وینستون چرچیل نوهٔ دوک مارلبرو بود. پدرش، لرد رندولف، نمایندهٔ جنجالبرانگیز حزب محافظهکار بود که دوران کوتاه ریاست خزانهداریاش در دههٔ ۱۸۸۰ بحثبرانگیز بود. عدم موفقیت چرچیل در مدرسهٔ هارو به او آموخت که از شکستهایش درس بگیرد و به آسانی کنار نکشد. پس از خدمت در ارتش، در سال ۱۹۰۰ و در دورهٔ سلطنت ملکه ویکتوریا، نمایندهٔ مجلس عوام شد و در سال ۱۹۰۸ در کابینهٔ ادوارد هفتم، به وزارت اقتصاد و بازرگانی رسید. او اولین نخستوزیر ملکه الیزابت بود. چرچیل تا سه ماه پیش از مرگش در سن ۹۰ سالگی نمایندهٔ مجلس باقی ماند.
وینستون چرچیل
شانس بزرگ بریتانیاییها این بود که برجستهترین سیاستمدار قرن بیستم، در لحظات تاریخی جنگ جهانی دوم،قدرت را در آن جزیره به دست گیرد؛سر وینستون لئونارد اسپنسر چرچیل از آن رو مرد سال تایم در 1940 و مرد نیمه اول قرن بیستم همین مجله در 1949 شد و انگلیسیها در رایگیری نوامبر ۲۰۰۲ بیبیسی، او را «بزرگترین بریتانیایی تمام تاریخ» خواندند، که در حساسترین برهه تاریخ، فرماندهی بریتانیا در جنگ دوم جهانی را بر عهده گرفت؛ نخست وزیری که گرچه در جوانی افسر ارتش بود و در کابینههای مختلف وزیر دریاداری و وزیر جنگ شد،اما سیاستورزی پیشه کرد و سیاس بودنش پرآوازهتر از نظامیگریاش بود؛ با این حال وقتی برای بار اول، نخست وزیر شد (ماه مه۱۹۴۰) پیامی برای ملت بریتانیا فرستاد و به آنان گفت: «ما امروز مجبوریم تنها در برابر فاشیسم مقاومت کنیم و من هیچ هدیهای جز اشک و خون ندارم که به شما تقدیم کنم. میدانم روزهای مشقتباری را میگذرانیم ولی بدانید و قاطعانه بدانید پیروزی با ملل آزاد جهان و دموکراسی است.»
در اواخر قرن نوزدهم، ازدواج نجیبزادههای انگلیسی با زنان پولدار آمریکایی بسیار رایج بود. یکی از این ازدواجها میان لرد راندولف چرچیل سومین پسر دوک هفتم مارلبورو و جنی جروم دختر یک سرمایهگذار ثروتمند در بروکلین صورت گرفت. این زوج صاحب دو فرزند شدند: وینستون در سال 1874 و جک در سال 1880. اما روابط میان این زوج سرد شد جنی غالباً در خانه حضور نداشت. او پس از مرگ لرد راندولف در انگلیس ماند و تا زمان مرگش در سال 1895 دو بار دیگر ازدواج کرد که هر بار همسرانش نزدیک به بیست سال از او جوانتر بودند.
دوران کودکی چرچیل در کاخ بزرگی در انگلیس که برای پدربزرگشان بود سپری شد. پدربرگش فرمانده کل نیروهای نظامی ملکه بود. این کاخ هم هدیه ملکه به پدربزرگ چرچیل بود.
از آنجا که پدر و مادر چرچیل به طور گسترده سفر کرده و زندگی اجتماعی شغلی را به عهده داشتند، چرچیل بیشتر سالهای نوجوانی خود را با پرستار بچه اش، الیزابت اورست سپری کرد. او خانم اورست بود که چرچیل را پرورش داد و در طول بسیاری از بیماری های دوران کودکی او را مورد مراقبت قرار داد. چرچیل با او در ارتباط بود تا زمانی که در سال 1895 درگذشت.
چرچیل در دوران تحصیل
چرچیل سابقه تحصیلی خوبی نداشت و در دوران تحصیل آینده روشنی برایش پیشبینی نمیشد. در ژوئیه ۱۸۸۸، معلم او در مدرسه «هارو»، طی نامه مفصلی به مادر چرچیل از بیلیاقتی، فراموشکاری، بیدقتی و وقتنشناسی او شکایت کرد. چرچیل از هشت سالگی به مدرسه رفت و ضعفهای جسمی متعددش، او را به هدفی برای زورگوییهای دیگران تبدیل کرده بود.
چرچیل بهعنوان یک دانشآموز تقریباً در تمام موضوعات درسی بهجز تاریخ و انشای انگلیسی بسیار ضعیف بود. بهخصوص در یادگیری زبانهای خارجی بسیار بیاستعداد بود. در خاطراتش از یک امتحان دوساعته زبان لاتین مینویسد که در آن چیزی جز نامش را ننوشته بود. او دو بار در امتحان ورودی کالج نظامی سلطنتی سندهرست رد شد. با کمک معلم خصوصی بالاخره در امتحان سوم نمره قبولی را کسب کرد، اما به دلیل نمره پایینش وارد کلاسهای سوارهنظام شد که از کلاسهای پیادهنظام سطح پایینتر بود.
زندگی شخصی چرچیل
چرچیل در سن ۳۰ سالگی با خانم کلمنتین که چهارسال قبل برای اولین بار او را دیده بود ازدواج کرد. به قول خودش ازدواج کردم و تا آخر عمر به خوبی و خوشی زندگی کردم.
کلمنتین هم باهوش، هم زیبا و هم اهل سیاست بود. عقاید سیاسی اش خیلی به عقاید چرچیل نزدیک بود. این خصوصیات همان هایی بودند که چرچیل از همسر آینده اش انتظار داشت.
آنها پنج فرزند با نامهای سارا، مری، مِریگُلد، رَندُلف و دیانا داشتند.
کلمنتین نقش مهمی در زندگی چرچیل داشت و هرجا که می خواست دیکتاتوربازی درآورد ترمزش را می کشید. او تلاش می کرد اجازه ندهد عصبانیت چرچیل به تصمیمات و اطرافیانش ضربه بزند.
چرچیل هم کلمنیت را قبول داشت و هم به او احترام می گذاشت.
سلیا سندیس نوۀ وینستون چرچیل معتقد است او «مرد سختی برای اینکه کسی بخواهد با او ازدواج کند» بود.
سندیس می گوید: او مرد سختی برای اینکه کسی بخواهد همسرش باشد، بود. منظورم این است که همه چیز بر محور او بود و مادربزرگم سعی میکرد در سریعترین زمان ممکن همه کارها را به کاملترین نحو انجام دهد، گویی در یک مسابقه بود.»
مرگ چرچیل
وینستون چرچیل در آغاز ژانویه سال 1965 سرما خورد و بستری شد. در 15 ژانویه دچار خونریزی مغزی شد . سکته مغزی کرد و به کما رفت.
در صبح یکشنبه 24 ژانویه 1965 بعد از 10 روز نگرانی عمومی از وضعیت سلامتی اش بر اثر سکته مغزی در سن 90 سالگی در منطقه هایدپارک گیت در شهر لندن درگذشت.
به دستور ملکه الیزابت دوم جسد او برای سه روز در دید عموم گذاشته شد و سپس مراسم تشییع رسمی در کلیسای سینت پال برگزار شد. این نخستین مراسم رسمی از سال ۱۹۱۴ در بریتانیا بود که برای فردی خارج از خاندان سلطنتی انجام می شد.
این مراسم همچنین بزرگ ترین مراسم از این دست در بریتانیا بود به طوری که افرادی از بیش از صد کشور جهان . شامل افرادی چون رئیس جمهور فرانسه . شارل دوگل و رئیس جمهور آمریکا دوایت آیزنهاور در آن حضور یافتند.
وینستون چرچیل پس از تشییع رسمی در یکی از گورستان های وابسته به کلیسای بلادون در آکسفوردشایر که پدر و مادرش در آنجا دفن بودند چسبیده به کاخ بلنهایم به خاک سپرده شد.
چرچیل و زندگی سیاسی اش
وینستون چرچیل سخنرانی افسانه ای، یک نویسنده پرکار، یک هنرمند محکم و یک دولتمرد بلند مدت بریتانیا بود. با این حال، چرچیل، که دو بار به عنوان نخست وزیر انگلیس خدمت کرده است، بهتر است به عنوان یک رهبر قوی و صریح جنگی که کشورش را در برابر نازی ها ظاهرا شکست ناپذیر در جنگ جهانی دوم رهبری کرد، به یاد می آورد.
چرچیل یکی از هشت داوطلبی بود که از میان 150 داوطلب برای ورود به دانشکده افسری پذیرفته و بلافاصله به عنوان ستوان دوم در گارد حفاظتی ملکه مشغول به کار شد و از همانجا تا سمت فرماندهی پیش رفت. در سال ۱۸۹۹ ارتش را با هدف انجام فعالیتهای سیاسی ترک کرد ولی قبل از آن به عنوان روزنامهنگار به آفریقای جنوبی رفت که در «جنگ دوم بوئر» توسط بوئرها به عنوان اسیر جنگی دستگیر و زندانی شد ولی توانست از آنجا فرار کند.
در سال 1900در حالیکه 26 سال بیشتر نداشت برای نخستین بار به عنوان نماینده از حزب محافظهکار به مجلس عوام راه یافت. در سال 1906 وزیر مستعمرات، در۱۹۰۸ وزیر بازرگانی و در ۱۹۱۰ وزیر کشور شد. چرچیل در جنگ اول جهانی، فرمانده نیروی دریایی بریتانیا و در سال۱۹۱۸ وزیر جنگ شد. در 1924 وزارت خزانهداری را به عهده گرفت.
در سال 1939 وزیر نیروی دریایی شد و در دهم مه 1940 به عنوان نخست وزیر بریتانیا جانشین «چمبرلن» شد که سیاست مماشات با هیتلر را داشت. چرچیل مجدداً از 1951 تا 1955 نخست وزیر شد؛ در زمان او بود که ایدن وزیر امورخارجه بریتانیا در تبانی با آمریکا و شاه، دولت دکتر مصدق را سرنگون کردند.
اصولاً مبارزه برای ملی شدن صنعت نفت موجب شد محافظه کاران در بریتانیا به قدرت برسند. این برنده جایزه نوبل ادبیات 1954 و نویسنده آثاری چون جنگ رودخانه،مسافرت آفریقایی من، بحران جهان، تاریخ مردم انگلیسی زبان،معاصران بزرگ، جنگ جهانی دوم، پیروزی و تراژدی، بحرانی جهانی،تاریخ جنگ جهانی دوم و اتحاد بزرگ و محور سرنوشت، وقتی سکان هدایت بریتانیا در جنگ دوم جهانی را بر عهده داشت برای اولین بار اصطلاح “
پرده آهنین را به کار برد: «از استتین در بالتیک تا تریست در ساحل آدریاتیک یک دیوار آهنی در سراسر قاره [اروپا] کشیده شده است. در پشت این دیوار، پایتختهای کشورهای باستانی اروپای مرکزی و شرقی قرار دارند. ورشو، برلن، پراگ، وین، بوداپست، بلگراد، بخارست و صوفیه؛ همه این شهرهای مشهور و ساکنین این مناطق اکنون در محدودهای واقع شدهاند که من آن را گستره شوروی میخوانم.»
او حتی دستور ساخت نخستین تانکهای تجربی را با استفاده از استعداد ذاتی خود صادر کرد که این تانکها مورد استفاده ارتش بریتانیا قرار گرفت. لندن وقتی دریافت هیتلر، اتریش را ضمیمه قلمرو خود کرده؛ چک اسلواکی را نیز زیر فرمان خود درآورده و با حمله به لهستان به زودی بزرگترین قدرت نظامی،اقتصادی و صنعتی جهان خواهد شد که رقیب خطرناکی برای امپراتوری بریتانیا خواهد بود با تحلیل سیاسی چرچیل موافقت کرد و چمبرلن را کنار زد و چرچیل جایگزین او شد.
پیشبینی چرچیل در مورد جنگ سرد هم درست بود و اندکی پس از پایان جنگ متحدان پیشین (ترومن و استالین) به دشمنانی سخت بدل شدند؛ سخنان چرچیل در ۵ مارس ۱۹۴۶، در واقع درخواستی بود از آمریکا که متوجه این واقعیت باشد که استالین در حال برپا کردن رژیمهای خودکامه کمونیستی در تمام کشورهایی است که تحت کنترل نظامیشوروی قرار داشتند.
آمریکا که در آن زمان به صورت بزرگترین ابرقدرت جهان درآمده بود مدتها از پذیرفتن این نتیجهگیری سر باز میزد؛ ولی یکسال بعد ترومن تصمیم گرفت که سیاست محدود کردن قدرت شوروی را دنبال کند.درسال ۱۹۴۸ با اشغال چکسلواکی توسط نیروهای شوروی و محاصره برلین تردیدی که آمریکا در این باره داشت از بین رفت.چرچیل اشرافزادهای بود که بر خلاف کشورهای غیرپیشرفته با ورود به ارتش سودای ارتقای موقعیت اجتماعی در سر نداشت و بودند احزابی که امیال سیاستورزی آنان را ارضا کنند و ارتش قدرتی نیست که بر این نظم سیاسی بشورد؛ چرچیل مظهر یک سیاستمدار نظامیبود که بریتانیاییها در برههای صحیح از دانش نظامی در کنار منش سیاسیاش بهره بردند.
چرچیل و پیش بینی جنگ جهانی دوم
چرچیل با خواندن کتاب هیتلر به نام «نبرد من»، هفت سال قبل از شروع جنگ جهانی دوم پیش بینی کرده بود که جنگ جهانی دیگری در راه است و از بابت این پیش بینی مورد تمسخر قرار گرفته شد. او حتی چیزهای جزیی مثل این که هیتلر، اول به لهستان حمله میکند یا لندن بمباران میشود را هم حدس زده بود.
چرچیل برنده جایزه نوبل ادبیات
چرچیل در طول زندگیاش بیست کتاب نوشت. اولین کتاب درباره تجربیاتش در هند، سودان و آفریقای جنوبی بود. سپس کتابی از زندگی پدرش، بیوگرافی اولین دوک مارلبورو، چندین کتاب درباره جنگ جهانی اول و دوم، تاریخ مردم انگلیسیزبان و رمانی که اصرار داشت دوستانش آن را نخوانند. در سال 1953 که دومین دوره نخستوزیریاش را سپری میکرد، به دلیل "مهارت در شرح وقایع تاریخی و بیوگرافی و همچنین سخنرانیهای درخشان در دفاع از ارزشهای انسانی" برنده جایزه نوبل ادبیات شد.
چرچیل و لکنت زبان
با توجه به شهرت چرچیل به سخنوری، شاید عجیب باشد که بدانیم او در دوران کودکی دچار لکنت زبان بود و برای غلبه بر این مشکل تلاش زیادی کرد. در سال ۱۸۹۷، چرچیل با یک متخصص به نام فلیکس سیمن، در این باره مشورت کرد و فلیکس گفت که او دچار هیچگونه نقص بدنی در این زمینه نیست و برای رفع این مشکل، فقط نیاز به تمرین و پشتکار دارد. بعدها یک ماساژور آمریکایی به چرچیل گفت که لکنت زبان او ناشی از وجود رباطی است که برای زبانش محدودیت ایجاد میکند و این رباط در دیگر افراد وجود ندارد.
چرچیل و مهارت در نقاشی
نقاشی یکی از سرگرمیهای مورد علاقه چرچیل بود. او علاقه زیادی به نقاشی داشت و بیش از ۵۰۰ اثر خلق کرد. چرچیل کار نقاشی را بعد از ۴۰ سالگی آغاز کرد، اما به سرعت در آن مهارت یافت. هم اکنون نقاشیهای چرچیل با قیمت بالایی به فروش میرسند. در سال ۲۰۱۴، مجموعهای از ۱۵ نقاشی او با قیمت ۱۱ میلیون پوند به فروش رفت. چرچیل بیش از نیمی از تابلوهای خود را در دهه ۱۹۳۰ نقاشی کرد و پس از شروع کار نقاشی، بیشتر عمرش را به آن اختصاص داد.
چرچیل و شوخ طبعی
در ارمنستان هم از چرچیل پرسیدند راز سلامتی ات چیست؟ گفت سه تا چیز. شراب ارمنستان، سیگار کوبا و ورزش نکردن!!
همه اطرافیانش از پادشاه انگلیس تا رئیس جمهور آمریکا می دانستند که او بسیار شوخ طبع است.
او سعی می کرد با تعریف داستان های جالب مخاطبش را جذب کند.
یک بار در جمعی تعریف کرد که برای یک سخنرانی مهم با تاکسی می رفتم دفتر بی بی سی وقتی رسیدم به راننده گفتم آقا لطفا نیم ساعت صبر می کنی که من برگردم؟
گفت نخیر می خواهم بروم و سخنرانی چرچیل را گوش کنم.
چرچیل گفت من ذوق زده شدم و یک اسکناس ده پوندی به راننده دادم.
راننده اسکناس و که دید گفت گور بابای چرچیل تا هر وقت بخوای صبر می کنم!
شخصیتش جوری بود که اگر کسی برای دفعه اول او را می دید یا خیلی از او خوشش می آمد یا خیلی متنفر می شدند.
چرچیل و اصطلاح پرده آهنین
چرچیل بهرغم نارضایتیهایش از کمونیسم، در جریان جنگ جهانی دوم با شوروی متحد شد. اما پس از جنگ هشدارهایی جدی درباره اهداف شوروی داد. در سخنرانی ماه مارس 1946، از "پردهای آهنین" سخن گفت که در سراسر قاره فرود آمده است. او گفت "در پشت آن خط کشورها در معرض کنترل بالا و رو به افزایشِ مسکو قرار دارند." از آن زمان به بعد مقامات غربی هر زمان که از شوروی سخن میگفتند، اصطلاح پرده آهنین را به کار میبردند.
ویژگی های وینستون چرچیل
نخستوزیر جنجالی بریتانیا در میان عامهٔ مردم مظهر زیرکی و نیرنگ است.
به گزارش ایسنا، وینستون لئونارد اسپنسر چرچیل (۳۰ نوامبر ۱۸۷۴ - ۲۴ ژانویهٔ ۱۹۶۵) سیاستمدار و نویسندهٔ بریتانیایی بود که بین سالهای ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۵، یعنی در طول جنگ جهانی دوم و بار دیگر بین سالهای ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۵ نخستوزیر بریتانیا بود. او افسر ارتش بریتانیا نیز بود. چرچیل جایزهٔ نوبل ادبیات سال ۱۹۵۳ را به خاطر نوشتههایش دریافت کرد.
مجلهٔ تایم در سال ۱۹۴۹ وینستون چرچیل را به عنوان «مرد نیمهٔ اول قرن بیستم» انتخاب کرد. چرچیل در میان عامهٔ مردم مظهر زیرکی و نیرنگ است. چرچیل سال ۱۹۴۰ نیز به عنوان مرد سال مجله تایم انتخاب شده بود.
محمود سریعالقلم در وبسایت خود ۳۰ ویژگی نخستوزیر سابق انگلیس را - که در تاریخ معاصر ایران بسیار مناقشهبرانگیز و گهگاه منفور بوده است - برشمرده که با هم میخوانیم.
1- وقتی مسایل بر خلاف میل او بود، میگفت: زمان یادگیری و تغییر است.
2- از چالشهای زندگی نمیترسید.
3- معتقد بود برای پیروزی در هر امری باید شریک داشت.
4- در جنگ جهانی دوم بارها بر فراز آسمان آلمان پرواز کرد.
5- سخنرانیهای او یک مجموعه ۱۸ جلدی است.
6- با Fact تصمیم میگرفت.
7- قدرت خارقالعاده در تمرکز داشت.
8- وقتی اشتباه میکرد از زیردستان خود عذرخواهی میکرد.
9- از مخالفان خود انتقام نمیگرفت.
10- معنای استراتژی را آمادگی برای جابهجایی اولویت ها میدانست.
11- ۹۰درصد مدیریت را در هماهنگی امور با دیگران میدانست.
12- از هیچکس متنفر نبود.
13- در دو دوره نخستوزیری (مجموعاً ۹ سال) حدود یازده هزار یادداشت دستنویس کاری برای زیرمجموعه خود نوشت.
14- در هر لحظه برای مسایل دور از انتظار آمادگی داشت.
15- برای سخنرانیهای خود بسیار وقت میگذاشت.
16- در ۲۱سالگی، متون فلاسفه و اقتصاددانان بزرگ را خوانده بود.
17- از نظر او، مدیریت جز حل و فصل بحران نیست.
18- اعتقاد داشت برای موفق شدن باید اول ناکامیها را قبول کرد.
19- با افراد قوی کار میکرد؛ حتی اگر بحث برانگیز باشند.
20- در سخنرانی همیشه یک درخواست مهم از مخاطبان خود داشت.
21- از منظر او توانایی افراد را باید در سطح درک آنها از جزئیات سراغ گرفت.
22- معتقد بود افراد قوی عموماً آمادگی کنار آمدن را دارند. ضعیفها بیشتر دعوا میکنند.
23- مسایل سخت با مخالفان داخلی و خارجی خود را سر میز ناهار یا شام مطرح میکرد.
24- در سخنرانیها با محاسبه قبلی، چند بار مکث میکرد.
25- بهترین فرصت برای نمایش شجاعت را زمانی میدانست که شرایط بد است.
26- از ۹ صبح تا ۲ بامداد روز بعد کار میکرد (۱۷ ساعت کار در روز!).
27- بهترین واکنش به توهین را سکوت میدانست.
28- معتقد بود زندگی ذاتاً بهم ریخته است ولی باید یک هدف والا داشت.
29- عاشق زندگی کردن بود.
30- با دستان خود نیز کار میکرد: ۲۰۰ آجر در روز را برای ساختن خانه روستایی پیشخدمت خود آجرچینی میکرد.
دیدگاه