امروز: جمعه, ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ برابر با ۱۶ شوّال ۱۴۴۵ قمری و ۲۶ آوریل ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 274489
۳۴۴۱۴
۵۹
۰
نسخه چاپی

آشنایی با انواع سبک های تئاتر: از کلاسیک تا مدرن

تئاتر شاخه‌ای از هنرهای نمایشی است که به بازنمودن داستان‌ها برابر تماشاگران می‌پردازد.

آشنایی با انواع سبک های تئاتر: از کلاسیک تا مدرن

تئاتر و انواع سبک های نمایش

«تئاتر» واژه‌ای است یونانی در لغت به معنای چیزی که به آن نگاه می‌کنند. در فارسی به تئاتر «نمایش» یا «تماشا» می‌گویند. تاریخچه تئاتر مربوط به یونان باستان و رم درقبل از میلاد مسیح می‌باشد.

پیشینه تئاتر به رقص های اولیه بشر بر می گردد که برای تسخیر نیروهای خارج از کنترلش استفاده می شد.

تئاتر جزو هنرهای هفتگانه به حساب می آید و سرچشمه ی آن از مراسم ها و آیین هاست مانند مراسم های عزاداری و عروسی و ...

انواع سبک های نمایشی در تئاتر

1. اکسپرسیونیسم (درون آزمایی) (Expressionism)

این اصطلاح نخستین بار در نقاشی و برای تمایز بین عده ای از نقاشان که از سبک امپرسیونیسم جدا شده بودند، به کار رفت. دل مشغولی اکسپرسیونیست ها بیان تصورات، احساسات و رویاهایشان بود. همین رویکرد نیز در تئاتر آلمان سال های بلافصل پیش از جنگ جهانی اول رواج یافت. اکسپرسیونیست های آلمان نیز تلاش داشتند تا حالات درونی، و ناخوداگاه انسان را به نمایش بگذراند. آنها قراردادهای منطقی، نظم، تناسب یا قاعده های متداول و رسوم رفتار و آداب سخن را که بر نمایش رئالیستی و ناتورالیستی سده ی نوزدهم چیره بود کنار نهادند.

شیوه ها و مضمون هایی که این نوع نمایش ها اغلب تکان دهنده و پر تضاد بود. نمایشنامه نویسان اکسپرسیونیست، که نظرگاهشان در درجه نخست ذهنی بود، غالبا فقط به شخصیت اصلی نمایش عمق روانشناسانه می دادند. و از طریق او مکنونات ذهنی و درونی خود را آشکار می ساختند. عمر اکسپرسینیسم ناب چندان طولانی نبود ولی تأثیر ژرفی برنمایشنامه نویسانی همچون شون اکیسی، ساموئل بکت، اوژن یونسکو، ژان رنه و کارهای آغازین یوجین اونیل نهاد.

از این سبک نمایشی، برای بیان احساسات ، تصورات و رویا ها و حالات درونی به صورت تکان دهنده و متضاد استفاده می شود. نمایشنامه نویس های اکسپرسیونیست ، غالبا فقط ویژگی های روانشناسی شخصیت اصلی نمایش را در نظر گرفته و از طریق ذهنیات او، حرف های خود را منتقل می کردند.

2. تئاتر پوچی (تئاتر ابزورد یا نمایش بی معنی) (Absurd)

تئاتر پوچی هیچ گاه به عنوان مکتبی واحد به وجود نیامد، بلکه مرکب از گروهی نمایشنامه نویس بود که کم و بیش درزمان واحدی ظهور یافتند و تقریبا دیدگاه مشابهی نسبت به زندگی داشتند. آنچه به این گروه اهمیت می بخشد، نظر بدبینانه ی آنها نسبت به هستی نبود، چه این کار پیش از آنها در روزگار اوریپید شده بود. مهم این حقیقت بود که کوشیدند ”شکل” نمایش را با مضمون یا محتوای آن تطبیق دهند. به بیان دیگر این گروه ظاهرا معتقد بودند که اگر زندگی بی معنا و پوچ است این پوچی را فقط می توان به کمک شکلی همانقدر پوچ و بی معنا بیان کرد.

از این حیث آنها وارثان هنری مکتب دادائیسم بودند. مشهورترین نمایشنامه نویسان این سبک ساموئل بکت با نمایشنامه های معروفی همچون “در انتظار گودو” و “پایان بازی” و اوژن یونسکو با نمایشنامه هایی چون “آوازه خوان طاس” و “صندلی ها ” هستند. اصطلاح پوچی را – به معنی بیان هستی بی معنی و کوشش های بیهوده ی انسان – برای نخستین بار آلبر کامو درمقاله اش به نام “اسطوره ی سیزیف“برای شرح موقعیت انسان به کار برد. (بنا به اساطیر یونان، سیزیف به سبب گناهی که مرتکب شده است، محکوم است تا ابد تخته سنگی را از دامنه ی کوهیبه طور دائم از پایین به بالا حمل کند، ام وقتی سنگ با زحمت زیاد به قله کوه برده می شود، دوباره به پایین می غلطد، و سیزیف ناگزیر است تا کار خود را دوباره تکرار کند. کار سیزیف نمادی از بیهودگی و بی حاصلی است.)

3. دادائیسم (سرگرمی و مسخرگی) (Dadaism)

با وقوع جنگ جهانی اول و وقوع کشتار و ویرانی های بسیار، تکان عمیقی به نفسانیات اروپاییان وارد آمد. یکی از این واکنش ها مربوط به برخی از هنرمندان آلمانی به این آشفتگی، پی ریزی جنبش دادا بود. این جنبش به تمامی نهیلیستی بود و معتقد بود که چون جهان فاقد معنا است، فقط یک هنر بی معنا می تواند واکنش درستی نسبت به آن باشد.

آنها می کوشیدند تا با از بین بردن تمام معیارهای سنتی هنر به بورژوازی بقبولانند که دنیایش تا چه اندازه کریه است.

از انجایی که طرفداران این سبک نمایشی کاملا نهیلیست بودند بنابراین، نمایشنامه های آنها هم به نوعی غیرمتعارف و بی معنا بود و گاهی اوقات، تماشاچیان نسبت به آنها واکنش تندی نشان می دادند.

4. رومانتیسم (شاعرانه) (Romanticism)

این جنبش که در اواخر سده ی هجدهم شکل گرفت، هموازه تأکید داشت که احساسات و تجارب ذهنی شخصی، واقعی تر و مهم تر از چیزهای منطقی و عقلانی است. رومانتیسم در واقع گریز از قاعده های کلاسیسم است. رومانتیک ها طبیعت را نه آن گونه که هست، بلکه آن گونه که آرزو می کردند، به صف در می آوردند. اولین نمود رومانتیسم در نمایش به جنبش “شوروش و کوشش” در آلمان مربوط می شود که با نمایشنامه های اولیه ی شیلر و گوته شکل گرفت. سپس این سبک در انگلستان با نمایشنامه های کیتس، شلی و لرد بایرون تداوم یافت.

البته بسیاری بر این عقیده اند که عمر این جنبش هنوز به سر نیامده و هنوز آثار زیادی را می توان سراغ گرفت که متأثر از این سبک هستند.

نکته مهم و اصلی که در این سبک نمایش بسیار مورد توجه و تاکید قرار گرفته این است که تجارب ذهنی و احساسات نسبت به منطق، اهمیت بیشتری دارند. بنابراین، نمایش نامه نویس های این سبک، ترجیح می دهند همه چیز را آنطور که آرزو دارند، به همه نشان دهند.

5. رئالیسم (واقع گرایی) (Realism)

هنرمندان رئالیست می کوشند تا زندگی را آن چنان که در واقع هست نمایش دهند. ساختمان نمایشنامه های رئالیستی بر قوانین طبیعت و جامعه استوار است و پدبده های روانی انسان را در پرتو موقعیت محیطی و ویژگی های فردی می جوید.

هنرمند رئالیست اجتماع را چون موجودی زنده و پویا می نگرد و انسان را نیز نه از جنبه ی زیست شناسانه بلکه انسان تاریخی و اجتماعی می داند و به جستجوی آن چیزهایی است که زیر لایه های زندگی پنهان هستند. از هنریک ایبسن به عنوان پیشرو و نمایشنامه نویسان رئالیست نام می برند. از دیگر نمایشنامه نویسان می توان به ماکسیم گورکی،آنتوان چخوف،تنسی ویلیامز، و آرتور میلر اشاره کرد.

نمایش نامه نویس های این سبک، انسان و جامعه را زنده می داند و چیزهایی را جستجو می کند که زیر لایه زندگی هستند و سعی دارد که زندگی را طبق واقعیت نشان دهد. علاوه بر این، این گونه نمایشنامه ها بر اساس قوانین طبیعت و جامعه نوشته شده و پدیده های و رخدادهای انسانی را در قالب موقعیت محیطی و فردی خاص و هیجان انگیز به نمایش می گذارد.

6. سمبولیسم (نمادگرایی) (Symbolim)

اولین انحراف از رئالیسم محسوب می شود. ایبسن که خود از جرگه رئالیست ها بود، به تدریج در آخرین آثار خود به سمت سمبولیسم یا نمادگرایی گرایش یافت. هنرمندان سمبولیست معتقد بودند که تئاتر رئالیستی بر ماوراءالطبیعه چشم پوشیده و لذا نگرشی یک بعدی از انسان به دست می دهد.

در نظر اینا واقعیت عینی خارجی چیز بی اهمیتی بود و واقعیت حقیقی تر و نابتر در چیزهای درونی، ذهنی و مرموز نهفته بود. ولی چنین واقعیتی را نمی توان مستقیما از راه گفتار عمل و صحنه پردازی ارائه داد، بلکه باید با استفاده از نماد، استعاره و اسطوره به آن اشاره کرد. هدف آنها برانگیختن احسا برای درک غیرمستقیم واقعیت بود. به گمان آنها هرچقدر نماد را کمتر بتوان با عبارات خاص تعریف کرد، موثرتر خواهد بود. این جنبش که در ربع آخر سده ی نوزدهم پدیدار شد، بیش از همه در آثار نمایشی موریس مترلینگ تجلی یافت. همچون نمایشنامه های “شاهدخت مادلن”،”مزاحم”، “کوران”،”اندرون خانه“.

از نظر طرفداران این سبک، واقعیت های عینی ارزشی نداشته و چیزهای نهفته و ذهنی و درونی واقعی تر هستند. از طرف دیگر باید برای بیان این حقایق از استعاره، نماد و یا اسطوره بهره گرفت تا احساسات برانگیخته شده و وقایع به درستی درک شوند.

7. سورئالیسم (آن سوی حقیقت یا ورای حقیقت) (Surrealism)

جنبش ادبی وهنری دهه های ۲۰ و ۳۰ سده بیستم در اروپا. هنرمندان این جنبش فرم را به عنوان کار خودانگیخته ذهنی ناب مطرح می کردهد که با ابزاری چون کلام، نوشته و جز این جریان واقعی اندیشه را بیان می کند. لذا بیان اندیشه بی حضور نظارت عقلی و فارغ از تمام زیبایی شناسی یا شگفتی اخلاقی صورت می گیرد. از این جهت سورئالیست ها شباهت هایی با رومانتیست ها داشتند. با این تفاوت که سورئالیست ها حیطه و اختیار هنرمند را فراتر از حدود رومانتیسم بردند. هدف آن ها کشف منظم و مدام حیطه ها و حوزه های غیر عقلانی بود و اساس کار آن اندیشه ی ضمیر ناخودآگاه و کیفیات وهمی و رویا گونه و تداعی آزادمعانی بود و از این رو به خلاقیت هنری جنبه ی خودانگیخته دادند. در نمایش سورئالیستی، یا شاهد رویاها و تصورات غریب او هستیم. جنبش سورئالیسم دوام چندانی نیاورد و با ظهور فاشیسم در اروپا قدرت آن کم فروغ شد.

سور یعنی روی، و رئال یعنی حقیقت، سورئالیسم همیشه درباره فراتر از واقعیت حرف می زند. مانند انسانی که با دستش صورت خود را بیرون می کشد، انگار که نقابی زده، اما تفاوت اینجاست که سورئالیسم هیچ غیر واقیتی ندارد و همین غیر واقعیت ها، واقعیت سورئالیسم را تشکیل می دهند.

زیگموند فروید (عصب شناس اتریشی که به آن پدر علم روانکاوی می گویند) را می توان یکی از بنیان گذاران اصلی این سبک دانست چرا که اگر او نبود سورئالیسم هرگز به صورت امروزی خود نمی توانست باشد.

فروید می گوید ناخودآگاهی یا روان ناخودآگاه اساس و محرک اصلی است و شعور ظاهری ما که آن را خودآگاه می نامیم در واقع قسمت کوچک و بی اهمیتی از ناخودآگاه بیشتر نیست.

در نتیجه، اساس کار سبک سورئالیسم را اندیشه ضمیر ناخودآگاه و همینطور کیفیات وهمی و رویا گونه تشکیل می دهند.

آشنایی با انواع سبک های تئاتر: از کلاسیک تا مدرن

8. امپرسیونیسم (احساس و تاثر) (Impressionnisme)

اکسپرسیونیسم در واقع شاخه ی جزئی تر امپرسیونیسم می باشد.

سبک امپرسیونیسم در واقع تمرکز کلی تری بر احساسات انسان دارد بگونه ای که تمام نمایش از شخصیت های مبهم و مخدوش به همراه اندیشه های القایشان تشکیل شده است.

به این گونه نمایش ها، نمایش های تاثیر گرایی هم می گویند.

امپرسیونیسم در نیمه دوم قرن نوزدهم بوجود آمد و توسط آنتوان چخوف ابداع شد.

9. فرمالیسم (شکل گرایی) (Formalism)

تاریخچه سبک فرمالیسم به سال 1914 بر میگردد.

شاید بتوان اسم این سبک را سبک مستقل هم گذاشت چرا که فرمالیسم ها باور دارند ارزش یک اثر تنها و تنها به فرم آن (ساختار و ویژگی های نمایش) بستگی دارد یا تمام محتوای چیزهای ارزشمند یک اثر درخودش نهفته است.

ویژگی های سبک فرمالیستی عبارتند از:

حذف زبان

کوچک شدن تئاتر (بازی، میزانسن و..)

گنگی

انتظار از بیان

بنابراین هر اثری که جنبه های بیرونی را بیش از حد وارد کند و معنا را نادیده بگیرد، فرمالیسم محسوب می شود.

10. تئاتر اپیک (نمایش روایتی، ارسطویی) (Epic theatre)

نمایشی که دو جنگ خاص یا اهداف سیاسی خاص اساس آن باشد، اپیک تئاتر گفته می شود.

عدم ارتباط حسی بین مخاطب، اجرای روایت داستان به جای وقوع داستان یا قطع کردن نمایش در جاهایی که امکان رابطه و پیوند حسی نمایشنامه و مخاطب وجود دارد از ویژگی های این سبک است که بسیار نزدیک به نمایش تعذیه در ایران می باشد و ابداع آن توسط برتولت برشت (نمایشنامه نویس آلمانی) با الهام از تعذیه انجام گرفت.

11. ناتورئالیسم (طبیعت گرایی) (Naturalism)

این سبک در پایان سده نوزدهم میلادی ابداع شد و از نطر فلسفه به قدرت کامل و محض طبیعت که نظم بی نظیری داشته باشد گفته می شود مانند بازگشت زندگی انسان ها به طبیعت در روند نمایش و ...

12. مدرنیسم (امروزی) (Modernism)

سبک مدرنیسم در واقع به معنی گرایش فکری و رفتاری به پدیده های فرهنگی امروزی و پیشرفته و پس زدن سنت های قدیمی انسان است.

دنیای مدرنیسم و پست مدرن بسیار گسترده و نامحدود است و ترکیبیست از جریان های متفاوت هنری، اقتصادی، فرهنگی و ... به همین دلیل تعریف درستی از آن در دسترس نیست.

آشنایی با انواع سبک های تئاتر: از کلاسیک تا مدرن

13. کمدی کلاسیک (طنز کهن)

در ظاهر، هدف کمدی، خنده است اما در باطن آن، مسائل جدی تری (نقض های جامعه) مطرح می شود که کمتر کسی به آن توجه می کند.

شخصیت های کمدی معمولاً انسان های از قشر پایین جامعه هستند که دچار درگیری های بزرگ و کوچکی می شوند و با ظرافت های کارگردانی در نمایشنامه، صحنه های طنزی را تشکیل می دهند.

اما کمدی کلاسیک قوانین رسمی تری با خود به همراه دارد که از جمله آنها می توان به طنز های عقل پسند و عمیق و همینطور حرکات حساب شده بازیگران، اشاره کرد.

14. کمدی رمانتیک (کمدی عاشقانه)

در این نوع کمدی، روند نمایش با تمرکز بیشتر بر روی موضوع عشق جلو می رود و با آن به صورت خنده دار یا سبک سرانه رفتار می کند.

می توان گفت در این سبک، ساختارهای اساسی کمدی کلاسیک کمتر مورد استفاده قرار می گیرد.

از نمونه های بارز این سبک می شود به آثار ویلیام شکسپیر (شاعر و نمایشنامه نویس انگلیسی) اشاره کرد.

سبک کمدی رمانتیک به سده پانزده و شانزده میلادی مربوط می شود.

  • منبع
  • حقوق نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید