امروز: پنج شنبه, ۰۹ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۱۷ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۲۸ مارس ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 281308
۴۹۸
۲
۰
نسخه چاپی

عجیب‌ترین آداب و رسومی که باورشان سخت است

عجیب‌ترین آداب و رسومی که باورشان سخت است

اگر خودتان اهل سفر کردن باشید یا تابحال پای صحبت چنین افرادی نشسته باشید حتما درباره تفاوت‌های فرهنگیِ ملت‌های مختلف، داستان‌های جالبی دیده یا شنیده‌اید.

در این مقاله قرار است دقیقا چنین کاری کنیم و برای سردرآوردن از این تفاوت‌ها در رسوم و رفتارهای اجتماعی، پای صحبت کسانی بنشینیم که در کشوری جز سرزمین مادریشان تجربه زندگی دارند.

این مقاله هم مانند بسیاری دیگر از مقاله‌های این سبکی، با طرح یک پرسش در یکی از شبکه‌های اجتماعی آغاز شده و قرار است همراه هم برخی از جالب‌ترین پاسخ‌های کاربران به این پرسش را مرور کنیم. پرسش این مقاله که از قضا خیلی زود بسیار هم محبوب شد از این قرار است:"تماشاگر کدام عادت رفتاری، رسم و سنت یا باور عامیانه در کشوری بیگانه بوده‌اید که در تضادِ با فرهنگ خودتان بود و آن را یک شوک فرهنگی به حساب می‌آورید؟"

مظلوم مانند بچه‌های کار/ هندوستان

راستش را بخواهید من شاهد موضوعی که قرار است برایتان تعریف کنم نبوده‌ام و یکی از دوستان صمیمی من آن را با چهره‌ای بهت‌زده برایم روایت کرده است. او چند وقت پیش برای موضوعی مرتبط با کارش به هندوستان رفته بود و ظاهرا از تعداد زیادِ کودکانی که یک یا چند عضو بدنشان را از دست داده و به گدایی مشغول بودند حیرت کرده بود.

دوستم ادامه داد که وقتی درباره تعداد زیاد کودکانی که مثلا یک چشم یا یک دست یا یک پا نداشتند از راننده بومی پرسش کرده، پاسخ به شدت ناراحت کننده بود. راننده محلی توضیح داد که پدر و مادرِ این کودکان برای اینکه مظلوم‌تر به نظر برسند و بهتر حس ترحم توریست‌ها را بربی‌انگیزند، چنین بلایی سر آن‌ها می‌آورند و تنها برای اندکی درآمد بیشتر کودک بخت برگشته را برای همیشه دچار معلولیت می‌کنند.

می‌شود ما هم با شما غذا بخوریم؟/ چین

پدر و مادر من اهل چین هستند اما من در اروپا متولد و بزرگ شده‌ام و چند سال پیش برای دید و بازدید همراه خانواده‌ام به چین سفر کردیم. در یکی از روزهای این سفر من به همراه مادربزرگم مشغول گردش در خیابان‌های یکی از شهرهای چین بودیم و چون اندکی از وقت ناهار گذشته بود کم‌کم داشت گرسنه‌مان می‌شد.

من و مادربزرگم از کنار خانواده‌ای که در پارک مشغول آماده کردن غذایشان بودند گذشتیم و مادربزرگم جلوی چشمان متعجب من به سمت آن‌ها رفت. پس از کمی صحبت و پرداخت مبلغی اندک به آن‌ها، مادربزرگم من را صدا زد و گفت که قرار است در کنار این خانواده غریبه ناهار بخوریم. می‌توانید تصور کنید که آن ناهار برای من بزرگ شده در اروپا چقدر عجیب گذشت.

خواهش می‌کنم اجازه دهید رفع زحمت کنیم!/ ونزوئلا

پدر و مادر من کانادایی هستند و حتما می‌دانید کانادایی‌ها به مودب بودن معروف هستند. چند وقت قبل آن‌ها یکی از همسایه‌هایشان که اهل ونزوئلا بودند را برای شام به خانه‌شان دعوت کردند و یک سوءتفاهم فرهنگی ممکن بود کار را به جاهای باریک بکشاند. همه‌چیز از آن‌جایی شروع شد که پس از صرف شام و گذشت چند ساعت از شروع مهمانی، انگار همسایه‌های اهل ونزوئلا قصد به خانه رفتن نداشتند.

پدرِ مودب من در نهایت وقتی چند ساعتی از ساعت خوابشان هم گذشته بود با لبخند مهمانان را تا نزدیکی درِ خانه پیش برد اما مشکل اینجا بود که آن‌ها میلی برای باز کردن در از خود نشان نمی‌دانند. وقتی بالاخره پدر من با کلی عذرخواهی از آن‌ها پرسید که چرا به خانه‌شان نمی‌روند، مهمانان ونزوئلایی پاسخ دادند:"شما چرا اجازه نمی‌دهید که ما به خانه‌مان برویم."

خانواده من بعدها فهمید که ظاهرا در ونزوئلا رسمی درباره دعوتِ مهمان به خانه وجود دارد و بسیار هم سفت و سخت اجرا می‌شود. بر اساس فرهنگ مردم ونزوئلا اگر شما توسط میزبانی به خانه‌اش دعوت شدید حتما در هنگام خداحافظی میزبان باید در را برای شما باز کند و اگر خودتان به سمت در بروید، توهین بزرگی به میزبانتان کرده‌اید.

کوچه‌های تمیز و مرتب/ کرواسی

البته من این رسم را در شهرهای کوچک و روستاهای کرواسی دیدم و نمی‌دانم آیا در شهرهای بزرگ هم رعایت می‌شود یا نه اما چیزی که در مدت اقامتم در این کشور بسیار برایم جالب بود رسمِ مردم کرواسی در تمیز کردن و پاکیزه نگه‌داشتن بخش‌هایی از کوچه است که هم‌جوار منزلشان قرار دارد.

حتم دارم از تماشای این کوچه‌های تمیز لذت خواهید برد چرا که مردمِ این کشور خود را موظف می‌دانند در زمان تمیز کردن منزلشان، بخش‌هایی از کوچه را هم تمیز کنند.

گارسون‌های کم حرف/ اسپانیا

این موضوع برای من که آدمِ درونگرایی هستم بسیار لذت‌بخش بود. در آمریکا وِیتر به نزد شما می‌آید و پس از معرفی خودش و خوشامدگویی ممکن است چند دقیقه‌ای هم با شما گپ بزند اما خوشبختانه در اسپانیا چنین خبری نیست.

در تمام مدت اقامتم در اسپانیا فقط در موارد معدودی صدای گارسونِ رستوران را شنیدم و در آن موارد هم فقط جمله "سفارش بده" به گوشم خورد. این موضوع صرف غذا در رستوران را برای من بسیار دلپذیرتر کرده بود.

رفتار دوستانه با غریبه‌ها/ آمریکا

در آمریکا هر مغازه‌دار یا رهگذری ممکن است با شما گپ بزند و این موضوع برای منِ اروپایی هم عجیب و هم جالب بود. صاحب سوپرمارکت ممکن است بدون اینکه سوالی کرده باشید درباره خریدهایتان نظر بدهد و وقتی مشغول قدم زدن با سگتان هستید هر عابری ممکن است به نزد شما بیاید درباره خودتان یا سگتان سوالاتی بپرسد و مشغول نوازش سگتان شود.

همه‌چیز در خدمت رفاه شما/ ژاپن

شاید اندکی عجیب و بی‌ربط باشد اما می‌خواهم درباره شدتِ باحال بودنِ سوپرمارکت‌های شبانه‌روزی در ژاپن حرف بزنم. در کشور من چنین سوپرمارکت‌هایی بسیار کثیف هستند و اگر بخواهید ساندویچ تاریخ مصرف گذشته تخم مرغش را امتحان کنید حتما قبلش عواقبش را پذیرفته‌اید.

در ژاپن اما چنین مکان‌هایی مانند بهشت زندگی کارمندی است و هرچه به فکرتان برسد در آن‌جا پیدا می‌شود. از انواع نوشیدنی‌های سرد و گرمِ سنتی یا مدرن گرفته تا طیف گسترده‌ای از غذاها که برای گرم کردن یا حتی پختنشان، تمام امکانات برای شما مهیاست. راستش را بخواهید پس از تماشای امکانات پیشرفته سوپرمارکت‌های ژاپنی احساس می‌کردم اهل یک کشور جهان سومی هستم.

لذتِ قدم زدن با پاهای برهنه/ نیوزلند

اولین نکته‌ای که در کشور زیبای نیوزلند نظر شما را مانند من جلب خواهد کرد علاقه مردم به راه رفتن با پاهای برهنه است. باورنکردنی است. در پاساژها، در صف استارباکس یا در رستوران‌هایی چون مک‌دونالد، سر به هر سو که بچرخانید چشمتان به افرادی می‌افتد که بدون کفش و جوراب و با پاهای برهنه مشغول رسیدگی به کارهایشان هستند انگار که اتفاقی نیفتاده است.

این آدم‌های وقت نشناس/ شیلی

در کشور شیلی "فردا" یعنی هفته بعد و "هفته بعد" یعنی هرگز، "دو ثانیه دیگر آن‌جا خواهم بود" یعنی کم‌کم دارم به لباس پوشیدن و راه افتادن فکر می‌کنم و برای مردم شیلی شما انسان وقت‌شناسی هستید اگر بیشتر از نیم‌ساعت تاخیر نداشته باشید.

نمی‌توانم برایتان توضیح دهم که این موضوع برای منی که همیشه دست‌کم 10 دقیقه زودتر سر قرارهایم حاضر می‌شدم، چه شوک فرهنگی بزرگ و البته عذاب‌آوری بود.

چطور تابحال بچه‌دار نشده‌ای؟/ اندونزی

در کشور اندونزی ممکن است یک فرد غریبه در اتوبوس یا قطار در کنار شما بنشیند و بدون هیچ مقدمه‌ای شروع به صحبت درباره خصوصی‌ترین مسائل زندگی شما بکند. او ممکن است بخواهد بداند "چرا تابحال ازدواج نکرده‌ای"، "چرا اندکی اضافه وزن داری"، "چرا مدل مویی انتخاب کرده‌ای که صورتت را مانند هندوانه کرده" و یا "چرا با وجود گذشت چند سال از ازدواجت هنوز بچه‌دار نشده‌ای؟".

راستش را بخواهید اندکی مانند کریسمس و سوالات تمام نشدنی فامیل می‌ماند با این تفاوت که در همه سال اتفاق می‌افتد و چند عضوِ فضول فامیل حالا به جمعیت یک کشور تبدیل شده است.

جشن گرفتنِ مرگ/ منطقه بالی در اندونزی

منطقه بالی در کشور اندونزی از جزایر زیادی تشکیل شده و در حدود سه میلیون نفر جمعیت دارد. آن‌چه در این منطقه باعث حیرت من شد نحوه برخورد و رسم و رسوم مردم در زمان مرگ اقوام و آشنایان بود.

در اولین روز حضورم در این منطقه جمعیت زیادی دیدم که همراه ساز و آواز و تعارف انواع خوراکی‌های خوشمزه در حال عبور از خیابان بودند. حدس می‌زدم یا سال نوی محلی باشد یا جشن و کارناوال اما در کمال تعجب این افرادِ با لباس‌های با رنگ شاد و موسیقی بسیار ریتمیکشان مشغول تشییع یک جنازه بودند و این نحوه برخورد با مرگ برای من بسیار جالب بود.

  • منبع
  • برترین ها

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید