لوئی شانزدهم آخرین پادشاه فرانسه
لویی شانزدهم آخرین پادشاه فرانسه از خاندان پادشاهان بوربون بود که در انقلاب فرانسه در سال ۱۷۸۹ به سلطنتش پایان داده شد و در سال ۱۷۹۳ گردن وی زیر تیغ گیوتین رفت.
لویی شانزدهم در ۲۳ آگوست سال ۱۷۵۴ در کاخ ورسای متولد شد. او را لویی آگوست نامیدند.
او در کودکی بسیار قوی و سالم بود ولی از خجالتی بودن شدید رنج میبرد. نجیب زادگان فرانسوی تدریس به او را به عهده داشتند و او در آن دوران به تحصیل مذهب، اخلاقیات و علوم انسانی پرداخت. لویی در لاتین، تاریخ، جغرافی و ستاره شناسی نیز بسیار پیش رفت و به راحتی به زبانهای ایتالیایی و انگلیسی هم صحبت میکرد.
او با سلامت جسمیاش از فعالیتهای فیزیکی مانند شکار و کشتی لذت زیادی میبرد. از سن کم، او به قفل سازی نیز علاقه نشان داد که تا آخر عمر جزو تفریحات محبوبش باقی ماند. والدین لویی به او توجه بسیار کمی نشان میدادند و بیشتر برادر بزرگش مورد توجه آنها بود. او که وارث قطعی تاج و تخت به حساب میآمد، در سن نه سالگی در سال ۱۷۶۱ درگذشت. بعد از آن نیز پدرش در سال ۱۷۶۵ از بیماری سل مرد و لویی آگوست یازده ساله فرانسه شد. مادر او هم نتوانست از تراژدیهای خانوادگی به دور بماند و در ۱۳ مارس سال ۱۷۶۷ از بیماری سل مرد.
ازدواج لوئی شانزدهم و ماری آنتوآنت
در سن ۱۵ سالگی، لویی شانزدهم با ماری آنتوانت ۱۴ ساله از اتریش ازدواج کرد.
ماری آنتوانت و لویی شانزدهم با تصمیم پدرانشان که یکی پادشاه اتریش و دیگری پادشاه فرانسه بود با هم ازدواج کردند. قرار بود در جریان این ازدواج سیاسی دو قدرت رقیب اتریش و فرانسه به هم نزدیک تر شوند. ماری آنتوانت در سال ۱۷۵۵ در وین به دنیا آمد، در ۱۷۷۰ با لویی شانزدهم ازدواج کرد و در ۱۷۷۴ بعد از مرگ لویی پانزدهم، ملکه فرانسه شد.
اولین سالهای ازدواج لویی و ماری دوستانه ولی سرد بود. خجالتی بودن لویی او را از روابط خصوصی با ماری دور نگه میداشت و ترسی که در برابر گول خوردن از سمت او داشت، باعث میشد در برابر جمع با همسرش سرد رفتار کند.
گفته میشود آن دو تا مدتها با یکدیگر رابطه جنسی نداشتند و اولین فرزندشان بعد از هشت سال متولد شد. مورخان درباره علت این تأخیر توافق ندارند، اما احتمال وجود یک مشکل فیزیولوژیک در او نیز بالا است. در نهایت لویی شانزدهم و ماری آنتوانت صاحب چهار فرزند شدند: ماری ترز، لویی-ژوزف، لویی شارل و سوفی-بئاتریکس. البته تمام آنها به جز ماری ترز در کودکی مردند.
دوران سلطنت لوئی شانزدهم
نهایتاً سال ۱۷۷۴ میلادی در نوزده سالگی با مرگ پدربزرگش، لوئی پانزدهم، بر تخت پادشاهی تکیه زد.
اگر میاندیشید روش حکومتداری لویی شانزدهم و بیکفایتی او در رتق و فتق امور موجب شعلهور شدن انقلاب در فرانسه شد کمی تا قسمتی دچار اشتباه شدهاید! شاید باورتان نشود، اما از قضا در دوران همین لویی بختبرگشته بود که فرانسه دوره رکود طولانی اقتصادی را پشت سر گذاشت و وارد عصر رونق کسب و کار شد. رکودی که از دوره سلطنت لویی چهاردهم بر فرانسه سایه افکنده بود و اگر این را هم بدانید که فقط سلطنت همین جناب لویی چهاردهم 72سال به طول انجامید (حالا بماند که جانشین او یعنی لویی پانزدهم هم 59سال سلطنت کرد!) متوجه میشوید فرانسویها چه دوره طولانی و سختی را در عسرت گذرانده بودند. بله، با آغاز سلطنت لویی شانزدهم، فرانسه کمکم وارد مرحله رونق اقتصادی شد اما موضوع این بود که 131سال حکومت دو لویی چهاردهم و پانزدهم (اینجا 18سال سلطنت لویی شانزدهم که در برابر آن دو «لویی» دیگر رقمی نیست را هم فاکتور میگیریم!) آنقدر زهر در کام فرانسویها ریخته بود که این رونق دیگر به چشمشان نمیآمد و خواستار درستشدن امور به اساسیترین شکل ممکن بودند.
انقلاب فرانسه و لوئی شانزدهم
فساد مالی و اداری، از مدتها قبل دامنگیر دربار فرانسه شده بود. اواخر دوران لوئی پانزدهم، اقتصاد فرانسه با کسری بودجه عظیمی روبه رو بود. فرانسویها، 250 سال قبل، حدود 22 میلیون فرانک کسری بودجه داشتند! دولت، 78 میلیون فرانک از درآمد سالهای بعد را پیشخور کرده و مبلغی بیش از 235 میلیون فرانک مقروض بود! با وجود اقداماتی که «تورگو»، صدراعظم کاردان لوئی شانزدهم برای بهبود شرایط انجام داد، به دلیل فساد ریشهدار موجود، وضعیت بهتر نشد و بحران، هر روز بیشتر و عمیقتر از قبل میشد.
پارلمان فرانسه که از زمان لوئی چهاردهم و برای پیشنهاد دادن قانون به شاه تأسیس شده بود، عملاً در تنقیح قوانین و تصویب مقررات جدید، منفعلانه عمل میکرد. در این بین، نقش احزاب آشکار و مخفی که برخی از آن ها با دولتهای بیگانه و به ویژه انگلیس ارتباط داشتند، در دامن زدن به بحران، غیرقابل کتمان بود. پس از آنکه تورگو نتوانست کاری از پیش ببرد، «نِکِر» روی کار آمد تا شاید بتواند با توجه به سابقهای که در امور مالی دارد، اوضاع را سامان دهد؛ اما او نیز قادر به کنترل کردن اقدامات خودسرانه وابستگان به دربار و به ویژه، ماری آنتوانت، نبود و به همین دلیل، اواخر سال 1783، از کار برکنار شد و این بار، لوئی شانزدهم در یک اشتباه راهبردی، سکان اداره کشور را به «کالون» سپرد؛ مردی مورد حمایت درباریان و ملکه و متخصص در ویران کردن بنیان اقتصاد کشور!
او برای جلب قلوب درباریان، مستمری آن ها را از 23 میلیون فرانک به 32 میلیون فرانک رساند و به قول آلبرماله، «جوی پول در دربار لوئی روان شد.» کالون برای پر کردن خزانه تهی دولت فرانسه، به گرفتن مالیاتهای جدید روی آورد. این کار، همچون جرقه در انبار باروت بود و خشم مردم را برانگیخت. با فرا رسیدن سال 1789، فرانسه آماده طغیانی سراسری بود. شاه کوشید با تشکیل مجلس موسسان، بر آتش افروخته شده، آبی بریزد، اما این آب، تکافوی خاموش کردن آن آتش را نمیکرد. روز 14 ژوئیه 1789، مردم خشمگین پاریس به سمت زندان معروف «باستیل» هجوم بردند. فتح باستیل، سرآغاز انقلاب کبیر فرانسه بود.
انقلاب فرانسه را بهواقع باید درستترین واکنش نسبت به نابرابریهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ارزیابی کنیم. انقلابی که با حمله مردم به زندان باستیل آغاز شد و به مدت یک دهه ادامه یافت. این میان لویی شانزدهم نیز بهعنوان نماد سلطنت و بدون آنکه کنترلی بر اوضاع داشته باشد، خود را به دست امواج انقلاب سپرد.
اما برخی تندرویها و همچنین بروز اختلافات داخلی بین انقلابیون، لویی را که در کاخ تویلری به شکلی محترمانه حبس بود به فکر کودتا و در دست گرفتن مجدد قدرت انداخت. او ٢٢٧سال پیش، برابر ٢٠ ژوئن ١٧٩٢ میلادی، همراه خانوادهاش به شکل مخفیانه از کاخ خارج شد تا پاریس را ترک کند، اما از بخت بد توسط انقلابیون شناسایی و دستگیر شد. لویی در پی این اقدام از سوی مجلس فرانسه به خیانت متهم شد و حکم اعدام گرفت. در نهایت ٢١ ژانویه ١٧٩٣ سر لویی شانزدهم در میدان کنکورد پاریس با گیوتین از بدن جدا شد.
اعدام لوئی شانزدهم
یورش به باستیل در ۱۴ ژوئیه ۱۷۸۹ میلادی، که مظهر قدرت مطلق لوئی شانزدهم بود، آغازی برای پایانِ سلطنت لوئی شانزدهم شد.
پس از انقلاب، لوئی به همراه خانوادهاش سعی در فرار از فرانسه داشت چرا که خود را اسیر میدانست اما در آغاز که شاهزادگان پابه فرار گذاشتند و به او گفتند تا او هم این کار را کند او قبول نکرد و گفت آن جا و در کنار مردم باقی خواهد ماند اما احساس اسارت او را در راه تغییر عقیده انداخت و با زحمت از تویلری فرار کردند اما دیری نپایید که او به پاریس برگردانده شد و متهم به خیانت گشت.
۳۸۷ نماینده پارلمان فرانسه به مجازات اعدام پادشاه رای دادند.
در ۲۱ ژانویه ۱۷۹۳، لوئی شانزدهم در میدان کنکورد، پاریس بهوسیله گیوتین گردن زده شد. تعداد زیادی از کسانی که به تماشای سر زدن لوئی شانزدهم رفته بودند، دستمالهای خود را به خون وی آغشته کردند.
ماری آنتوانت، ملکه فرانسه و همسر لوئی شانزدهم نیز نه ماه بعد در خلال دوران وحشت، که رهبری این دوران به دست کسانی چون روبسپیر و دوسن ژوست بود، بهوسیله گیوتین گردن زده شد.
با بازگشت بوربونها به سلطنت فرانسه و به قدرت رسیدن لوئی هجدهم (برادر لوئی شانزدهم)، جسد لوئی شانزدهم و همسرش ماری آنتوانت به کلیسای سلطنتی سندنُی منتقل و پس از طی مراسم تشریفاتی، در آنجا دفن شد.
دیدگاه