آیا مرگ مغزی در زمره همان مرگ عادی است و همان احکام کیفری و جزایی جاری بر میت بر اشخاص مبتلا به مرگ مغزی نیز مترتب است.
تعریف مرگ مغزی
در مرگ مغزی خونرسانی به مغز متوقف شده، اكسیژن رسانی به آن انجام نمی گیرد. مغز تمام کارکرد خود را از دست می دهد و دچار تخریب غیر قابل برگشت می گردد. اگرچه پس از مرگ مغزی اعضای دیگر از جمله قلب، کبد و کلیه ها هنوز دارای عملکرد هستند اما به تدریج در طی چند روز آینده، از کار خواهند افتاد.
بیمار مرگ مغزی نمی بیند، نمی شنود، درد نمی كشد، به هیچ یک از تحریکات خارجی پاسخی نمی دهد، نفس نمی كشد و بدون استفاده از دستگاه تنفس مصنوعی اكسيژن به او نخواهد رسيد.
در مرگ مغزی چهار رگ اصلی که از گردن وارد جمجمه میشوند وظیفه خونرسانی به مغز و ساقه مغز را به عهده دارند. برخی موارد مانند ضربه به سر، خونریزی مغزی ناشی از پاره شدن عروق مغزی، تومورهای مغزی و ... موجب بالا رفتن فشار داخل مغز شده و بدلیل غیر قابل اتساع بودن استخوانهای جمجمه، فشار بالا، موجب بسته شدن عروق داخل مغز میشود .
این واقعه منجر به قطع خونرسانی به سلولهای مغزی شده و کلیه سلولهای مغز و ساقه مغز به طور کامل تخریب میگردند.
گاهی به علت قطع اکسیژن رسانی به مغز برای مثال خفگی یا ایست قلبی تنفسی بدون قطع خونرسانی همه سلولهای مغز و ساقه مغز با هم تخریب شده و مرگ مغزی اتفاق میافتد.
به دلیل تخریب کامل سلولها در مرگ مغزی امکان بازگشت عملکرد سلولها و بازگشت بیمار به زندگی، به هیچ عنوان وجود ندارد؛ که این تفاوت اصلی مرگ مغزی با کماست.
علل شایع مرگ مغزی
۱. تصادفات رانندگی
۲. وارد آمدن ضربه شدید به سر
۳. سقوط از ارتفاع
۴. غرق شدن در آب
۵. مسمومیت ها
۶. خونریزی های داخلی مغز و همچنین سکته مغزی.
شرایط مرگ مغزی
برای آنکه ثابت شود شخصی در حالت مرگ مغزی است، وجود 3 شرط لازم است:
الف) بیمار در اغمای عمیق باشد، مشروط بر آنکه شواهدی دال بر مصرف داروهای تضعیف کننده دستگاه عصبی مرکزی وجود نداشته باشد و همچنین شواهدی دال بر هیپوترمی (دمای کمتر از ۳۲ درجه) بعنوان عامل اغما وجود نداشته باشد و عواملی چون اختلالات متابولیک - توکسیک -عامل اغمای بیمار نباشند.
ب) قطع کامل تنفس و عدم وجود تنفس خودبخودی که موجب وابستگی و نیاز قطعی به دستگاه تنفس مصنوعی (ونتیلاتور) گردیده است. در این مورد اثبالت عدم مصرف داروهای شل کننده (عوامل مهار کننده عصبی عضلانی) و سایر داروها بعنوان عامل نارسایی تنفسی ضروری است.
ج) با اقدامات معمول علت اغما حتی الامکان مشخص شده باشد.
پزشکان همچنین برای اثبات مرگ مغزی بررسیهای بالینی لازم را انجام میدهند. این بررسیها عبارتند از: عدم حرکات خودبخودی و عدم پاسخ به شدیدترین تحریکات دردناک، ثبات قطر مردمکها و عدم واکنش به تحریکات نوری با شدتهای متفاوت.
تایید نهایی یافتههای بالینی با انجام و اثبات آزمونهای پاراکلینیک تکمیلی صورت میپذیرد. از تست آپنه برای مشاهده فعالیت تنفسی بیمار استفاده میشود که در صورت عدم مشاهده هرگونه فعالیت تنفسی بدون دستگاه ونتیلاتور، مرگ مغزی بیمار تایید میشود.
همچنین در دو نوبت و حداقل به فاصله 6 ساعت و هر نوبت بهمدت 20 دقیقه از بیمار نوار مغزی گرفته میشود که ایزوالکتریک بودن نوار مغزی در دو نوبت مؤید مرگ مغزی است.
تمام این مراحل تحت نظر تیمی از کارشناسان شامل دو پزشک متخصص نورولوژی و یا یک متخصص نورولوژی و یک متخصص جراحی مغز و اعصاب، یک پزشک متخصص بیهوشی و پزشک نماینده سازمان پزشکی قانونی کشور انجام میشود و درصورتیکه کلیه یافتههای بالینی و آزمونها بهمدت ۲۴ ساعت بدون تغییر بمانند، مرگ مغزی از سوی این متخصصان تایید میشود.
در مورد کودکان زیر ۵ سال زمان نگهداری بیمار تحت دستگاه تنفس مصنوعی حداقل ۷۲ ساعت است.
تفاوت مرگ مغزی و کما چیست؟
کما در واقع یک نوع اختلال در کارکرد مغز است که شخص دچار کاهش شدید سطح هوشیاری میگردد و به هیچ یک از تحریکات پیرامونش، پاسخ نمیدهد. فرد مرگ مغزی در ظاهر شبیه به بیمار کمای عمیق است.
در کما ساختمان سلول تخریب نشده و فقط عملکرد این سلولها مختل میشود. این عملکرد مختل ممکن است پس از مدتی حتی طولانی، مجدداً برقرار شود و بیمار، هوشیار گردد؛ این در حالی است که در مرگ مغزی بدلیل تخریب سلولها هیچ برگشتی وجود نخواهد داشت
مرگ مغزی از نگاه قانون
در مواد قانونی صراحتاً به مفهوم مرگ مغزی اشاره نشده است؛ برای نمونه «مادهواحده مربوط به پیوند اعضای بیماران فوتشده یا بیمارانی که مرگ مغزی آنها مسلم است» را میتوان مورد اشاره قرار داد. این مادهواحده مقرر میدارد «بیمارستانهای مجهز برای پیوند اعضا پس از کسب اجازه کتبی از وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی میتواند از اعضای سالم بیماران فوتشده یا بیمارانی که مرگ مغزی آنان طبق نظر کارشناسان خبره مسلم باشد، به شرط وصیت بیمار یا موافقت، ولی میت جهت پیوند به بیمارانی که ادامه حیاتشان به پیوند عضو یا اعضای فوق بستگی دارد استفاده کند.»
همان طور که دیده میشود در این مادهواحده اشاره صریحی به مفهوم مرگ مغزی نشده است. با این حال از دقت در واژههای بهکاررفته توسط قانونگذار در متن مادهواحده اینطور معلوم میشود که مرگ مغزی را نوعی مرگ واقعی میداند. یکی از دلایل این ادعا آن است که در نام این مادهواحده، قرار گرفتن عبارت «بیمارانی که مرگ مغزی آنها مسلم است» در کنار عبارت «بیماران فوتشده»، نشان از آن دارد که در اینها امکان بازگشت به حیات طبیعی وجود ندارد و به این ترتیب این دو دسته حکم واحدی دارند که همان مرگ است. از طرف دیگر در ماده اشاره شده است که پیوند اعضای افراد مبتلا به مرگ مغزی در حالتی رخ میدهد که خود به آن وصیت کرده باشند یا اگر وصیت نکرده باشند، ولی آنها موافق چنین پیوندی باشد. همانطور که میدانیم وصیت و عمل به آن زمانی مطرح است که فرد فوت کرده باشد و تا قبل از فوت فرد، عمل به وصیتهای وی امکانپذیر نخواهد بود.
تبصره ۳ این مادهواحده نیز مقرر میدارد «پزشکان عضو تیم پزشکی از جهت جراحات وارده بر میت مشمول دیه نخواهند بود.» در این جا واژه میت اعم از آن است که کسی فوت کرده باشد یا دچار مرگ مغزی شده باشد؛ این ادعا که این واژه فقط به گروه اول برمیگردد بیپایه است، چون دلیلی نداشت که قانونگذار دسته دوم را از عمومیت حکم موجود در ماده خارج کند.
همچنین ماده واحده اشاره دارد که «از تمامی اعضای سالم بیمارانی که مرگ مغزی آنها مسلم است، میتوان استفاده کرد.» از جمله این اعضا قلب است. در حالی که با وقوع مرگ مغزی قلب ولو با کمک دستگاه همچنان به فعالیت خود ادامه میدهد. اگر تا قبل از برداشتن دستگاهها فرد را به جهت کار کردن قلبش زنده بدانیم چطور میتوان به جایز بودن برداشتن چنین اعضایی که زندگی بیمار مبتلا به مرگ مغزی به آنها وابسته است حکم بدهیم؟ علاوه بر این شیوه نگارش آییننامه اجرایی مادهواحده نشان میدهد که تعریف پزشکان از مرگ مغزی که همانا عبارت است از مرگ جسمی، به تعریف قانونی از این مفهوم نیز سرایت پیدا کرده است. ماده یک آییننامه مزبور اعلام میدارد: «مرگ مغزی عبارت است از قطع غیرقابل برگشت کلیه فعالیتهای مغزی، کورتیکال، قشر مغز، ساب کورتیکال ـ لایه زیرین قشر مغزی ـ و ساقه مغزی به طور کامل».
جرم انگاری نسبت به بیمار مرگ مغزی
برای تشخیص آثار ناشی از وقوع جرم نسبت به بیمار مبتلا به مرگ مغزی، ابتدا لازم است مشخص کنیم که فرد دچار مرگ مغزی زنده است یا مرده است؟ بر اساس انتخاب هر یک از این دو دیدگاه نتیجه متفاوتی به دست میآید؛ در صورتی که شخص مبتلا به مرگ مغزی زنده محسوب شود، وقوع هر گونه جرمی نسبت به او همانند وقوع جرم نسبت به یک فرد عادی است و مجرم را مشمول مجازاتهای مربوط به بخش جرایم علیه اشخاص قانون مجازات اسلامی قرار میدهد. در صورتی که چنین شخصی را مرده فرض کنیم وقوع جرم نسبت به او مجرم را در بخش مربوط به جنایت بر مرده قانون مجازات اسلامی قرار میدهد.
طبق ماده ۳۷۲ قانون مجازات اسلامی مصوب سال ۱۳۹۲ «هرگاه کسی آسیبی به شخصی وارد کند بهگونهای که وی را در حکم مرده قرار دهد و تنها آخرین رمق حیات در او باقی بماند و در این حال دیگری با انجام رفتاری به حیات غیرمستقر او پایان دهد نفر اول قصاص میشود و نفر دوم به مجازات جنایت بر میت محکوم میشود.» در این ماده قانونگذار به تبعیت از بسیاری از فقهای شیعه و چه بسا در جهت رفع اختلافات پیرامون زمان مرگ، سخن از وجود حد فاصلی بین زمان حیات قطعی و زمان مرگ قطعی مطرح کرده است که به آن حیات غیرمستقر میگویند.
از مجموع دیدگاههای فقها و حقوقدانان و قانونگذار میتوان به این نتایج دست یافت که حیات مورد حمایت شرع و قانون حیات مستقر است و حیات غیرمستقر معادل مرگ واقعی و حقیقی است.
حیات غیرمستقر یعنی کسی که آخرین رمق و نای زندگی را دارد و به عبارت دیگر هر چند فرد در این حالت دچار مرگ قطعی (توقف کامل فعالیت مغز، قلب، ریه) نشده است، ولی همانند مرگ مغزی بازگشت او به حیات مستقر و مداوم محال است. به این ترتیب کسانی که در حالت حیات غیرمستقر هستند همچون بیماران مبتلا به مرگ مغزی مرده محسوب میشوند و صدمه بر آنها جنایت بر مرده تلقی میشود.
دیدگاه