آنارشیسم
آنارشیسم از لغت یونانی آنارخیا به معنای عدم حکومت گرفته شده است. در زبان تئوری سیاسی مقصود از آنارشیسم، فلسفه ای است که قدرت سیاسی را به هر شکلی که باشد نامطلوب می شمارد و در واقع افراطی ترین شاخه فردگرایی است. هسته اصلی و مرکزی آنارشیسم دشمنی با دولت است ولی در عین حال هر نوع قدرت سازمان یافته ی اجتماعی و دینی را نیز محکوم می کند.
آنارشیسم فلسفه اجتماعی و آموزه سیاسیای است که مبتنی بر ارجگذاری به آزادی فرد بوده است و با عقاید آزادیخواهانه و پیشرو پیوستگی دارد.
در اندیشه آنارشیستی نفی هر گونه اقتدار زورمندانهای که انسانها بر یکدیگر اعمال میکنند ضروری است.
آنارشیسم در زبان سیاسی به معنای نظامی اجتماعی و سیاسی بدون دولت، یا به طور کلی جامعهای فاقد هر گونه ساختار طبقاتی یا حکومتی، است.
آنارشیسم، برخلاف باور عمومی، خواهان «هرجومرج» و جامعه «بدون نظم» نیست، بلکه همکاری داوطلبانه را درست میداند که بهترین شکل آن ایجاد گروههای خودمختار است.
طبق این عقیده، نظام اقتصادی نیز در جامعهای آزاد و بدون اجبار یک قدرت سازمانیافته بهتر خواهد شد و گروههای داوطلب میتوانند بهتر از دولتهای کنونی از پس وظایف آن برآیند.
پیر ژوزف پرودون در اواسط قرن نوزدهم در فرانسه اولین فیلسوف سیاسیای بود که خود را آنارشیست نامید و آنارشیسم به شکل یک جنبش اجتماعی با کتاب «مالکیت چیست» او آغاز شد.
آنارشیسم قوانین دولتها را سرچشمه تعرض و منشأ شر اجتماعی تلقی می کند و به همین دلیل خواستار از میان رفتن همه دولتها به معنای امروزی آنها است و به جای آن هوادار همکاری داوطلبانه می باشد. باید توجه داشت که آنارشیسم برخلاف آنچه که متداول است، هرج و مرج طلب نیست و جامعه ای بدون نظم آرزو نمی کند، بلکه به نظامی می اندیشد که نتیجه ی همکاری آزادانه افراد باشد که بهترین شکل آن ایجاد گروه های خودمختار است، زیرا آنارشیست ها عقیده دارند که انسان ذاتاً اجتماعی است.
فلسفه ی آنارشیسم بین سالهای 1930 تا 1960 بویژه توسط دانشجویان در شورش های اواخر دهه ی 60 در کشورهای سرمایه داری دوباره احیا و تقریباً یک پدیده ی روزمره شده بود و این فلسفه به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی – اجتماعی متجلی گردید.
آنارشیست ها با سر پیچی از قوانین، دولتها را به مبارزه می طلبند و سعی می کنند قوانین را بی اعتبار سازند. از آنجا که آنارشیست ها شدیداً ضد دولت هستند، در نتیجه طرفدار انقلاب برای واژگون ساختن دولتها می باشند و عقیده دارند چنانچه در آزادی فرد، جامعه و دولت بر او مسلط نباشد، باعث پیدایش انسانهای چند بعدی شده و نیازهای جامعه بوسیله افراد که بطور داوطلبانه بکار مورد علاقه خود می پردازند، برطرف خواهد شد. بدین ترتیب اصولاً کار نوعی تفریح تلقی خواهد شد.
آنارشیست ها عقیده دارند که انسان اصولاً یک موجود نیک سرشت بوده و این سرشت بر اثر زور و اجبار دولتها مسخ شده است و پس از رفع زور و فشار، آنان دوباره انسانیت خود را باز خواهند یافت.
آنارشیسم به عنوان یک سیستم سیاسی-اجتماعی در حقیقت سه ویژگی بارز دارد:
1- نبود دستگاه دولتی یا هر نهادی که بتواند یا بخواهد بر انسانها چیره شود.
2- برابری و مساوات به مفهوم واقعی کلمه بین افراد جامعه
3- نبود مالکیت خصوصی.
ریشه های فلسفی آنارشیسم
شاید بتوانیم جان لاک انگلیسی را، به یک معنا، بنیانگذار آنارشیسم پنهان در فرهنگ سیاسی مدرن بدانیم. ریشه این ایده را می توان در کتاب غیرسیاسی جان لاک یعنی در جستار درباره فهم انسانی که مطالعه آن در بین عالمان سیاست و اجتماع رواج چندانی نداشته است، ردیابی کرد. جستار درباره فهم انسانی گرچه یک کتاب معرفتشناختی است اما شناختی از انسان عرضه میکند که، به گمان من روایت رایج از آن به صورت سنگ بنای آنارشیسم پنهان عمل کرده است.
لاک در این کتاب می گوید که ذهن انسان لوحی سفید است که هر چه روی آن نوشته شود، انسان همان می شود. تمامی فصول کتاب اول از کتب چهارگانه جستار در پی اثبات عاری بودن ذهن انسان از دانش فطری است.
شبیه همین مضمون در کتاب لویاتان هابز هم دیده می شود. هابز اساساً نسبت به قوه درک عامه خوشبین نبود و این از جای جای کتابش آشکار است، اما همانطور که مکفرسون در مقدمه خود بر کتاب او می گوید ایرادی که مخالفان به هابز می گرفتند این بود که حتی اگر اصول او درست باشد مردم عامی به اندازه کافی ظرفیت فهم آن را ندارند.
اگر این ایراد بی جواب میماند ممکن بود اساس نظریه هابز را در هم ریزد، زیرا لازم بود که عموم مردم نسبت به ضرورت تسلیم به لویاتان متقاعد شوند، به همین دلیل هابز، به گونه ای که در ظاهر با بقیه قسمت های کتابش همخوانی ندارد، در پاسخ به این ایراد می گوید: «ذهن مردم عامی، اگر به واسطه وابستگی به اصحاب قدرت مشوب یا به واسطه نفوذ علمای دین مغشوش نشده باشد مانند کاغذی سفید است که برای دریافت هر آنچه مراجع اقتدار عمومی بخواهند بر روی آن نقش ببندد آمادگی دارد».
اصول بنیادی اعتقادات آنارشیست ها این است که فطرت بشر بر خیر و صلاح استوار است و انسان اصولا موجودی اجتماعی است و بایستی فارغ از قید و بندهای حکومت، آزادانه در امر تولید و فعالیتهای سیاسی و اجتماعی شرکت کند. بدین ترتیب، آنارشیسم بر خلاف تصور عامه و برداشتی که معمولا از این کلمه و حامیان آن در افواه رواج دارد، مکتب هرج و مرج طلبی و بی نظمی مطلق نیست و در نهایت به گونه ای نظم و ترتیب داوطلبانه و آزاد معتقد است.
آنها با اشاره به سیر حوادث تاریخ بشر، مدعی اند که همیشه حکومتها منشأ ظلم و ستم بوده اند و در عین حال همیشه با محدود کردن آزادیهای فردی باعث ایجاد عدم تعادل در اجتماع شده و میشوند و لاجرم بایستی از میان بروند. به نظر آنارشیست ها، جامعه بدون داشتن نیروهای مسلح، دادگاه، زندان و قوانین مدون بهتر می تواند زندگی کند.
منابع
ریشه های فلسفی آنارشیسم - سید مرتضی مردیها - نامه مفید - شماره 44 - 1383
اندیشه های سیاسی غرب در قرن بیستم
دیدگاه