افسردگی یکی از اختلالات خلقی است که با خلق افسرده، فقدان علاقه و لذت، خستگی پذیری فزاینده و کاهش فعالیت مشخص می شود.
اختلال افسردگی
افسردگی یک حالت خلقی شامل بیحوصلگی و گریز از فعالیت یا بیعلاقگی و بیمیلی است و میتواند بر روی افکار، رفتار، احساسات و خوشی و تندرستی یک فرد تأثیر بگذارد.
افرادی که دارای حالت افسردگی هستند، میتوانند احساس ناراحتی، اضطراب، پوچی، ناامیدی، درماندگی، بیارزشی، شرمساری یا بیقراری داشته باشند. ممکن است آنها اشتیاق خود در انجام فعالیتهایی که زمانی برایشان لذتبخش بوده از دست بدهند، نسبت به غذا بیمیل و کماشتها شوند، تمرکز خود را از دست بدهند، در به خاطر سپردن جزئیات و تصمیمگیری دچار مشکل شوند، در روابط خود به مشکل برخورد کنند و به خودکشی فکر کرده، قصد آن را داشته باشند و حتی خودکشی کنند. اختلال افسردگی همچنین ممکن است باعث بیخوابی، خواب بیش از حد، احساس خستگی و کوفتگی، مشکلات گوارشی، یا کاهش انرژی بدن شود.
افسردگی و انواع آن
در واقع افسردگی یک بیماری نیست و مجموعه ای از بیماری ها و اختلالات گوناگون و متفاوت است که وجه مشترک همه ی آنها خُلق افسرده است.
انواع مهم افسردگی عبارتند از:
1. افسردگی عمده یا اساسی
این نوع افسردگی شدید ترین شکل آن نیز محسوب می شود و بیمار اکثر علائمی را که در بخش پیشین به آنها اشاره شد تجربه می کند.
این گونه افسردگی ممکن است شدیداً عملکرد شغلی و اجتماعی فرد را مختل کند. به بعضی از انواع افسردگی عمده «افسردگی درون زا» نیز گفته می شود، چرا که در این موارد افسردگی خودجوش و بدون عامل ظاهری و بیرونی خاصی در بیمار ظاهر می شود.
بسیاری از موارد افسردگی سیر دوره ای دارند، به این معنی که بیمار در طول عمر خود بارها دچار حملات افسردگی می شود و حتی پس از بهبودی نیز احتمال عود بیماری وجود دارد. یک دوره افسردگی عمده معمولاً بین 6 ماه تا یک سال طول می کشد، اما همان گونه که گفته شد همیشه احتمال عود وجود دارد. حدود پانزده درصد از این بیماران نیز افسردگی شان دائمی و طولانی می شود.
2. افسرده خویی
این نوع افسردگی خفیف تر است اما سیر طولانی و دائمی دارد و بیمار به مدت حداقل 2 سال علائم افسردگی را با شدت کمتری از افسردگی عمده تجربه می کند. در حقیقت، بیمار همان علائم افسردگی عمده را با شدت خیلی کمتر و معمولاً برای مدت طولانی و شاید سال ها با خود دارد. کارهای روزمره ی زندگی اش به طور نسبی انجام می شود ولی عملکردش خیلی کامل نیست.
افراد افسرده خو افرادی هستند که همیشه نامیدند، نق می زنند، از همه چیز شکایت دارند و از روزگار گله مند هستند، همیشه احساس تنبلی می کنند و اطرافیان هم آنان را تنبل فرض می کنند در صورتی که تنبل نیستند و افراد افسرده ای هستند. یعنی شدت علائم افسردگی اساسی را ندارند. افسردگی اساسی یک شروع و زمان مشخصی دارد ولی افسرده خویی زمان مشخصی ندارد، خودِ بیماریا خانواده می گویند سال هاست این علائم با بیمار است که این در حقیقت افسردگی از نوع خفیف اما بسیار طولانی مدت است.
3. افسردگی واکنشی
این نوع افسردگی معمولاً به دنبال شرایط و رویدادهای ناخوشایند زندگی مانند از دست دادن عزیزان، طلاق، بیکاری و موارد مشابه آن اتفاق می افتد و در واقع افسردگی نوعی «واکنش» شدید، نابهنجار و طولانی نسبت به آن رویداد محسوب می شود، به نحوی که بیمار نمی تواند با حادثه ای که برایش اتفاق افتاده به خوبی کنار بیاید و با آن مقابله کند و در نتیجه دچار افسردگی می شود.
4. افسردگی خفیف و کوتاه مدت
این نوع افسردگی نه به شدت و مدت افسردگی های عمده هستند و نه مثل افسرده خویی ها طولانی مدت اند. این گونه از افسردگی ها ممکن است چند روز بیشتر طول نکشند و خودبه خود هم بهبود پیدا کنند، اما معمولاً عود می کنند و ممکن است بیمار مثلاً در طول یک ماه چندین دوره از این افسردگی ها را تجربه کند. گرچه این افسردگی ها خفيف و کوتاه مدت هستند، اما معمولاً بیمار، خانواده و حتی پزشکان آن ها را تشخیص نمی دهند و بیمار ممکن است سال ها از عوارض آن در رنج باشد. عوارضی هم چون دردهای جسمی، غیبت از کار، افت کارایی شغلی، تحصیلی و اجتماعی و بالاخره اعتیاد.
5. افسردگی ثانویه
این نوع افسردگی بر اثر یک بیماری جسمی و یا مصرف برخی داروها با مواد مخدر به وجود می آید. مثلاً افسردگی در بیماران مبتلا به پارکینسون یا ام- اس خیلی شایع است یا برخی داروها مثل دسته ای از داروهای ضد فشارخون و کورتون می توانند در فردی که به مدت طولانی از آنها استفاده می کند ایجاد افسردگی کنند. مصرف طولانی مدت یا قطع مصرف طولانی برخی مواد هم که به آنها اصطلاحاً «مواد محرک» گفته می شود، ممکن است باعث بروز افسردگی شود.
6. افسردگی دوقطبی
همه ی انواع افسردگی که گفته شد، افسردگی یک قطبی هستند، یعنی بیمار فقط افسردگی را تجربه می کند. نوع دیگری از افسردگی، افسردگی دوقطبی است. یعنی در طول یک دوره بیمار دچار افسردگی است، سپس بهبودی پیدا می کند و در دوره های دیگر دچار حالات شیدایی و مانیا می شود و این درست برعکس افسردگی یک قطبی است. در افسردگی دوقطبی بیمار کم خواب می شود، فعالیتش افزایش پیدا می کند، اشتهایش زیاد می شود، احساس شادی و نشاط خیلی زیاد به او دست می دهد، پرتحرک می شود، احساس انرژی فراوان و قدرت زیاد می کند، احساس بزرگ، منشی و توانایی فوق العاده می کند. خیلی پرحرف می شود و مدام از این شاخه به آن شاخه می پرد، فعالیت بدنی اش زیاد می شود، کارهای بی احتیاط انجام می دهد، رانندگی های خیلی پرسرعت و خطرناک می کند، ممکن است که رفتارهای جنسی مهارگسیخته داشته باشد، تمایلات جنسی اش افزایش پیدا می کند، بی مهابا راجع به مسائل جنسی در جمع صحبت می کند و پرخاشگر و تحریک پذیر می شود. علائم مانیا و شیدایی دقیقاً برعکس علائم افسردگی است. افسردگی دوقطبی یعنی بیمار یک قطب افسردگی و یک قطب شیدایی دارد. این دوره ها پیوسته تکرار می شوند و در فواصلش ممکن است بیمار حالت عادی داشته باشد و بین این دو حالت مدام وضعیتش تغییر کند. این نوع افسردگی، درمانی کاملاً متفاوت دارد.
روان درمانی برای بیماران افسرده
روان درمانی نوعی درمان غیردارویی است که مبنای آن ارتباط کلامی و غیرکلامی بین بیمار و درمانگر است. در این روش بیمار به کمک درمانگر مکانیزم های روان شناختی ایجادِ افسردگی را در خود پیدا می کند.
این مکانیزم ها در هر فردی متفاوت است. با کمک درمانگر بیمار دلایلی را که منجر به افسردگی او شده است پیدا می کند و سعی می کند آنها را برطرف کند. یعنی اگر شخصیتی وسواسی و خشک دارد سعی می کند رفتار خود را اصلاح و تعدیل کند و مثلاً انعطاف پذیرتر شود. درمانگر یا کسی که به روان درمانی می پردازد ممکن است روان پزشک یا روان شناس بالینی باشد. معمولاً در همه ی انواع افسردگی استفاده از روان درمانی هم لازم می شود. مدت روان درمانی ممکن است کوتاه باشد یا در برخی موارد ماه ها طول بکشد.
در افسردگی های شدید، روان درمانی به تنهایی کافی نخواهد بود و استفاده از داروهای ضدافسردگی ضرورت می یابد. در افسردگی های واکنشی و خفیف تر شاید تنها استفاده از روان درمانی کافی باشد و به درمان دارویی نیاز نباشد، اما ترکیبی از این دو روش می تواند کمک زیادی به تمام بیماران افسرده بکند.
انواع روان درمانی عبارتند از:
• درمان شناختی - رفتاری (شناخت درمانی): این نوع درمان بهترین و مؤثرترین روش روان درمانی در افسردگی، حتی افسردگی های شدید است.
این روش بر تغییر نگرش بیمار نسبت به خود و اطرافش تأکید دارد. بیماران افسرده بر اساس تجربیات ناموفق و ناخوشایندی که در گذشته ی خود و از دوران کودکی داشته اند نگرشی منفی و سیاه و سفید پیدا کرده، در نتیجه همیشه خود را فردی نالایق می پندارند که دست به هر کاری بزنند با شکست روبه رو می شوند. آن ها همچنین محیط اطراف خود را تهدیدکننده و آینده را تاریک و بیهوده می بینند. درمانگر به بیمار کمک می کند تا ابتدا این احساسات و افکار منفی را شناسایی کند و سپس از طریق ثبت و بررسی آنها جایگزین ها و راه حل های مناسبی برایشان پیدا کند.
این نوع درمان معمولاً بین ۱۲ تا ۱۴ جلسه به طول می انجامد.
• روان درمانی تحلیلی: این روش بر تعارضات ذهنی و تحلیل احساسات و روابط بیمار با افراد مهمی که او در گذشته با آنان تعامل داشته تأکید دارد و از طریق حل این تعارضات به درمان افسردگی کمک می کند.
تفاوت روان درمانی تحلیلی با درمانِ شناختی- رفتاری (شناخت درمانی) در این است که درمان شناختی - رفتاری بیشتر روی مسائل و مشکلات فعلی بیمار تکیه دارد. یعنی روابط اجتماعی فعلی و افکاری که در زمان حاضر در ذهن بیمار وجود دارد، اما روان درمانی تحلیلی همان طور که از اسمش نیز پیداست بیشتر ریشه را در گذشته و تعارضات و درگیری های ذهنی دوران کودکی فرد می بیند یعنی از گذشته شروع می کند و به حال و زمان کنونی می رسد.
با توجه به نوع افسردگی معلوم می شود که از چه نوع روان درمانی باید برای درمان استفاده شود.
• روان درمانی حمایتی: هدف از این نوع درمان فراهم آوردن محیطی برای بیمار است که در آن بدون پیش داوری، افکار و اعمال وی از طریق راهنمایی، همدردی و حمایت مورد توجه قرار گیرد. این نوع روان درمانی از طریق اطمینان دادن به بیمار نسبت به بهبودی حتمی، پذیرش درمان های دارویی را بیشتر می کند و مانع قطع درمان و سرخوردگی و احساس ناامیدی در بیمار می شود.
• آموزش روش های حل مشکل: در این روش به بیمار آموزش داده می شود تا مشکلات خود را به بخش های کوچک تر و قابل حل تقسیم کند. سپس بیمار با کمک درمانگر مراحلی را که برای حل هرکدام از این بخش ها لازم است بررسی و اجرا می کند. یعنی مشکلات خود را پیدا می کند بعد راه حل های مختلفی را که برای حل آنها وجود دارد فهرست می کند. مثلاً «زندگی سخت است» یا «از شغلم راضی نیستم» یا «با شوهرم مشکل دارم» و بعد معلوم می کند که مثلاً از کارم راضی نیستم یا با شوهرم مشکل دارم یا زندگی سخت است یعنی چه؟ ابتدا مسئله را برای خود تعریف می کند و بعد راه حل آن را پیدا می کند. مثلاً اگر با کارش مشکل دارد راهش این است که شغلش را عوض کند. یعنی فرد راه حل های خیلی مشخصی برای هر کدام از مشکلات پیدا می کند و آن راه حل ها را عملاً به کار می بندد. اگر نتیجه داد که هیچ، اگر نه راه حل بعدی را امتحان می کند، یعنی به جای آن که به مشکل کلی فکر کند مشخص می کند که در چه زمینه هایی مشکل وجود دارد و برای هر کدام راه حل ساده ای پیدا می کند.
معمولاً در درمان افسردگی ها ترکیبی از دارودرمانی و روان درمانی مؤثرتر از هر یک به تنهایی است. در افسردگی های خیلی شدید اغلب دارودرمانی و روش های غیردارویی مثل الکتروشوک ارجح تر است. در افسردگی های خفیف مثل افسردگی های واکنشی هم ممکن است روان درمانی به تنهایی کافی باشد و نیاز به دارو نباشد. هر قدر شدت افسردگی بیشتر باشد استفاده از دارو لازم تر و ضروری تر است.
البته همه ی بیماران قابل روان درمانی نیستند. شرایطی که بیمار می تواند از روان درمانی استفاده کند:
1. باهوش باشد. باید هوش متوسط رو به بالا داشته باشد.
2. تحصیل کرده باشد.
3. بتواند حالت های روانی خود را توضیح دهد و به کلام دربیاورد.
4. قدرت کلام و بیان خوبی داشته باشد.
5. خود بیمار باید انگیزه و تمایل به روان درمانی داشته باشد.
درمان های دارویی اختلال افسردگی
خوشبختانه امروزه داروهای کم عارضه، متنوع و بسیار مؤثری برای درمان افسردگی در دسترس هستند. روان پزشک تصمیم می گیرد که چه نوع دارویی با چه مقدار مصرف برای بیمار مناسب تر است. چند گروه مهم از داروهایی که برای درمان افسردگی مورد استفاده قرار می گیرند عبارتند از:
1. داروهای مهارکننده باز جذب سروتونین، مهم ترین داروهای این گروه عبارتند از:
فلوکستین، سیتالوپرام، سرترالین، پاروگزتین، فلووگزامین
2. داروهای ضدافسردگی سه حلقه ای مانند:
ایمی پرامین، آمی تریپتیلین، نورتریپتیلین، کلومیپرامین، دزیپرامین
3. داروهای تثبیت کننده خلق مانند:
کربنات ليتيوم، والپروات سدیم، کاربامازپین
داروهای ضدافسردگی دیگری نیز در دسترس هستند که شاید تعدادشان از بیست مورد هم متجاوز باشد و روان پزشک ممکن است از آنها برای درمان افسردگی استفاده کند.
روان پزشک شما برای انتخاب داروی ضد افسردگی مناسب احتمالاً به این نکات توجه خواهد کرد:
• اگر قبلاً هم دچار افسردگی بوده و به یک داروی خاص پاسخ خوبی داده اید، همان دارو مجدداً برای شما بهترین انتخاب است.
• اگر هر کدام از بستگان شما مثل خواهر، برادر یا پدر یا مادر دچار افسردگی بوده است و یک داروی خاص برای او مناسب بوده ممکن است آن دارو برای شما هم مناسب باشد.
• انتخاب نوع دارو به وضعیت جسمی و سلامتی شما هم بستگی دارد. بنابراین اگر دچار بیماری خاصی مثل بیماری قند، ناراحتی کبدی یا کلیوی و قلبی باشید بعضی داروها برای شما مناسب ترند.
• روان پزشک هم چنین دارویی را انتخاب می کند که تجربه ی بیشتری نسبت به آن داشته باشد.
• قابل تهیه بودن و در دسترس بودن داروها هم مهم است. معمولاً اولین دارویی که روان پزشک انتخاب می کند دارویی است که به راحتی قابل تهیه و در دسترس بیمار بوده و هزینه ی زیادی هم به بیمار تحميل دارو نکند. معمولاً ۷۰-۸۰ درصد بیماران به همان داروی اول جواب میدهند. بنابراین در شروع درمان از روان پزشک خود نخواهید که داروی گران قیمتی برایتان تجویز کند که ممکن است تهیه ی آن هم به آسانی برایتان مقدور نباشد، چون معمولاً داروها به یک نسبت در درمان مؤثرند. البته اگر افسردگی شما به یک داروی تجویز شده جواب ندهد، پزشک نوع دارو را عوض می کند یا از ترکیبی از انواع داروها استفاده خواهد کرد.
• انتخاب دارو به علائم شما بستگی دارد. اگر افسردگی شما همراه با اضطراب و بی قراری، بی اشتهایی وکم خوابی باشد، دارویی مناسب تر است که اثر آرام بخش و خواب آور بیشتری داشته باشد و اگر شما پرخواب و پراشتها و کم تحرک باشید، دارویی برایتان تجویز می شود که حالت محرک بیشتری داشته باشد.
• بعضی داروهای ضد افسردگی با داروهایی که بیمار به خاطر بیماری های دیگر مصرف می کند تداخل دارند. بنابراین انتخاب دارو به داروهای دیگری هم که بیمار مصرف می کند بستگی دارد.
این که گفته می شود پس از مصرف دارو احساسات مصنوعی به وجود می آید، کاملاً اشتباه است، زیرا بیمار با درمان مناسب در واقع «به خود واقعی» خویش برمی گردد.
افسردگی یک بیماری است که بر فرد عارض می شود و فرد نباید آن را به همراه داشته و تحمل کند. بسیاری از بیماران پس از بهبودی از افسردگی در می یابند که چه افراد سازنده و مثبتی بوده اند و توانایی های جدیدی را در خود پیدا می کنند که پیش از این به آنها توجهی نداشته اند.
آنها همچنین در می یابند که باید در روابطشان با دیگران و اطرافیان نیز تجدیدنظر کنند و شیوه ی نوینی از زندگی را در پیش بگیرند. در حقیقت احساسات اصلی بیمار با درمان برمی گردد. بیماری که با درمان و دارو احساس نشاط می کند، احساساتش مصنوعی نیست بلکه واقعی است و این احساسات قبلی او یعنی افسردگی است که واقعی نبوده است.
عوارض داروهای ضد افسردگی
داروهای ضد افسردگی نیز مانند همه ی داروهای دیگر ممکن است دارای عوارضی باشند، اما مهم است که بدانیم عوارض این داروها معمولاً خفیف، گذرا و قابل تحمل هستند و بدن بیمار به تدریج به آنها عادت خواهد کرد، به نحوی که پس از یکی دو هفته قسمت اعظم این عوارض از بین خواهد رفت.
همه ی بیماران هم دچار همه ی این عوارض نخواهند شد و اصولاً عارضه ی خاصی را تجربه نخواهند کرد. پزشک معمولاً برای پیشگیری از بروز عوارض، دارو را با دوز کم شروع می کند و به تدریج مقدار آن را تا حد لزوم افزایش خواهد داد.
خواب آلودگی یا کاهش خواب، اشکال در دفع ادرار، تاری دید، یبوست یا اسهال، سرگیجه، خشکی دهان، احساس خستگی، لرزش، تپش قلب، تهوع، افزایش یا کاهش اشتها و وزن، همه از عوارض مصرف داروهای ضدافسردگی هستند.
گرچه در شروع درمان ممکن است بیمار از پیدایش این حالات ناراضی باشد و حتی تصمیم بگیرد که داروها را قطع کند، اما مجدداً تأکید می شود که همه ی بیماران دچار همه ی این عوارض نمی شوند و این عوارض به تدریج و در طول درمان از بین خواهند رفت و احساس بهبودی و نشاط جایگزین آن خواهد شد.
ضمناً، این داروها آرام بخش نیستند و اثرات اختصاصی و قوی بر درمان علائم بیماری افسردگی دارند. این داروها افراد سالم و غیرافسرده را هم بیش از حد «شاد» نمی کنند و نیز به هیچ وجه اعتیاد آور نیستند.
البته برخی از بیماران نیاز دارند که دارو را به مدت طولانی ادامه دهند و قطع دارو پس از مدتی کوتاه باعث برگشت بیماری آنها می شود. همان طور که قطع داروی ضد فشارخون یا داروی ضد دیابت باعث بالا رفتن فشار خون یا قند بیمار خواهد شد. این وضعیت را نمی توان «اعتیاد» نامید بلکه باید آن را «احتیاج» بیمار به درمان دانست.
گاهی بیمار طوری به دارو وابسته می شود که حس می کند حتی اگر دارو را در جیبش هم داشته باشد و آن را مصرف هم نکند، کمکش می کند. اما اینکه مصرف دارو تا چه مدت ادامه یابد، باید با نظر پزشک باشد.
همان طور که برخی بیماران با قطع دارو باعث بازگشت بیماری شان می شوند، بیمارانی هم هستند که وقتی به پزشک مراجعه می کنند و برای آنها دارو تجویز می شود، پس از بهبودی دیگر به پزشک مراجعه نمی کنند و سال ها دارو را ادامه می دهند، در حالی که ممکن است دیگر نیازی به دارو نداشته باشند.
بعضی بیماران هم ممکن است با احساس بهبودی دارو را قطع کنند که خود باعث عود بیماری می شود. همان طور که قطع زودرس دارو صحیح نیست، ادامه دادن آن هم به مدت طولانی و بدون نظر پزشک جایز نیست. بنابراین زمانی که پزشک تشخیص دهد بیمار دیگر نیاز به دارو ندارد، ضمن آموزش دادن به بیمار به تدریج دارو را قطع می کند. از آن جایی که علت عدم مراجعه بسیاری از بیماران یا قطع زودهنگام دارو این باور است که دارو اعتیاد آور است، مجدداً یادآوری می کنیم که داروهای ضدافسردگی به هیچ وجه اعتیاد آور نیستند.
الکتروشوک برای درمان افسردگی
الکتروشوک یک روش بسیار مؤثر و کم ضرر در درمان افسردگی است. در واقع الكتروشوک شبیه یک جراحی کوچک یا اندوسکوپی است که در آن پس از اینکه بیمار توسط متخصص بیهوشی و با استفاده از داروهای مناسب بی هوش می شود، جریان الکتریکی ضعیفی وارد مغز وی می شود. الکتروشوک را می توان حتی به صورت سرپایی نیز تجویز کرد به نحوی که بیمار پس از چند ساعت می تواند به خانه برگردد. اکثر بیمارانی که نیاز به الکتروشوک پیدا می کنند پس از ۶ تا ۱۲ جلسه که معمولاً به صورت یک روز در میان انجام می شود، بهبودی خود را به دست می آورند.
موارد مصرف الکتروشوک عبارتند از:
• در افسردگی های شدید که فرصت کافی برای شروع اثربخشی دارو یا روان درمانی وجود ندارد.
• در افسردگی هایی که با بی اشتهایی یا بی حرکتی شدید، افکار خودکشی یا هذیان و توهم توأم باشند.
• وقتی بیمار نتواند داروهای ضدافسردگی را تحمل کند یا وقتی که به آنها پاسخ ندهد.
• وقتی در گذشته هم افسردگی بیمار به الکتروشوک جواب داده باشد.
• در افسردگی توأم با افکار جدی خودکشی.
• در افسردگی شدید دوران بارداری.
معمولاً در سه ماهه ی اول بارداری نمی توان از دارو استفاده کرد و الکتروشوک بهترین درمان برای افسردگی های شدید در دوران بارداری است که خوشبختانه هیچ گونه عوارضی برای مادر و جنین به همراه ندارد.
گرچه نام الکتروشوک ممکن است برای بیماران و خانواده ها ناخوشایند باشد و خطرناک به نظر برسد اما تجربیات بالینی و پژوهش های علمی نشان می دهد این روش درمانی که در افسردگی های شدید خیلی سریع اثر می کند بسیار مؤثر و کم عارضه است و می تواند جان بیمار را نجات دهد.
الکتروشوک دردناک نیست چون مانند یک جراحی کوچک بیمار بیهوش می شود و هیچ دردی احساس نمی کند. پس از به هوش آمدن ممکن است احساس سردرد مختصری کند که با کمی استراحت برطرف می شود. معمولاً پزشک پیش از استفاده از الکتروشوک با بیمار و همراهان او صحبت می کند و آن ها از مفید بودن درمان آگاه می نماید. در برخی به موارد این روش به قدری مفید است که خانواده بیماران پس از عود بیماری از پزشک می خواهند که مجدداً از این روش استفاده کند. الکتروشوک نیز مانند همه ی درمان ها عوارض دارد اما این عوارض معمولاً جزیی است. و تاکنون دیده نشده است که به مغز آسیب برساند.
الکتروشوک نیز مانند هر درمان دیگر در صورت استفاده ی بجا و به موقع می تواند بسیار مفید باشد. مهم ترین عارضه ی الکتروشوک اختلالی گذرا و موقت در حافظه است که معمولاً پس از چند ماه خود به خود برطرف خواهد شد.
بستری بیمار افسرده در بیمارستان
خوشبختانه در اکثر موارد افسردگی به صورت سرپایی قابل درمان است. اما بسیاری از بیماران افسرده در طول دوره ی بیماری ممکن است به فکر آسیب رساندن به خود بیفتند. خوشبختانه اکثر آنها به فکر خود عمل نمی کنند و اعتقادات مذهبی و علاقه به خانواده و بستگان مانع از اقدام آنها می شود. اما به هر حال خطر خودکشی در همه ی بیماران افسرده وجود دارد و نباید آن را دست کم گرفت. در مواردی پزشک معالج تصمیم می گیرد بیمار را در بیمارستان بستری کند. این موارد عبارتند از:
• افسردگی های شدید.
• افسردگی هایی که با خطر آسیب رسانی جدی بیمار به خود همراهند و بیمار تا بهبودی کامل به مراقبت مستمر و شبانه روزی نیاز دارد.
• افسردگی های مقاوم به درمان
• افسردگی هایی که با یک بیماری شدید جسمانی همراه هستند.
• بیمارانی که دچار افسردگی شدید باشند، یعنی احساس درماندگی و ناامیدی کرده هیچ راه حل دیگری برای مشکلشان تصور نکنند.
• بیمارانی که قبلاً سابقه ی آسیب رساندن به خود داشته اند.
• بیمارانی که علاوه بر افسردگی دچار بیماری های شدید و وخیم جسمی هم هستند.
• محدوده های سنی خاص مثل نوجوانان و سالمندان.
• افراد مجرد یا کسانی که همسرشان را از دست داده یا جدا شده اند.
• افرادی که ارتباط های اجتماعی زیادی ندارند و تنها زندگی می کنند.
• افرادی که دچار اعتیاد هستند.
بستری شدن به بیمار و خانواده ی او کمک می کند تا از شرایط پراسترس محیطی دور شوند و بتوانند به اصطلاح، خودشان را دوباره پیدا و جمع و جور کنند.
پیامدهای عدم درمان افسردگی
مهم ترین عوارض افسردگی درمان نشده، طولانی شدن بیماری، کاهش کیفیت زندگی و تداوم رنج بیمار است. به این معنا که بیمار از زندگی اش راضی نیست و از آن لذت نمی برد و روابط شغلی، زناشویی و روابط اجتماعی او دچار اختلال می شود.
در نوجوانان یکی از عوارض افسردگی درمان نشده، بزهکاری است. در دانش آموزان افت تحصیلی و در متأهلین طلاق و جدایی از عوارض افسردگی است. خیلی از اوقات بیماران افسرده برای این که خود را درمان کنند به توصیه ی دیگران از روش هایی استفاده می کنند که برای آنها مشکل ساز می شوند، مثل استفاده از انواع مشروبات الکلی، مواد مخدر، انرژی درمانی و هومیوپاتی که مبنای علمی و پزشکی ندارد.
استفاده از این روش ها نه تنها عوارضی مانند اعتیاد و آسیب های جسمانی را به همراه دارد بلکه باعث به تعویق افتادن درمان صحیح و به موقع بیمار می شود. بیمار افسرده ممکن است مدت ها دست به دامان انرژی درمانگرها، فالگیرها و رمال ها باشد که نه تنها کمکی به او نمی کنند بلکه علاوه بر تحمیل هزینه های مالی بیهوده، سبب مزمن شدن و عدم پاسخ کافی به درمان های اصلی بیماری می شوند.
عوامل محافظت کننده در برابر اقدام به خودکشی در بیماران افسرده
اعتقادات مذهبی، روابط قوی اجتماعی، حمایت خانواده و دوستان، تأهل، داشتن فرزند و داشتن شغل.
• اعتقادات مذهبی: افراد مذهبی هم ممکن است دچار افسردگی شوند و در این موارد تفاوتی با افراد غیرمذهبی ندارند، اما اهمیت مذهب اثر محافظت کننده ای است که در مقابل خودکشی دارد. دیده شده است که هر قدر اعتقادات مذهبی بیشتر باشد اقدام به خودکشی کمتر است. فکر خودکشی در هر فرد افسرده ای وجود دارد ولی خیلی از بیمارهای افسرده آن را گناه می دانند، تنها گناهی که نمی توان از آن توبه کرد. به همین علت اعتقادات مذهبی می تواند نقش مهارکننده و محافظت کننده داشته باشد. و این یکی از دلایل عمده ی پایین بودن آمار خودکشی در ایران و کشورهای مسلمان است.
• روابط قوی اجتماعی: هر قدر شبکه ی اجتماعی فرد قوی تر باشد و فرد احساس کند که تنها نیست و در خلأ به سر نمی برد، کمتر ممکن است دست به خودکشی بزند، اگر فرد احساس کند کسانی هستند که حرفش را گوش می دهند، مواظبش هستند و از او حمایت می کنند، به زندگی امیدوارتر می شود. زیرا منشأ خودکشی، احساس درماندگی و ناامیدی است. بنابراین اگر فرد روابط اجتماعی و خانوادگی خوب و دوستان متعددی داشته باشد، این ناامیدی کمرنگ تر می شود.
• خانواده و دوستان: هر قدر خانواده و دوستان از بیمار بیشتر حمایت کنند، بیمار کمتر به فکر خودکشی می افتد. خانواده باید از بیمار افسرده به صورت همه جانبه حمایت کند، یعنی باید از او مراقبت بکند، به حرف هایش گوش بدهد و فکر خودکشی را از او دور سازد. بنابراین حمایتی که خانواده، دوستان و اطرافیان از بیمار می کنند، نقش مهارکننده در مقابل خودکشی دارد.
• تأهل و داشتن فرزند: افکار خودکشی در مجردها بیشتر از متأهلين است. شخص متأهل وقتی به فکر خودکشی می افتد در نظر می آورد که همسر و فرزندانش بعد از او چه خواهند کرد و چه بر سرشان خواهد آمد. پس تأهل و داشتن فرزند یک عامل مهارکننده در برابر خودکشی است.
• شغل: بیکاری می تواند عامل خودکشی باشد. در افراد بیکار خودکشی خیلی شایع تر است. افرادی که شغل منظمی دارند احساس امنیت و امید به آینده در آنها ایجاد می شود.
منبع:
افسردگی (راهنمای بیماران و خانواده ها - دکتر مجید صادقی)
دیدگاه