امروز: سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ برابر با ۰۸ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۱۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 274850
۲۵۳۰
۱
۰
نسخه چاپی

افسردگی | علائم و نشانه های افسردگی | علت افسردگی چیست؟ | نشانه های هشداردهنده و اولیه در افسردگی

افسردگی ممکن است نهفته باشد و تا مدت ها تشخیص داده نشود. پس شناخت سریع و درمان آن، از عوارض مهم بیماری خواهد کاست

افسردگی | علائم و نشانه های افسردگی |  علت افسردگی چیست؟ | نشانه های هشداردهنده و اولیه در افسردگی

افسردگی یکی از اختلالات خلقی است که با خلق افسرده، فقدان علاقه و لذت، خستگی پذیری فزاینده و کاهش فعالیت مشخص می شود.

افسردگی

همه ی ما در دوره هایی از زندگی خود احساس غم، اندوه و افسردگی را تجربه کرده ایم. اما اکثر این دوره ها به دنبال تغییر عمده ای در زندگی، از دست دادن عزیزان یا گرفتاری های روزمره زندگی بوده است.

احساسات ناخوشایندی که در این مواقع به ما دست می دهد معمولاً متناسب با موقعیت، ضروری و گذراست و گاهی حتی باعث رشد و سازگاری بیشتر ما با محیط و اطرافیان می شود.

اما وقتی احساس افسردگی از مدت معینی بیشتر ادامه پیدا کند و زندگی روزمره را مختل کند، ممکن است نشانه ای از «بیماری افسردگی» باشد. در واقع شدت، مدت و سایر علائم همراه احساس افسردگی است که یک افسرده بودن غمگینی ساده و طبیعی را از بیماری افسردگی کسی نمی تواند به متمایز می کند.

علائم و نشانه های افسردگی

مهم ترین علامت افسردگی احساس غمگینی، دلمردگی و لذت نبردن و عدم علاقه نسبت به چیزهایی است که فرد قبلاً به آنها علاقه داشته یا از آنها لذت می برده است. خیلی از بیماران افسرده می گویند که دیگر هیچ چیز شادشان نمی کند یا آنچه که برای دیگران لذت بخش است برای آن ها اصلاً جالب نیست و جذابیتی ندارد. حتی خیلی از بیماران افسرده حس می کنند که علاقه و مهر سابق را نسبت به عزیزان خود از جمله فرزندانشان ندارند.

علاوه بر این ها بیمار افسرده ممکن است:

1. خیلی زود عصبانی شود و از کوره در برود که معمولاً به دنبال آن احساس پشیمانی می کند.

2. مدام احساس خستگی و ضعف داشته و حتی در کارهای روزمره هم خود را ناتوان ببیند.

3. دچار مشکل خواب شود؛ یعنی دیر به خواب رود یا صبح زود از خواب بیدار شود و دیگر خوابش نبرد. در بعضی بیماران این سحرخیزی توأم با بدترین حالت افسردگی است، یعنی بیمار در هنگام بیدار شدن احساس می کند تمام غم دنیاروی سرش ریخته است. برعکس خواب تعدادی از بیماران افسرده زیاد می شود و آن ها دائم احساس خواب آلودگی و تمایل به خوابیدن دارند.

4. دچار بی اشتهایی شود و میل و رغبت خود را نسبت به غذا از دست بدهد. گاهی بعضی بیماران افسرده کاهش وزن زیادی پیدا می کنند. بعضی هم وقتی افسرده می شوند پرخوری می کنند و چاق می شوند.

5. علاقه و میل خود را نسبت به روابط جنسی و زناشویی از دست بدهد.

6. احساس کند فرد بی ارزش و به دردنخوری است و مدام خود را به دلیل آن چه در گذشته انجام داده سرزنش کند.

7. تمرکز فکرش مختل شود و دچار فراموشی و حواس پرتی گردد.

8. احساس ناامیدی کند، آینده را برای خود و اطرافیانش تیره و تار ببیند و تصور کند که هیچ گاه از این بدبختی و بیچارگی رهایی پیدا نخواهد کرد.

9. دائم راجع به مرگ فکر کند و گاهی هم خودکشی را تنها راه علاج و نجات خود بداند.

10. دچار علائم جسمی شود. خیلی از بیماران افسرده اولین شکایت و مشکل شان بیشتر همین علائم جسمی است تا علائم روانی افسردگی

علائم جسمی افسردگی در همه جای بدن خود را نشان می دهند. بیمار دائم احساس خستگی، بدن درد و کوفتگی دارد. احساس ضعف می کند، حس می کند فشار خونش پایین افتاده است، سردرد می گیرد، از سوءهاضمه، يبوست و نفخ شکم رنج می برد. گاهی نفسش تنگ می شود یا سرش گیج می رود. بعضی خانم های افسرده دچار بی نظمی های قاعدگی یا قطع کامل آن می شوند.

نکته ی مهم این جاست که در بین ما ایرانی ها، علائم جسمی افسردگی شایع تر از کشورهای غربی است و آنچه بیش از همه باعث می شود بیمار به پزشک مراجعه کند و در جست وجوی درمان باشد، از همین علائم جسمی افسردگی است. به همین دلیل هم ممکن است افسردگی یا تا مدت ها تشخیص داده نشود و یا به غلط تشخیص داده شود و روش درمان اشتباهی در مورد آن اعمال شود که همین مسئله باعث طولانی تر شدن سیر افسردگی، ناامیدی و احساس درماندگی بیشتر در بیمار، مزمن شدن و در نتیجه مقاوم شدن افسردگی نسبت به درمان می شود.

11. دچار اضطراب شود. یکی از علامت های شایع همراه با افسردگی، اضطراب» است. اغلب بیماران افسرده از اضطراب نیز رنج می برند. آن ها همیشه نگران اند و دلشوره دارند، انگار قرار است خبر بدی به آنها برسد. دائم در تشویش و نگرانی به سر می برند. با کوچک ترین صدایی از جا می پرند، بدنشان به لرزش می افتد و تپش قلب پیدا می کنند. بعضی بیماران افسرده دچار وسواس می شوند (مثلاً شست وشوی زیاد، کنترل کردن مداوم یا نگرانی بیش از حد درباره ی سلامت جسمانی شان) و گاهی تصور می کنند که دچار بیماری جسمی لاعلاج و خطرناکی شده اند.

12. با حرکاتش دچار کندی شود. فرد افسرده همه ی کارهایش را به سختی و کندی انجام می دهد. آهسته و با تأنی صحبت می کند. اگر سؤالی از او پرسیده شود مدتی طول می کشد تا بتواند جواب مناسب را پیدا کند و پاسخ بدهد و این پاسخ ممکن است از چند کلمه تجاوز نکند. تصمیم گیری، حتی برای انجام کارهای روزمره، ممکن است برای او دشوار باشد. بعضی بیماران افسرده به خصوص آنهایی که دچار اضطراب هم هستند برعکس بی قرار و ناآرام اند و نمی توانند آسوده و به مدت طولانی آرام باشند.

13. به وضعیت ظاهری خود بی توجه شود. در افسردگی های شدیدتر بیمار معمولاً نسبت به سر و وضع و ظاهر و آرایش خود نیز بی توجه می شود.

معمولاً افسرده ها لباس های تیره را ترجیح می دهند.

14. گرفتار توهم و هذیان گویی شود. درصد اندکی از بیماران افسرده دچار هذیان و توهمات مختلف می شوند. هذیان یعنی اعتقاد و باور نادرستی که با واقعیت هم خوانی ندارد و با منطق و استدلال نیز برطرف نمی شود. هذیان هایی که معمولاً در بیماران افسرده دیده می شوند عبارتند از:

• هذیان گناه یعنی بیمار اعتقاد راسخ دارد که گناه کبیره ای مرتکب شده و مستوجب عقوبت و عذاب است.

• هذیان فقر یعنی بیمار تصور می کند به زودی تمام دارایی و اموال خود را از دست خواهد داد و خود و خانواده اش به اصطلاح به خاک سیاه خواهند نشست.

• هذیان گزند و آسیب و انتساب یعنی بیمار اعتقاد قوی پیدا می کند که همه ی مردم در همه جا حتی در رادیو، تلویزیون یا مطبوعات راجع به او صحبت می کنند و بدی ها و ضعف های او را به دیگران بازگو می کنند و به همین دلیل هم عده ای قصد صدمه زدن و آسیب رساندن به او را دارند یاوی را تعقیب میکنند تا به مجازات برسانند.

توهم به این معنی است که بیمار صداهایی می شنود یا چیزهایی می بیند یا استشمام می کند که در عالم خارج وجود ندارند. بیمارانی که دچار افسردگی های بسیار شدید یا به اصطلاح «پسیکوتیک» هستند صداهایی می شنوند که از آنها به بدی یاد می کنند، آنان این صداها را متهم به اعمال ناشایست یا تشویق به خودکشی می کنند. بعضی بیماران افسرده ابراز می کنند که دائم بوی بدی از بدنشان متصاعد می گردد که باعث آزار و اذیت و دوری دیگران از آنها می شود

بنابراین عدم تشخیص به موقع و درمان مناسب افسردگی علاوه بر تداوم بیماری باعث بروز سایر عوارض آن نیز می شود.

برخی از مهم ترین عوارض از این قراراند:

1. کاهش کیفیت زندگی

2. عدم توانایی در انجام کارهای روزمره، غیبت های شغلی، از دست دادن شغل

3. بروز اختلافات زناشویی و جدایی

4. تأثیر مستقیم بر فرزندان و نسل آینده.

می توان ادعا کرد که افسردگی تا حدی مسری نیز هست، یعنی وجود یک فرد افسرده در خانواده می تواند باعث بروز افسردگی در سایرین از جمله همسر و فرزندان او نیز بشود.

5. کاهش قدرت دفاعی بدن و مستعد شدن برای ابتلا به بیماری های مختلف جسمی از قبیل بیماری های قلبی عروقی، افزایش فشار خون، بیماری های عفونی مزمن و حتی برخی از سرطان ها

6. خوددرمانی از طریق مصرف انواع داروهای مخدر، محرک یا الكل

7. عوارض و مرگ و میر ناشی از خودکشی

8. احساس گناه، بی کفایتی و بی ارزشی

9. درماندگی، ناامیدی، احساسی بیهودگی و دیدن آینده ای تیره و تار

افسردگی | علائم و نشانه های افسردگی |  علت افسردگی چیست؟ | نشانه های هشداردهنده و اولیه در افسردگی

 علت افسردگی چیست؟

هیچ کس به طور دقیق نمی داند علت اصلی و واقعی افسردگی چیست، همان طور که علت بسیاری از بیماری های دیگر معلوم نیست. اما بعضی از علل احتمالی افسردگی به شرح زیر است:

1. عدم تعادل شیمیایی در مغز

شاید یکی از عوامل ایجادکننده ی افسردگی نوعی عدم تعادل شیمیایی در مغز باشد. در دستگاه عصبی و مغز همه ی ما موادی به نام «واسطه های عصبی» وجود دارند که کار آن ها انتقال و ارتباط سلول های عصبی با همدیگر و باکل بدن است. تعادل بین این واسطه ها سبب می شود که ما به موقع شاد شویم، احساس غم کنیم، خشمگین یا مضطرب شویم و در مجموع بتوانیم با توجه به موقعیت، عکس العمل های عاطفی و احساسی مناسبی از خودمان نشان بدهیم. اما عدم تعادل در این واسطه های عصبی می تواند باعث شود که فرد احساسات و عواطف غیرعادی، طولانی و نامتناسب با موقعیت پیدا کند که در واقع خودش هم اراده ای بر کنترل آنها ندارد. این عدم تعادل می تواند ناشی از ژن های ما یا رویدادهای زندگی مان باشد. ژن ها همان موادی هستند که در تمام سلول های بدن وجود دارند و باعث به ارث بردن خصوصیات ظاهری، اخلاقی، رفتاری و شخصیتی ما از والدین مان می شوند.

دو واسطه ی شیمیایی مهم در مغز ما که در کنترل عواطف و احساسات دخالت دارند «سروتونین» و «نوراپی نفرین» هستند. بعداً در مبحث درمان خواهیم دید که روان پزشکان با استفاده از داروهای ضدافسردگی که مقدار این واسطه ها را در مغز تنظیم می کنند به درمان افسردگی می پردازند.

2. زمینه ی ارثی و ژنتیکی

برخی از موارد افسردگی جنبه ی ارثی و ژنتیکی دارند یعنی چند نفر از افراد خانواده دچار این بیماری می شوند. وجود موارد افسردگی در بستگان نزدیک بیمار می تواند به عنوان یک عامل مستعدکننده ی بروز افسردگی در فرد عمل کند.

زمینه ی ارثی می تواند آسیب پذیری فرد را نسبت به استرس و فشار و در نهایت افسردگی افزایش دهد. به عنوان مثال حوادثی از قبیل طلاق و جدایی، از دست دادن شغل و موقعیت اجتماعی یا مرگ یکی از عزیزان، برای کسی که زمینه ی ارثی دارد بسیار آسیب زاتر از فردی است که زمینه ی ارثی ندارد. به زبان ساده تر کسی که زمینه ی ارثی دارد نسبت به حوادث ناگوار آسیب پذیرتر است، و بروز افسردگی به زمینه ی ارثی و شخصیتی بیمار و نیز میزان حمایت سایر افراد خانواده و جامعه بستگی دارد.

3. عوامل محیطی

استرس ها یا عوامل محیطی و به اصطلاح «عوامل آشکارساز» نیز در بروز افسردگی مؤثراند. هر قدر زمینه ی بروز افسردگی در فردی قوی تر باشد، عوامل محیطی کمتر و هر قدر این زمینه در فرد ضعیف تر باشد، عوامل محیطی بیشتری لازم است تا فرد را بیمار کند. عوامل محیطی عبارتند از:

• وقتی موقعیت یا دلبستگی مهمی را از دست می دهیم، مثلاً یکی از عزیزان مان فوت می کند، یک موقعیت شغلی را از دست می دهیم، طلاق و جدایی پیش می آید، یا آبرو و حیثیت مان به خطر می افتد.

• وقتی با استرس های متعدد و پشت سرهمی مواجه می شویم که نمی توانیم از پس آنها برآییم.

• وقتی تغییر مهمی در زندگی ما (منفی یا مثبت پیش بیاید.

در این جا باید به نکته ی مهمی اشاره کرد و آن این است که هر فرد براساس تجربه های قبلی، زمینه ی شخصیتی، خانوادگی و اجتماعی اش ممکن است نسبت به یک رویداد یا سلسله رویدادهایی خاص حساس باشد و آنچه به عنوان مثال در فرد الف استرس زا و مشکل محسوب می شود برای فرد ب نسبتاً عادی و قابل تحمل باشد.

4. الگوهای نادرست شناختی

در بعضی افراد شکست های مکرر، ناکامی ها و عدم توانایی در رسیدن به خواسته ها در طول زمان باعث ایجاد نگرشی منفی به خود، دیگران و آینده می شود و به بروز افسردگی می انجامد. این افراد اصطلاحاً دچار «افسردگی شناختی» هستند. بعداً خواهیم دید که روان پزشکان و روان شناسان با اصلاح الگوهای نادرست شناختی در بیمار افسرده به او کمک می کنند تا نگرشی مثبت و واقعی به توانایی های بالقوه ی خویش پیدا کند و بتواند بر افسردگی خود غلبه کند.

5. بیماری جسمی

گاهی نیز افسردگی در نتیجه ی یک بیماری جسمی و یا مصرف برخی داروهاست. به عنوان مثال در برخی از بیمارانی که دچار سکته ی مغزی، بیماری پارکینسون یا ام- اس می شوند، افسردگی دیده می شود که علت آن درگیری مستقیم برخی از مناطق مغزی است که با احساسات و عواطف سروکار دارند.

همچنین اعتیاد به مواد مخدر، داروهای محرک و الکل نیز می تواند افسردگی ایجاد کند.

6. زایمان

بیش از نیمی از خانم ها بلافاصله پس از زایمان دچار حالت هایی می شوند که به آن «غم مادری» می گویند. این عارضه به صورت بی حوصلگی، زودرنجی، به گریه افتادن و تحریک پذیری ظاهر می شود. این حالت ها زودگذر و موقتی هستند و در همه ی موارد خودبه خود بهبودی پیدا می کنند و به جز حمایت، دلداری و اطمینان دادن اطرافیان به ویژه همسر، نیاز به درمان خاصی ندارند.

اما درصد کمی از خانم ها به دنبال زایمان دچار افسردگی شدیدتری می شوند که به آن «افسردگی پس از زایمان» گفته می شود. در بیشتر موارد این نوع افسردگی از چند روز تا حداکثر ۶ ماه پس از زایمان بروز می کند (برخلاف «غم مادری» که زمان شروع آن بلافاصله پس از زایمان است). این نوع افسردگی با توجه به شدت آن و تأثیری که بر سلامت و بهداشت مادر و کودک می گذارد، از اهمیت خاصی برخوردار است و ضرورت دارد که هر چه سریع تر بیمار و خانواده ی او با روان پزشک، مشاوره و درمان را شروع کنند.

در موارد شدید «افسردگی پس از زایمان» گاهی درمان های جدی تری مثل بستری بیمار در بیمارستان و جدا کردن کودک از مادر لازم می شود. بعضی خانم ها در دوران یائسگی دچار افسردگی می شوند که علت آن هنوز مشخص نیست اما ممکن است به دلیل تغییرات هورمونی، یا برداشت و احساس فرد نسبت به این دوره ی مهم از زندگی باشد.

علائم افسردگی پس از زایمان نیز مشابه علائم سایر افسردگی هاست با این تفاوت که موضوع اصلی نگرانی و اشتغال خاطر بیمار، زایمان و نوزاد است. او ممکن است تصور کند که مادرِ توانایی برای تربیت آینده ی فرزندش نیست. و خود را در مقابل بزرگ کردن و پرورش نوزادش عاجز و درمانده بداند. مادر افسرده گاهی به طور مرضی و وسواسی نگران سلامتی نوزادش می شود و سعی می کند از او مراقبت بیش از حدی به عمل بیاورد. در مواردی نیز از نوزادش نفرت پیدا می کند و او را مسبب بدبختی و گرفتاری زندگی اش می داند و حاضر به پذیرش او و ایفای نقش مادری اش نیست.

افسردگی | علائم و نشانه های افسردگی |  علت افسردگی چیست؟ | نشانه های هشداردهنده و اولیه در افسردگی

 نشانه های هشداردهنده و اولیه در افسردگی

افسردگی ممکن است نهفته باشد و تا مدت ها تشخیص داده نشود. پس شناخت سریع و درمان آن، از عوارض مهم بیماری خواهد کاست.

افسردگی در افراد بالغ

• افت کارایی، بی میلی نسبت به کار و فعالیت های روزمره، مثلاً ممکن است یک دانشجو دچار افت تحصیلی و بی انگیزگی نسبت به درس شود یا خانم خانه داری به جای رسیدگی به امور منزل و خانواده ساعت ها در رختخواب بماند و به انجام فعالیت هایی که قبلاً برایش آسان و روزمره بوده است، تمایل نداشته باشد. در واقع بیمار حتی انجام دادن کارهای عادی روزانه را شاق و دور از توان می بیند.

• افزایش یا کاهش خواب.

• تغییر در تمایلات جنسی که معمولاً به صورت کاهش این تمایلات است.

شکایت از دردهای مبهم جسمی که محل آن ها متغیر است و به رغم بررسی های مختلف پزشکی، علت خاصی برای آنها پیدا نمی شود و به درمان های پزشکی هم پاسخ نمی دهند.

• تغییر در خلق و خو و رفتار فرد به شکل تمایل به گوشه گیری، صحبت از ناامیدی، حتی گاهی تحریک پذیری و عصبانیت.

 علائم هشداردهنده ی افسردگی در کودکان و نوجوانان ممکن است به راحتی بزرگسالان قابل تشخیص برای خود بیمار و والدین او نباشند.

کودک یا نوجوان مبتلا به افسردگی

• اغلب زود عصبانی می شود و از کوره در می رود. اتفاقات جزیی باعث می شود زود خشمگین و عصبانی شود. ممکن است زیاد دادوبیداد کند، فریاد بزند، غرغر، بداخلاقی یا بی قراری کند.

• ممکن است وسایل خانه یا اسباب بازی هایش را خراب کند.

• اعتماد به نفس اش کم می شود و جملاتی را از قبیل اینکه «من از خودم بدم می آید» یا «من احمق و به دردنخور هستم» به زبان می آورد.

• بیشتر اوقات احساس بی قراری، بی حوصلگی و خستگی می کند. عبارت «حوصله ام سر رفته، یک کاری بکنید» ممكن است ورد زبان یک کودک افسرده باشد.

• نسبت به کارهایی که قبلاً دوست داشت مثل گوش کردن به موسیقی یا تماشای تلویزیون، ورزش کردن، وقت گذرانی با دوستان و هم سن و سالان خود بی علاقه شود و دوست داشته باشد بیشتر اوقات خود را در تنهایی بگذراند.

• فراموشکار شود و در تمرکز، به خصوص نسبت به درس مشکل پیدا کند. برخلاف کودکی که مبتلا به بیش فعالی است، سروصدا یا اتفاقات محیطی حواس کودک افسرده را پرت نمی کند بلکه به نظر می رسد علت عدم توجه و دقت او غرق شدن در افکار و تخیلات خودش باشد. تمرکز و انجام دادن تکالیف و مشق های خانگی ممکن است برای یک کودک افسرده بسیار دشوار باشد.

• ممکن است همیشه خواب آلوده به نظر برسد. صبح ها برای رفتن به مدرسه به سختی از رختخواب کنده شود یا در شروع خواب اول شب مشکل پیدا کند. بسیاری از کودکان و نوجوانان افسرده نیمه شب از خواب بیدار می شوند و هر چه می کنند خوابشان نمی برد.

• اشتهایش را از دست می دهد، تکه تکه غذا می خورد یا برعکس خیلی پرخور می شود.

• نسبت به طرد و بی توجهی دیگران با شکستهای معمولی زندگی بسیار حساس می شود و زود قهر می کند.

• صحبت از مرگ و خودکشی می کند. مثلاً می گوید: «کاش زنده نبودم.»

• بی دلیل احساس گناه کرده خود را سرزنش می کند یا اعتقاد پیدا می کند که دیگر بچه ی خوب و به دردبخوری نیست. کودک افسرده ممکن است به خودش نیز صدمه بزند، مثلاً خودش را گاز بگیرد، سرش را به این طرف و آن طرف بکوبد یا اقدام به خودزنی کند.

• نسبت به تشویق یا تنبیه درباره ی انجام تکالیف درسی یا رعایت اصول اخلاقی و رفتاری بی توجه شود.

در افراد سالمند نیز علائم افسردگی ممکن است گمراه کننده و گول زننده باشند.

علائم افسردگی در فرد سالمند

• فراموشکار می شود. وسایلش را جایی می گذارد و بعد فراموش می کند که آنها را کجا گذاشته است. گاهی این فراموشکاری و حواس پرتی به حدی شدید می شود که اطرافیان تصور می کنند بیمارشان دچار بیماری آلزایمر یا زوال عقلی شده است.

• نسبت به سر و وضع، ظاهر و بهداشت خود بی توجه می شود.

• حساس و ایرادگیر می شود.

• مدام از بی توجهی دیگران نسبت به خود شکایت می کند.

• بیش از حد نگران سلامت جسمانی خود می شود و نسبت به کاهش طبیعی و وابسته به سن توانایی های خود اغراق می کند.

مهم ترین روش تشخیص افسردگی معاینه ی بیمار و مصاحبه با او توسط روان پزشک است. روان پزشک از این طریق علائم و نشانه های افسردگی را بررسی کرده و تشخیص می دهد که مشکلات بیمار ناشی از افسردگی است یا یک بیماری روانی یا جسمی دیگر. چرا که برخی از بیماری های روانی دیگر یا حتی بعضی بیماری های جسمانی ممکن است ابتدا خود را به شکل علائم افسردگی نشان دهند. البته ممکن است روان پزشک در این راه از برخی آزمون ها نیز استفاده کند. دسته ای از این آزمون ها نشان دهنده ی وجود احتمالی افسردگی در افرادند و گروهی دیگر از آزمون ها هم شدت افسردگی را نشان می دهند. باید توجه داشت که به دست آوردن نمره ای بالا در یک تست افسردگی لزوماً دلیل ابتلا فرد به بیماری افسردگی نیست و تفسیر نتایج این آزمون ها حتماً با پزشک خواهد بود.

 چه چیزی در فرد افسرده او را مستعد افسردگی کرده است؟

برای پاسخ به این سؤال باید به عوامل شخصیتی، روان شناختی و ارثی توجه کنیم. یعنی ممکن است ویژگی های شخصیتی فرد طوری باشد که سازگاری و تحمل او در برابر محیط کمتر بوده یا توقع زیادی از خود با محیط پیرامونش داشته باشد. اصولاً تحمل ناکامی و شکست برای برخی از افراد دشوار است که این مسئله مربوط می شود به تجربیات گذشته و نحوه ی رشد و شکل گیری شخصیت افراد. یعنی اینکه در گذشته شکست یا ناکامی را تجربه کرده اند یا خیر؟

کودکانی که در خانواده هایی بزرگ می شوند که بیش از حد از آنان مراقبت به عمل می آید و خانواده ها اجازه نمی دهند که آنها روی پای خود بایستند، سختی ها را تجربه کنند، همیشه همه نوع امکاناتی برایشان فراهم بوده و هیچ مانعی نیز در برابر خواسته هایشان شکل نگرفته است، با اولین شکست و ناکامی دچار افسردگی می گردند. همچنین خانواده هایی که اجازه ی ابراز وجود به کودکان نمی دهند و همیشه آنان را تحقیر کرده و به آنها سرکوفت می زنند، باعث می شوند که کودک با اولین و کوچک ترین عدم موفقیتی احساس کند که اطرافیان حق داشته اند و او به راستی فرد ناتوان و حقیری است. در حقیقت این دو نوع شیوهای تربیتی دو سر یک طیف هستند.

همان گونه که پیش از این گفته شد، عامل مهم دیگر در ایجاد افسردگی زمینه ی ارثی و بیولوژیک است. افرادی که دچار افسردگی می شوند واسطه های شیمیایی مغز آنها تفاوت هایی با بقیه ی افراد دارد.

افراد مستعد به افسردگی گاهی سابقه ی افسردگی در خانواده نیز دارند، یعنی زمینه های ژنتیکی در خانواده ی فرد وجود دارد.

برخی تصور می کنند رویدادهای ناگوار زندگی، مثل شکست در کنکور یا شکست در ازدواج و عشق باعث افسردگی در فرد شده است، ولی در حقیقت این اتفاقات علت اصلی افسردگی نیست و فرد باید زمینه هایی برای ابتلا به افسردگی داشته باشد تا با تجربه کردن چنین اتفاقاتی دچار افسردگی شود.

صدها هزار نفر هر ساله در کنکور قبول نمی شوند، ولی افسرده هم نمی شوند و تنها عده ی کمی هستند که پس از این عدم موفقیت افسردگی را تجربه می کنند.

در شرح حال بیماران افسرده بارها به این نکته برخورد می کنیم که در گذشته، یکی از بستگان نزدیک دچار یک بیماری روانی دیگر یا افسردگی بوده و به هر حال سابقه ی بیماری در خانواده ی فرد وجود دارد. بخش دیگر مربوط به عوامل محیطی و شخصیتی خود فرد است.

اگر افراد از نظر شخصیتی مقاوم باشند، در صورت روبه رو شدن با شکست یا عدم موفقیت های معمول زندگی دچار یک افسردگی واکنشی و گذرا می شوند که به تدریج تخفیف یافته و از بین می رود. در واقع هر انسانی اگر با فقدان مواجه شود و چیزی را از دست بدهد، خواه ناخواه افسرده می شود که این واکنشی طبیعی است و بیماری به حساب نمی آید. در این موارد فرد به فکر فرو می رود، اشکالاتش را با خود تجزیه و تحلیل می کند و دوباره از نو شروع می کند. ولی کسی که دچار بیماری افسردگی می شود افسردگی اش ماندگار می شود و حتی با رفع مشکل اولیه نیز از آن رها نمی شود.

مدت لازم برای تشخیص بیماری افسردگی در هر فرد متفاوت است، اما معمولاً برای تشخیص این بیماری باید طول بیماری بیش از ۲ هفته باشد. مثلاً اگر عزیزی را از دست دهیم معمولاً افسردگی و سوگواری برای او تا ۶ ماه طبیعی است و فرد عزادار ممکن است همه ی علائم افسردگی را هم داشته باشد اما حالت او بیماری نیست و درمان هم نمی خواهد. اما اگر بعد از ۶ ماه فرد هنوز علائم روزهای اول را داشته باشد، به احتمال زیاد دچار مشکل و بیماری شده است که به آن سوگ غیرطبیعی و مرضی گفته می شود.

اصولاً سازگاری با ناملایمات زندگی هم اکتسابی و هم ذاتی است. این سازگاری از مهارت های زندگی است. یعنی فرد آموخته باشد که چگونه در برابر ناکامی ها و مشکلات بایستد و با آنها برخورد کند. سازگاری بودن به این معناست که افراد آن را در محیط زندگی خود می آموزند. معمولاً دو دسته از افراد سازگاری کافی و توانایی حل مشکل را ندارند. دسته ی اول افرادی که همیشه دیگران مواظبشان بوده اند و به اصطلاح آب توی دلشان تکان نخورده است و دسته ی دوم افرادی که از آنها غفلت شده و آموزگار و الگوی مناسبی نداشته اند.

 منبع: افسردگی (راهنمای بیماران و خانواده ها - دکتر مجید صادقی)

  • منبع
  • حقوق نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید