کارکردگرایی و معماری
در آفرینش معماری وجه کاربردی با وجه هنری در هم تنیده بوده، اما طرح چنین باوری درباره ی معماری با پیدایش کارکردگرایی جلوه گر شد، رویکردی که در آن وجه کاربردی( ساخت و کارکرد مناسب یک بنا) نسبت به وجه هنری (زیبایی یا شادمانی حاصل از مواجهه با یک بنا ) اولویت می یابد. کارکردگرایی در معماری در دو شکل به هم پیوسته در اواخر سده ی نوزدهم نمود می یابد: نخست رویکردی که صرفاً معتقد است وجه هنری در مقایسه با وجه کاربردی در درجه ی دوم اهمیت قرار می گیرد و رویکرد دوم - موضعی افراطی تر - اصلاً وجود هرگونه اهمیتی برای وجه هنری را منکر می شود.
در وهله ی مقدماتی که با رویکرد نخست مطرح می شود این بحث پیش کشیده می شود که اگر یک بنا پاسخگوی احتیاجات و نیازهای ساختاریِ ساکنانش باشد آنگاه وجه هنری آن نیز خود به خود متجلی خواهد شد. نمود این دیدگاه را می توان در این گفته ی لوییس سولیوان یافت که شکل پیرو کارکرد است. اما در وهله ی بعدی که با رویکرد دوم آغاز می شود تنها محاسبه ی مورد نظر در ساختار یک بنا سنجش تناسب آن برای تحقق کاربردش است. این دیدگاه را لوکوربوزیه این گونه بیان می کند: یک خانه دستگاهی برای زندگی کردن در آن است.
در کارکردگرایی مقدماتی، معماری در ردیف هنرهای کاربردی قرار گرفته و معماران از بناهای متعلق به سنت بومی، نظیر کاروانسراها و خانه های روستایی الهام می گرفتند؛ اما در کارکردگرایی متأخر، معماری یک علم دانسته شده و معماران از آثار مهندسان نظیر پل ها و کارخانه ها ایده می گیرند. با این حال، این هر دو رویکرد به ساختارهای کاربردی نظر داشته و در این هر دو می توان غیاب آرایهپردازیهای غیر ضروری را مشاهده کرد. از این رو کارکردگرایان می کوشند تا به آثار خود ظاهری صریح و بی پیرایه ببخشند و این رویه گاه تا به خلق بناهایی منجر می شود که در آن ها نظم و صراحت بیان هنری ظاهراً حتی بر وجه کاربردی بنا نیز غالب می شود.
منبع: فرهنگ اندیشه انتقادی از روشنگری تا پسامدرنیته - مایکل پین
دیدگاه