امروز: پنج شنبه, ۳۰ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۰۸ شوّال ۱۴۴۵ قمری و ۱۸ آوریل ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 276281
۱۵۳۳
۱
۰
نسخه چاپی

هیپنوتیزم در اختلالات روان پزشکی | روان درمانی و هیپنوتیزم

هیپنوتیزم در اختلالات روان پزشکی | روان درمانی و هیپنوتیزم

 هیپنوتیزم در اختلالات روان پزشکی

هیپنوتیزم با اثری که در کاهش تنش و اضطراب دارد بستر مناسبی را برای تأثیر بخشی سایر روش های درمانی در اختلالات مختلف روانپزشکی فراهم می کند.

در اوایل در محافل پزشکی از هیپنوتیزم تنها به عنوان شیوه ای تلقینی استفاده می شد. یکی از جنبه هایی که در انتهای قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم توجه پزشکان را به خود جلب کرد وجود بیمارانی بود که از علایم متعدد بدنی از قبیل فلجی اندام ها، مشکلات بلع و تنفس، فراموشی، حالات شبه تشنجی، مشکلات گوارشی و... رنج می بردند. از این بیماران تحت عنوان کلی «هیستریا» نام برده می شد. این واژه از لغت یونانی «هیستریوم» به معنی رحم مشتق شده است.

از زمان مصر باستان و بعد یونان، پزشکان بر این عقیده بودند که برخی اختلالات مخصوص زنان است و آن را به علت های مختلفی چون سرگردانی رحم در بدن و یا متصاعد شدن بخارات و ترشحاتی خاص از آن، نسبت می دادند.

روش های درمانی مختلف در درمان بیماران هیستریایی نتایج قابل قبولی نداشت تا آن زمان که عصب شناس فرانسوی شاركو در بیمارستان سالپتریه ی پاریس به وسیله ی هیپنوتیزم اقدام به درمان آن ها کرد.

شاركو با استفاده از تلقین هیپنوتیزمی علایم این بیماران را بر طرف می کرد و در همان حال در برخی افراد به شکلی مصنوعی علایم بیماری را ایجاد می کرد.

از دید شاركو این که بتوان فردی را هیپنوتیزم کرد به معنی وجود آسیب پذیری خاصی در مغز وی بود که او را مستعد ابتلا به هیستریا می کرد و بر این اساس به هیپنوتیزم به عنوان پدیده ای مرضی می نگریست. چنین دیدگاهی امروزه مردود شناخته شده است، اما کارهای شاركو از این نظر که برای بار نخست راهی را برای درمان این بیماران باز کرد و این ایده را که هیستریا مختص زنان است مردود شمرد ارزشمند است، همچنین هیپنوتیزم راهی را برای افتراق هیستریا از بیماری های دیگر باز کرد.

شاركو خود به این مطلب اذعان داشت که هیپنوتیزم با اثر تلقینی خود تنها نقشی موقتی در درمان هیستریا دارد و این جمله از او است: «هیپنوتیزم هیستریا را به ما می شناساند اما درمان نمی کند».

زیگموند فروید یکی از پزشکانی بود که آوازه ی شاركو او را به پاریس کشاند، وی از نزدیک با کارهای شاركو آشنا شد و در بازگشت به اتفاق دوست و همکارش ژوزف بروئر در وین به درمان بیماران مبتلا به هیستریا پرداخت.

حاصل بررسی ها و مطالعات آن ها انتشار کتاب «مطالعاتی درباره ی هیستریا» در ۱۸۹۵ بود و در آن برای اولین بار از اصطلاح اختلال تبدیلی به جای هیستریا استفاده شد که تا به امروز ادامه دارد. این کتاب در واقع مانیفست مکتب روان کاوی بود که برای بار نخست دیدگاه های اساسی فروید و بروئر در آن مطرح شد.

آن ها برای درمان «هیستریا»، هیپنوتیزم را در مسیری متفاوت از شارکو و درمانگران قبل تر از وی به کار گرفتند و این امری است که به عنوان نقطه ی عطفی در تاریخ هیپنوتیزم تلقی می شود. در ابتدا بروئر و فروید همان راهی را که شارکو در پیش گرفته بود دنبال کردند اما آن ها نیز با عود علایم پس از مدتی مواجه شدند.

یکی از بیماران بروئر که در کتاب مشترکشان به عنوان مورد اول معرفی شد خانمی به نام «برتا پاپنهایم» بود که در کتاب از وی با نام مستعار «آنا او» یاد شد، این بیمار از علایم متعدد هیستریا از قبیل فلجی دست، مشکل بلع، مشکل در گفتار، حالت تهوع و فراموشی در رنج بود. بروئر به کمک تلقین هیپنوتیزمی سعی در از بین بردن علایم کرد اما همان گونه که گفته شد علایم جدیدی پس از مدتی ظاهر می شد که درمانگر را به چالش می کشید.

در یکی از جلسات درمانی که بروئر سعی در حل مشکل بلع بیمار داشت، تحت تأثیر هیپنوتیزم خاطره ای به یاد بیمار آمد و آن این بود که چند روز قبل مستخدمه ی خانه در لیوانی که بیمار هر روز از آن آب می نوشید به سگ خانه آب داده است، با یادآوری این خاطره مشکل بیمار حل شد. این اتفاق جرقه ای در ذهن بروئر ایجاد کرد و با خود فکر کرد که شاید بتوان از هیپنوتیزم در مسیری متفاوت استفاده کرد و آن کمک به بیمار در جهت یاداوری خاطرات سرکوب شده بود. خاطراتی که در حال عادی از حوزه ی ذهن اگاه بیرون رانده شده است در اثر هیپنوتیزم قابلیت ورود به هشیاری پیدا می کند. این شیوه توسط بروئر و فروید در بیماران دیگر نیز دنبال شد و منجر به صورت بندی دیدگاهی شد که می توان آن را به شکل زیر خلاصه کرد:

1) خاطرات مرتبط با یک رویداد دردناک از حوزهی آگاهی رانده می شود اما همچنان اثر خود بر رفتار فرد را حفظ می کند.

2) علائم اختلال تبدیلی، رابطه ای نمادین با رویدادی که موجب آن شده دارد (همانند مشکل بلع خانم «آنا او»).

3) در صورتی که به بیمار یاری شود تا خاطره ای سرکوب شده را به یاد آورد و ارتباط آن با مشکل بدنی خود را درک کند و به بصیرت و بینش دست یابد، بهبود پیدا می کند.

بنابراین از آن پس هیپنوتیزم کاربرد نوینی در روان پزشکی پیدا کرد که به درمان بنیادی تر و ریشه ای تر هیستریا یاری رساند، اما فروید به این روش با بدبینی می نگریست. از دید وی فرایند روان کاوی تجربه ای فعالانه بود که نیاز به مشارکت آگاهانه بیمار و درمانگر در جهت شناخت مشکل بیمار داشت.

در روش هیپنوتیزمی بیمار در وضعیتی منفعل قرار می گیرد و حالتی فرادستانه و قدرتمدارانه به درمانگر می دهد. اتفاقی نیز که در رابطه ی بروئر و آنا او رخ داد منجر به این شد که فروید هیپنوتیزم را به نفع روش تداعی آزاد که تبدیل به روش کلاسیک درمانی در روان کاوی شد کنار بگذارد.

جریان از این قرار بود که در حین یکی از حملات هیستریک بیمار که بروئر به بالین وی فراخوانده شده بود مشاهده می کند که او در حال حمله شبه تشنجی است و در حالی که دستان خود را به زیر شکمش برده فریاد می زند: «بچه ی دکتر بروئر دارد می آید». این رویداد موجب نگرانی شدید بروئر شد و در بازگشت بدون آن که سخنی به زبان آورد به همراه همسر خود برای مرخصی به ایتالیا رفت. از آن پس علی رغم اصرار فروید، بروئر روانکاوی را کنار گذاشت و فروید به ناچار مسير تحقیقات را خود به تنهایی دنبال می کند.

فروید از این رویداد و رویدادهایی مشابه که خود با آن برخورد داشت دیدگاهی دیگر صورت بندی کرد و آن درک فرایند «انتقال» بود. درمان روانکاوانه با احساسات اساسی، بنیادین و عمقی بیمار سر و کار دارد. این احساسات به گذشته های دور بیمار برمی گردد و درمانگر به عنوان کسی که به بالا آمدن این احساسات کمک می کند به لوح سفیدی تبدیل می شود که این هیجانات بر آن بازتاب پیدا می کند. به طور مثال بیماری که در گذشته ی خود با پدری مستبد و تندخو سر و کار داشته است و احساس خشم و نفرت خود را واپس زده است، می تواند درمانگر را در قالب همان پدر ببیند و تمامی احساسات خود را به وی منتقل کند. درمان روان کاوانه از طریق تجزیه و تحلیل این احساسات و یافتن ریشه ی حقیقی آن ها تحقق پیدا می کند.

هیپنوتیزم به درمانگر کمک می کند تا به لایه های نهفته ی حافظه ی بیمار دست یابد و از آن ها برای درمان او استفاده کند.

از دید فروید هیپنوتیزم روشی است که به یاد آوری خاطرات سرکوب شده یاری می رساند اما از آنجا که حالتی ناگهانی و طوفانی دارد همانند کوه آتشفشانی عمل می کند که می تواند خساراتی نیز به دنبال داشته باشد و اداره و هدایت کردن احساسات به سطح آمده را دشوار کند. اما در روش تداعی آزاد که در آن بیمار هشیار است از وی خواسته می شود در حالی که بر روی کاناپه دراز کشیده است بی آنکه محدودیتی در بیان گفتار خود اعمال کند هر آن چه را به ذهنش می رسد بیان کند. این موجب به سطح آمدن آرام تر احساسات می شود و حالت انفعالی هیپنوتیزم را ندارد.

دیدگاه منفی فروید نسبت به هیپنوتیزم و کنار گذاشته شدن آن از سوی وی موجب شد که برای سال ها این روش از محافل دانشگاهی کنار گذاشته شود و راه برای دخالت روانشناسی عوامانه و غیرعلمی باز شود.

هیپنوتیزم در حال حاضر جایگاه شناخته شده و تثبیت شده ای در روان پزشکی امروز دارد و در عین حال که برداشت های اغراق آمیز درباره ی آن کنار گذاشته شده است به عنوان روشی کمکی می تواند در اختلال تبدیلی و سایر بیماری های روان پزشکی استفاده شود. گذشت بیش از یک قرن از صورت بندی فرضیات روانکاوی و تجارب بیشمار روان کاوان در شناخت فرایند انتقال، درمانگران را به سوی استفاده ای معقول و علمی از هیپنوتیزم سوق داده است به شکلی که قادر شوند از عوارض ناخواسته ی آن جلوگیری کنند.

امروزه در روان کاوی از هیپنوتیزم به طور عمده برای تسهیل آزادسازی عناصر ناخودآگاه و تسریع فرایند انتقال به شکلی هدایت شده استفاده می شود. روند درمانی تفاوتی با روان کاوی بدون استفاده از هیپنوتیزم ندارد.

بیماری های روان پزشکی که هیپنوتیزم می تواند در آن ها به فرایند درمان کمک کند عبارتند از:

- اختلال تبدیلی: کمک به یادآوری خاطرات، از بین بردن علایم بیمار و تشخیص افتراقی آن از بیماری های فیزیکی

- فراموشی روان زاد: کمک به باز آفرینی خاطرات.

- اختلال چند شخصیتی: کمک به بیمار در جهت شناخت شخصیت های گوناگون، یادآوری خاطرات دردناک سرکوب شده و بازگرداندن انسجام شخصیتی به وی.

- اختلال استرس پس از ضربه: کمک به یادآوری خاطرات و کنار آمدن بیمار با تجربه ی دردناک.

- اعتیاد به مواد مخدر: کمک به کنار گذاشته شدن مصرف ماده مخدر در بیماران معتاد.

- اختلالات یادگیری: بالابردن تمرکز و کاهش تنش و اضطراب.

- ترس های مرضی و وسواس: به وسیله ی هیپنوتیزم تصاویر ذهنی که حالتی ترساننده و یا ناراحت کننده را برای بیمار ایجاد می کند به شکلی هدایت می کنیم که در اثر مواجهه ی تدریجی با این تصاویر حساسیت زدایی رخ دهد.

 روان درمانی و هیپنوتیزم

لويس ولبرگ در «کتاب تکنیک روان درمانی» آن را چنین تعریف می کند: «روان درمانی تجربه ای درمانی مبتنی بر روش های روان شناختی است که در جهت رفع مشکلات احساسی انسان توسط فردی آموزش دیده و در جریان رابطه ای حرفه ای در جهت رسیدن به یکی از اهداف زیر به کار گرفته می شود:

1- رفع، تعدیل یا کاهش علایم موجود.

2- تعدیل الگوهای نامناسب رفتاری.

3- تقویت و تسهیل رشد شخصیت».

برای رسیدن به اهداف فوق به ترتیب از روان درمانی های حمایتی، آموزشی و بنیادی استفاده می شود.

توقف فکر می تواند در درمان بیماری هایی چون وسواس و ترس مرضی مؤثر باشد.

در روان درمانی بنیادی که شامل روانکاوی و درمان های بینش گرایانه می شود از هیپنوتیزم می توان برای یادآوری خاطرات سرکوب شده، القای رؤیا، نوشتن خودبه خودی و واپس روی زمانی استفاده کرد. یادآوری خاطرات نباید به شکلی جبری انجام شود، باید به بیمار گفته شود که در حالت عادی تنها مواردی را به خاطر می آورد که آمادگی آن را دارد. با استفاده از هیپنوتیزم می توان در بیمار تعارضات ساختگی ایجاد کرد و ارتباط این تعارضات را با برخی مشکلات بدنی به او نشان داد، این رابطه ای که در حالت عادی برای بیمار به سختی قابل درک است.

هدف اساسی روان درمانی آموزشی تعدیل رفتار از طریق تقویت های مثبت و منفی در جریان روابط بین فردی است که می تواند با بصیرت یافتن بیمار نسبت به تعارضات خود آگاه خود همراه باشد یا نباشد اما به ندرت وارد حوزه ی تعارضات ناخودآگاه می شود. انواع روش های مبتنی بر روان درمانی و درمان های شناختی از این مقوله اند و بسیاری از این روش ها قبل از آن که شکلی مدون به خود بگیرد توسط هیپنوتیزم گر ها استفاده می شد.

یکی از این روش ها همراه کردن عادتی ناخواستنی با پاسخی اجتنابی نسبت به محرکی ناخوشایند است. به بیمار تحت تلقین هیپنوتیزمی گفته می شود که هر بار به سراغ عادت ناپسند خود برود حالت های بدی به وی دست می دهد.

در طول قرن نوزدهم این روش در ترک الکل و سیگار کاربرد داشت. گاه در حین هیپنوتیزم رفتار ناپسند بیمار تشدید می شود و به وی اجازه داده می شود که تا سرحد اشباع پس از بیداری رفتار خود را تکرار کند، مثلا به وی گفته می شود که می تواند هر چه قدر دوست دارد شکلات بخورد و این در وی احساس انزجار به وجود می آورد.

شرطی شدن تقابلی روشی بود که در ۱۹۶۹ توسط ولپی ابداع شد و در آن با همراه کردن پاسخی جدید که با پاسخ قبلی و ناخواستنی بیمار در تقابل است موجب می شویم پاسخ تازه جای پاسخ قبلی را بگیرد، مثلا اضطراب و تن آرامی در پاسخ ناهمساز است و ترس بیمارگونه ی بیمار را می توان با شرطی سازی پاسخ تن آرامی نسبت به محرک هراس آور از بین برد.

توقف فکر روشی دیگر است که می تواند درباره ی بیماران مبتلا به برخی اختلالات از قبیل ترس های مرضی و وسواس مؤثر باشد. به وسیله ی هیپنوتیزم می توان به بیمار چنین القا کرد که هر زمان که فکر ترس اور یا وسواسی به وی هجوم آورد ذهنش به سمت موضوعی دیگر منحرف می شود یا دچار فراموشی موقت می شود. در درمان های حمایتی از هیپنوتیزم می توان در جهت شکل گیری رابطه ی مثبت میان درمانگر و بیمار استفاده کرد. در این حال می توان از بروز پدیده ی انتقال در جهتی مثبت کمک گرفت بدون آن که به تجزیه و تحلیل آن اقدام کرد و در این نوع درمان تلقین پذیری کم تا متوسط از سوی بیمار کافی است.

هدف عمده ی این نوع درمان کاستن از علایمی است که در زندگی بیمار تزاحم و تداخل ایجاد می کند و هیپنوتیزم یکی از روش هایی است که می تواند برای حصول به این هدف درمانگر را یاری کند.

  • منبع
  • حقوق نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید