امروز: سه شنبه, ۰۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ برابر با ۱۳ شوّال ۱۴۴۵ قمری و ۲۳ آوریل ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 271367
۹۳۵
۱
۰
نسخه چاپی
100 کلید موفقیت در کار

100 کلید موفقیت در کار (26)

اهمیتی ندارد که کجا هستید و چه کار می کنید، وارد شدن در شناخت الگوهای رفتاری می تواند با حذف بسیاری از تضادهای متقابل غیرضروری، به کاهش تنش در زندگی تان کمک کند. همچنین باعث می شود در مقابل روند "اتفاقات" کمتر متعجب شوید و روشن بینی خود را حفظ کنید. وقتی می آموزید که الگوهای رفتاری را بشناسید، قادر خواهید بود مشکلات را قبل از آنکه از کنترل شما خارج شوند، بیابید. بعضی مشاجرات را در نطفه خفه کنید و از جنگ و ستیزهایی که در غیر این صورت شاید خود را آشکار می کردند، اجتناب ورزید.

 100 کلید موفقیت در کار (26)

پایگاه خبری حقوق نیوز

نکات مهم برای موفقیت در کار

الگوهای رفتاری را بشناسید

اگر به کسانی که با شما کار می کنند نگاهی دقیق بیندازید، احتمالاً موافق خواهید بود که من و شما نیز به تکرار الگوها و بازتاباندن عادات داریم. به عبارت دیگر، تمایل داریم در مواردی یکسان، دچار آشفتگی شویم، بر اثر یک سلسه امور همیشگی از کوره در برویم، درباره ی حقایقی یکسان بحث کنیم و در قبال انواع الگوهای معین رفتاری، تدافعی باشیم. در واقع، برای اکثر ما، واکنش های ما در قبال زندگی بخصوص تنش، تقریباً قابل پیش بینی هستند.

در این مورد، خیلی مفید است که یادداشتی دقیق از افرادی که با آنان کار می کنید، تهیه کنید و هر الگوی منفی یا مخرب رفتاری را که احتمال دارد تکرار شود، بشناسید. مثلاً شاید متوجه شوید که اگر یکی از اعضای گروه را زیر سؤال ببرید یا با او مقابله کنید، حالت تدافعی به خود می گیرد و تمایل به بحث پیدا می کند. این بدان معنا نیست که مقابله کردن با او هیچ وقت مناسب نیست؛ قطعاً بعضی اوقات این کار لازم است. منظور این است که وقتی تقریباً مطمئن شوید که اگر درگیر بعضی تقابل ها شوید، چه خواهد شد، ممکن است متقاعد شوید ارزش درگیری را ندارد. به این گونه، می توانید از تعارضات غیرضروری اجتناب کنید و وقت و انرژی خود را صرف موارد مؤثرتر کنید. البته برای آنکه قادر به انجام چنین کاری شوید، باید نگاهی صادقانه به الگوهای رفتاری خود بیندازید. شاید شما هستید که بعضی از مشاجرات را آغاز می کنید، یا مایل به شرکت در این گونه مشاجرات هستید.

احتمال دارد کسی در اداره تان باشد که در به اتمام رساندن یک پروژه واقعاً ناتوان باشد. او همیشه یکی دو روز تأخیر دارد. همیشه عذرهای عالی و بظاهر موجه می آورد، و با وجود این نتیجه همیشه یکسان است. به هر حال کارش را با تأخیر به اتمام می رساند. وقتی از این الگو مطلع باشید و مطمئن هستید چنین می شود، شاید بتوانید خوددار باشید، یا دست کم کمتر مستأصل شوید. می توانید تلاش کنید که در پروژه هایی که زمان پایان آن امری حساس است، با او وارد همکاری نشوید. اگر نمی شود از همکاری با او پرهیز کرد، می توانید سعی کنید زمانی اضافه را به این کار اختصاص دهید یا با توجه به اتفاقی که قرار است بیفتد، زودتر دست به کار شوید و در بدترین شکل ماجرا، چون از قبل می دانید که چه خواهد شد، احتمالاً از تأخیر او کمتر دچار تنش می شوید.

شاید کسی دیگر که با او کار می کنید، هنگامی که احساس کند مورد انتقاد واقع شده، به جدل بپردازد. اگر این الگوی خاص رفتاری را بشناسید، شاید پیش از نصیحت کردن از روی عادت که احتمال دارد آن را انتقاد بپندارد، بیشتر فکر کنید. از سوی دیگر، اگر انتقاد یا نصیحت کردن ضروری و مقتضی است، در آن صورت قضیه کاملاً فرق خواهد کرد. منظور من انواع روزمره و عادت ابراز نظر است که منجر به احساسات ناگوار و تعارضات غیرضروری می گردد.

اگر دوست یا همکار شما عاشق غیبت کردن است، با شناخت این الگوی رفتاری می توانید از مقدار زیادی از غصه های بالقوه پرهیز کنید و مانع شروع شایعات شوید. شما پی خواهید برد که اگر ماجرایی را با او در میان بگذارید، آن را با دیگران در میان خواهد گذاشت. مهم نیست که از او بخواهید به کسی نگوید - یا او قول دهد که چنین نکند - یا اصلاً این امر مطرح نیست که نیت های او پاک و خالص باشد یا نباشد. این بدان معنا نیست که او شخص بدی است، بلکه فقط بدین معناست که الگوی او این است و نمی تواند جلوی خود را در غیبت کردن، بگیرد. اگر این الگو را بشناسید، امتیاز قابل توجهی به دست آورده اید. شما می توانید وقتی با او هستید دندان روی جگر بگذارید و اسرارتان را بیان نکنید، مگر آنکه برایتان اصلاً اهمیتی نداشته باشد آن را با دیگران در میان بگذارد. و اگر تصمیم گرفتید به او چیزی بگویید، هنگامی که دیگران به راز شما پی بردند، ناراحت نمی شوید. این امر قابل پیش بینی بود. این جزیی از این الگوست.

می توانم همین طور ادامه دهم. شخص پست تقریباً همیشه پست است. فرد حسود دائماً حسود است. کسی دیگر که زحمت دیگران را به حساب خودش می گذارد، هر وقت فرصتی پیدا شود به این کار مبادرت می کند. شخصی متقلب هر زمان که متناسب نیازهایش به نظر برسد تمایل به تقلب دارد. شخصی که خیلی حساس است، صرف نظر از اینکه چقدر تلاش می کنید با او ملایم رفتار کنید، احتمالاً احساس می کند مورد انتقاد قرار گرفته است. فردی که همیشه تأخیر دارد، احتمالاً حتی اگر از او بخواهید که دیر نرسد، باز هم به روال قبل خود ادامه خواهد داد و قس على هذا. بمحض متوجه الگو شدن، حالا هر چه که باشد، پروراندن آن مقداری حالت خودتخریبی دارد.

اما و با شناخت الگوهای رفتاری، اداره ی امور را به دست می گیرید. این نوع خرد متفکرانه امکان انتخابی بهتر را می دهد که چه بگویید و چه نگویید، با چه کسی وقت خود را بگذرانید و از چه کسی دوری کنید. به شما در تصمیم گیری در این مورد که با افرادی معین " به جاهایی معین نروید "، کمک می کند. با آغاز آن از امروز، نگاهی دقیق به الگوهای رفتاری محل کار خود بیندازید. بزودی کم تنش تر خواهید شد.

این واقعیت را بپذیرید که گهگاهی روزی واقعاً بد هم خواهید داشت

اخیراً، یکی از آن روزهای بد را پشت سر گذاشتم که امروز، کاملاً مضحک به نظر می رسد. به نظر می رسید که هر چه می توانست خراب شود، خراب شد. تعدادی از موارد مهم آن را در اینجا آورده ام: از من خواسته شد برای سخنرانی در حضور جمعی کثیر به یک ایالت دیگر پرواز کنم. صادقانه بگویم، واقعاً دلم نمی خواست بروم، چون تازه از چندین سفر به خانه برگشته بودم و دلم برای خانواده ام خیلی تنگ شده بود. خسته بودم و از سفرهای هوایی طولانی دچار بی خوابی و ناراحتی شده و کلی از کارهایم عقب مانده بودم. با وجود برنامه هایی که داشتم، ناشرم به من گفت که این برنامه ای مهم است و اگر حضور پیدا کنم واقعاً از من متشکر می شوند، بنابراین با رفتن موافقت کردم.

در راه فرودگاه، در یکی از بدترین راه بندان هایی که در عمرم دیده بودم، گیر افتادم؛ یک مسیر ۴۵ دقیقه ای را در بیش از دو ساعت طی کردیم. مشکل را با ریختن قهوه روی تمام پیراهنم وخیم تر کردم.

وقتی به فرودگاه رسیدم، پرواز تأخیر داشت و صندلی من به شخصی دیگر داده شده بود، در نتیجه من در جای تنگ صندلی های وسط قرار گرفتم. این برای من دشوار بود، زیرا نه تنها بلندقد هستم و از جای تنگ می ترسم، بلکه در پروازها مقدار زیادی از کارهای نوشتنی ام را انجام می دهم (در حقیقت، من همین سطور را دارم در مسیر میامی به سانفرانسیسکو می نویسم.) به دلیل تأخیر پرواز، پرواز تعیین شده از شیکاگو به مقصد بعدی را از دست دادم و مجبور شدم ساعت ها انتظار بکشم تا سوار آخرین پرواز شب شوم. در حال مطالعه در فرودگاه شیکاگو، پای خانمی به چمدان شخصی گیر کرد و او نوشیدنی نوچش را صاف توی کیف کارم که باز بود، ریخت. و در حال عذرخواهی بقیه ی آن را روی کتابم خالی کرد! یادداشت های سخنرانی ام، نظریاتم درباره ی این کتاب، و بلیت های پرواز، قبض ها، عکس های بچه هایم و بسیاری دیگر از چیزها، بکلی خراب شد.

عاقبت هنگامی که به مقصد رسیدم از پا افتاده بودم، ولی به روال عادی زمانی "بیدار شدن" بود. بنابراین بدون خوابیدن، دوش گرفتم و پایین رفتم. طبق برنامه می بایست در زمانی معین شخصی را که قرار بود به دنبالم بیاید در سالن انتظار هتل ملاقات می کردم، ولی او پیدایش نشد! من به مرکز گردهمایی که قرار بود آنجا سخنرانی کنم، تلفن کردم و به من اطلاع دادند که به دلیل بعضی مسائل امنیتی عجیب و غریبی که فقط خودشان از آن سردر می آوردند، نمی گذاشتند بدون همراهم وارد شوم. یک بار دیگر به من گفتند همانجا که هستم بمانم و منتظر شوم کسی بیاید مرا ببرد. احتمالاً دیگر حدس زده اید که من آن سخنرانی را از دست دادم. اساس، من ۲۰۰۰ نفر را که در انتظار سخنرانی ام بودند "قال " گذاشتم.

معلوم بود یکی از آن روزها" است.

به عنوان یک مورد، این اتفاقات واقعاً تقصیر کسی نبود؛ فقط کمدی اشتباهات، بدبیاری، و ارتباطات ضعیف بود.

فاجعه، درست است؟ یک وضعیت اضطراری؟ زمان دستپاچگی؟ نه چندان. نگرش من به این واقعه چنین است: چرا باید از بقیه ی نوع بشر مستثنی باشم؟ بگذارید قبول کنیم. همه ی ما گهگاهی روزهایی واقعاً بد داریم. آن روز حتما نوبت من بوده. خیلی وقت بود چنین روز کاری را از سر نگذرانده بودم. در حقیقت، تا آن روز، هیچ وقت به هیچ دلیلی سخنرانی برنامه ریزی شده را از دست نداده بودم. به گمانم، این امری اجتناب ناپذیر بود.

این طرز تلقی نابخردانه، بی احساس و بی اهمیت پندار نیست. برعکس، احتمالاً مانند شما، من نهایت سعی خود را می کنم که اغلب مواقع حتما بموقع برسم. خیلی به خود مغرورم که سابقه ای تقریباً عالی بدون لغو سخنرانی ها و قرار ملاقات ها دارم، و وقتی وارد می شوم، نهایت تلاشم را می کنم که درباره ی مسائل مربوط به شنوندگانم صحبت کنم. با وجود این، همه ی ما انسانیم. نمی دانم علاوه بر تلاش ۱۰۰٪ چه کار دیگری می تواند انجام شود. آیا شما چیزی را می دانید که من نمی دانم؟

من پی برده ام که پذیرش این حقیقت که گهگاهی چنین وضعی برای شما نیز پیش می آید، مفید است. ممکن است مورد سخنرانی در بین نباشد، ولی می تواند چیزی دیگر باشد. منظور این نیست که این را دوست داشته باشید: بلکه فقط اینکه با این حقیقت اجتناب ناپذیر زندگی آرام کنار بیایید. بدین طریق، به جای آنکه متعجب و درمانده شوید و حیرت زده شوید که چطور ممکن است این اتفاق برای من روی دهد"، می توانید بیاموزید که در مقابل این کابوس (امیدوارم) گاه و بیگاه کوتاه بیایید. وقتی در قلب خود جایی برای خطاهای انسانی و کلکهای طبیعت بگذارید، می توانید از حس شوخ طبعی خود برای زیاد جدی نگرفتن خود و نقش خودتان کمک گیرید، و از موقعیت بد، بهترین استفاده را ببرید. همچنین این کار به شما اجازه می دهد افرادی را که گهگاه اشتباهات بی غرضانه مرتکب شده اند و خودشان هم روزی بد داشته اند، ببخشید.

به عنوان موردی معمول، اگر به جای دستپاچه شدن، خونسردی خود را حفظ کنید، اکثر افراد دیگر نیز در چنین مواقعی، همین کار را خواهند کرد. در این مثال خاص، بقیه ی روزم را با تعداد زیادی از افراد حقیقتاً سرزنده و با استعداد گذراندم. ما توانستیم آن ملاقات را با امضا گرفتن از حاضران احیا کنیم. واضح است که ما انتظاری بهتر داشتیم، ولی با وجود این به بهترین نوع آن روز را گذراندیم، و کلی خندیدیم و خوش گذراندیم. به صرف آنکه ریچارد کارلسون بد آورده، دنیا از حرکت نمی ایستد.

شما می توانید چنین موقعیت ها (و بسیاری از موقعیت های دیگر) را به چشم موقعیت هایی ناگوار و مستأصل کننده بنگرید، و یا می توانید به دنبال روشنی در پس تیرگی باشید. و حتی اگر نمی توانید روشنی را بیابید، دست کم می توانید به خود و کار روزگار بخندید و به بهترین نوع با آن مواجه شوید. پیشنهاد من ساده است: این حقیقت را بپذیرید که گهگاهی شما روزی واقعاً بد پیش روی خواهید داشت. خوب، تازه چه خبر؟

 

بیشتر بخوانید:

مذاکره

100 کلید موفقیت در کار (قسمت های دیگر)

 

 

تهیه کننده: محمدی

منبع: 100 کلید موفقیت در کار - ریچارد کارلسون

پایگاه خبری حقوق نیوز - گزیده کتاب

 

    دیدگاه

    شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



    کد امنیتی کد جدید