نیچه زندگی شخصی پر تلاطمی داشت و چندان با زنان هم میانهای نداشت. نیچه دائماً بیمار بوده و سردرد داشته و این سردردها را نتیجه زایش افکار نو میدانسته است.
فردریش نیچه
فردریش نیچه در ۱۵ ماه اکتبر سال ۱۸۴۴ در روکن، از توابع بخش بورگن لندکرایس، در زاکسن آنهالت آلمان متولد شد. روکن منطقهی مسکونی بسیار کمجمعیتی است و امروزه جمعیت آن از ۲۰۰ نفر کمتر است. در حال حاضر خانهای که نیچه در آن به دنیا آمده، به همراه مقبرهی وی و بستگانش، تبدیل به موزهای جهت بازدید علاقهمندان به این فیلسوف بزرگ شده است.
هیچیک از نیاکان نیچه اشرافزاده نبودهاند. تقریباً تمامی اجداد او پیشهور بودهاند، با این حال پدربزرگ وی در کلیسای پروتستان مقامی معادل اسقف داشته است. پدر نیچه، کارل لودویگ نیز همانند پدر خود، کشیش و البته یک کشیش سختگیر بوده است. کارل لودویگ در سال ۱۸۴۹ یعنی زمانی که نیچه پنج سال داشت درگذشت. اگرچه علت درگذشت پدر نیچه دقیقاً مشخص نیست، با این حال بنابر برخی روایات وی از بیماری صرع رنج میبرده و مرگ او بر اثر شکستگی جمجمه بوده است. برخی پدر نیچه را مبتلا به جنون دانستهاند، اگرچه ابتلای وی به جنون هیچگاه اثبات نشده است.
مادر نیچه، فرانتزیسکا الر، دختر یک کشیش بوده است. فرانتزیسکا در سال ۱۸۴۳ یعنی در هفده سالگی با کارل لودویگ نیچهی سی ساله ازدواج کرد. مادر نیچه زنی پرهیزگار و عاقل، لیکن از تحصیلات عالیه بیبهره بوده است.
دو سال بعد از تولد نیچه خواهر او الیزابت، که نقش نسبتاً مهمی در زندگی و شهرت وی و انتشار آثارش داشته به دنیا آمد. نیچه علاوه بر الیزایت یک برادر به نام ژوزف داشته، که چهار سال از او کوچکتر بوده است.
کودکی نیچه
وقتی نیچه پنج سال داشت، پدرش بر اثر شکستگی جمجمه درگذشت و او به همراه مادر، خواهر، مادربزرگ و دو عمهاش بزرگ شد. درواقع مرگ زودرس پدر، او را در آغوش زنان مقدس خانواده انداخت و این امر موجب شد که با نرمی و حساسیت زنان بار آید. از کودکان شریر همسایه که لانه مرغان را خراب میکردند و باغچهها را ضایع میساختند و مشق سربازی مینمودند و دروغ میگفتند متنفر بود. همدرسان او به وی «کشیش کوچک» خطاب میکردند و یکی از آنان وی را «عیسی در محراب» نامید.
یک سال پس از درگذشت پدر، ژوزف، برادر کوچک نیچه نیز از دنیا رفت. خانوادهی نیچه، که بر اثر این دو اتفاق دردناک، آسیب بسیار دیده بود، تصمیم به ترک روکن و اقامت در شهر نومبورگ گرفت. نیچه بعد از این، یعنی بعد از سن پنجسالگی، به همراه مادر، خواهر، مادربزرگ مادری و دو عمهاش، که گویا از وضعیت عقلی طبیعی برخوردار نبودهاند، زندگی میکرده است.
نیچه تأثیر زیادی از پدر خود گرفته است. سالها پس از مرگ پدر، نیچه در کتاب« اینک انسان» تصویری آرمانگرایانه از پدر خود ارائه میدهد و او را حساس و دوستداشتنی توصیف میکند. نیچه چه پیش از مرگ پدر و چه پس از آن، در یک محیط مذهبی رشد کرد. تفاوت بسیار بزرگ و مهم در محیط رشد نیچه پس از مرگ پدر، جو به شدت زنانهی محیط زندگی او بوده است. تمام همخانهایهای نیچه زن بودهاند و همین امر تأثیر بسیاری بر عقاید نیچه درمورد زنان در سالهای بعد داشته است.
نیچه زندگی شخصی پر تلاطمی داشت و چندان با زنان هم میانهای نداشت. نیچه دائماً بیمار بوده و سردرد داشته و این سردردها را نتیجه زایش افکار نو میدانستهاست. نیچه چند مورد به زنانی مثل لو سالومه و کازیما واگنر ابراز عشق کرده بود اما همه این موارد با تلخی پایان یافت و مخصوصاً دوستیِ نافرجام او با لو سالومه و پل ری به او ضربهٔ بسیار محکمی وارد آورد که بیماری او را تشدید کرد.
تحصیلات فردریش نیچه
نیچه در سال ۱۸۵۱ تا سال ۱۸۵۴ در یک مدرسهی ابتدایی خصوصی تحصیل کرد. پس از آن تا سال ۱۸۵۸ در دبیرستان محلی مشغول به تحصیل بود و سپس تا سال ۱۸۶۴ در یک مدرسهی شبانهروزیِ سختگیر، به نام پفورتا، پانسیون رایگان شد. نیچه در این مدرسهی شبانهروزی مطالعهی بسیار داشته و موفق بود. در این دوران، اگرچه نیچه به فعالیتهای بدنی خارج از منزل علاقه نشان میداده، علائم بیماریهای جسمی در او مشهود بوده است.
در مدرسهی پفورتا روی تحصیلات کلاسیک، بهویژه، یونان و لاتین، تأکید میشده است. شاید به همین علت نیچه از همان دورانِ دانشآموزی علاقهمند به فرهنگ یونانی شده است.
در سال ۱۸۶۴ نیچه برای تحصیل در رشتهی زبانشناسی تاریخی (فیلولوژی) و الهیات وارد دانشگاه بن شد. البته نیچه خیلی زود تحصیل الهیات را، که گویا بیشتر به سبب خوشایند مادرش آن را برگزیده بود، کنار گذاشت.
یک سال بعد، یعنی در سال ۱۸۶۵، نیچه بن را ترک کرده و به دانشگاه لایپزیگ رفت. در سالهای اقامت نیچه در لایپزیک، یعنی سالهای بین ۱۸۶۶ تا ۱۸۶۹، اتفاقاتی رخ داد که تأثیرات آن تا سالها در زندگی و عقاید نیچه باقی ماند. آشنایی با فلسفهی شوپنهاور، ابتلای نیچه به سفلیس و ملاقات با موسیقیدان مشهور آلمانی ریچارد واگنر از جملهی این اتفاقات هستند.
در سال ۱۸۶۹ استاد نیچه، به نام ریتشل، شایستگی نیچه را برای گرفتن کرسی فلسفه در دانشگاه بازل تأیید کرد. بدین ترتیب فردریش نیچه در سن ۲۴ سالگی، پیش از گرفتن درجهی دکترا، استاد دانشگاه بازل شد.
سالهای پایانی زندگی نیچه
نمیتوان در باب بیوگرافی نیچه صحبت کرد و سخنی از زوال سلامت عقلی او به میان نیاورد. از حدود سال ۱۸۸۸ نیچه دیگر سلامت عقلی خود را، تقریباً به طور کامل، از دست داد. در سال ۱۸۸۹ بعد از ماجرای مشهور حمایت نیچه از اسبی که توسط صاحباش در حال کتک خوردن بوده، علائم جنون در او بهصورت بارز مشاهده شد. پس از آن نیچه در یک کلینیک در نزدیکی ینا بستری شد. به علت ناامیدی نسبت به بهبود وی، نیچه به منزل مادرش انتقال داده شد. پس از آن تا سال ۱۸۹۷ نیچه توسط مادر و پس از آن تا سال ۱۹۰۰، یعنی تا زمان مرگ، توسط الیزابت پرستاری میشده است.
ویژگی آثار نیچه
شاکلهٔ اصلی نوشتههای نیچه از جدل فلسفی، شاعری، نقد فرهنگی و قصه تشکیل شده و در کنار آن به طور گستردهای نیز به هنر، لغتشناسی، تاریخ، دین و دانش پرداخته شدهاست. نوشتههای او در عین آنکه سرشار از جملات قصار و گوشه کنایه است، شامل مباحث بسیار دیگری همچون اخلاق، زیباییشناسی، تراژدی، معرفتشناسی، خداناباوری و خودآگاهی نیز میگردد.
افراد تاثیرگذار بر زندگی فردریش نیچه
1. ریچارد واگنر
دوستی با واگنر
سخن از بیوگرافی نیچه باشد و نامی از واگنر نباشد؟ نمیشود! ریچارد واگنر، آهنگساز مشهور آلمانی، یکی از افرادی است که تاثیراتی بسیار مهم، و به باور برخی نامیمون، بر زندگی، آثار و عقاید نیچه داشته است. همانطور که گفته شد، زمانی که نیچه در لایپزیک دانشجو بود، یعنی در سال ۱۸۶۸، برای نخستین بار واگنر را ملاقات کرد.
پس از آن، در دوران تدریس در دانشگاه بازل، نیچه مکرراً به منزل واگنر، که ویلایی نزدیک به دریاچهی لوسرن بود، رفت و آمد داشت.
نیچه به موسیقی و خاصه به پیانو علاقهمند بود. او همچنین چندین قطعه برای پیانو نوشته است. نیچه تا پیش از جدا شدن از واگنر، وی را تنها راه نجات فرهنگ آلمانی میدانسته است. او بر این باور بود که فرهنگ آلمانی، زمانی مشابه با فرهنگ یونانی پیش از سقراط بوده، همان فرهنگ یونانیای که بسیار مورد پسند نیچه است.
نیچه علیه واگنر
نیچه در سال ۱۸۷۶، و همزمان با فستیوال بایروت، متوجه شد که واگنر آن ناجیای که وی تا کنون برای آلمان تصور میکرده نیست. فستیوال بایروت فستیوالی بود که در آن داستان حلقهی واگنر به صورت کامل اجرا شد. نیچه کمکم واگنر را فردی وطنپرست و ضدیهود یافت. او سرانجام به طور کلی از ستایش واگنر دستشسته و به ضدیت کامل با وی پرداخت.
2. آرتور شوپنهاور
آرتور شوپنهاور، فیلسوف بزرگ آلمانی، یکی دیگر از افرادی بود که بر عقاید نیچه تأثیر بسیار داشت. نیچه زمانی که در لایپزیک دانشجو بود، برای نخستین بار کتاب اصلی شوپنهاور به نام «جهان همچون اراده و تصور» را خواند. به نظر میرسد که ملحد بودن شوپنهاور تاثیر زیادی بر جلب توجه نیچه داشته است. پیش از این نیچه خود از مسیحیت گسسته بود.
نیچه در یکی از مقالات چهارگانهای که بین سالهای ۱۸۷۶- ۱۸۷۳ منتشر کرده است، به نام «شوپنهاور به عنوان آموزگار»، همانطور که از عنوان مقاله برمیآید، شوپنهاور را آموزگار خود خوانده است.
«ارادهی معطوف به قدرتِ» نیچه و سبک نوشتاری او را میتوان بهعنوان نمونههایی از تأثیرپذیری نیچه از شوپنهاور دانست.
3. پل ره و لوفون سالومه
پل ره برای نخستین بار در سال ۱۸۷۳، به عنوان یک مستمع آزاد در کلاسهای نیچه شرکت میکرده است. ره که پنج سال از نیچه جوانتر بود. او دانشجوی حقوق و علاقهمند به فلسفه و روانشناسی بود. نیچه در سال ۱۸۷۶ به همراه ره و یکی دیگر از دوستان خود، به نام آلبرت برنر، برای اقامت موقت به ایتالیا رفت. در این دوران هم نیچه و هم ره سرگرم کار بر روی کتابهای دردستتألیف خود بودند.
در سال ۱۸۸۲ پل ره با لوفون سالومه آشنا شد و به سرعت به او علاقهمند گشت. لوفون سالومه دختری روستبار بود که بهسبب بیماری، مجبور به مهاجرت به رم شده بود. پل ره نامهای در مورد این آشنایی برای نیچه، که در آن زمان در سیسیل زندگی میکرد نوشت. در بهار ۱۸۸۲ نیچه نیز به رم نقل مکان کرد و در آنجا با لوسالومه آشنا شده و به او پیشنهاد ازدواج داد.
درخواست ازدواج همزمان نیچه و ره به سالومه، منتهی به پیشنهاد او مبنی بر رابطهی فکری سهنفره شد. این ایده در ابتدا برای نیچه خوشایند بود، با این حال در نهایت شکست خورد. سالومه مدتی را با نیچه و الیزابت، خواهر نیچه، زندگی کرد و پس از آن با پل ره در برلین زندگی کرد.
4. الیزابت فورستر نیچه، خواهر نیچه
الیزابت نقش بسیار مهمی در انتشار آثار نیچه داشته است. الیزابت یک نژادپرست ضدیهود بود. او شاید به همین سبب، به واگنر علاقهی بسیار داشت. الیزابت پس از ازدواج با برنارد فورستر، که او نیز یک ضد یهود متعصب بوده، اجتماعی به نام «آلمان جدید» را در پاراگوئه تأسیس نمود.
این اجتماع هنوز هم وجود دارد و شامل حدود ۲۰۰ آلمانی میشود. طرح کلی اجتماع آلمان جدید پیشتر توسط واگنر مطرح شده بود. فورستر در نهایت به علت بدهی بسیار خودکشی کرد و الیزابت مجبور شد تا اجتماع را به حال خود رها سازد. پس از آن الیزابت نیچه به کار خود، مبنی بر مشهور ساختن برادر خود ادامه داد. ظاهراً او ضمن انتشار آثار نیچه دیدگاههای نژادپرستانهی خود را در آنها وارد کرده است.
نیچه و ایرانیان
اطلاعات وسیع نیچه در زمینه زبانها، تاریخ، فرهنگ، از جمله یونانی و رومی، پژوهشهایی که صورت میدهد نشان دهنده او در باره فرهنگ و فلسفه ایران باستان دارد. در روزگار تراژیک یونانیان، که هر دو از نخستین آثار او میباشد. شناخت او در باره تاریخ و فرهنگ یونان و روم، مطالعه آثار تاریخی بازمانده از ایران باستان، سبب آشنایی و علاقه وافر او با تاریخ و فرهنگ ایران باستان گردید. آثار او، شامل پاره نوشتهها و یادداشتهای بازمانده در دفترهای او، که حجم زیادی از کل نوشتههای او را شامل میگردد، از فرهنگ ایران باستان مکرراً یاد میکند. دلبستگی نیچه به ایران و ستایش فرهنگ باستانی آن را در کتابی بنام چنین گفت زرتشت در مورد تفکر فلسفه اش و زردشت میتوان به وضوح دید و نیز نهادن نام وی برکتاب، سعی در با ارزش نشاندادن تحقیقات خود میباشد.
نیچه و حافظ
نیچه یکی از نمونههای عالی خردمندی بینای دیونوسوسی خود را در حافظ مییابد. نام حافظ ده بار در مجموعهٔ آثار وی آمده است. بیگمان، دلبستگی گوته به حافظ و ستایشی که در دیوان غربی–شرقی از حافظ و حکمت شرقیِ او کرده، در توجه نیچه به حافظ نقشی اساسی داشته است. در نوشتههای نیچه نامِ حافظ در بیشتر موارد در کنار نام گوته میآید و نیچه هر دو را به عنوان قلههای خردمندی ژرف میستاید. حافظ نزد او نمایندهٔ آن آزادهجانی شرقی است که با وجد دیونوسوسی، با نگاهی تراژیک، زندگی را با شور سرشار میستاید، به لذتهای آن روی میکند و در همان حال، به خطرها و بلاهای آن نیز پشت نمیکند.
در میان پارهنوشتههای بازمانده از نیچه، از جمله شعری خطاب به حافظ هست: به حافظ، پرسش یک آبنوش
میخانهای که تو برای خویش
پیافکندهای
فراختر از هر خانهای است
جهان از سر کشیدن مییی
که تو در اندرون آن میاندازی،
ناتوان است.
پرندهای، که روزگاری ققنوس بود
در ضیافت توست
موشی که کوهی را بزاد
خود گویا تویی
تو همهای، تو هیچی
میخانهای، مییی
ققنوسی، کوهی و موشی،
در خود فرو میروی ابدی،
از خود میپروازی ابدی،
رخشندگی همهٔ ژرفاها،
و مستی همهٔ مستانی
- تو و شراب؟
دیدگاه