعی کنید که قوانین جامعه را همیشه با توجه به نحوه تاثیرشان در تربیت شهروندان مورد ستایش با سرزنش قرار دهید. پیش از پذیرفتن هر قانونی آن را به محک عقل سلیم بزنید و مطمئن بشوید که نویسندگانش آن را فقط به این منظور که عقل وا حساسات شما را بفریبند و این هر دو را به سوی کسب سود و تامین ثروت منحرف سازند، ننوشته باشند».

افلاطون و منشاء دولت

«دولت زائیده احتیاج نوع بشر است، زیرا هیچ کسی به تنهایی قادر نیست که تمام نیازمندی های خود را تامین کند در حالی که ما همه نیازهای فراوان داریم. حال از آن جا که احتياجات ما فراوان و اشخاص زیاد برای تامین آن احتیاجات لازمند، به ناچار هر یک از افراد را به قصد آن جام منظورهای گوناگون به کمک می گیریم؛ و موقعی که این هنبازان و دستیاران در سکونت گاهی واحد دور هم جمع شدند هیأت ساکنان را من حيث المجموع دولت (= شهر یا کشور) می نامیم.»

افلاطون جواب مقدماتی خود را به این سئوال که: «آن پیوندی که افراد را در داخل تشکیلات دولت به هم مربوط می سازد چیست؟» داده است.

افلاطون بر این عقیده است که پیوند مذکور عبارت از نیاز و همبستگی متقابل اقتصادی میان افراد است که خود این نیاز در درجه اول ناشی از امکانات محدود انسان است که نمی تواند به تنهایی هر آنچه را که لازم دارد تولید کند و در درجه دوم معلول آن اختلاف طبیعی است که میان استعداد مردمان مختلف وجود دارد و فردی را لایق تامین یک قسم نیاز و فردی دیگر را شایسته تامین نیازی از نوع دیگر می سازد.

درباره سرشت و ماهیت دولت می بایست بگوئیم که دولت از نظر افلاطون سازمانی مطلقاً اقتصادی است که تنها در نتیجه نیازهای مادی انسان بوجود آمده و منحصراً بر پایه روش توزیع کار - که برای تأمین آن نیازها لازم است . بنا گردیده است.

همان طوری که اشاره شد عدالت در نظر افلاطون عبارت از خصلتی است که در نهاد فرد انسانی وجود دارد و اجتماع و آمیزش افراد را در داخل دولت ها امکان پذیر می سازد. اما اگر این دولت ها بر اساس اندیشه افلاطون، چیزی بیشتر از یک مشت تشکیلات اقتصادی نیستند، در آن صورت عدالت انسانی نیز چیزی نیست جز نوعی میل و گرایش که وی را متمایل به این می سازد که استعدادها و نیروهای تمیز دهنده خود را روی یک وظیفه منحصر اقتصادی، که جنبه تخصصی دارد متمرکز سازد.

سوفسطائیان برای تایید ادعاشان که قوانین اخلاقی اعتبار و ارزش آفاقی ندارد به موثرترین و محرک ترین استدلالی که در اختیار داشتند متوسل شده بودند. آنان برای اثبات نظر خود دلیل می آورند که اقوام مختلف جهان با رسوم و قوانین مختلف پرورش یافته اند و آن تعهداتی که به موجب این رسوم و قوانین پذیرفته شده است، هرگز میان کلیه اقوام جهان یکی نیست و حتى غالباً تلفیق ناپذیر است.

مثلاً اگر قومی خوردن گوشت آدمی زاد و قربانی کردن بشر را در معبد خدایان جزء وظایف مذهبی خود بشمارند، ارتکاب همان اعمال در جوامع دیگر غالباً گناه و کرداری زشت و نفرت انگیز محسوب می شود و موقعی که وضع از این قرار باشد دیگر چگونه می توان برای رسوم و قوانین ساخته بشر مدعی اعتبار و صحت جهانی شد؟

سوفسطائیان نتیجه ای را که از استدلال خود گرفته بودند در قالب این جمله که «تمام مقررات و قوانین اخلاقی حکم آداب و رسوم را دارند و به فرمان طبیعت ایجاد نشده اند» را ابراز داشتند، زیرا عقیده آن ها این بود که هیچ کدام از این قوانین و مقررات طبیعی نیستند، وگرنه در تمام نقاط دنیا می بایست به نحوی یکسان جاری و حکم فرما باشند.

افلاطون و منشاء جنگ

بالا رفتن سطح نیازمندی های بشر به میزانی فراتر از حد لزوم، توسعه وسایل تامین آن نیازها به نسبتی که به خود نیازها افزوده می شود، خط سیری است که بسیاری از نویسندگان آن را به چشم شاهراه های اساسی تمدن نگریسته اند. در حالی که چنین خط سیری در نظر افلاطون نشانه بیماری جامعه بشری است.

افلاطون بالا رفتن دایم نیازهای بشری را که غالبشان به عقیده وی تجملی هستند دلیل پیشرفت و كمال جامعه بشری نمی داند. افلاطون افزایش بیش از اندازه نیازهای آدمی را آفتی برای جامعه سیاسی می داند، ليكن انکار نمی کند که ظهور انواع هنرها و صنایع بشری از قبیل شعر، موسیقی، نقاشی، قنادی، خیاطی و غیره... معلول کوشش برای رفع این نیازهای تجملی است. از جمله زیان هایی که آفت تجمل برای بشر به بار آورده جنگ است.

جنگ به عقیده افلاطون ناشی از زوال اقتصاد ساده و سالم جوامع ابتدایی و ناگزیری آن ها از توسل به زور در برآوردن نیازهای خویش است.

وقتی کشوری دست به تجاوز می زند نشانه ای از سازمان بیمار حکومت خود را بدست می دهد، همچنان که فرد هنگامی در برابر دیگران پرخاشگر می شود که هنر و فضیلتی در او کم باشد. پدیده جنگ به نوبه خود در سازمان طبقاتی جامعه تاثیر می گذارد و ضرورت دفاع از کشور، موجد طبقه پاسداران یعنی سپاهیان متخصص در فنون جنگی می شود.

یک دولت موقعی که در مسیر تجملات افتاد، از تامین کلیه آن چیزهایی که برای رفع نیازهای تجملی لازم است عاجز می ماند و بنابراین ناچار می گردد که به خاک دیگران حمله کند.

منشاء این عجز، چنان که می بینیم، در فنای آن سیستم اقتصادی که در نظر افلاطون نشانه سالم بودن جامعه بشری بود قرار دارد و راه حل بعدی، یعنی دستبرد زدن به خاک دیگران برای تصرف وسایل تولید، راه حلی است که از فکر زمام داران یک کشور بیمار و آشفته حال تراوش می کند وگرنه یک دولت صحیح و تندرست احتیاج به این گونه تشبثات برای رفع مشکلات اقتصادی خود ندارد.

تهاجم به خاک دیگران، در نظر افلاطون ناشی از نقصی است که در فضیلت و علو صحیح یک دولت وجود دارد. چنین دولتی به وضع انسانی شبیه است که اگر در فضیلت و علو اخلاقی اش نقص باشد غالباً به موجودی متجاوز و متعدی به حقوق دیگران تبدیل می گردد.

منبع: تاریخ اندیشه های سیاسی در غرب - دکتر ابوالقاسم طاهری

  • منبع
  • حقوق نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید