زندگی باب مارلی
باب مارلی (bob marley) یکی از برجستهترین چهرههای معاصرِ جامائیکا، خوانندهٔ صاحبسبک رِگِی، ترانهسرا، نوازندهٔ گیتار و فعال اجتماعی بود.
بیشتر آهنگهای او مضمون اجتماعی دارند و برخی از آهنگهایش رمانتیک هستند.
باب مارلی در 6 فوریه 1945 در جامائیکا به دنیا آمد.
نُروال مارلی پدرش افسر نیروی دریایی ، سفیدپوستی جامائیکایی و از نوادگان فردی انگلیسی و مادرش سِدِلا بوکر نوجوانی سیاهپوست بودند که در سال ۱۹۴۴ با هم ازدواج کردند. باب پدرش را به ندرت میدید.
او در دوران نوجوانی طعم تبعیض نژادی را چشید. دورگه بودن او مشکلاتی را در زندگی اش ایجاد کرده بود که همواره بدون حل باقی مانده بودند، مشکلی که همواره باعث ایجاد سوالاتی در ذهن افرادی که او را میدیدند میشد.
وی بعدا درباره نژاد خود اظهار کرد: «من ضرری برای کسی ندارم، پدر من یک سفید بود و مادرم هم یک سیاه.همه به من میگویند دورگه یا همیچین چیزهایی…من نه به سیاهها تعلق دارم نه به سفیدها ، من به خدا تعلق دارم، کسی که من را خلق کرد و تصمیم گرفت که من سیاه سفید باشم».
همسر و فرزندان باب مارلی
باب مارلی در ۱۰ فوریهٔ ۱۹۶۶ با آلفاریتا کنستانتیا آندرسون (ریتا مارلی)، که خود خواننده است، ازدواج کرد و دارای سه فرزند شدند. ریتا پیش از باب هم دو فرزند داشت که باب آنها را به فرزندخواندگی گرفت و نام خانوادگی مارلی را گرفتند. با حساب آنها و فرزندانی که باب بعدها از زنان دیگری بهجز ریتا داشت، تعداد فرزندان تحت سرپرستیاش به ۱۳ نفر میرسید.
آغاز فعالیت های هنری مارلی
باب مارلی در جوانی نزد دوستش، وینسنت فورد که یک سرآشپز بود زندگی میکرد و به آموختن و تمرین گیتار مشغول بود. به دلیل همین دوستی بعدها در سال ۱۹۷۵ یکی از زیباترین آهنگهای خود، نه، زن، گریه نکن را با نام او منتشر کرد و حق بهرهبرداری از این ترانه را به وی سپرد.
باب گروه The Wailers را با دو تن از دوستان خود، بانی لیوینگستون و پیتر تاش پایهگذاری کرد. بعد از پراکنده شدن گروه، هر سهٔ آنها تَکخوانهای معروفی در سبک رِگِی شدند.
در سال ۱۹۶۳ به همراه بانی لیونگستون (Bunny Livingston)، پیتر مکانتوش (Peter McIntosh)، جونیور بریثویته (Junior Braithwaite)، بولی کلسو (Beverley Kelso) و شری اسمیت (Cherry Smith) گروه The Wailers را تاسیس کرد. این گروه به عنوان بزرگترین گروه رگی تاریخ شناخته میشود.
گروه ویلرس پس از آنکه در سطح جامائیکا شهرت قابل توجهی بدست آورد، اولین آلبوم رسمی خود که در سطح جهانی توزیع شد، با نام Catch a Fire را در سال ۱۹۷۳ عرضه کرد. فروش خوب این آلبوم شهرت زیادی در سطح جهان برای مارلی و گروهش به ارمغان آورد. مارلی اکنون خواننده مشهوری شده بود. او در سراسر جهان کنسرت برگزار میکرد و پیام هایش را به گوش جهانیان میرساند.
یک سال بعد آلبوم سوزان (Burnin’) را منتشر کرد؛ آلبومی که حاوی دو عدد از بهترین آهنگهای تاریخ عمرش بود. آهنگهای برخیز و ایستادگی کن (Get Up, Stand Up) و من به کلانتر شلیک کردم (I Shot The Sheriff). گروه The Wailers پس از چندی ورشکست شد و اعضای آن هرکدام به سویی رفتند، ولی باب همچنان به کار خود با گروه جدیدش با نام باب مارلی و ویلرس (Bob Marley & The Wailers) ادامه داد. در سال ۱۹۷۵ یکی از بهترین آهنگ هایش به نام گریه نکن عزیزم (No Woman, No Cry) ارائه شد. این آهنگ تا هفتهها در صدر بیلبورد پرفروشترین آهنگها قرار داشت.
وی در ۱۹۷۶ جامائیکا را به قصد انگلستان ترک کرد و در آنجا دو آلبوم بی نظیر ارائه داد: مهاجرت (Exodus) و کایا (Kaya). آلبوم Exodus به مدت ۵۶ هفته متوالی در چارت آهنگهای انگلستان بود.
در سال ۱۹۷۸ به جامائیکا بازگشت و کنسرت یک عشق (One Love) را اجرا کرد. او که از آزادی، تبعیض نژادی و جنگ میخواند و در ستایش صلح، آهنگهای خود را میسرایید، در جریان این کنسرت از رهبران دو حزب اصلی مخالف دعوت کرد تا به روی صحنه رفتند و در حین اجرای ترانهای به همین نام دست آنها را در دست یکدیگر گذاشت و با این کار خود از ایجاد یک جنگ داخلی بزرگ جلوگیری کرد. پس از آن بود که برای اجرا در جشنی که به مناسبت روز استقلال زیمباوه گرفته شده بود دعوت شد.
آلبوم Legend مارلی در سال ۱۹۸۴ با بیش از ۱۳میلیون نسخه، بالاترین فروش سبک رِگِی را به خود اختصاص داد.
موسیقی باب مارلی
در موسیقی رگی که باب مارلی مینواخت، شعرها و سرودها نقش مهمی داشتند. شنونده همانطور که به همراه موسیقی و ملودی سازها در آرامش فرو میرود، با سرودهایی که دارای مفاهیم انسانی است به اوج میرسد و در آن غوطهور میشود. در این اشعار شنونده با مفاهیم مختلفی از زندگی آشنا میشود، مانند جنگ در ترانه Real situation یا عشق در ترانه onelove و ماجرای مادری که فرزندش در خیابان به ضرب گلوله کشته شد در ترانه Johnny was. سبک اشعار و ترانههایش ریشه در تفکر پیروان مکتب راستافری دارد. راستافری فرقهای از سیاهپوستان خارج از آفریقاست که در مقابل انتقامجویی و خشونت روا شده بر سیاهان بر نوعی صلحطلبی، برابری و عشق به نوع بشر پایهریزی شده است.
در اشعار باب به خوبی میتوان این نوع از دیدگاه جهانشمول را یافت که در جامائیکا طرفداران بسیاری دارد. باب مارلی با الهام از این مکتب اشعارش را پایهریزی کرد. نوع اشعار هماهنگ با موسیقی رگی حال و هوایی متفاوت از انواع موسیقی اعتراضی که تا آن زمان به گوش میرسید را به شنوندگان جدی موسیقی معرفی کرد.
مارلی به دوره فقر و بیعدالتی در جامائیکا تعلق داشته و این مساله را خودش در ترانههای عصیانگرانهاش به معرض نمایش نهاده است. مردم الگوی اصلی او برای خوانندگی و نوازندگی بودهاند. او همچون جان لنون به این تفکر میپرداخت که از طریق موسیقی و لغات واقعا میتوان در جهان، صلح و آرامش برقرار کرد. مقایسه او با دیگر موسیقیدانها دشوار است، برای اینکه موسیقی تنها بخشی از واقعیتی بود که نام مارلی بر خود داشت.
سوء قصد به باب مارلی
در سال ۱۹۷۶ وقتی مارلی در جامائیکا به سر میبرد، قبل از کنسرت لبخند بزن جامائیکا (Smile Jamaica)، مورد هدف چند نفر ناشناس قرار گرفت. خود مارلی و همسرش صدمه زیادی ندیدند، ولی برنامه ریزش به شدت صدمه دید. به دلیل اینکه مارلی یک بار دیگر در حالی که در کنار رئیس جمهور جامائیکا بود مورد سو قصد قرار گرفته بود، مردم این حادثه را به گروه سیاسی جامائیکا نسبت دادند. کنسرت طبق برنامه انجام شد و مارلی با وجود صدماتی که دیده بود و خطرهایی که تهدیدش میکرد به اجرای کنسرت پرداخت.
بیماری و مرگ باب مارلی
در سال ۱۹۷۷ در جریان یک بازی فوتبال متوجه اشکالاتی در بدن خود شد، آزمایشات نشان داد که به سرطان پوست مبتلا بوده و اکنون تومورهای سرطانی تمام بدنش را فرا گرفته اند. در آخرین تور خود که تور طغیان (Uprising Tour) نام داشت از حال رفت و بقیه تور به همین دلیل کنسل شد.
آخرین کنسرت مارلی در بیتس برگ در پنسیلوانیای آمریکا برگزار شد و طی آن مارلی برای اولین بار، آهنگ جاودانه خود یعنی نغمه رستگاری (Redemption Song) را اجرا کرد. در هنگام نوشتن این آهنگ به شدت به سرطان مبتلا بود و این بیماری آرام و قرار را از او گرفته بود. این آهنگ آخرین آهنگ آخرین آلبومش یعنی طغیان (Uprising) بود. این آهنگ تمام افکارش را نشان میداد؛ او آدمی صلح طلب و عاشق آزادی و رستگاری بود. آهنگ، ملودی آرام و بسیار ساده و در عین حال غنی و شنیدنیای داشت، مهمتر از آن شعر بی نظیر آهنگ بود که با صدای فوق العاده مارلی همراه بود.
نغمه آزادی آخرین سروده باب مارلی و به قولی شاید وصیت نامه یا مرثیه خود ساخته او بود.
او برای مداوا به آلمان سفر کرد. هنگامی که پس از هشت ماه تلاش برای مداوای او بهبودی قابل توجهی رخ نداد، مارلی تصمیم گرفت تا به زادگاهش جامائیکا برگردد.
او در حالی که علاقه داشت آخرین روزهای زندگی اش را در جامائیکا بگذراند از آلمان راهی جامائیکا شد، ولی به دلیل بد بودن حالش هواپیما در میامی فرود اضطراری داشت. باب در میامی به بیمارستان فرستاده شد. سرانجام در سحرگاه روز یازدهم مه سال ۱۹۸۱ درگذشت. آخرین جملات وی به پسرش این بود: " با پول نمیتوان زندگی را خرید".
دیدگاه