امروز: جمعه, ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۰۹ شوّال ۱۴۴۵ قمری و ۱۹ آوریل ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 284694
۳۶۸
۱
۰
نسخه چاپی

لخ والسا؛ نجارزاده‌ای که لهستان را به دموکراسی رساند

با همۀ میانه‌روی و خشونت‌پرهیزی‌ برخلاف واتسلاف هاول، بیشتر سیاستمداری مناسب مرحلۀ "تاسیس دموکراسی" بود نه مرحلۀ "تثبیت دموکراسی". رهبران سیاسی بزرگ، لزوما مدیران برجسته‌ای نیستند. شاید به همین دلیل ماندلا، برخلاف والسا دوباره کاندیدای ریاست جمهوری نشد.

لخ والسا؛ نجارزاده‌ای که لهستان را به دموکراسی رساند

لخ والسا، رهبر جنبش دموکراسی‌خواه لهستان، در 29 سپتامبر 1943 به دنیا آمد. او نخستین رئیس‌جمهور غیرکمونیست لهستان بود و جزو چهره‌های برجستۀ دموکراتیزاسیون در اروپای شرقی است.

لخ والسا فرزند یک نجار بود. پدرش در جنگ جهانی دوم شرکت کرد و دو ماه پس از بازگشت از جنگ، در اثر فرسودگی و بیماری، درگذشت؛ زمانی که لخ دوساله بود.

وقتی که لخ والسا 9 ساله شد، مادر او با عموی لخ ازدواج کرد و در واقع عموی لخ والسا نقش پدر را در زندگی او ایفا کرد. استانیسلاو والسا، عموی لخ، آن قدر عمر کرد که ببیند لخ والسا مهم‌ترین رهبر سیاسی مخالفان کمونیسم در لهستان شده، ولی او نیز در سال 1981 درگذشت و تاریخ‌سازی لخ والسا را ندید. مادر لخ والسا نیز در سال 1975 درگذشت.

والسا در مدرسۀ فنی آموزش دید و پس از اتمام دوران سربازی، راهی دانشگاه شد و در رشتۀ مهندسی برق تحصیل کرد و در 24 سالگی، از دانشگاه فارغ‌التحصیل شد. او یک تکنیسین و عضوی از طبقۀ کارگر بود و به لحاظ حرفه‌ای، یک کارگر ماهر و متخصص محسوب می‌شد. والسا به عنوان تعمیرکار برق در "کارگاه کشتی‌سازی لنین" فعالیت می‌کرد که یکی از مهم‌ترین مجموعه‌های دولتی در اقتصاد لهستان بود.  

زمانی که والسا 27 ساله بود (1970)، دولت کمونیستی لهستان تصمیم گرفت که قیمت مواد غذایی را افزایش دهد و همین موجب شورش کارگران در ساحل دریای بالتیک شد. در دسامبر 1970، رژیم کمونیستی پاسخی دندان‌شکن به کارگران معترض داد و آن‌ها را به شکلی بیرحمانه سرکوب کرد.

کارگران در پاسخ، کمیتۀ اعتصاب تاسیس کردند و لخ والسا نیز یکی از اعضای کمیته شد. این عضویت، نقطۀ آغاز ارتقای موقعیت اجتماعی لخ والسا بود. او مدت کوتاهی هم بابت فعالیت در کمیتۀ مذکور بازداشت شد، ولی چندان در زندان نماند.

 او در 33 سالگی (1976) در گردهمایی اتحادیۀ کارگران از سیاست‌های رژیم کمونیستی انتقاد کرد و به همین دلیل از کارگاه کشتی‌سازی اخراج شد.

در همان سال 1976 دوباره قیمت مواد غذایی افزایش یافت و شورش تازه‌ای دامنگیر حکومت لهستان شد که البته این بار نیز پاسخ اعتراض به افزایش قیمت‌ها، سرکوب وحشیانه از جانب حکومت بود. بسیاری از کارگران معترض بازداشت شدند و "کمیتۀ دفاع از کارگران" تشکیل شد و اعتراضات در سراسر لهستان شدت گرفت.

لخ والسا در این درگیری‌ها نقش برجسته‌ای علیه رژیم ایفا می‌کرد و فعالیت‌های غیرقانونی‌اش، از قبیل انتشار روزنامۀ زیرزمینی و رتق‌‌و فتق امور "اتحادیه‌های آزاد کارگری"، کمونیست‌های حاکم را به ستوه آورده بود و به همین دلیل، پس از چند بار دستگیری، سرانجام در 1979 از همۀ کارهایی این‌جا و آن‌جا انجام می‌داد، اخراج شد.

او که یکبار از کارگاه کشتی‌سازی لنین اخراج شده بود و پس از چند ماه بیکاری موفق شده بود در جاهای کم‌اهمیت‌تر مشغول کار شود، دوباره بیکار شد ولی این بار هم زیاد بیکار نماند و مجددا کاری برای خودش پیدا کرد، اما "حکومت کارگری" باز هم در آغاز سال 1980 او را بیکار کرد.

لئون تروتسکی در نوشته‌هایش در دهه‌های 1920 و 1930، مفهوم "دموکراسی کارگری" را مطرح می‌کرد؛ مفهومی که مصداقی در تاریخ پیدا نکرد؛ اما حتی اگر فی‌نفسه هم معنایی داشت، رژیم‌های کمونیستی بلوک شرق، قطعا مصداق آن معنا نبودند.

جامعه‌شناسان سیاسی گفته‌اند که "جنبش کارگری" در نظام سرمایه‌داری می‌تواند شکل بگیرد چراکه در نظام سوسیالیستی یا کمونیستی، حکومت خودش را مدافع کارگران می‌داند و جنبش کارگری را امری زائد قلمداد می‌کند. کارگرانی هم که در برابر حکومت کمونیستی بایستند و به سیاست‌هایش معترض باشند، فریب‌خورده و آلت دست امپریالیسم و سرمایه‌داری جهانی محسوب می‌شوند.

با این حال لهستان نمونه‌ای استثنایی بود؛ چراکه در این کشور یک جنبش کارگری عظیم به رهبری لخ والسا شکل گرفت که ده میلیون نفر عضو آن بودند. شکل‌گیری جنبش "همبستگی" با فراگیریِ شگفت‌انگیزش، در واقع استارت فروپاشی رژیم‌های کمونیستی در اروپای شرقی بود.

لهستان در تابستان 1980 گرفتار یک بحران جدی اقتصادی و سیاسی شد. کارگران بسیاری از کارخانه‌ها دست به اعتصاب زدند. لخ والسا هم رهبر "کمیتۀ اعتصاب میان کارخانه‌ها" شد. کمیته‌ای که 500 کارخانه و شرکت را در بر می‌گرفت.

این کمیته با میانه‌روهای رژیم کمونیستی وارد مذاکره شد و اعتصابات پایان یافت. سپس والسا رئیس جنبش همبستگی شد. او در سپتامبر 1981 به ریاست اتحادیۀ کارگری در نخستین کنگرۀ ملی جنبش همبستگی برگزیده شد و کمی بعد با مقامات حکومت مذاکره کرد و اعتصاب‌های از نو آغاز شده را تعدیل و گروه‌های شبه نظامی داخل اتحادیۀ کارگری را مهار کرد.

لخ والسا؛ نجارزاده‌ای که لهستان را به دموکراسی رساند

از این‌جا به بعد، خط سیاسی لخ والسا معلوم شد. او رهبر میانه‌رویی بود که می‌خواست از طریق مذاکره با حکومت، لهستان را به دموکراسی برساند. سوابق جنبش کارگری در سراسر جهان بویژه در کشورهای کمونیستی، مستعد روی آوردن این جنبش به مبارزۀ مسلحانه یا دست کم اعمال خشونت بود. ولی لخ والسا مانع بروز چنین گرایشی در جنبش همبستگی شد و صلح را فدای دموکراسی نکرد. همین استراتژی، یکی از دلایل اصلی اعطای جایزۀ صلح نوبل به او در سال 1983 بود.

پس از بی‌نتیجه ماندن مذاکرات و تندروی لایه‌های افراطی جنبش همبستگی، دولت لهستان در دسامبر 1981 حکومت نظامی برقرار نمود و فعالیت جنبش همبستگی را نیز غیرقانونی اعلام کرد. با این حال جنبش به فعالیت زیرزمینی‌ روی آورد. لخ والسا دستگیر شد و تا نوامبر 1982 در زندان به سر برد.

پس از آزادی از زندان، والسا دیگر رهبر بلامنازع جنبش دموکراسی‌خواه لهستان بود. رهبر جنبش قاعدتا باید بتواند معترضان عضو جنبش را به خیابان‌ها بکشاند. کاری که والسا به راحتی آن را انجام می‌داد. با این حال او مذاکره با مقامات رژیم را فراموش نمی‌کرد. علاوه بر این، کمیته‌های مشورتی متعددی تشکیل داد تا جنبش همبستگی مبتنی بر عقل جمعی باشد. دیدار با روزنامه‌نگاران و سیاستمداران خارجی نیز، از دیگر اقدامات لخ والسا بود.

انصاف باید داد که چنین اقداماتی از سوی رهبر اپوزیسیون، در یک فضای سیاسی کاملا بسته ناممکن است. در آلمان شرقی چنین اقداماتی جزو محالات بود. البته علت توانایی والسا برای انجام چنین کارهایی، تا حد زیادی هم ناشی از قدرت جنبش ده میلیونی "همبستگی" بود. هر چند که خود لخ والسا بر نقش مهم ژنرال یاروزلسکی (در راس رژیم کمونیستی) در حرکت مسالمت‌آمیز لهستان به سوی دموکراسی تاکید کرده است.

در 1983، پس از اعطای جایزۀ صلح نوبل به لخ والسا، وزن سیاسی او در عرصۀ جهانی افزایش یافت. در آن زمان هنوز گورباچف به رهبری اتحاد جماهیر شوروی نرسیده بود. در واقع سیاستمداری مثل والسا، تا حد زیادی این واقعیت را برای گورباچف آشکار کرده بود که تاریخ به کدام سمت می‌رود و رژیم‌های کمونیستی اگر می‌خواهند بمانند، باید به اصلاحات اساسی تن دهند.

شاید اگر والسا و گورباچف ده سال زودتر در عرصۀ سیاست جهانی ظهور کرده بودند، سرنوشت دیگری برای کمونیسم رقم می‌خورد. در سال 1985، بسی چیزها در رژیم‌های کمونیستی بر باد رفته بود. از مشروعیت و کارآمدی گرفته تا اعتماد عمومی و فرصت اصلاح.

ناکارآمدی حکومت لهستان در حل مسائل سیاسی و اقتصادی، موجب شد کمونیست‌های این کشور از در مذاکره با والسا درآیند. سرکوب جنبشی ده میلیون نفری نیز عملا ممکن نبود. در 1988 مذاکرات رسمی حکومت با لخ والسا آغاز شد و در آوریل 1989 جنبش همبستگی رسمیت قانونی یافت.

طبق توافق والسا و مقامات حکومت، قرار شد رهبران رژیم و رهبران جنبش همبستگی در انتخاباتی نیمه‌آزاد، در قدرت سهیم شوند. والسا مردم را به شرکت در انتخابات ترغیب کرد و در متقاعد کردن مردم برای حضور در پای صندوق‌های رای، موفقیت چشمگیری داشت.

ائتلاف مورد حمایت جنبش همبستگی، که "تیم والسا" نام گرفته بود، 99 کرسی از 100 کرسی مجلس سنا را از آن خود کرد و در مجلس پایین‌دستی (سفلی) نیز اکثریت را به دست آورد. در آن زمان یاروزلسکی هنوز رئیس‌جمهور لهستان بود و تادئوس مازوویتسکی از دل پارلمان به عنوان نخست‌وزیر بیرون آمد و حکومتی غیرکمونیستی تشکیل داد.

والسا تلاشی برای نخست‌وزیر شدن یا کسب هر گونه مقام سیاسی به خرج نداد. پیروزی اخلاقی و سیاسی جنبش همبستگی با نیروهای مؤتلفش به قدری چشمگیر بود که ژنرال یاروزلسکی در دسامبر 1990 از ریاست‌جمهوری استعفا کرد. پیش از آن نیز لخ والسا تلاشی جدی را برای خالص کردن حکومت غیرکمونیستی جدید آغاز کرد.

او بر انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری جدید پافشاری کرد تا جنبش همبستگی بدون نیروهای مؤتلفش، حکومت را در دست گیرد. این اقدام او، ائتلاف مورد حمایت جنبش همبستگی را متلاشی کرد و تنش و کشمکشی در فضای سیاسی لهستان پدید آورد.

با اینکه لخ والسا انتخابات ریاست جمهوری را در رقابت با مازوویتسکی، برد ولی تاکید ناموجه او بر برگزاری مجدد انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری، به زیانش تمام شد؛ به گونه‌ای که در دور اول انتخابات ریاست جمهوری فقط 40 درصد آرا را به دست آورد و انتخابات به دور دوم کشید. در حالی که او تا پیش از آن، رهبر بی چون و چرای جنبش بود و انتظار می‌رفت در دور اول پیروز انتخابات باشد.

در واقع این اقدام والسا سرآغاز نزول تدریجی محبوبیت او و نشانۀ نوعی انحصارطلبی بود؛ زیرا دلیلی نداشت که او پارلمان همسو با جنبش همبستگی را با اصرار بر انتخابات پارلمانی جدید، از بین ببرد؛ آن هم وقتی که فقط یکسال از عمر آن پارلمان می‌گذشت.

این زیاده‌خواهی، آغازی بود بر مجادلاتی که در دوران ریاست جمهوری والسا نیز ادامه یافت و لطمه‌ای محسوس اما نه چندان کاری، به اعتبار و محبوبیت او وارد ساخت. در نتیجه، والسا در دورۀ زمامداری‌اش تلاش کرد اختیارات رئیس‌جمهور را افزایش دهد ت حرفش راحت‌تر به کرسی بنشیند. این اقدام او موجب شد بسیاری از یاران خود را از دست بدهد. از این حیث، تجربۀ والسا یادآور تجربۀ محمد مصدق در دوران نخست‌وزیری‌اش است. مصدق نیز مثل والسا و البته در زمانی کوتاه‌تر، بسیاری از یارانش را از دست داد.

لخ والسا؛ نجارزاده‌ای که لهستان را به دموکراسی رساند

سیاستمداری که شمار یارانش رو به کاهش می‌گذارد، عنصری از ناسازگاری را در سلوک خود دارد و در مجموع چیزی از دموکرات‌بودن کم دارد. مارگارت تاچر نیز نهایتا به چنین وضعی دچار شد. اگرچه بسیار دیرتر از والسا و مصدق.

لخ والسا بابت ایجاد محدودیت در اصلاحات قانون اساسی و اختلال و بی‌ثباتی در دموکراسی نوپای لهستان مورد انتقاد واقع شد و تا پایان دوران ریاست جمهوری، محبوبیتش کاهش چشمگیری یافت؛ به گونه‌ای که در 1995 رقابت انتخاباتی را به الکساندر کواسنیوفسکی (رئیس اتحاد چپ دموکراتیک) باخت و نتوانست دوباره رئیس‌جمهور لهستان شود.

در واقع والسا با همۀ میانه‌روی و خشونت‌پرهیزی‌اش، برخلاف واتسلاف هاول، بیشتر سیاستمداری مناسب مرحلۀ "تاسیس دموکراسی" بود نه مرحلۀ "تثبیت دموکراسی". علاوه بر این، باید گفت که رهبران سیاسی بزرگ، لزوما مدیران برجسته‌ای نیستند. شاید به همین دلیل بود که نلسون ماندلا پس از پنج سال ریاست جمهوری، برخلاف لخ والسا، ترجیح داد دیگر کاندیدای ریاست جمهوری نشود.

به هر حال شکست در انتخابات ریاست جمهوری 1995، تیر خلاصی بود بر اقتدار والسا. با این حال نباید ناگفته گذاشت که او در دوران ریاست جمهوری‌اش، در مجموع بر طریق صواب حرکت کرد. یعنی خصوصی‌سازی را در لهستان کمونیستی آغاز کرد و مسیر اصلاحات دموکراتیک را تا حد قابل قبولی هموار و نخستین انتخابات پارلمانی کاملا آزاد را در لهستان برگزار کرد.

لخ والسا اکنون 80 ساله است. او در دو دهۀ اخیر نیز بیش و کم در فضای سیاسی لهستان فعال بوده، اما جایگاه رفیعی را که در دهۀ 1980 به دست آورده بود، از نیمۀ دهۀ 1990 به این سو، از دست داد.

هر چه بود، این نجارزادۀ کارگر، نقش تاریخی‌‌اش را با تحقق دموکراسی در لهستان ایفا کرد. او برخلاف واتسلاف هاول، محبوبیت ملی و جهانی‌اش در دوران قدرت فروکش کرد ولی کاری که برای لهستان انجام داد، همانند کار هاول بود برای چکسلواکی. و انصاف باید داد که والسا با رهبری جنبش همبستگی در لهستان، راه برای هاول در چکسلواکی و سایر رهبران دموکراسی‌خواه در اروپای شرقی هموار کرد.

  • منبع
  • عصر ایران

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید