روح یک انیمیشن در ژانر ماجراجویی، فانتزی، و کمدی–درام به کارگردانی پیت داکتر که توسط والت دیزنی پیکچرز در سال ۲۰۲۰ منتشر شد.
انیمیشن soul
داستان فیلم Soul با معلم موسیقی سرخوردهای آغاز میشود که در تحقق اهداف و آرزوهایش شکست خورده و به جای تبدیل به ستارهی جاز شدن حالا مسئول تربیت تعدادی بچهی بیاستعداد و بیعلاقه به موسیقی است. در ابتدا به نظر میرسد که ما روایتی از تلاش یک مردِ سیاه پوست برای رسیدن به آرزویش را شاهد هستیم. خیلی زود اما مسیر داستان عوض میشود و منظرهی تازهای پیش رویمان گسترده میشود؛ جهان پس از زندگی. بزرگترین دستاورد فیلم Soul را میتوان یک نمایش تماشایی از جهان پس از مرگ دانست. استفاده از داستانهای فولکلور مذهبی و مفاهیم کتابهای آسمانی جوری در داستان گنجانده و اجرا شدهاند که تصاویر فیلم روح را میشود جدیترین تلاش برای نمایش زندگی پس از مرگ دانست. پلی که به سمت نوری بیانتها ختم میشود و بهشت کوچکی که بچهها پیش از ورود به دنیا در آن صاحب شخصیت میشوند؛ اینها انگار واقعیترین تصاویری هستند ما در طول تاریخ سینما دربارهی جهان پیش یا پس از زندگی دیدهایم و به راستی چقدرهم آشنا هستند.
مانند تمام داستانهای قبلی که کارگردان Soul خالقشان بوده، باز هم دو شخصیتِ در قصه با یکدیگر همسفر میشوند. داستان واقعا در نشان دادن روایتِ این ماجراجویی دو نفره خارقالعاده است! رابطهی روح جو گاردنر (با صداپیشگی جیمی فاکس) و روح کوچک پا به دنیا نگذاشتهای به نام ۲۲ (با صداپیشگی تینا فی) به جزئیاتی آغشته شده که لحظه به لحظهی داستان را تاثیر گذار میکند. ۲۲ داستانهای زیادی در مورد زندگی شنیده، قصههایی از استادان فانی پیشینش از جورج اورول، مادر ترزا گرفته تا فروید و آبراهام لینکلن، که هیچکدام نتوانستهاند در او شوقی برای پا به دنیا گذاشتن ایجاد کنند. از اینجا فیلم شروع به فلسفهبافی خود میکند و به سراغ یکی از سختترین پرسشهای بشری میرود: آیا زندگی ارزش زیستن دارد؟
Soul با استعارهای قدرتمند میخواهد از ارزش و معنی واقعی زندگی سخن بگوید و برای محقق کردن این امر بیننده را به دو سفر جادویی راهی میکند؛ یکی به دنیایی فرای زندگی زمینی و دیگری به جایی کمی نزدیکتر و کمی آشناتر.
داستان در عین حالی که ما را به فضاهایی جدید و بی مانند میبرد و با شخصیتهایی عجیب و جذاب آشنا میکند، همسو با پیام اصلی خود، به مسائل متعددی میپردازد که بیننده را به فکر دربارهی زندگی، روابط و انتخابهای شخصی خود وامیدارد؛ این گسترهی معنایی هیچگاه لطمهای به داستان نمیزند و روایت صریح، بی آلایش و بسیار ارگانیک، با ضرب آهنگی آرام اما مستدام انجام میشود. نتیجهی این نگارش قدرتمند داستانی است که حرفهای زیادی برای زدن دارد و میتواند برای تمام بینندگان، از کودکان و نوجوانان گرفته، تا بزرگسالان، اثری تاثیرگذار و تامل برانگیز باشد.
اولین اقدام تحسین برانگیزی که سازندگان Soul انجام دادند اینست که در طراحی و نمایش و روایت دنیای پس از مرگ خود، کاملا پا را فراتر از آیینها و مذاهب گوناگون دنیا گذاشتند. آنها کاری کردند که هر کس با هر عقیدهای ولو اینکه بیخدا باشد، بتواند با صحبتهای مطرح شده در انیمیشن همذات پنداری کند. هوشمندی سازندگان تا جایی پیش رفته که حتی برای خلق فرشتگان!
جو گاردنر، شخصیت اصلی Soul، را از بسیاری از جهات میتوان متفاوتترین قهرمان پیکسار دانست؛ او یک معلم قراردادی موسیقی آفریقایی-آمریکایی میانسال است که تمام عمر آرزوی رفتن روی صحنه با بزرگان موسیقی جاز و تبدیل شدن به نوازندهای بزرگ را در سر میپرورانده. درست روزی که جو پیشنهاد استخدام شدن به عنوان معلمی تمام وقت را دریافت میکند، بالاخره بعد از سالها تلاش و پیگیری، شانس حضور در گروه موسیقی نوازندهای مطرح را نیز پیدا میکند. درست در زمانی که دست اقبال در خانهی جو را زده و او ثمرهی یک عمر کوشش و تمرینش را درست در مقابل خود میبیند، قهرمان نگون بخت ما طی حادثهای جان خود را از دست میدهد.
مرگ اولین چیزی نیست که حین تماشای یک فیلم کودک انتظارش را داریم و جو هم درست مثل بیننده از این اتفاق شوکه است. او تمام شبهای خود را به امید فرارسیدن چنین روزی سحر کرده و حالا که در نگاه او زندگیاش تازه آغاز شده بود، او باید با ناکامی دنیا را ترک کند. جو هیچوقت فکر نمیکرد در چنین روزی و اینگونه بخواهد شاهد بسته شدن دفتر زندگی خود باشد. او که اصلا آمادگی مرگی به این شکل ناگهانی را نداشت، این واقعه را غیرمنصفانه میداند.
درست در همان ابتدای فیلم و در بهبوههی این زنجیره اتفاقات عجیب، Soul شروع به مطرح کردن سوالاتی بسیار مهم میکند؛ آیا زمان و مکان مناسبی برای مرگ وجود دارد و آیا انسان هرگز برای این سفر بزرگ و اسرارآمیز آماده خواهد بود؟ چه چیزی به زندگی و شخصیت ما معنا میدهد؟
روح جو پس از این سقوط تقریبا کشنده به جهان پسین فرستاده می شود، در واقع یک راهرو طولانی کیهانی، جایی که روح ها قبل از رفتن به سمت نور سفید در آن به صف می شوند.
اکثر مردم با مواجه با چنین شرایطی حداقل کمی کنجکاو می شوند، اما جو چنان یکدل است که فقط می تواند به فکر بازگشت برای کنسرت باشد.او برای این پایان ناگهانی آماده نیست. بنابراین سعی می کند فرار کند و در جهت مخالف شروع به دویدن می کند، او از راهرو می افتد و در نهایت به یک منطقه با رنگ روشن و در عین حال برزخی می رسد. جایی که جهان پیشین نامیده می شود.
جهان پیشین قوانین و فرآیند خود را دارد، و بخشی از یک اکوسیستم روحی بزرگ تر است که در آن باید اتفاقات خاصی بیافتند تا اتفاقات دیگر هم به دنبال آن روی بدهد.
هدف از جهان پیشین تربیت روح های تازه است تا بتوانند «جرقه» را کشف کنند که آنها را به سمت زندگی شاد و مثمر ثمر در زمین سوق دهد.
یافتن جرقه مرحله پایانی فرآیند آماده سازی روح برای ارسال به زمین است و پس از آن بلیط رفتن به زمین به روح های تازه داده می شود.
انیمیشن Soul مرگ را نه ترسناک، که رویدادی ناگهانی و غیرقابل پیش بینی نشان میدهد. در نهایت انسان محکوم به پذیرفتن این پایان است و تصویری که Soul از این واقعهی ناگزیر نشان میدهد، به عنوان یک اثر برای تمام سنین، قابل تقدیر و مثال زدنی است.
مرگ همچون پلی جو را به دنیایی جدید و عجیب میبرد؛ او حالا بر سر پلی است که در هر دو طرف دنیاهایی عظیم از ناشناختهها وجود دارد. انیمیشن به خوبی هر چه تمامتر این عظمت و حس سردرگمی را در قاب تصویر منعکس میکند. جو حالا بر سر این پل، غوطهور در بهت، ناچار به قبول کردن سرنوشت خود و قدم گذاشتن به خانهی ابدیست؛ اما این روح سمج هنوز آنقدری از انگیزه خالی نشده که بخواهد از زندگی زمینی، استعداد و آرزویش دست بکشد. امیدوار به بازگشتن به کالبد خود، جو در خلاف مسیری که ارواح تازه از دنیا رفته باید طی کنند قدم میگذارد. این لجاجت آغازگر اتفاقاتی دومینووار است که نهایتا منجر به ورود روح جو به مکانی کاملا متفاوت میشود.
درست بعد از خروج جو از پل منتهی به دنیای ابدی، با برنامه ای به اسم «سمینار آشنایی» مواجه می شود.
«سمینار آشنایی» برداشتی جدید و متفاوت از نحوهی شکل گیری شخصیت انسانها پیش از تولد است. در این سمینار، ارواح جوان و متولد نشده به کسب خصوصیات پایهای خویش میپردازند. در مرحلهی نهایی این سمینار، این ارواح هر یک با روح یکی از افراد بزرگ و صاحب نام جفت میشوند تا با راهنمایی ایشان به تجربهی پیشهها و فعالیتهای خود بپردازند و اصطلاحا جرقهی خود در زندگی را بیابند. بعد از بدست آوردن آخرین تکهی پازل شخصیت خود، ارواح مجوز زندگی کردن را بدست میآوردند و میتوانند رهسپار زمین شوند. این تمثیل زیبا شاید واقع گرایانهترین و کاملترین تصویر از نحوهی شکل گیری شخصیت انسانها نباشد، اما مشوقی فوق العاده برای بینندگان، خصوصا کم سن و سالترها، محسوب میشود.
مضطرب از سرنوشتی که در انتظار اوست، جو در گوشه و کنار سمینار دنبال جایی برای پنهان شدن و راهی برای برگشت به زمین میگردد. در میان این هیاهو، او به جای یکی از راهنمایان سمینار اشتباه گرفته شده و به عنوان مسئول یکی از ارواح زاده نشده گمارده میشود. همانطور که میتوان حدس زد، این روح که «بیست و دو» خطاب میشود، یک روح عادی نیست؛ او سالهای سال را عمدا در محل سمینار گذرانده و با وجود بهرهمندی از راهنماییهای بزرگترین افراد تاریخ، هنوز موفق به حس کردن کوچکترین اشتیاقی به زندگی در زمین نشده است. جو این فرصت پیش آمده را غنیمت میشمارد و به این فکر میافتد که به بیست و دو برای پیدا کردن آخرین کلید مورد نیاز رفتن به زمین کمک کند و سپس خود با استفاده از آن به زندگی نیمه کارهی خود برگردد؛ یکی میخواهد هر کاری کند که به زمین برگردد و دیگری هر کاری میکند که به دنیا نیاید.
در پس این معاملهی برد-برد اما حقیقتی دیگر نهفته است؛ هر چند که ترسها و دغدغههای جو و بیست و دو با یکدیگر متفاوتاند، اما درست از یک سرمنشا میآیند و راه حلشان را هم در یک جا باید جستوجو کرد. بیست و دو حیات را دوست ندارد چون هیچ پیشه و فعالیتی آنطور که باید نظر وی را به خود جلب نمیکند. در دست دیگر، جو نیز تمام عمر به دنبال هدفی دویده که دور از دسترسش بوده است. جو گارنر تصور میکرد که با رسیدن به هدف بزرگی که همیشه در ذهن خود داشته میتواند به شادی واقعی دست پیدا کند، اما حقیقت آن است که اگر انسان از مسیر و حال خود رضایت نداشته باشد، بعید است در آینده اتفاقی بیافتد که بتواند روحیات و احساسات او را صد و هشتاد درجه تغییر دهد.
بررسی روح 22
روح متولد نشده ۲۲ از همین دسته افراد است که نمیداند چه از زندگی میخواهد و برای همین هم علاقهای به تجربه زندگی ندارد. او حتی علاقهای به دنیا آمدن ندارد و جهان ما انسانها را جایی ملال آور میپندارد. ترجیح او اینست که دیگران را اذیت کند و صبح تا شب به هیچی فکر نکند.
شماره ۲۲ در طول تاریخ چند هزارساله افراد زیادی با او به عنوان منتور (مربی) سر و کله زدند تا بلکه بتواند Sparkle خود را پیدا کند و به زمین برود (در دنیای پیش از تولد، روحها باید این هدف و جرقه را بیابند تا بتوانند به زمین بروند). مادر ترزای مهربان اما از ۲۲ متنفر است و آبراهام لینکلن نیز از دست او به ستوه در آمده است. گاندی نتوانسته حریف افسردگی او شود و افراد دیگر نیز کاری از پیش نبردند.
اشخاصی که در این شبه افسردگی گیر میکنند، خودشان نمیخواهند از آن بیرون بیایند. ۲۲ نیز از آن دسته افراد است و دوست دارد که خودش را در باروهایش محاصره کند. او در بخشی از انیمیشن میگوید مخصوصا با صدایی روی مخ حرف میزند تا دیگران را ناراحت کند. کاراکتر او دقیقا فردی است که از همه چیز بیزار است و اینکه از او تنفر داشته باشند نیز مایه تسلیاش است چرا که راهی بلد نیست تا بقیه بتوانند او را دوست داشته باشند.
نکته: انتخاب عدد 22 برای این شخصیت اتفاقی نبوده است. با توجه به علم اعداد شناسی عدد 22 یکی از قدرتمندترین اعداد در نظر گرفته می شود که شاید قادر باشد همه رویاها و خواسته ها را به واقعیت تبدیل کند.
عدد 22 دقت و تعادل است. این عدد در ظرفیت کامل خود، سازنده است، به این معنی که قدرت دستیابی به چیزهای تقریبا غیرممکن را فراهم می کند.
افرادی که تحت تأثیر این عدد قرار دارند بسیار جاه طلب، با اعتماد به نفس، منظم و عمل گرا هستند.
بسیار بصری و عاطفی، بسیار قابل اعتماد، صادق و مسئول هستند. آنها باید یاد بگیرند که افکار حاکم بر ذهن ناخودآگاه خود را کنترل کنند. این افراد در مورد زندگی خود انتخاب های دقیقی انجام می دهند.
صفات انرژِی منفی آنها فشار خود تحمیلی است. آنها باید از پتانسیل های خود آگاه شوند وگرنه فرصت های زیادی را برای موفقیت و پیشرفت در زندگی از دست می دهند.
آنها اغلب ترس از رها کردن دیگران دارند.
رابطه انیمیشن soul و اگزیستانسیالیسم
جو و 22 یکبار با کمک یکی از دوستان 22 به زمین می روند.
روح جو درون بدن یک گربه میافتد و 22 درون بدن بدون روح جو. به این ترتیب، 22 فرصت بودن در زمین را پیدا میکند. اتفاقات پس از این فلسفیتر میشوند. جو بالاخره موفق می شود با گروه موزیک مورد علاقهاش اجرا کند، اما پس از اجرا احساس چنان خوشآیندی ندارد. جو فکر میکند این اتفاق که تمام عمر منتظرش بوده باید متفاوت می بود و اکنون او احساس می کند که همه چیز عادی است.
یکی از کسانی که 22 در قالب بدن جو با آن گپوگفتی میزند، یکی از دوستان سیاه پوست جو است که آرایشگر است. او میگوید هیچ وقت نمی خواسته که آرایشگر شود و می خواست که دامپزشک شود اما به دلیل این که مدرسه آرایشگری ارزان تر از دامپزشکی است و هم چنین مریضی دخترش، نتوانسته است.
22 به او می گوید که الآن حتما یک آرایشگر گیر افتاده و ناراحت هستی، اما آرایشگر می گوید که این طور نیست و او خوشحال ترین آدمی است که می تواند باشد چون میتواند با افراد مختلفی که روی صندلی اصلاح مینشینند گپ بزند و احساس خوبی بابت این دارد که آنها را زیبا میکند.
آرایشگر به ۲۲ که در قالب بدن جو قرار گرفته میگوید که مکالمه خیلی خوبی داشتند چون این اولین بار است که جو راجع به چیزهایی غیر از موسیقی جاز صحبت می کند.
جو بر خلاف دوست سیاهپوست آرایشگرش، هیچ چیز از زندگی نفهمیده و فقط در پی کسب رکوردهای موفقیتآمیز در موسیقی بوده است. شاید به این ترتیب او از لذت خود موسیقی هم دور شده باشد. شاید همین مکالمه کوتاه، بخش قابل توجهی از مفاهیم فیلم را توضیح بدهد.
خوشبختی، تنها در رسیدن به اهدافی که خودمان برای خودمان در زندگی تعیین کردهایم نیست و انگیزه ما از زندگی، لازم نیست که فقط رسیدن به این اهداف باشد.
چنین مفهومی با این عبارت در سکانسهای قبلی و بعدی هم بارها تکرار شده بود؛ «انگیزه (یا همان جرقه) تو برای زندگی، هدف تو نیست.» وقتی جو به هدفش که یک اجرای جاز با گروه محبوبش بود رسید، قضیه برایش عادی شد.
فیلم میگوید اصولا هدف نمیتواند تا انتها برای انسانها انگیزهبخش باشد و بعد از رسیدن به هدف، انگیزه ادامه دادن از بین میرود. اما باید برای زندگی کردن، بیاموزیم که از تک تک لحظههای زندگیمان خیلی ساده لذت ببریم
این مفهوم همان چیزی است که اگزیستانسیالیست ها به آن باور دارند: زندگی بیمعناست مگر اینکه خود شخص به آن معنا دهد. اگزیستانسیالیسم با پوچ گرایی متفاوت است. پوچگرایان عقیده دارند که زندگی هیچ هدف و معنایی ندارد در حالی که اگزیستانسیالیستها بر این باورند که انسان باید خود معنا و هدف زندگی اش را بسازد.
کارکرد بسیاری از انیمیشنها و فیلمهای لایواکشن که درباره روح و زندگی پس از مرگ ساخته شدهاند، در حقیقت کنار آوردن بزرگسالان با مفهوم مرگ و ریختن ترس آن است که مخل زندگی معمولی میشود.
انیمیشن روح به کارگردانی پیت داکتر میخواهد که ما با مفهوم زندگی کنار بیاییم و نسخه او، ساده دیدن همه چیز و خلاص شدن از دست اهداف بلند و بالاست که رسیدن به آنها تنها برای افراد محدودی محقق خواهد شد و باقی انسانها طبیعتا باید ناکام بمانند.
روح حتی این را هم میگوید که آن اهداف بلند و بالا، همانهایی که معمولا فیلمها، کتابها و سخنرانیهایانگیزشی خیلی رویشان تاکید میکنند، پس از دست یافتنی شدن، مزهشان را از دست میدهند.
پس انسانی که در این مدار افتاده، همیشه در حسرت رسیدن به چیزی است یا به آن رسیده و مزهاش برای او از بین رفته و حالا سرخورده شده است. این مسالهای است که در اگزیستانسیالیسم هم مورد توجه قرار گرفته، خصوصا بحثهای سورن کییرکگور که پیشوای اگزیستانسیالیسم مذهبی است و داکتر آن را به صورت ساده و فشرده در یک فیلم انیمیشن بیان میکند.
دیدگاه