امروز: جمعه, ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۰۹ شوّال ۱۴۴۵ قمری و ۱۹ آوریل ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 268851
۳۳۴۵
۱
۰
نسخه چاپی
جلال آل احمد

جلال آل احمد | غرب زدگی | در خدمت و خیانت روشنفکران | فرهنگ سیاسی

جلال آل احمد را باید مهمترین نویسنده دهه چهل به شمار آورد که آثار او در این دهه و سال های پیش و پس از آن با اقبال عمومی مواجه شد

جلال آل احمد | غرب زدگی | در خدمت و خیانت روشنفکران | فرهنگ سیاسی

ویژ گی های فرهنگ سیاسی آل احمد

فرهنگ سیاسی متبلور در آثار آل احمد را می توان به صورت زیر فهرست کرد: بدبینی به سیاست، حکومت و قدرت، بی تفاوتی به رژیم های سیاسی و از جمله دمکراسی، استعمارستیزی، توطئه انگاری ناشی از پیوند استعمار و استبداد، مسئولیت پذیری و دغدغه داشتن، بومی گرایی، روحیه اعتراض و نفی، خطرپذیری و نفی عافیت طلبی، اکرام فرهنگ شهادت، برون نگری، جمع گرایی و نفی فردمحوری، آرمان گرایی، ساختارگرایی و شالوده شکنی، نخبه گرایی، نقد تقلید و سانسور، گرایش به امور سلبی به نسبت امور ایجابی، تمایل به اندیشه های جهان وطنی، جمع میان اموری که متضاد تلقی می شوند و اعتقاد به اتحاد کشورهای جهان سوم.

فلسفه سیاسی  و آثار آل احمد

جلال آل احمد را باید مهمترین نویسنده دهه چهل به شمار آورد که آثار او در این دهه و سال های پیش و پس از آن با اقبال عمومی مواجه شد.

مهمترین آثار انتشار یافته آل احمد به این دهه تعلق دارد :« غرب زدگی»، «خدمت و خیانت روشنفکران»، «خسی در میقات»، «سنگی بر گوری»، «نفرین زمین» و «نون و القلم» همگی در این دهه نوشته شده یا انتشار یافته اند. «غرب زدگی» پرسروصداترین نوشته آل آحمد که به صورت مقاله بلند در کتابی در اوایل دهه چهل انتشار یافت، محصول فکری وی در دهه سی است که در آن سال ها سخنی تازه و مورد نیاز جامعه ایرانی به شمار می آمد.

فرهنگ رجایی، فرهنگ پژوه ایران شناس، این اثر را بحث برانگیزترین و پر خواننده ترین کتاب در ایران سده چهاره معرفی می کند.

در نشانه شناسی از غرب زدگی نخستین نشانه ها به شکست اندیشه های غرب مدارانه دلالت دارد که حکومت پهلوی از زمان رضاشاه به شدت در پی آن بود. البته غرب زدگی تنها در نقد سکولاریسم افراطی غرب گرایانه طبقات جدیدِ شکل گرفته در اواخر قاجار و به ویژه زمان پهلوی خلاصه نمی شد، بلکه به نوعی سوسیالیسم حزب توده را نیز به نقد می کشید.

غرب زدگی از این جهت اهمیت داشت که نگاه انتقادی روشنفکران نسل جدید را به مسائل طبقه جدید نشان می داد و اعتراضی به محصولات فکری و فرهنگی «از خود بیگانه شده» این طبقه بود؛ از ملکم خان تا مظفر بقایی.

غرب زدگی فریادی بود علیه استعمار نو؛ چه از نوع آمریکایی و چه از جنس شوروی. هرچند که آل احمد به دلیل ضعف و قدرت رو به افول شوروی خطر آن را کمتر می دانست.

آل احمد گرچه با سنت گرایانی مانند احمد فردید رابطه دوستی داشت و اصلاً غرب زدگی وامدار اوست، اما تعبیر وی از غرب زدگی ریشه اقتصادی دارد. از نگاه او «غرب یعنی ممالک سیر و شرق یعنی ممالک گرسنه.» دنیای غرب بنگاه تولید ماشین آلات مدرن است که مواد اولیه دنیای شرق را به یغما می برد. سخن آل احمد نفی ماشین نیست، او تلاش دارد تاکید کند که دعوای امروز بشری سر ثروت ملت هاست.

شرقی باید طرز برخورد با ماشین و تکنولوژی را بیاموزد اما تا فلسفه غرب را به درستی نیاموخته، نباید ادای غربی ها را دربیاورد و در ظاهر از آنان پیروی کند. او جوامع شرقی را در یک بحران هویت دو سویه می بیند. به اعتقاد او ما تا وقتی مصرف کننده ایم و ماشین نساخته ایم، غرب زده ایم و وقتی هم که چنین کنیم ماشین زده خواهیم شد. این جبر بشر امروز است و گریزی از آن نیست.

آل احمد رویکرد مناسب در برابر غرب را رقابت به منظور پیشرفت می داند؛ واقعیتی که قرن ها در تاریخ ایران مشاهده شده است. اما در فضای غرب زده رقابت جای خود را به درماندگی و احساس عبودیت داده است. او این ویژگی و خصیصه انفعالی را پدیده جدیدی در فرهنگ ایرانیان می داند، زیرا ایرانیان همواره از فرهنگ گزینش گری برخوردار بوده اند و در برابر بیگانه تسلیم فرهنگی نیوده اند. درباره اسلام نیز همین طور است، ایرانیان بودند که سراغ اسلام رفتند نه آن که اسلام ایران فتح کند. اصلاً اسلام وقتی به «دجله و فرات» که جزو سرزمین ایران بزرگ بود رسید، اسلام شد.

 آل احمد که بعدها در کتاب خدمت و خیانت روشنفکران به نقد نخبگان تاریخ ایران می پردازد و فرهنگ آن ها را ارزیابی می کند، در کتاب غرب زدگی نیز بیشتر مخاطبان خود را نخبگان می داند؛ نخبگان سنتی و مدرن.

به اعتقاد آل احمد ضعف روحیِ منجر به غرب زدگی زمانی آغاز شد که روحانیت ما مانند میرداماد و مجلسی در برابر اشتباه و ظلم حاکمان سکوت کردند. او می نویسد، ما درست از آن روز که امکان شهادت را رها کردیم و تنها به بزرگداشت شهیدان قناعت ورزیدیم، دربان گورستان ها از آب درآمدیم. آل احمد به شیخ فضل الله نوری از این رو ارج می نهد که وی از نخبگان بیدار به شمار می آمد و از جمله روحانیان آگاهی بود که به دلیل مخالفت با غرب زدگی جان خود را از دست داد.

شیخ فضل الله نه به خاطر مخالفت با مشروطه که به دلیل موافقت و مدافعت از مشروعه سرش بالای دار رفت. او می نویسد، آن همه مردان نیک در صدر مشروطه غافل بودند از این که خدای تکنیک در خود اروپا نیز سالهاست که از فراز عرش بورس ها و بانک ها کوس لمن‌الملکی می زند و دیگر هیچ خدایی را ندارد و به ریش همه سنت ها و ایدئولوژی ها می خندد.

آل احمد به عنوان یکی از چهره های ممتاز نسل دوم روشنفکران معاصر و همگام با دکتر شریعتی، برخلاف روشنفکران پیش از خود، نه تنها روحانیت را به انزوا و ترک جامعه دعوت نمی کند بلکه پس از تجربه حوادث دهه سی و چهل آن ها را به میدان داری برای مقابله با وضعیت رخ داده فرا می خواند. او می نویسد اگر روحانیت نتواند با توجه به اوضاع روزگار آن پیله صدر مشروطه را بدرد چاره ای نیست که بپذیریم که آخرین سنگر دفاع در مقابل غرب زدگی نیز جوش و خروش حیات خود را از دست داده است و به سنگواره ای متحجر و موزه ای بدل شده است.

جلال آل احمد | غرب زدگی | در خدمت و خیانت روشنفکران | فرهنگ سیاسی

غرب زدگی و آل احمد

غرب زدگی را باید از مهمترین مفاهیم فرهنگ سیاسی ایران معاصر به شمار آورد. آل احمد با این کتاب نسل جدیدی از روشنفکران را در تاریخ ایران معرفی می کند که گویای شروع تغییراتی در جامعه ایران در دهه چهل است.

غرب زدگی نفی تقلید است؛ تقلید در اندیشه و شیوه زندگی. غرب زدگی دعوت به خودبودگی است و هشدار به از خودبیگانگی. آل احمد در این اثر بیماری خودکم بینی را نشانه رفته و در پی تقویت اعتماد به نفس ایرانیان است. بی توجهی به روستا و تمسخر فرهنگ روستایی محصول ویژگی هایی نظیر غرب زدگی و خودکم بینی است که به صورت پیش دستانه چنین جلوه کرده است.

غرب زدگی است که روستاها را ویران می کند و شهرها را ویران تر، زیرا جمعیت فراوانی از روستاها به شهرها هجوم می آورند و مسائل متعدد اقتصادی و اجتماعی را سبب می شوند. او می نویسد، اولین قدمی که شهرنشینی بر می دارد این است که به شکم خود برسد و بعد به زیر شکم خود و برای رسیدن به دومی به سر و پز خود. اما خوراکی اینها باید از کجا بیاید؟ از روستاهایی که خالی شده اند. پس این هم از آثار دیگر غرب زدگی است. در چنین شرایطی نفت می رود و در مقابلش ماشین می آید با همه متفرعاتش؛ از مستشرق و متخصص گرفته تا فیلم و ادب و کتاب. وقتی اقتصاد مملکت به دست دیگران بود و دیگران سازندگان ماشین بودند، روشن است که ما باید همیشه خریدار بمانیم و نیازمند باشیم.

اگر سیاست و اقتصاد ما دنباله‌رو سیاست و اقتصاد غرب است، روشنفکران ما نیز ماموران و دیلماجان مستشاران غربی می شوند. این چنین است که بر ملتی حکومت می شود. ملتی رها شده به تقدیر ماشین به رهبری روشنفکران غرب زده و به دست این سمینارها و کنفرانس ها و برنامه های دوم و سوم و با تکیه بر کمک های بلاعوض و با آن سرمایه گذاری مسخره در صنایع بی ریشه واسطه.

آل احمد به مانند کسی که نکته ای را از فرهنگ سیاسی ایرانیان کشف کرده باشد می نویسد، در ممالک نفت خیز رسم بر این است که هرچه سبک تر است، روی آب می آید. اگر رهبری این همه مبارزه – مثل مشروطه – درست بود حال و روزمان بهتر از این ها بود. بر مردم حرجی نیست. رهبری غلط چنین عواقبی بار آورده است. حکم کلی در این باره بر پر و بال دادن به بی ریشه هاست، به بی شخصیت ها؛ اگر نگویم به رذل ها و رذالت ها.

آن که حق دارد و حق می گوید و درست می بیند و راست می رود در این دستگاه جا نمی گیرد.

آل احمد شخصیت غرب زده ایرانی را چنین توصیف می کند آدم غرب زده هرهری مذهب است. به هیچ چیز اعتقاد ندارد. اما به هیچ چیز هم بی اعتقاد نیست. یک آدم التقاطی است. خودش باشد و خرش از پل بگذرد دیگر بود و نبود پل هیچ است.

آدم غرب زده شخصیت ندارد، چیزی است بی اصالت. از هر چیز مختصر اطلاعی دارد، منتها غرب زده اش را که به درد همه جا بخورد. آدم غرب زده وفادارترین مصرف کننده مصنوعات غربی است. اصلاً به تنهایی عادت ندارد و از تنها ماندن می گریزد. به خاطر اوست که چنین معماری بی اصل و نسبی داریم و چنین شهرسازی قلابی ای. به خاطر اوست که خیابان های شهرها و چهارراه ها با نور وقیح فلورسنت و نئون به صورت آرایشگاه ها درآمده است.

به خاطر اوست که کتاب طباخی راه دل چاپ می شود. آدم غرب زده چشم به دست و دهان غرب دارد. کاری ندارد که در دنیای کوچک خودمان چه می گذرد. اگر اهل سیاست باشد، سیاست مداران انگلیس و آمریکا را بهتر می شناسد و اگر اهل ادبیات باشد به این که چه کسی جایزه گرفت و اگر اهل تحقیق باشد این که مستشرقان (محققان غربی) چه گفته اند، نظر دارد. در هر موضوع شرقی، فقط نوشته غربی را مأخذ و ملاک می داند. خودش را از زبان شرق شناسان می شناسد؛ نه به آن چه خودش هست و احساس می کند و می بیند و تجربه می کند. حتی در مساجد و منبرها، که آخرین حصار در مقابل غرب زدگی و غرب انگاشته می شوند، به نقل از گوستاو لوبون و کارلایل و براون و... برای اسناد حقانیت سخن خویش داد سخن می دهد. آدم غرب زده مسأله نفت را نمی شناسد و سرش را به بوی نفت به درد نمی آورد. آدم غرب زده با واقعیت سر و کار دارد و واقعیت در این ولایت یعنی گذر بی دردسر نفت.

آل احمد در کتاب غرب زدگی بارها از این می نالد که مدرسه و دانشگاه ما غرب زده می پرورد و مشتی هرهری مذهب بار می آورد. او رادیو را که مهمترین رسانه فراگیر آن زمان بود بی خاصیت می داند، چرا که صدایی می کند و گوش را پر می کند تا نترسیم. مانند کارگری که شب در خیابان خلوت آواز می خواند تا نترسد. او هم چنین می ترسد که سلطه زبان بیگانه روز به روز بیشتر شود و جای زبان مادری را بگیرد.

جلال آل احمد | غرب زدگی | در خدمت و خیانت روشنفکران | فرهنگ سیاسی

خدمت و خیانت روشنفکران و آل احمد

کتاب مهم دیگر جلال آل احمد که مجموعه ای از مقالات نوشته شده در سال های 1343 تا 1348 است، کتاب خدمت و خیانت روشنفکران است. این کتاب را باید ادامه مباحث غرب زدگی دانست.

آل احمد در این کتاب با انتخاب موضوع روشنفکر دامنه مباحث خود را گسترده تر می سازد و با نگاه انتقادی خود، به مقوله روشنفکری در تاریخ ایران می پردازد. روشنفکر در این کتاب تعبیری است از آن چه که امروز به نخبگان فکری یا نخبگان فرهنگی اطلاق می شود. او طبقات مختلف روشنفکر (نخبه فکری) را در طول تاریخ ایران بررسی کرده و با نگاه انتقادی درباره عملکرد آنان داوری کرده است.

این بار برخلاف کتاب غرب زدگی وقتی به اظهارنظر درابره روشنفکران معاصر می پردازد، هم به غرب زدگان نظر دارد و هم به گروه دیگر. تاثیرپذیری آل احمد از ادبیات رئالیستی او را از اندیشه های ایدئالیستی نرهاند و او همچنان به عنوان یک آرمان گرا به تجویز نسخه برای جامعه پرداخت.

یکی از مهمترین توصیه های آل احمد نزدیک شدن هرچه بیشتر روشنفکران سنتی (روحانیان) با روشنفکران مدرن است که از دید او هرکدام نواقص و مزایایی دارند. آل احمد گرچه تلاش داشت خود را به توده جامعه ایرانی نزدیک سازد و این را از وظایف روشنفکری می دانست و حتی برایش لذت بخش بود که در محافل عمومی وجه ممیزه ای از توده نداشته باشد، اما تا آخر عمر همچنان نخبه گرا باقی ماند. به عبارت دیگر، در کتاب خدمت و خیانت روشنفکران نیز مانند کتاب پیشین مخاطب و محل انتقاد او نخبگان اند.

آل احمد انگیزه نگارش کتاب را قیام دینی پانزده خرداد 1342 و سکوت روشنفکران در برابر آن معرفی می کند. آل احمد در تعریف روشنفکری نیز ایدئالیستی رفتار می کند. او سه شرط روشنفکری را فرصت (وقت فارغ)، اجازه (توانایی اندیشیدن) و جرأت (آمادگی از درون و عدم محافظه کاری) می داند.

روشنفکر در بند قضا و قدر نیست و انتظاری از خارج یا عالم بالا ندارد. زمانی که فرد مهار زندگی خود را به دست گرفت و در سرگذشت همنوعان خود موثر افتاد، پا به روشنفکری گذاشته است. روشنفکری برای عده ای وظیفه و حق است. روشنفکر درباره ناسوت و لاهوت هر دو می اندیشد. آن هایی که غم نان دارند و آن هایی که در پی خوش گذرانی اند، هر دو فرصت روشنفکری نخواهند داشت. کسی هم که در بند تعصب مذهبی یا سیاسی است نمی تواند روشنفکر باشد. چون هر دو در بند تعبد و اطاعت کورکورانه اند. هر دو تعبد، دو روی یک سکه اند. یکی ظلم می کند و دیگری موجب تحمل ظلم می شود. آدمی را در غم نان و آب و لباس و خانه نگهداشتن و او را از عوامل اخروی ترساندن، خارج کردن وی از مقام آدمیت است و روشنفکری با این نمی خواند. روشنفکر کسی است که فارغ از تعبد و تعصب و دوری از فرمانبری، اغلب نوعی کار فکری می کند و قصد مادی کمتری دارد.

اولین مشکل روشنفکران معاصر ایران به اعتقاد آل احمد این است که با ملاک های دیگر و برای محیط های دیگر تربیت شده اند، اما ناچارند در این محیط به سر ببرند. حاصل این مشکل «فرار مغزها» (مفهومی که وی از احسان نراقی می داند) و برخورد با اعتقادات سنتی است. ما در دوره قاجار به جای آن که علوم جدید را وارد مدارس قدیم کنیم، دست به تاسیس مدارس جدید زدیم و این شد که هم سنت را خراب کردیم و هم تجدد را. از نگاه عوام مشخصات و نشانه های امروز روشنفکری، فرنگی مآبی، بی دینی یا تظاهر به آن و درس خواندگی است در حالی که از نظر خود روشنفکران، روشنفکر بودن یعنی بیگانه بودن نسبت به محیط بومی و جهان بینی علمی داشتن.

روشنفکر امروز از علم و دموکراسی و آزادی حرف می زند بدون آن که علوم جدید در آن پا گرفته باشد و بدون آن که مردمش را بشناسد. او آزاداندیشی را نه در قبال حکومت ها، که یا استعماری اند یا نیمه استعماری، بلکه از بنیادهای سنتی، مثل مذهب، تاریخ، زبان اخلاق و آداب آغاز می کند.

از همین جاست که کسروی بازی و تکفیر روحانیت و در نتیجه بی اثر ماندن روشنفکر در جامعه شکل می گیرد. آن ها مقاصد استعماری را در نظر نمی گیرند و به شرایط بومی توجه نمی کنند. آیا صحیح است که روشنفکر ایرانی به جای ایستادگی در مقابل هجوم همه جانبه استعمار علیه ابزارهای بومی و اعتقادات سنتی، شریک جرم استعمار شود؟

روشنفکری که خود را محصول غربی بداند، یک عامل استعمار است. به همین دلیل، اغلب اوقات برای شکستن عوامل مقاوم بومی به عوامل غربی (=استعمار) تکیه می زند تا به کمک آن ها محیط را آماده تر کند. تمام روشنفکرانی که پس از شکست مبارزه نفت در مصدر کار بوده اند، به جز اندکی چنین بوده اند. وظیفه روشنفکران کشورهای استعمار شده ممانعت از استعمار شدن است. غرب از ممالک غیرصنعتی مواد خام و مغز پخته می خواهد. با وجود این، آل احمد ملت پرستی (شوونیسم) را از تبعات و القائات فرهنگ استعماری قرن نوزده می داند و به نقد آن می پردازد.

او روشنفکری شهرنشینی تازه پا را لایق ترین زادگاه روشنفکری می داند که به رغم وی نه دلبسته اشرافیت است و نه در بند تحجر روحانیت. او روشنفکران را گروه خاصی بدون خاصیت طبقاتی معرفی می کند که می خواهند از طریق روشنفکری و تخصص خویش به قدرت برسند. در نظر وی چون در روشنفکری روحانیان و نظامیان تعبد وجود دارد، محافظه کاری هم پیش می آید. روحانی به اسم حافظ سنت، حافظ وضع موجودی است که نظامی حراست آن را تعهد کرده است.

 آل احمد که در اینجا وامداری خود به اندیشه های چپ گرایانه را به روشنی بروز می دهد، میان اکثریت روحانیت و اقلیت آن فرق می نهد. او می نویسد روحانیون اغلب مدافع طبقات حاکم اند چون حافظ وضع موجود و کهن اند. با وجود این، روحانیتی که علیه بی عدالتی برپا خاسته باشد، برخلاف نظامی، بسیار است. نظامی جیره خوار حکومت و صاحب امر است اما روحانی جیره خوار مردم و صاحب کلام است. آن ها چون دعوی جانشینی معصوم دارند گاهی با حکومت برخورد حتی خشن داشته اند که البته هدف های آن نسبتاً کوچک بوده است. وی در این باره به حوادثی مانند تحریم تنباکو، نهضت مشروطه و نهضت ملی نفت اشاره می کند.

او در هشداری به روحانیت می نویسد، برخلاف تاریخ گذشته ایران، پای روحانیت، روز به روز از روستا بریده تر می شود و به جایش سپاه فرهنگ و بهداشت و...می نشیند و چنان چه اوضاع به همین ترتیب پیش برود روحانیان هر روز منزویتر شده و از دیگر نهادهای بین المللی اسلامی نیز دور می افتند. نگرش ایدئالیستی آل احمد در اینجا نیز دخالت دارد؛ او درباره دو چهره از روحانیت داوری متفاوتی دارد.

وی از روحانیت انقلابی اجتماعی که در صحنه حاضر است و آگاهانه به مقابله با استعمار و غرب زدگی برخاسته دفاع می کند و نیش نقد خود را به بخشی فرو می برد که محافظه کار است و در برابر حکومت و تحولات نامطلوب جامعه بی تفاوت است و همچنان خود را مشغول سنت های پوسیده کرده است. آل احمد می نویسد، روحانیت سدی است در مقابل غرب زدگی روشنفکران و نیز در مقابل تبعیت بی چون و چرای حکومت ها از غرب و استعمارش.

آل احمد در نقد نویسندگان ضدروحانی مانند آقاخان کرمانی، صادق هدایت، ذبیح الله منصوری، احمد کسروی و نویسندگان حزب توده و بهایی می نویسد، روشنفکران ما چون انقلاب فرانسه و عصر روشنگری سرمشق اش بوده به جای مقاومت در برابر استعمار و عواملش که حکومت های وقت بودند، مرام کج روی کرد و ندید که روحانیت مثلاً در قضیه تنباکو در مقابل انحصار طلبی استعمار ایستاده است.

رهبر روشنفکر شرقی هنوز خواب عصر روشنایی را می بیند و متوجه استعمار نیست و اصلاً متوجه تاریخ ولایت خود نیست. آل احمد گرچه برخی احکام اسلامی را در عصر حاضر توجیه پذیر نمی داند، اما به هیچ وجه اسلام را با مسیحیت قابل مقایسه نمی داند، نکته ای که به نظر او روشنفکران از آن غافل بوده اند.

او می نویسد، روشنفکران در برخوردهای میان روحانیت و حکومت جانب حکومت را گرفته اند، چون بهترین مزدها و آرامش ها را دولت ها به آن ها می دهد. به عبارت شفاف تر این که آل احمد روشنفکر ایرانی را مقلد روشنفکر غربی می داند که شرایط ایران را در نظر نمی گیرد و در نهایت در موقع نوشتن و اندیشه ورزی به سویی می رود که تامین معاش کند لذا بیش از آن که به مقابله با حکومت و استعمار برخیزد، به روحانیت می زند تا هم نوشته های روشنفکری خود را منتشر سازد و هم معاش و زندگی دنیوی خود را تامین کند. در نتیجه روحانیت هم که سنگ لامذهبی روشنفکر را به سینه دیده آن ها را تکفیر کرده است.

روشنفکران دل به مدارس خوش کرده اند، اگر نه از همه جا بریده اند. واقعیت این است که بیشتر مردم ایران بی سوادند. طبق آمار آل احمد، در اواسط دهه چهل هشتاد درصد مردم ایران بی سواد و هفتاد و پنج درصد در روستاها به سر می بردند. او رشد جایگاه رادیو و تلویزیون را یکی از دلایل و نشانه های بی سوادی مردم ایران می داند.

ملاک خدمت و خیانت روشنفکران از نگاه آل احمد رفتار ایشان با ابزارهای تبلیغاتی است. اگر از آن برای آگاهی رساندن استفاده کردند خدمت، اما اگر برای فریفتن و تحمیق بهره بردند خیانت است. او می نویسد، از قضیه نفت به این ور سر روشنفکر را با پنبه بریده اند و خیلی ها را جذب و منفعل کرده اند.

روشنفکر ایرانی پس از گذشت سن، دست از اصول می شوید، به چرب و شیرین عادت می کند و وارد حکومت می شود تا اثری از خود برجا گذارد. با این وضعیت، روزگاری است که نه بر مرده که بر زنده باید گریست.

 آل احمد در ارزیابی گرایش افراطی به حزب توده در دهه 1320 دلایل آن را در چهره ضدروحانیتی و ضد استعماری حزب توده می داند. پس از مشروطه به ویژه در دوره رضا شاه مقابله با روحانیت در میان طبقات جدید جامعه جا گرفت و به رویکردی جدی تبدیل شد، حس ضداستعماری هم که از زمان معاهده ترکمانچای و قتل امیرکبیر شایع شده بود.

آل احمد می نویسد، تا رضاشاه رفت فضایی ایجاد شد و دوباره ریختند و شعار ضدروحانیت و ارتجاع و حکومت استعماری دادند و به توده پیوستند. او معتقد است زردشتی بازی و فردوسی بازی و کسروی بازی و بهایی بازی برای از میدان به در کردن روشنفکران و روحانیت بود. او این بازی ها را محصول پیوند استعمار و حکومت پهلوی می داند، که روشنفکران هم به دلایل یاد شده به آن پیوستند.

به اعتقاد او، از آن کس که قانون اساسی مملکت را از فرانسه ترجمه می کرد، تا آن که منافع ملی را به خاطر بین الملل کمونیسم فدا می کرد سر و ته یک کرباسند. روشنفکر ایرانی وارث بدآموزی های صدر مشروطه است. او خلایق بریده است و بومی نمی اندیشد. روشنفکر ایرانی خود را ابزار دموکراسی می داند، اما به عمله حکومت تبدیل می شود. بی ریشه و طفیلی است و سر او را با رفاه گرم کرده اند.

روشنفکر ایرانی سازنده نیست؛ مالیخولیایی، پر ادا و مدرنیست است. آل احمد که به سانسور خبر تبعید «حضرت خمینی» در مطبوعات روشنفکری معترض بود، می نویسد حکومت سعی دارد روشنفکر و روحانیت را با سانسور و غرب زدگی در مقابل هم قرار دهد.

آل احمد را باید پیشگام نوعی از روشنفکری دانست که با اصالت بخشیدن به «روش انتقادی» با هیچ کدام از دو طبقه مؤثر اجتماعی یعنی روحانیت و روشنفکر مماشات نمی کند. او در نقد این دو نیروی مهم اجتماعی هیچ کدام را بی نصیب نمی گذارد. آل احمد یک نخبه گرا بود که می انگاشت دوای دردهای جامعه ایرانی اصلاح نخبگان فرهنگ ساز یعنی روحانیت و روشنفکر است. وی بی پروا و صریح می نوشت و تیغ تیز زبانش آثار و افکار خودش را نیز می خراشید؛ ویژگی ای که در میان نویسندگان دیگر ایرانی کمتر به چشم می خورد. این رویکرد آل احمد در کتاب های داستانی او نیز به چشم می خورد. «نفرین زمین» آخرین داستان بلند آل احمد نیز این خط را دنبال کرده است.

او در این اثر از «قر و فر» شهری ها انتقاد می کند و تا فرصتی می یابد به روش آموزش در مدارس و تربیت معلمان که همگی را غلط می انگارد، اشاره می کند. او شکوه می کند که «چرا تو کله ما کرده اند که غرب قبله است و باید به سمت آن رفت؟» او به ساختارهای خشک جدید اعتراض می کند و می نویسد: «شده ایم مرغ های قدقدکننده به خاطر یک تخم.» «نفرین زمین» به دوران پس از اصلاحات ارضی تعلق دارد.

او چندان به این اصلاحات روی خوش نشان نمی دهد و تکنولوژی های آمده از غرب را در وضعیت کنونی ایران راه گشا نمی داند و همه اینها را زمینه ساز دعواها و کشمکش های بعدی می داند. آل احمد در این کتاب نیز به برخی مسائل روحانیت انتقاد می کند که فارغ از مشکلات اصلی مردم هنوز در بند احکام خالکوبی و غسل ارتماسی اند. هرچند که نقدهای این گونه اش نسبت به کتابی مثل «دید و بازدید» بسیار کاهش یافته و لحن آن هم ملایم تر شده است.

جلال آل احمد | غرب زدگی | در خدمت و خیانت روشنفکران | فرهنگ سیاسی

 آل احمد در نون و القلم

آل احمد در کتاب «نون و القلم» که از داستان های منحصر به فرد اوست، فلسفه سیاسی خود را آشکارتر می سازد. این کتاب که می توان آن را انتقادی به مسائل انقلاب مشروطه تلقی کرد، از لحاظ نگاه به قدرت شباهت هایی به «قلعه حیوانات» جرج اورول دارد. اورول در پی آن بود که نشان دهد تمام انقلاب ها بازگشت به عقب دارند و در پی بروز مشکلات و جنگ های قدرت از شعارها و اهدافشان عدول می کنند و ماهیت جبارانه و اقتدارگرایانه حکومت پیشین را پیدا می کنند و لذا انقلاب ها به جز زیان و خشونت چیزی ندارند.

اما آل احمد با آن که سخنی از انقلاب به میان نمی آورد، به این می پردازد که تمام حکومت ها از یک قاعده پیروی می کنند و آن هم اعمال زور و خشونت است. به نظر او نفس «قدرت» است که مشکل دارد و اوج نفرت از وضع موجود بهانه و دلیلی برای پیوستن به حرکات سیاسی نیست. نباید به آن ها دل خوش کرد و گمان برد که با تغییر حکومت همه چیز فرق خواهد کرد. به این ترتیب، او یک قدم از اورول گام را فراتر نهاده و نه تنها حکومت های انقلابی را زیر سوال می برد، بلکه تمام حکومت ها را فاسد می داند. زیرا مسأله، «قدرت» است و قدرت «فساد» می آورد.

او به عنوان یک انسان گرا، که البته به دلیل برون گرایی شدید و اجتماع شدگی مفرط معلوم نیست فردگرایی را هم بپذیرد، نمی خواهد خون ریزی و خشونتی صورت بگیرد؛ اما انگار چرخ های حکومت با همین خشونت هاست که می گردد. هیچ حکومتی حتی حکومت حکما و مدینه فاضله هم بی نیاز از مامور خفیه و نیروهای امنیتی نیست؛ و این تازه آغاز جباریت حکومت هاست.

آل احمد با این اثر و نیز «سنگی بر گوری» به دروازه های آنارشیسم می رسد و آن را با رسوبات سوسیالیستی گذشته خود درهم می آمیزد. با وجود این، تمایلات آنارشیستی ای که خلیل ملکی نیز به آل احمد نسبت می دهد و خود نیز در برخی آثارش می پذیرد، موجب نمی شود که او معتقد به انفعال و بی تفاوتی به سیاست باشد.

آرمان گرایی آل احمد او را از سیاست عملی جدا کرد و به دوری از فعالان سیاسی و سیاست مداران رساند، اما تلاش های او برای دوری از واقعیت سیاست ثمری نبخشید و او به صورت پارادوکسیکال هیچ گاه از سیاست دور نبود. او همچنان که در «خدمت و خیانت روشنفکران» می نویسد، سیاست دوران خود را ناسالم می داند و معتقد است که برای رشد در آن باید به انواع رذایل اخلاقی مانند «زیرآب زدن» دست یازید، اما او در برابر فرایندهای کلان سیاسی جامعه اش سکوت و سکون اختیار نمی کند.

در میان جملات قابل تأمل «نون و القلم» جمله های زیر بیش از بقیه اندیشه های مورد توجه آل احمد را به دوش می کشند:

«اصول اگر واقعاً اصول باشد نباید با گردش زمانه بگردد»، «مردم کسی را که خدم و حشم نداشته باشد مثل خود می پندارد»، «در موقع سختی کسی به فکر کسی نیست»، «دیگر گذشت آن زمانی که مذاهب عاملی اصلی تحول بودند. لذا نباید جنگ مذهبی کرد که حاصلی جز کشتار و خسارت ندارد»، «وازدگی از دنیازدگی بهتر است»، «امثال خواجه نصیر، ارسطو، بیرونی و نظام الملک طفیلی قدرت اند»، «من از دریچه چشم شهدا به دنیا نگاه می کنم و شهادت مختص قلمرو مذاهب نیست»، «اگر قرار بود حرف های بزرگ را فقط آدم های بزرگ بزنند، حق شیوع نمی کرد»، «من نفس نفرتم. نفس نفی وضع موجودم»، «من منتظر امام زمان (عج) نیستم. من به وظیفه امام زمان (عج) عمل می کنم و هرکس امام زمان خودش است»، «باید نعمت های تن را جبران کرد که با سکون و سکوت نمی شود، هرچند که می دانم هیچ دردی از دردهای روزگار را دوا نمی کنیم»، «من وضع بشری را چه این طرفش و چه آن طرفش را قبول ندارم و دنیای من فقط در خیالم زنده است. لذا جهنم و بهشت و زندان برایم فرقی ندارد»، «من با هر حکومتی مخالفم. در حضور حکومت کار دنیا معوق می ماند و ابزار همه شان شدت عمل است»، «باید مشکلات را با کدخدا منشی حل کرد، اگر حل نشود هیچ گاه دیگر حل نخواهد شد»، «همه حکومت ها در برخورد با مشکلات دست به بی عدالتی می زنند و می ترسانند تا نترسند.»

منبع: انقلاب و فرهنگ سیاسی ایران - حمیدرضا اسماعیلی

  • منبع
  • حقوق نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید