امروز: چهارشنبه, ۲۵ مهر ۱۴۰۳ برابر با ۱۲ ربيع الآخر ۱۴۴۶ قمری و ۱۶ اکتبر ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 275936
۵۲۷۵
۲
۰
نسخه چاپی
Sigmund Freud

فروید | زندگینامه فروید | مراحل رشد شخصیت فروید

زیگموند فروید عصب‌شناس برجسته اتریشی و بنیانگذار علم روانکاوی، به عنوان یک روش درمانی در روانشناسی بود.

فروید

زیگموند فروید یک متخصص مغز و اعصاب اتریشی بود که به دلیل توسعه نظریه ها و فنون روانکاوی مشهور است.

زیگموند فروید

زیگموند فروید ۶ می ۱۸۵۶ در پریبورگ، جمهوی چک به دنیا آمد. خانواده‌ی او یهودی و دارای ۸ فرزند بود. پدرش یاکوب فروید بازرگان پشم بود و از ازدواج نخستش دو پسر به نام امانوئل و فیلیپ داشت. مادرش آمالیا ناتانسون، همسر سوم یاکوب فروید، زنی مهربان و فداکار بود.

پدرش، چهل سال و مادرش (زن سوم پدر فروید) تنها بيست سال داشت. پدرش جیکوب فروید یک تاجر پشم بود که سه سال بعد از تولد زیگموند به دلیل مشکلات مالی همراه با خانواده خود به لایپزیک رفت و پس از مدتی به وین مهاجرت کرد. پدر او سخت‌گیر و خودکامه بود و فروید در زمان بزرگسالی، دشمنی، نفرت و خشم کودکی خود را نسبت به پدرش به ياد می‌آورد. او نوشت که در سن دو سالگی نسبت به پدرش احساس برتری داشته است. مادر فروید نسبت به فرزند نخست خود احساس غرور می‌کرد و بر اين باور بود که او مرد بزرگی خواهد شد.

هنگامی که او چهار ساله بود، خانواده فروید به وین رفتند، شهری که وی در آنجا زندگی و در بیشتر اوقات کار می کرد. وی در سال ۱۸۸۱ توانست مدرک پزشکی خود را کسب کند. به عنوان یک دانشجوی پزشکی و یک محقق جوان، تحقیقات فروید در مورد زیست عصبی، با کاوش در زیست شناسی مغز و بافت عصبی انسان و حیوانات متمرکز بود.

در سال ۱۸۸۲،‌ فروید با مارتا برنیز نامزد کرد تا پس از آن ازدواج کند. از این زوج ۶ فرزند حاصل شد که کوچکترین آنها آنا فروید نام داشت،‌ که بعدها به یک روانکاو برجسته تبدیل شد.

فروید پس از فارغ التحصیلی، بلافاصله یک مطب خصوصی راه اندازی کرد و به درمان اختلالات روانشناختی مختلف پرداخت. او بیش از آنكه خود را یك پزشك بداند، یک دانشمند می دانست و تلاش كرد تا دانش و تجربه بشری را بشناسد و درک کند. در اوایل کار خود، فروید بسیار تحت تأثیر کار دوست و همکار صمیمی خود، یوزف بروئر قرار گرفت. یوزف متوجه شده بود وقتی بیمار مضطرب را تشویق می کند تا در مورد ابتدای بروز علائم بیماری صحبت کند، علائم گاهی به تدریج فروکش می کنند.

بعد از همکاری های زیاد، بروئر به رابطه ای با فروید خاتمه داد، زیرا احساس كرد فروید بیش از حد بر ریشه های جنسی اختلالات روانی بیمار تأكید كرده و كاملاً مایل به در نظر گرفتن دیدگاه های دیگر نیست. در همین حال، فروید به اصلاح استدلال خود ادامه داد.

جالب است بدانید که مکتب روانکاوی فروید، به نقش تعارضات ناهشیار در تبیین رفتار و شخصیت فرد تاکید دارد. او بر این اعتقاد بود که بسیاری از رفتارهای انسان تحت تأثیر انگیزه ‌های ضمیر ناخودآگاه است. اندیشه ها و خاطرات ضمیر ناخودآگاه، بویژه از نوع جنسی و پرخاشگرانه، ریشه اختلال های روانی هستند و این گونه اختلال های روانی قادر خواهند بود با تبدیل اندیشه ها و خاطرات ناخودآگاه به آگاهی، از راه درمان های روانکاوانه، درمان شوند.

از نظر زیگموند، تجربه های گذشته و دوره کودکی بر رفتار فرد بالغ در تکانه‌ های ناهشیار در زندگی روزمره، در رویاها، خاطره ها و لغزش ‌های زبانی تاثیرگذار خواهد بود. فروید، دارای تفکر تحولی است، ولی از نوع مکانیکی آن. فرض او این است که در رشد انسان پس از ۵ سالگی چیز جدیدی ایجاد نمی شود و واکنش‌ ها و تجربه‌ های بعد از آن را می بایست، تکرار گذشته به حساب آورد.

او در سال ۱۸۹۷ مسیر دیگری را در بررسی ‌های خود در پیش گرفت که خودِ تحلیلی نام گذاری شد. زیگموند بعد از فوت پدرش به آشفتگی و اضطراب دچار شد و همین موضوع او را بر انگیخت تا به بررسی رویاها و خاطره هایش بپردازد. از طریق این تحلیل ‌ها چیزی را کشف کرد که خود آن را بزرگ ترین دستاوردش می ‌دانست؛ “عقده ادیپ” که کودک به علت عشق به پدر یا مادر با پدر یا مادر خود به شدت به رقابت خواهد پرداخت. او این نظریه را در کتاب “تعبیر رویا” منتشر کرد و تعبیر رویا را شاهراهی به سوی ناهشیار دانست.

زیگموند فروید

کتاب های زیگموند فروید

فروید چندین کتاب مهم در خصوص روانکاوی منتشر کرد. برخی از کتاب های او که بیشترین تاثیرات را داشته اند عبارتند از:

مطالعاتی در باب هیستری (۱۸۹۵)

فروید و بروئر نظریات و یافته های خود را در این کتاب منتشر کرده اند و در آن توضیح داده اند که یک روانکاو می تواند با رودررو ساختن بیمار با آسیب شدیدی که در گذشته برای او رخ داده است، به بیمار کمک کند تا خود را از روان آزردگی برهاند.

تأویل رویا (۱۹۰۰)

در سال ۱۹۰۰ و پس از مدت زمان زیادی خود-تحلیلی، فروید مهمترین و منحصر به فردترین کار خود را منتشر کرد، که در آن می گوید تاویل رویا یک راه برای فهم نحوه کارکرد ذهن ناخودآگاه است. این کتاب در زمان خود و حتی اکنون نیز مورد مناقشه است و مفاهیم بنیادینی همچون عقده اودیپ از آن بیرون آمده است. بسیاری از روانشناسان می گویند که این کار باعث بوجود آمدن تفکر علمی مدرن در خصوص ذهن و زمینه های روانشناسی، روانپزشکی و روانکاوی است.

آسیب شناسی زندگی روزمره (۱۹۰۱)

این کتاب عامل بوجود آورنده اصطلاح ”لغزش فرویدی” است که به معمای روانشناختی در استفاده اشتباه از کلمات در مکالمات روزمره و همچنین فراموشی اسامی و یا اشتباهات نوشتاری در متن ها اشاره دارد. فروید به کمک این لغزش ها، که به صورت مجموعه ای از مثال ها بیان می کند، از تمایلات درونی، اضطراب ها و فانتزی های انسان پرده برداری می کند.

سه مقاله در خصوص نظریه ی جنسیت (۱۹۰۵)

فروید معتقد بود هیچ شخصی بدون انجام عمل جنسی نمی میرد،‌ اما بشریت بدون آن خواهد مرد. پس مسایل جنسی غرایض انسان را هدایت می کند. او در این کتاب در جستجوی رشد جنسی انسان و ارتباط بین مسائل جنسی و رفتار اجتماعی است و آن را بدون اعمال و استفاده از مفهوم بحث برانگیز عقده اودیپ توضیح می دهد.

 مراحل رشد شخصیت از دیدگاه فروید

فروید مراحلی را که یک کودک طی می‌کند تا در بزرگسالی دارای یک شخصیت کامل و سالم باشد در پنج مرحله دهانی (Oral stage) ، مقعدی (Anal stage) ، تناسلی (Phallic stage) ، نهفتگی (Latency stage) و جنسی (Genital stage) توضیح و طبقه بندی می‌کند. اما فروید از میان این پنج مرحله سه مرحله اول را مهمترین مراحل در رشد شخصیت ذکر می‌کرد. او عقیده داشت بیشتر شخصیت افراد در این سه مرحله که پنج سال اول زندگی کودک را شامل می‌شود، پایه گذاری می‌شود و پس از آن تغییرات اندکی در شخصیت افراد بوجود می‌آید.

زیگموند فروید معتقد بود که اختلال‌های روان‌رنجوری که بیمارانش از خود نشان می‌دادند از تجارب دوره کودکی آن‌ها سرچشمه گرفته است. او تجربیات کودکی را به قدری مهم می‌دانست که گفت، شخصیت فرد بزرگسال در پنج سالگی به طور محکم شکل می‌گیرد و متبلور می‌شود. آنچه وی را متقاعد ساخت که این سال‌های نخستین بااهمیت هستند، خاطرات کودکی خود او و خاطراتی که توسط بیماران بزرگسال او فاش می‌شدند بود. فروید تعارض‌های جنسی نیرومندی را در طفل و کودک نورس احساس کرد، تعارض‌هایی که به نظر می‌رسید در اطراف نواحی خاص بدن دور می‌زنند. وی متوجه شد که در سنین مختلف، هر یک از نواحی بدن از نظر مرکز تعارض، اهمیت بیشتری دارد. در هر مرحله رشد شخصیت، تعارضی وجود دارد که باید قبل از اینکه کودک بتواند به مرحله بعدی پیشروی کند حل شود. گاهی اوقات شخص دوست ندارد یا نمی‌تواند از یک مرحله به مرحله بعدی منتقل شود، زیرا تعارض حل نشده است یا به این علت که نیازهای وی آنچنان عالی توسط والدینی آسان‌گیر ارضا شده‌اند که کودک نمی‌خواهد پیش برود. در هر دو صورت گفته می‌شود که فرد در این مرحله رشد تثبیت شده است. در تثبیت(Fixation) قسمتی از لیبیدو یا انرژی روانی(Cathexis) صرف آن مرحله رشد می‌شود و انرژی کمتری برای مراحل بعدی باقی می‌ماند.
مراحل رشد روانی جنسی فروید

مرحله دهانی Oral stage

اولین مرحله روانی ـ جنسی رشد شخصیت از تولد تا دو سالگی ادامه دارد.

در خلال اولین سال زندگی کودک، دهان مهمترین منبع کاهش تنش(مثلا خوردن) و احساسات لذت‌بخش(مثلا مکیدن) است. در این مرحله از زندگی حالات روانی خاصی مثل وابستگی و به دهان بردن همه چیز از ویژگی‌های مهم کودک است. کودک از نظر روانی نارس است و باید دیگران از او مواظبت کنند. اولین تماس‌های او با جهان خارج از طریق گرفتن و به دهان بردن اشیا و بیرون ریختن آنهاست. توانایی اعتماد و اتکا به دیگران از خصوصیات شخصیتی این مرحله است.

در طول این مرحله، دو شیوه رفتار کردن وجود دارد: رفتار جذب دهانی (Oral Incorporative Behavior) (خوردن و بلعیدن) و رفتار پرخاشگر دهانی یا آزارگر دهانی (Oral aggressive or oral sadistic behavior) (گازگرفتن یا تف کردن).

شیوه جذب دهانی ابتدا رخ می‌دهد و شامل تحریک لذت‌بخش دهان توسط دیگران و توسط غذاست. بزرگسالانی که در مرحله جذب دهانی تثبیت شده‌اند، بیش از اندازه به فعالیت‌های دهانی مثل، خوردن، نوشیدن، سیگار کشیدن و بوسیدن علاقه دارند. اگر آنها هنگام طفولیت به حد افراط ارضا شده باشند، شخصیت دهانی بزرگسال آنها به خوش‌بینی و وابستگی غیرعادی متمایل خواهد بود. چون در کودکی در مورد آنها افراط شده است، همچنان برای ارضا کردن نیازهایشان به دیگران وابسته می‌مانند. در نتیجه، آنها بیش از اندازه ساده‌لوح هستند، هر چیزی را که به آنها گفته می‌شود، دربست می‌پذیرند و به صورت نامعقول به دیگران اعتماد می‌کنند. به این‌گونه افراد، برچسب تیپ شخصیتی "دهانی‌ پذیرا" زده می‌شود.

دومین رفتار دهانی، یعنی، پرخاشگر دهانی یا آزارگر دهانی، در طول مدت پیدایش دردناک و عذاب‌آور دندان‌ها رخ می‌دهد. در نتیجه این تجربه، کودکان، مادر را علاوه بر عشق، با نفرت می‌نگرند. اشخاصی که در این سطح تثبیت شده‌اند، مستعد بدبینی، خصومت و پرخاشگری بیش از اندازه هستند. آنها احتمالا اهل جروبحث و کنایه‌زدن هستند، حرف‌های "نیش‌دار" می‌زنند و نسبت به دیگران خشونت نشان می‌دهند. آنها نسبت به دیگران حسود هستند و در تلاش برای تسلط، می‌کوشند.

مرحله دهانی هنگام از شیر گرفتن خاتمه می‌یابد. البته اگر تثبیت رخ داده باشد، مقداری لیبیدو باقی می‌ماند، سپس تمرکز کودک به مرحله بعدی جابجا می‌شود.

مرحله مقعدی anal stage

همزمان با از شیر گرفتن کودک، لیبیدو از ناحیه دهان به منطقه مقعد منتقل می‌شود. لذا، احساس لذت در کودک ابتدا از تخلیه مدفوع و سپس از نگهداری آن حاصل می‌شود. این بدان معنی نیست که بگوییم کودک در خلال مرحله دهانی چنین لذتی احساس نمی‌کند. با وجود این، در خلال سال‌های دوم و سوم زندگی، لذت مقعدی نقش غالب را دارد. حدود 18 ماهگی، هنگامی که درخواست جدیدی از کودک می‌شود، یعنی آموزش توالت رفتن، این موقعیت به طور چشمگیری تغییر می‌کند. فروید، معتقد بود که تجربه آموزش توالت رفتن در طول مرحله مقعدی، تاثیر مهمی بر رشد شخصیت دارد. عمل دفع برای کودک تولید لذت شهوانی می‌کند، اما با شروع آموزش توالت رفتن، کودک باید یاد بگیرد که این لذت را به تعویق اندازد. اگر آموزش توالت رفتن، خوب پیش نرود، مثلا اگر کودک در یادگیری آن مشکل داشته باشد، یا والدین بیش از اندازه توقع داشته باشند، کودک به یکی از این دو شیوه واکنش نشان می‌دهد. یک شیوه این است که در زمان و مکانی که والدین تایید نمی‌کنند، عمل دفع را انجام دهد و به این طریق تلاش‌های آنها را برای تنظیم با شکست روبرو سازد. اگر کودک این شیوه را برای کاهش دادن ناکامی، رضایت‌بخش بداند و زیاد از آن استفاده کند، ممکن است شخصیت پرخاشگری مقعدی (anal aggressive personality) را پرورش دهد. به نظر فروید، این مبنای بسیاری از اشکال رفتارهای خصمانه و آزارگرانه در زندگی بزرگسالان است که از جمله آنها بی‌رحمی، ویران‌گری و قشقرق هستند. چنین شخصی احتمالا آشوب‌گر و نامرتب خواهد بود و دیگران را به صورت اشیایی می‌داند که در تصرف او هستند.

دومین شیوه، جلوگیری یا نگهداشتن مدفوع است. این کار موجب احساس لذت شهوانی می‌شود (به علت پر بودن روده کوچک) و می‌تواند شیوه موفقیت‌آمیز دیگری برای دستکاری والدین باشد. اگر روده کودک چند روز کار نکند، ممکن است آنها نگران شوند. بنابراین، کودک روش جدیدی را برای به دست آوردن توجه و محبت والدین کشف می‌کند. این رفتار، مبنایی برای رشد شخصیت نگهدارنده مقعدی (anal retentive personality) است.

چنین شخصی، لجباز و خسیس است و وسایل را اندوخته یا نگهداری می‌کند. به عبارت دیگر این‌گونه اشخاص، خشک و مقرراتی، به صورت وسواسی مرتب و آراسته، سرسخت و لجوج و خیلی باوجدان هستند.

در آخر، روش‌های به‌کار گرفته شده توسط مادر در تربیت برای اجابت مزاج و نگرش والدین نسبت به موضوعاتی نظیر دفع، پاکیزگی، نظارت و مسئولیت، تاثیر بسزایی در رشد شخصیت کودک دارد.

مرحله آلتی phallic stage

در حدود سنین چهار تا پنج سالگی، لیبیدو در محدوده دستگاه تناسلی متمرکز می‌شود. در این سن اغلب دیده می‌شود که توجه کودکان به دستگاه تناسلیشان جلب می‌شود و با دستکاری، از آن لذت می‌برند و در زمینه مسائلی مثل تولد و مسائل جنسی و اینکه چرا پسرها آلت مردی دارند و دخترها ندارند، کنجکاوی نشان می‌دهند.

تعارض مرحله آلتی، آخرین و اساسی‌ترین تعارضی است که کودک باید با آن مواجه شود و با موفقیت آن را حل کند. این تعارض همان خواست ناخودآگاه(ناهشیار) کودک به تملک والد ناهمجنس خود و در عین حال دوری از والد همجنس خود است. فروید، این وضعیت را عقده ادیپ (Oedipus complex) نامیده است. نام این عقده از افسانه یونانی گرفته شده است که در نمایش Oedipus Rex، نوشته سوفوکلس (Sophocles) در قرن پنجم قبل از میلاد ترسیم شده است. در این داستان، ادیپ جوان پدرش را می‌کشد و با مادرش ازدواج می‌کند. بدون اینکه در آن زمان بداند آنها چه کسانی هستند. در عقده ادیپ، مادر هدف عشقی پسر جوان می‌شود. پسر از طریق خیال‌پردازی و رفتار آشکار، خواسته‌های جنسی خود را به مادر نشان می‌دهد ولی پسر در سر راه خود با مانعی روبرو می‌شود؛ پدر، که او را به صورت یک رقیب و تهدید می‌بیند. در نتیجه، نسبت به پدرش حسود و متخاصم می‌شود. فروید، عقده ادیپ را از تجربیات کودکی‌اش تدوین کرده و نوشت:«من در مورد خودم نیز متوجه عشق به مادر و حسادت نسبت به پدر شده‌ام». پسر ترس خود از پدر را در مناسبات تناسلی تعبیر می‌کند و از این می‌ترسد که پدرش اندام خلافکار، یعنی آلت وی را که منبع لذت و تمایلات جنسی اوست قطع کند و از اینرو، اضطراب اختگی (Castrion anxiety) ایفای نقش خواهد کرد.

ترس پسر از اختگی، چنان نیرومند است که او مجبور می‌شود میل جنسی خود به مادرش را سرکوب کند. به نظر فروید این شیوه‌ای برای حل کردن عقده ادیپ است. پسر، محبت پذیرفتنی ترس را جایگزین میل جنسی به مادر می‌کند و همانندسازی نیرومندی را با پدرش ایجاد می‌نماید. وی برای بهتر کردن همانندسازی، می‌کوشد با تقلید کردن از اطوار قالبی، رفتارها، نگرش‌ها و معیارهای فرامن پدر، بیشتر شبیه او شود.

عقده ادیپ در دختران

نظر فروید درباره تعارض آلتی زنانه که برخی از طرفداران او آن را عقده الکترا(Electra Complex) خوانده‌اند، از وضوح کمتری برخوردار است. همانند پسر، اولین هدف عشقی دختر، مادر است زیرا او منبع اصلی غذا، محبت و ایمنی در طفولیت است. فروید نوشت:«دخترها نداشتن اندام جنسی را که برای پسران ارزش برابری دارد، عمیقا احساس می‌کنند. آنها به این دلیل خود را حقیرتر می‌دانند و این رشک برای آلت مردی، منشأ تمام واکنش‌های زنانه است». بنابراین دختر رشک آلت مردی(penis envy)، نقطه مقابل اضطراب اختگی پسر را پرورش می‌دهد. دختر معتقد است که آلت مردی‌اش را از دست داده است و پسر می‌ترسد که آن را از دست بدهد. سرانجام دختر با مادرش همانندسازی می‌کند و عشق خود به پدر را سرکوب می‌نماید ولی اینکه چگونه این اتفاق می‌افتد، فروید آن را روشن نساخت.

شخصیت آلتی

تعارض‌های آلتی و درجه حل شدن آنها، در تعیین واکنش‌های فرد بزرگسال به جنس مخالف و نگرش‌های او نسبت به این جنس، اهمیت زیادی دارد.

فروید شخصیت آلتی مردانه را بی‌پروا، مغرور و متکی به نفس توصیف کرد. مردانی که چنین شخصیتی دارند می‌کوشند مردانگی خود را از طریق فعالیت‌هایی چون فتوحات جنسی مکرر به اثبات رسانند و یا آن را نشان دهند. شخصیت آلتی زنانه، در زنانگی خود اغراق می‌کند و از استعداد و جذابیت خود برای خرد کردن مردان و چیره شده بر آنها استفاده می‌کند.

دوره نهفتگی یا کمون Latency period

مرحله آرامش نسبی یا عدم فعالیت سائق جنسی در طول دوره‌ای است که از انحلال عقده ادیپال تا بلوغ طول می‌کشد. سائق جنسی در طول این دوره معمولا تصور می‌شود که در حال خاموشی است. این دوره در درجه اول هم برای دخترها و هم پسرها مرحله وابستگی با همجنس‌هاست. این دوره برای تعلیم و تربیت کودک مناسب است و وی می‌تواند به یادیگری مطالب و مهارت‌های تازه از قبیل خواندن و نوشتن و آموختن آداب و رسوم و اخلاق اجتماعی نایل آید. چنانچه کودکی، عقده ادیپ را به سلامت پشت سر گذاشته باشد و با والد همجنس خود رابطه مثبتی برقرار کرده باشد، استعداد کافی برای رقابت با دیگران کسب کرده و قادر خواهد بود با پیروزی و شکست به شکل واقع‌بینانه روبرو شود.

مرحله جنسی یا تناسلی genital stage

از نظر فروید آخرین مرحله از رشد روانی- جنسی شخصیت هنگام بلوغ آغاز می‌شود. بدن از نظر فیزیولوژیکی در حال پختگی است و اگر فرد در هیچ یک از مرحله‌های پیشین تثبیت عمده‌ای نداشته باشد می‌تواند یک زندگی غیر روان رنجور و رابطه‌های بهنجار دگر جنس خواهانه داشته باشد.

تعارض‌های این دوره به کمترین حد خود می‌رسد، اما این تعارض‌ها به دلیل بکارگیری مکانیسم دفاعی والایش (تصعید) تاثیر چندانی بر فرد ندارد. فرد دارای شخصیت جنسی قادر خواهد بود که در عشق و کار به خشنودی دست یابد که فعالیت دوم (کار) یک فعالیت مورد پذیرش اجتماعی برای والایش نیازهای (تکانه‌های) نهاد است.

 زیگموند فروید

مرگ زیگموند فروید

زیگموند فروید به سیگار برگ علاقه‌ی بسیاری داشت او روزانه نزدیک به ۲۰ سیگار برگ می‌کشید. همان‌گونه که گفته شد هشدارهایی که پیرامون زیان‌های سیگار به او داده می‌شد را نشنیده می‌گرفت. کشیدن بیش از اندازه‌ی سیگار برگ او را به سرطان دچار کرده بود. فروید در آغاز بیماری خود را پنهان نگه داشت ولی با پزشکان گوناگونی در این باره گفت‌و‌گو کرد. بیش از سی عمل جراحی بر روی او انجام گرفت ولی نتیجه‌ای نداشت چون سرطان او روز‌ به روز پیشرفت می‌کرد. در سپتامبر ۱۹۳۹ زیگموند فروید به پزشکش ماکس شور گفت: «اکنون زندگی برایش چیزی جز شکنجه نیست و مفهومی ندارد و قول و قرارشان را به او یادآوری کرد». ماکس شور به او قول داده بود که اجازه ندهد بیهوده رنج بکشد. آنا فروید می‌خواست مرگ پدرش را به تاخیر بیاندازد اما ماکس شور او را متقاعد کرد که زنده نگه داشتن فروید سودی نخواهد داشت و او را به رنج بیش‌تر دچار می‌کند. پس از این‌که آنا فروید متقاعد شد زیگموند فروید از پزشکش خواست که اتانازی را برایش به انجام برساند. پس پزشکش در روزهای ۲۱ و ۲۲ سپتامبر با تزریق دوز‌هایی از مورفین در چند نوبت به فروید باعث مرگ او شد. زیگموند فروید در ۲۳ سپتامبر ۱۹۳۹ درگذشت و سه روز پس از مرگش، پیکرش را در شمال لندن سوزاندند.

در مراسمی که برای مرگ فروید ترتیب داده شده بود ارنست جونز نویسنده‌ی اتریشی و اشتفان تسوایگ سخنرانی کردند. در این مراسم بسیاری از چهره‌های سرشناس روان‌شناسی و روانکاوی و نیز پرشکان حضور داشتند. خاکستر فروید در گلدانی عتیقه که فروید از پرنس بناپارت دریافت کرده بود گذاشته شد. خاکستر همسرش نیز پس از مرگ در سال ۱۹۵۱ در این گلدان گذاشته شد.

  • منبع
  • آقای روان‌شناس
  • پرسونالوژی
  • جادوی باور
  • ویرگول
  • پژوه

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید