امروز: سه شنبه, ۰۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ برابر با ۱۳ شوّال ۱۴۴۵ قمری و ۲۳ آوریل ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 270780
۱۵۳۱
۱
۰
نسخه چاپی

مفهوم نسل از نظر ابن خلدون

ابن خلدون در روش شناسی اش، به بیان انواع سنخ های اجتماعی اقدام از مفاهیم جدید سخن گفته است. او در جریان سنخ شناسی متوجه مفهوم نسل می شود. او با پالایش و نقادی مفاهیم نزدیک به نسل از قبیل سن، حسب، نژاد و دوره تلاش می کند تا به صورت بندی های جدیدی در مورد نسل دست یابد. او بر اساس موقعیت های اجتماعی متفاوت و ساختارها و دوره های متعدد، از نسل های متعدد سخن می گوید؛ اگر او صرفا از نسل به عنوان گروه سنی یاد می کرد که طی دوران تاریخی پشت سر هم قرار گرفته اند، کار مهمی انجام نداده بود.

مفهوم نسل از نظر ابن خلدون

ابن خلدون ضمن توجه به نسل به عنوان گروه سنی خاص، از دوره های تاریخی خاص مرتبط با نسل ها نیز یاد می کند. این نوع نگاه ریشه در فهم جامعه شناسانه و تاریخی او دارد. او اگر رویکرد جامعه شناسانه و جامعه شناسان تاریخی نداشت، امکان ارائه سنخ شناسی نسلی را نداشت که نسل را پدیده ای زیستی، اجتماعی، فرهنگی و تاریخی می داند. همان طور که اگر از تاریخ و تحولات آن فهم جامعه شناختی نداشت سنخ شناسی جهان های اجتماعی تحت عنوان اقلیم ها را مطرح نمی کرد. او از نظریه عمومی جغرافیایی که در ادبیات کهن جغرافی دانان تحت عنوان نظریه اقلیم های هفت گانه وجود داشته به سنخ شناسی جدیدی تحت عنوان جهان های اجتماعی دوگانه (معتدل و غیر معتدل) رسید و با تاکید بر نسب و حسب تمایزات جغرافیایی و سنی به سنخ شناشی نسلی که بیشتر بر عناصر اجتماعی و فرهنگی تاکید دارد، می پردازد.

ابعاد گوناگون نظریه نسلی ابن خلدون

ابن خلدون با طرح مفهوم نسل سعی دارد تا تفسیر جدیدی از تحولات اجتماعی ارائه دهد. او نسل را بر اساس مبانی نظری و اصول فکری اش (اصل طبیعت گرایی و جبر گرایی) تعریف می کند. در ادامه به بیان ابعاد گوناگون نظریه نسلی ابن خلدون می پردازیم:

1. ماهیت نسل از نظر ابن خلدون

ابن خلدون با تأثیرپذیری از دیدگاه طبیعت گرایی و تأکید بر اصل طبیعت اشیاء و پدیده های اجتماعی مدعی است که نسل ها برگرفته از واقعیت های طبیعی هستند. بر این اساس او در بدو امر، نسل را پدیده ای زیستی در نظر می گیرد؛ از نظر او تحولات نسلی، تحولات طبیعی و زیستی هستند. او برای نشان دادن این معنی، به همسانی نسل ها و از منظر عمر طبیعی نسل های انسانی می پردازد. او بر انسان طبیعی که عمری طبیعی دارد، تأکید کرده و بر این اساس از جامعه، فرهنگ و دولت طبیعی نیز یاد می کند. از سوی دیگر، او بین دولت و جامعه تمایز جدی قائل نیست. به عبارت دیگر، او عمر جامعه و تمدن را معادل با عمر دولت خاص می داند. البته می توان فرض کرد که جامعه امری عام تر و کلی تر از دولت است. جامعه، اجتماعی از دولت هاست. بدین لحاظ نظریه تکاملی او معطوف به عمر دولت ها تا تمدن ها می باشد. از نظر او تمدن مشتمل بر مجموعه دولت هاست. در حالی که جامعه امری بسیط تر و عام تر می باشد.

2. نسل و عمر طبیعی انسان

ابن خلدون برای بیان وضعیت دولت ها و مراحل و عمر آن ها بر عمر و افت و خیز زندگی انسان طبیعی اشاره می کند. از نظر او انسان طبیعی در حد یک صد و بیست سال عمر می کند.

باید دانست که سن طبیعی انسان بر حسب آن چه پزشکان و ستاره شناسان گمان کرده اند صد و بیست سال است که در نزد ستاره شناسان عبارت از سال های بزرگ قمری می باشد و سن اشخاص در هر نسلی بر حسب قرانات متفاوت و نسبت به عمر طبیعی بیش و کم می شود چنان که سنین برخی از صاحبان قرانات صد سال کامل و بعضی دیگر پنجاه یا هشتاد یا هفتاد سال است بر حسب اقتضای ادله قرانات در نزد آنان که آن ها را مورد بررسی قرار می دهند. و عمر این ملت (اسلام) میان شصت تا هفتاد سال است چنان که در حدیث آمده است و بر میزان سن طبیعی که صد و بیست سال است به جز در موارد نادر و بر حسب اوضاع غریب فلکی افزوده نمی شود چنان که در شان نوح (ع) و گروه اندکی از قوم عاد و ثمود پیش آمده است.

ابن خلدون در این نگاه از نسل معادل عمر طبیعی بشر در حد چهل سال یاد می کند.

3. همسانی نسل و حسب انسانی

از نظر ابن خلدون نسل ها در اندیشه اسلامی، به طور خاص در میان نسب شناسان، برگرفته از حسب انسانی است. بدین لحاظ از نظر او اضافه بر عمر طبیعی انسانی، حسب انسانی نیز طی مراحلی شکل می گیرد و به دیگران منتقل می شود:

جهانی که مرکب از عناصر (چهار گانه) است با همه آن چه در آن است وجودی فساد پذیر می باشد و خواه امور ذاتی و خواه امور عرضی آن هیچ یک از این فساد بر کنار نمی ماند و بنابراین به چشم می بینیم که موالید هم چون کان و گیاه و همه جانوران از انسان گرفته تا دیگر حیوان ها فساد می پذیرند و همچنین همه احوالی که بر آن ها عارض می گردد دگرگونه می شود به ویژه عوارض و احوال انسانی همواره دست خوش تحول و دگرگونی است چنان که دانش ها و هنر ها  و مانند آن ها پدید می آیند و سپس به کهنگی و زوال می گرایند.

از نظر او حسب نیز دارای چهار پشت (پدر، پسر، نوه و نبیره) است:

حسب نیز که از امور عارضی آدمیان است از این قاعده مستثنی نیست و ناگذیر تباهی می پذیرد و برای هیچ یک از آفریدگان نمی توان شرفی به دست آورد که از روزگار آدم تا زمان وی در پدرانش پیوسته و پایدار باشد به جز آن چه به پیامبر (ص) اختصاص داشت که کرامتی مخصوص به روی بود و نگهبان سر خاتمیت او به شمار می رفت و آغاز هر بزرگی و شرفی چنان که گفته اند حالتی خارجی است، و آن رسیدن به ریاست و شرف از پستی و گمنامی و فقدان حسب است؛ به عبارت دیگر هر بزرگی و حسبی مانند همه امور حادث مسبوق به عدم است آن گاه برای رسیدن به اوج کمال بافی است که به چهار پشت برسد.

ابن خلدون در ادامه هر یک از پشت ها را معادل یک نسل با ویژگی خاصی که از صف آن حسب حکایت می کند، مطرح کرده است. او از چهار پشت (بنیانگذار، فرزند بنیانگذار، جانشین سوم، و جانشین چهارم) سخن می گوید:

زیرا بنیانگذار بزرگواری و شرف، خود آگاهست که در راه پی افکندن بنای آن چه رنج ها برده است و ناچار خصالی را از موجبات وجود و بقای آن است حفظ می کند. و فرزند او که پس از وی مباشر و عهده دار سمت پدر می شود این موجبات را از پدر می شنود و فرا می گیرد ولی کوتاهی او در این باره به اندازه کوتاهی شنونده چیزی نسبت به بیننده آنست و آنگاه که نوبت به جانشین سوم می رسد وی فقط به پیروی و تقلید می پردازد و قصور او نسبت به دومی به منزله مقلد نسبت به مجتهد می باشد ولی جانشین چهارم از کلیه شیوه های گذشتگان کوتاهی می ورزد و خصالی را که نگهبان بنای بزرگواری آنانست از دست می دهد و آن ها را کوچک می شود و می پندارد که این اساس بزرگواری و شرف بی هیچ گونه زحمت و رنجی پدید آمده است، بلکه گمان می کند این بزرگی و ریاست باید به طور لازم از آغاز پرورش بصرف انتساب به گذشتگان به وی اختصاص یابد و تصور نمی کند گروه و عشیره و خصال و فضایل خاصی در آن موثر باشد، چه او فقط خود را در میان مردم گرایی بزرگ می یابد بی آنکه بداند منشأ پدید آمدن و موجبات آن چگونه بوده است و توهم می کند که تنها موجب این سیادت همان نسب او است...

منبع: کتاب جامعه شناسی ایران: جامعه شناسی مناسبات بین نسلی- تقی آزاد ارمکی

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید