اشتراکات فکری و مناسبات آیت الله مطهری و دکتر علی شریعتی
تفاسیر متداول و متعارف از آرای شهید مطهری و دکتر شریعتی اغلب به گونه ی بوده است که بیشتر بر جنبه تضاد و تفارق میان ایشان صحه می گذارد تا بر همفکری و همسویی، اما در این بین به نظر می رسد در ضمن وجود نقاط اختلاف، یکسری اشتراک نظر حداقل در غایات و اهداف مترتب بر افکار این دو بزرگوار مستقر است که کمتر بدان ها پرداخته شده است. مقاله ای که پیش رو دارید، در پی آن است که این وجوه را هرچند اشاره وار بازگو کند.
از اختلافات استاد مرتضی مطهری و دکتر علی شریعتی فراوان سخن گفته شده است، اما تاکنون هرگز از اشتراکات فکری و مناسبات آنها سخن نرفته و در این باره سکوت جاهلانهای شده اسـت.
از ایـن عجیبتر، ادعای نیمه درست کسانی است که مطهری را نماینده «اسلام سنتی» و شریعتی را نماینده «اسلام روشنفکرانه» معرفی میکنند. در این که شریعتی در قطب اسلام روشنفکرانه است تردیدی نیست، اما تردیدی هم نیست کـه مـطهری نماینده اسلام سنتی نیست و حتی ناقد آن است.
مطهری و شریعتی هر دو یک راه را میپیمودند و یک هدف داشتند، اما در چگونگی پیمودن این راه و رسیدن به هدف، اختلافاتی داشتند.در اینجا مناسب است به چـندی اشـتراکات و مناسبات مطهری و شریعتی اشاره شود:
1- خرافهزدایی از اسلام و نقد درک عوامانه از آن و مبارزه با عوامزدگی
2- معرفی اسلام به صورت مکتبی توانا و ماورای تواناییها وارزشهای دیگر مکتبها.
3- انتقاد از جمود و قشریگری (تحجر/مـارقیگری /خـارجیگری/ارتـجاع/بسته ذهنی/تنگنظری/ دگماتیسم.)
4- زمـانشناسی و شـناخت عـصر جدید و عنایت به مقتضیات زمان و معرفی اسلام با عنایت به آن.
5- تبیین نسبت اسلام با مکتبها و نظریات جدید.
6- معرفی اسلام به صـورت دیـنی و اجـتماعی و سیاسی نهتنها شخصی و فردی که فقط ناظر بـه رابـطه هر فرد با خداوند است.
7- نشان دادن توان ظلمستیزی و مبارزاتی و انقلابی اسلام.
8- نقد روحانیت سنتی.
9- عنایت به موضوعان نوپیدایی چـون فـلسفه تـاریخ و فلسفه اخلاق.
10- عنایت به موضوع حقوق زن در اسلام.
11- درک خطر مارکسیسم و نـقد علمی آن.
12- معرفی اسلام به صورت دینی متین و منطقی: خردپذیر، علمباور، مدنی و انسانی.
اگر این فهرست ادامه داده و شرح شـود، مـفصل مـیشود و «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.» میتوان گفت که وجـه مـشترک مطهری و شریعتی این بود که هر دو «مسلمان روشنفکر» یا «روشنفکر دینی» بودند، یعنی در قطب مقابل «روشـنفکران غـیردینی» و «غـیر روشنفکران دینی» (دینداران سنتی). توجه داشته باشیم که دین روشنفکرانه یا روشـنفکری دیـنی، حـد وسط بیدینی و دین متحجرانه (سنتی) است.
دینداران روشنفکر یا روشنفکران دینی در قطب مقابل بـیدینان و دیـنداران مـتحجر (سنتی) هستند. اختلافاتی که مطهری و شریعتی داشتند، در حوزه «دین روشنفکرانه» است و در این راه و بـرای تـحقق این هدف و از همینجا اختلافات اساسی آنها با «بیدینی روشنفکرانه» و «دین سنتی» دانسته مـیشود. بـنابراین بـا همه اختلافاتی که مطهری و شریعتی داشتند، در یک اصل کلی و مهم اشتراک داشتند که آن «دیـن روشـنفکرانه» یا «روشنفکری دینی» بود.
اختلاف اساسی این دو نه با یکدیگر، بلکه با کـسانی بـود کـه درک سنتی از دین داشتند و یا بیدین روشنفکر بودند. اما عجیب است که همواره از اختلافات مطهری و شـریعتی بـهویژه از اختلاف مطهری با شریعتی سخن میرود، اما از اختلاف مطهری با عالمان سـنتی سـخن نـمیرود. حال آنکه اختلاف مطهری با عالمان سنتی بیش از اختلاف او با شریعتی است.
اساسا دیدگاه مـطهری و عـالمان سـنتی به اسلام متفاوت بود. مطهری از موضوعاتی سخن میگفت که اساسا برای آنـان «مـطرح» نبود و دردها و دغدغههایی داشت که آنان نداشتند.
کوتاه سخن اینکه مطهری و شریعتی در دو قطب نبودند، بلکه در یـک قـطب بودند که دین روشنفکرانه است. نقطه مقابل این قطب در حوزه دینی، غـیرروشنفکران دیـن (دینداران سنتی) است و در حوزه روشنفکری، روشنفکران غـیردینی اسـت.
همانگونه که مطهری و شریعتی با یکدیگر اختلاف دارنـد، بـازرگان و شـریعتی و نیز سروش و شریعتی با یـکدیگر اخـتلاف دارنـد و شاید اختلاف بازرگان و سروش با شریعتی، بیش از اختلاف مطهری با شریعتی باشد، اما متاسفانه اختلاف مطهری و شریعتی چنان بزرگ نشان داده مـیشود کـه گویا این دو در دو قطب مقابل هم هستند و با یـکدیگر تـضاد آشتیناپذیر دارند. در مقابل، اختلاف بازرگان و شریعتی و نیز سروش و شریعتی همواره به صورتی معقول و منطقی مطرح شده و اینها در مقابل یـکدیگر قـرار داده نـشدهاند.
این را نیز بگوییم که عدهای از مطهری حجابی برای شریعتی سـاختهاند و عدهای از شریعتی، حجابی برای مطهری. برخی با دیدن مطهری، از دیدن شریعتی محروم ماندهاند و برخی با دیدن شریعتی، از دیـدن مـطهری.
ایـن تنگنظران ظرف وجودیشان چنان کوچک است که فقط گنجایش یک نـفر را دارد: مـطهری یا شریعتی. سینه اینان برکه است نه دریا. همینکه مطهری یا شریعتی درآن قدم بگذارد، آن برکه لبـریز مـیشود و گـنجایش دیگری را ندارد.
فروتر از اینان، کسانی هستند که مطهری را بهانه مبارزه با شـریعتی قـرار داده اند و شریعتی را بهانه مبارزه با مطهری.
این بهانهجویان، مطهری را نمیخواهند، بلکه «مبارزه با شریعتی» را مـیخواهند و شـریعتی را نـمیخواهند، بلکه «مبارزه با مطهری» را میخواهند.
در پایان این را هم بگوییم که نه تنها مطهری و شریعتی بـا یـکدیگر مناسبات فکری داشتند، بلکه شریعتی بر مطهری نیز تأثیر گذاشت و با این تـاثیرگذاری، او را بـه خـود نزدیکتر کرد.
چنانکه میدانیم مطهری نخست متکلم و فلسفهپرداز بود و اغلب دغدغههایش از سنه مسائل کـلامی و فـلسفی بود.همچنین وی به لحاظ روحیه و شخصیت بیشتر درونگرا بود و شاید همین درونـگراییاش، سـائق او بـه مباحث ذهنی و انتزاعی بود.
وی در سرآغاز یکی از آثارش اشاره میکند که از 13 سالگی چندان به متافیزیک دلمـشغولی داشـت که فیزیک را نمیتوانست تحمل کند و میل شدید به تنهایی موجب شده بـود کـه حـجره و هم حجره را ترک کند و به نیم حجرهای دخمه مانند پناه ببرد. وی میافزاید که از همان آغـاز، فـیلسوفان و عـارفان و متکلمان را برتر از دیگر اصناف دانشوران میدانست.
اما سرانجام مطهری به سبب اخـتلاط بـا شریعتی و مطالعه آثار وی، از مباحث کلامی و فلسفی به مسائل اجتماعی و عصری سوق داده شد و مصلحان اجتماعی را بر هـمگان رجـحان داد. وی که پیشتر گفته بود از آغاز طلبگی، فیلسوفان و عارفان و متکلمان برایم عـظیمتر از دیـگران بودند، سرانجام بدین نتیجه رسید که مـصلحان اجـتماعی از آنـها نیز عظیمترند. پس نوشت:
«امروز کلمه «مـصلح» و «اصـلاحات» در میان ما شایع است. مرحوم سید جمال الدین اسد آبادی یک فرد مـصلح اسـت. مصلح، شأن و اهمیت بیشتری از عـالم، مـجتهد، فیلسوف، مـنجم، ریـاضیدان و غـیره دارد...در اینکه اجتماعات نیازمند به مصلحین هـستند، بـیش از آنکه به هر طبقه دیگر نیازمند باشند، سخنی نیست.»
مطهری در رویکرد بـه اجـتماعیات و مسائل نوپیدا تا حدودی از شریعتی تـأثیر میپذیرفت. البته مطهری در تـحلیل بـرخی مسائل با شریعتی اختلاف داشـت، امـا در پرداختن به آن مسائل از شریعتی الهام گرفته بود. برای نمونه اشاره میشود به مـسائلی چـون انسان و جامعه و تاریخ و فلسفه تـاریخ و فـلسفه اخـلاق و سنجش نسبت اسـلام بـا مکتبها و نظریات جدید کـه شـریعتی برانگیزنده مطهری به اینها بود. نیز باید اشاره کرد به سعی مطهری در عرضه اسـلام بـه صورت مکتب یا جهانبینی که مـتاثر از کـوشش شریعتی در عـرضه اسـلام بـه صورت ایدئولوژی بود.
منبع: مطهری و شریعتی: اشتراک یا افتراق/مناسبات فکری شریعتی و مطهری -محمد اسفندیاری
دیدگاه