ساموئل هانتینگتون بیتردید یکی از برجستهترین و مناقشهبرانگیزترین عالمان علم سیاست در چند دهه اخیر بوده است. هانتینگتون فارغالتحصیل دانشگاه ییل است و درجه دکترای خود را از دانشگاه هاروارد اخذ کرده است. هانتینگتون از سال 1950 تاکنون استاد گروه «حکومت» دانشگاه هاروارد در زمینه مطالعات بینالمللی و منطقهای بوده است. علائق اصلی او امنیت ملی، روابط نظامیان و غیرنظامیان، دموکراتیزاسیون و توسعه اقتصادی و سیاسی کشورهای کمتوسعه، مولفههای فرهنگی در جهان سیاست و هویت ملی آمریکاست.
زندگینامه ساموئل هانتینگتون
نام ساموئل هانتینگتون اکنون در کنار نظریه پردازان و تحلیلگران جهانی همچون فرانسیس فوکویاما، هانس مورگنتا، هنری کیسینجر، آنتونیو گرامشی و لئو اشتراوس بهعنوان مجموعهای از شاخصترین نظریه پردازان اندیشههای راهبردی در حوزه سیاست بینالمللی ثبت شده است.
ساموئل هانتینگتون، متخصص علوم سیاسی واضع نظریه معروف برخورد تمدنها سال ۱۹۲۷ در نیویورک در یک خانواده مهاجر انگلیسی به دنیا آمد.
هانتیگتون در دانشگاههای ییل و شیکاگو تا مرحله فوق لیسانس تحصیل کرد. دکترای علوم سیاسی را از دانشگاه هاروارد گرفت و در همان دانشگاه به تدریس پرداخت. از سال ۱۹۸۹ تا هفتاد سالگی ریاست مرکز مطالعات استراتژیک دانشگاه هاروارد را عهدهدار بود.
علاوه بر این، مسئولیتهای متعدد دیگری را هم بر عهده داشته است، از جمله:
- دستیار تحقیقات امور دفاعی در مؤسسه مطالعاتی بروکینگز (۵۳-۱۹۵۲۹
- پژوهشگر شورای تحقیقات علوم اجتماعی آمریکا(۵۷-۱۹۵۴)
- دستیار مؤسسه جنگ و صلح در دانشگاه کلمبیای نیویورک (۱۹۵۸)
- هماهنگ کننده دفتر طرح و برنامه ریزی شورای امنیت ملی آمریکادر دوره برژینسکی (۷۸-۱۹۷۷)
- تحللیگر امور دفاعی و استراتژیک در وزارت دفاع و خارجه آمریکا (از ۱۹۸۵ تا کنون)
- ریاست انجمن مطالعات علوم سیاسی آمریکا (۸۷-۱۹۸۶) - بنیانگذار و سردبیر مجلة سیاست خارجی (۷۷-۱۹۷۰)
ساموئل هانتینگتون 24 دسامبر 2008 در سن 81 سالگی درگذشت.
آثار مهم ساموئل هانتینگتون
در میراث مکتوب این نظریهپرداز، آثاری چون «سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی، «موج سوم دموکراسی در پایان سده 20»، «چالشهای هویت در امریکا» و «چند جهانی شدن- گوناگونی فرهنگی در جهان کنونی» به چشم میخورد که تقریباً تمامی آنها با محوریت تلاطمات تمدنی عصر جدید به نگارش درآمده است. با این همه، مشهورترین کتاب او «برخورد تمدنها و تغییر جهان »است که ابتدا در قالب یک مقاله به همین نام در سال 1993 در مجله «فارین افرز» به چاپ رسید و بعدها شکل کمال یافته و پیراسته آن به صورت کتاب منتشر شد، کتابی که نام ساموئل هانتینگتون را بیش از پیش بر سر زبانها انداخت و موجهای فراگیری از منازعات نظری را آفرید و دامن زد.
اندیشه های ساموئل هانتینگتون
نظریه برخورد تمدن ها
فرضیه اصلی هانتینگتون در تز برخورد تمدنهایش این است که نقطه اصلی تعارض در جهان نو پس از جنگ سرد نه سرشت اقتصادی و نه سرشت ایدئولوژیک بلکه ماهیتی فرهنگی دارد. او همچنان با جریان اصلی در روابط بینالملل موافق است که دولتهای ملی نیرومندترین بازیگران در عرصه جهانی باقی خواهند ماند، لیکن بر آن است که درگیریهای اصلی در صحنه سیاست جهانی، میان ملتها و گروههایی با تمدنهای مختلف روی خواهد داد. هانتینگتون بر آن است که برخورد تمدنها در نهایت بر سیاست جهانی سایه خواهد افکند و خطوط گسل بین تمدنها سنگرهای نبرد را تعین خواهند بخشد.
هانتینگتون بر آن است که تقسیمبندی دنیا در زمان جنگ سرد به سه جهان اول، دوم و سوم دیگر موضوعیت ندارد. اکنون گروهبندی کشورها براساس فرهنگ و تمدنشان مفیدتر است. منظور از تمدن نیز یک موجودیت فرهنگی است. تمدن در حقیقت بالاترین گروهبندی فرهنگی و گستردهترین سطح هویت فرهنگی است که انسان از آن برخوردار است. تمدن هم با توجه به عناصر عینی مشترک تعریف میشود و هم با توجه به وابستگیها و قرابتهای ذهنی و درونی انسان.
او پس از تعریف تمدن اشاره میکند که با افزایش روزافزون هویت تمدنی سیمای آینده جهان براساس کنش و واکنش بین هفت یا هشت تمدن اصلی شکل خواهد گرفت: تمدن غربی، تمدن کنفوسیوسی، تمدن ژاپنی، تمدن اسلامی، تمدن هندو، تمدن اسلاوی-ارتدوکس، تمدن آمریکای لاتین و احتمالا تمدن آفریقایی.
اما چرا هانتینگتون بر آن است که این تمدنها با یکدیگر برخورد خواهند کرد؟
دلایل او بر این مدعا از این قرارند:
• وجوه اختلاف بین تمدنها واقعی و اساسی است و این اختلافات از تمایزات ایدئولوژیک و سیاسی مهمترند.
• کوچکتر شدن جهان و افزایش فعل و انفعالات بین ملتهای وابسته به تمدنهای مختلف هوشیاری تمدنی و آگاهی به وجوه اختلاف بین تمدنها و همچنین وجوه اشتراک در درون هر تمدن را شدت میبخشد.
• روندهای نوسازی موجب گسیخته شدن هویتهای بومی و تضعیف دولت- ملت به عنوان یک منشا هویتی شده و نهایتا موجب قوتگیری مذهب به عنوان پرکننده این خلأ هویتی شده است.
• غرب خود بیش از هر چیز موجب نضج و تقویت جریانهای ضدغربی شده است.
• تفاوتهای فرهنگی بسیار دشوارتر از انواع دیگر تفاوت قابل فیصله و مصالحه هستند.
• منطقهگرایی اقتصادی در حال رشد است و به نوبه خود، خودآگاهی تمدنی را تقویت میکند.
به چنین دلایلی برخورد بین تمدنها صورت خواهد گرفت و این برخورد در دو سطح نیز خواهد بود: در سطح خرد، گروههای نزدیک به هم در امتداد خطوط گسل بین تمدنها غالبا با توسل به خشونت به نزاع با یکدیگر میپردازند؛ در سطح کلان، دولتهای وابسته با تمدنهای مختلف برای کسب قدرت نسبی به رقابت و نزاع با یکدیگر میپردازند.
هانتینگتون سپس خطوط گسل بین تمدنها را ترسیم میکند و در این چارچوب به منازعات مسلمانان و غرب در خاورمیانه و شمال آفریقا، نزاع مسلمانان با سیاهان آفریقا در سودان و مانند آن، درگیریهای مسلمانان با اسلاو ارتدوکسها، برخورد تاریخی مسلمانان و هندوها در هندوستان، جنگ سرد چین و آمریکا، اختلافات اقتصادی آمریکا و ژاپن به عنوان منازعات روی این گسلها اشاره میکند.
هانتینگتون سپس به عارضه خویشاوندی کشورها اشاره میکند. منظور او از این اصطلاح این است که گروهها و دولتهای وابسته به یک تمدن که با مردمی از تمدن دیگر وارد جنگ میشوند، به طور طبیعی سعی در جلب حمایت دیگر اعضای تمدن خود میکنند.
مضمون بعدی تز برخورد تمدنهای هانتینگتون غرب در برابر سایرین است. او اشاره میکند که در واقع غرب از نهادهای بینالمللی، قدرت نظامی و منافع اقتصادی برای اداره کردن جهان به شیوهای که سلطه غرب حفظ شود، منافع غرب تامین شود و ارزشهای سیاسی و اقتصادی غرب فراگیر شود، بهره میگیرد. همین
تفاوت قدرت غرب و دیگر تمدنها خود یکی از مهمترین منابع نزاع غرب و آن تمدنهاست. منبع دیگر نزاع نیز از نظر هانتینگتون تفاوتهای فرهنگی شامل باورها و ارزشهاست.
حال واکنشهای تمدنهای غیرغربی در برابر قدرت و ارزشهای غرب میتواند سه صورت به خود بگیرد. صورت اول کنارهگیری و انزوا از سیاست جهانی است که در کرهشمالی و برمه دنبال شده است. صورت دوم پیوستن به غرب و پیروی از ارزشها و نهادهای آن است.
شق سوم نیز تلاش برای ایجاد موازنه از طریق تقویت قدرت نظامی و اقتصادی و همکاری با دیگر جوامع غربی در برابر آن است.
بر همین مبناست که هانتینگتون به پیون اسلامی کنفوسیوسی اشاره میکند. به گفته او آن دسته از کشورهایی که از لحاظ فرهنگی و قدرت علاقه و توانایی پیوستن به غرب را ندارند، با افزودن بر قدرت خود با غرب رقابت میکنند. این رقابت به شکل تسریع در روند پیشرفتهای داخلی و همکاری با دیگر کشورهای غیرغربی انجام میشود که بارزترین نمونه آن ارتباط اسلامی کنفوسیوسی است. به این ترتیب پیشبینی میشود که کانون درگیری در آینده بسیار نزدیک، بین غرب و چند کشور اسلامی- کنفوسیوسی خواهد بود.
هانتینگتون سپس به بررسی پیامدهای کوتاهمدت و بلندمدت این وضعیت برای منافع غرب میپردازد. از جهت منافع کوتاهمدت توصیه او به غرب آن است که کشورهای نزدیک به تمدن غربی را هر چه بیشتر به خود نزدیک و تلاش کند آنها را در خود ادغام کند؛ از بدل شدن منازعات تمدنی محلی به جنگهای جهانی جلوگیری کند؛ قدرت نظامی کشورهای اسلامی- کنفوسیوسی را محدود کند؛ اختلاف بین آنها را تشدید و نهادهای بینالمللی حامی غرب را تقویت کند.
اما در منظر بلندمدت توصیههای هانتینگتون متفاوت از چهرهای است که عموما از او به عنوان تجویزکننده برخورد تمدنها تصویر میشود. او از این منظر به غرب توصیه میکند که درک عمیقتر از بینشهای مذهبی و فلسفی تمدنهای دیگر پیدا کند و عناصر مشترک بین تمدن غربی و سایر تمدنها را بشناسد. «در آینده قابل پیشبینی، هیچ تمدن جهانگیری وجود نخواهد داشت، بلکه دنیایی خواهد بود با تمدنهای گوناگون که هر یک ناگزیر است همزیستی با دیگران را بیاموزد».
منبع: سیمای فکری ساموئل هانتینگتون | شهروند | محمدعلی کدیور | شماره 17 | 1386
دیدگاه