امروز: پنج شنبه, ۰۹ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۱۷ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۲۸ مارس ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 275353
۲۳۱۰
۱
۰
نسخه چاپی

مائوتسه دونگ | مائوئیسم

مائوتسه دونگ | مائوئیسم

مائـــو تسه‌دونگ رهبر انقلاب کمونیستی در چین می باشد که نظریه انقلابی خویش برای چین را بر اساس برداشتی بومی از مارکسیسم - لنینیسم قرار داد.

مائـــو تسه‌دونگ و مارکسیسم

مائـــو تسه‌دونگ  دهقـــان زاده ای بـــود کـــه از قضـــا در میان انقلاب ها و حوادث بـــزرگ در چین زیســـت. 14 ســـال بیشتر نداشت که در ســـال 1911 در انقلاب  »شـــین های« به رهبری سون یات سن، علیه خاندان پادشـــاهی چینگ (منچو) پیوســـت و در قامت «ارتش ملی گرایان»  توانســـت ســـلطنت را ســـرنگون کنـــد و بـــه 4000 ســـال امپراتـــوری چیـــن پایان دهـــد. هرچند کـــه مائو حکومت جمهـــوری چیـــن را تجربـــه کـــرد، این حکومت پایـــداری چندانی نداشـــت.

چین تا اواخر دهـــه 20 میلادی صحنه درگیری هـــای فراوانی بـــود. اما به نظر می رســـد آنچه زمینه های شـــکل گیری «مائو تســـه تونگ « از یک دهقان زاده به یک رهبر انقلابی را فراهم آورد، حضور او در براندازی ســـلطنت نبـــود. مائو

در ســـال 1919 به عنوان دســـتیار کتابدار در دانشگاه پکن مشـــغول کار شـــد. همین حضور باعث شـــد او بـــه طـــرز دیوانه واری مشـــغول مطالعه شـــود و زمینه های شـــکل گیری ایده های مارکسیســـتی در او شـــکل گیرد.

علاقه او به مارکسیســـم و آشنایی با انقلاب کمونیســـتی در روســـیه آنچنان تاثیری در او گذاشـــته بود که وقتی در 1921 ،حزب کمونیست چین تاســـیس شـــد، مائو از اعضای حلقـــه اولیه آن بـــود. تاثیرگذاری عجیب حزب کمونیســـت و به طور کلی این اندیشـــه در جهـــان، در چین هم تاثیر خود را گذاشـــت. مائو به زودی در حزب کمونیست قدرت گرفـــت و تئوری هـــای خـــود را مطرح کرد.

مائوئیسم

مائو و انقلاب دهقانی در چین

اندیشه های مائوتسه تونگ (1976-1893) رهبر انقلاب کمونیستی چین، درباره استراتژی جنگ انقلابی و سازگار کردن مارکسیسم – لنینیسم با اوضاع چین است.

آنچه مائوتسه تونگ و کمونیست های چین، بویژه بر روش انقلاب کمونیستی افزودند، یکی انتقال کانون مبارزه از شهرها و روستاها و دیگر از کارگران شهری به دهقانان است.

درحالـــی که بحث پیرامون طبقه کارگر در شـــوروی هر روز جدی تـــر از پیش به کار گرفته می شـــد، در چین مائو محصول مطالعـــات پردامنه خویش را در قالـــب طبقه دهقان عرضه کـــرد.

او معتقد بود: «در کشـــورهای آســـیایی، به علت عدم توسعه صنعتی، طبقـــه کارگـــر آن انـــدازه وســـیع نبود کـــه توان صورت دادن انقلاب کمونیســـتی را داشـــته باشد.  در کشـــورهای آســـیایی، به ویـــژه در چیـــن، برای ایجـــاد یک انقلاب تودهای مارکسیســـتی باید روی دهقانان حســـاب کرد.« اما مائو برخلاف بسیاری از نظریه پـــردازان تلاش کرد نظریه خویش را به شـــکل عملی انجام دهد

مائو، با دیدگاه های خاص کمونیستی اش، به دنبال راهی برای بومی کردن این اندیشه و تطبیق آن با ساختار کشور پرجمعیت چین می گشت؛ رویکرد او در این مسیر، استفاده از روش آزمون و خطا بود؛ هر چند که به قیمت جان میلیون ها چینی به انجام برسد.

مائوئیسم در چین

سیاست های مائوئیسم در چین

در اواسط دهه 1940 ،كمونيست ها به رهبری مائو تسه تونگ توانستند ضربه های اساسی بـه ارتش ژاپن زده و در نهايت آنا ن را از خاك چين بيرون برانند. بدين ترتيب، كمونيسـت هـا طـی مقابلـه بـا دشـمن خـارجی و ملـی گرايـان فاسـد داخلـی، توانسـتند حمايـت مردمـی و مشــروعيت لازم را كســب و در ســال 1949 دولــت كمونيســتی جمهــوری خلــق چــين را پايه گذاری كنند. آنان با ايجاد يك اقتصاد متمركز و برنامه ريزی شده دولتی، تلاش زيادی برای پويا كردن اقتصاد ملی و بهبود وضع اقتصادی ده ها ميليون نفـر از مـردم ، كـه حتـی از حداقل های زندگی هم محروم بودند، انجام دادند.

از لحاظ سياسی هم چين پس از انقلاب، براساس انديشه هـای انقلابـی مائو هدايت می شد و رهبـری كاريزماتيـك مـائو در اداره ايـن كشـور نقـش كـاملی داشـت.

انديشه های ايدئولوژيك مائو، سياست چين را به طور كامل تحت سيطره خود داشت. وی بـــرای کمونیسمی کـه در چین ترویج می شد، یک محور اصلی قائل بود؛ محوری که از سه کلمه تشکیل میشد: مائو تسه تونگ!

او به عنوان رهبر حزب کمونیست، در واقع دیکتاتوری شبیه استالین بود؛ مردی عاری از عواطف انسانی که آدم هـا را به شکل ابزار می دید و برایش فرقی نمی کرد که فرجام آنها چه می ُ شود. در «کل» مد نظر مائو، «جزء» محلی از اعــراب نداشت. او مـردم را بنده و عبد می خواست؛ آن ها نباید به کسی غیر او تمکین کنند؛ مائو خدای آن ها بود؛ جای آن ها فکر مـی کـرد، دستور مـــی داد، حرف مـــی زد و حتی بـــرای جزئی ترین چیزهای زنـدگـی شـان تصمیم می گرفت.

در سیاست داخلی، مائوئیسم ویژگی های خود را در نوآوری های سیاسی و اجتماعی خاص، که هدف آنها دگرگون کردنِ جامعه سنتی چین از ریشه بود، نشان داد، که مهمترین آنها اصلاح زمینداری و جمعی کردن کشاورزی و برنامه ی جهش بزرگ به پیش و انقلاب فرهنگی بود.

مائوئیسم به نوبه خود بازنگرشی است در مارکسیسم – لنینیسم برای کاربستِ آن به عنوان ایدئولوژی انقلابی در کشوری که پرولتاریای صنعتی در آن کمابیش ناچیز بوده و تنها نیروی بالقوه انقلابی آن توده های تهیدست دهقانانند.

از این رو، مائوئیسم خود را به عنوان روش انقلابی الگویی درخورتر و کاراتر از الگوی انقلاب روسیه برای جهان سوم می داند، اساسا در بخشبندی جهان به سه اردوگاه (امپریالیسم، سوسیال امپریالیسم و جهان سوم) خود را سلاح انقلابیِ توده های ملتهای استعمارزده در برابر دو ابرقدرت می شناسد.

چین در فردای بعد از انقلاب، در پي احساس خطر زيادی كه از جانب ايالات متحده می كرد، به سمت اتحاد جماهير شوروی رفت و سعي كرد در سايه اتكا به شـوروی  به پيشرفت برسد. بعد از ايجاد تغييرات در اواخردهه 1950 در رفتار شوروی مائو تصمیم گرفت از شوروی فاصله گرفته و بيشتر سعی كنـد روی پـای خـود بايسـتد . ايـن كشـور در اوايل دهه 1960 بـر اسـاس نظريـه هـای مـائو سـعی در خودكفـايی داشـت كـه ايـن امـر بـا مخالفت هايی در حزب كمونيست مواجه شد.

لذا مائو سعی كرد با اجرای انقلاب فرهنگـی در سال 1966 به تصفيه عناصر مخالف از حزب بپردازد. بـر همـين اسـاس، چـين بـه سياسـت انزواطلبـی در محـيط بـين المللـی روی آورد و نمايندگی های سياسی اش را در اكثر كشورها تعطيل كرد . در مورد فعاليت های انقلابی هم، مسئولان چينی فقط به حمايت زبانی بسـنده مـی كردنـد و كـار عملـی در ايـن زمينـه انجـام نمی دادند . اين سياست هم نتيجه های مورد نظر را به دنبال نداشـت.

بـا بـدتر شـدن وضـعيت اقتصادی و سياسی در چين و به وجود آمدن تهديد جدی شـوروی در كنـار مرزهـا، چـين بالاجبار به سمت ايالات متحده سوق يافت. از اين زمان، ما شاهديم كـه سياسـت تعامـل بـا جامعه جهانی شروع می شود.

به طرز حيرت انگيزی در طول مدت بيسـت و هفت سال حكومت مائو در اين كشور، طيف گسترده ای از نظريه هـاي مختلـف و متنـاقض در عرصه سياست های اقتصادی و سياسی در داخل و خارج به اجرا گذاشته شـد.

ايـن طـرز عمل سعی و خطا، آثار فاجعه باری بر جای گذاشت. زيرا بعضی از اين سياست ها با شكست كامل مواجه شدند. به طوری كه در سال 1981 ،حزب كمونيست طی قطعنامه ای بـا عنـوان مسائل ويژه درباره تاريخ حزب كمونيست از زمان بنيان گذاری جمهوري خلق چـين، مـائو را به عنوان رهبر انقلاب مورد تمجيد قرار دادند ، اما در جايگاه رئـيس دولـت، او را فـردی خطاكار دانستند. زيرا مائو در سال هـای پايـانی دهـه 1950 بـا انجـام سياست های داخلی و خارجی اش مرتكب اشتباه های پی در پی و پرهزينه ای شده بود.

روند توسعه چین از 1976 | علیرضا کوهکن | ره آورد سیاسی | شماره 20 | تابستان 1387

روزنامه خراسان | اسفند 1398

رونامه فرهیختگان | دی 1395

  • منبع
  • حقوق نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید