امروز: شنبه, ۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ برابر با ۱۷ شوّال ۱۴۴۵ قمری و ۲۷ آوریل ۲۰۲۴ میلادی

محمدرضا تاجیک: انتخابات؛ احوال سیاست و سیاستمدار و پنج نتیجه اخلاقی

محمدرضا تاجیک معتقد است: امروز، تحریم‌کنندگان حقیقی و واقعی انتخابات همان‌هایی هستند که جهنم را انتخاب کردند وچون مراد خویش از رای مردم بگرفتند، جهنمی برپا کردند. لذا تا زمانی که این راز از پرده برون نیفتد و تحریم‌کنندگان واقعی آشکار و از میان برنخیزند، انتظار مشارکتی بشکوه، صرفا رنگ واقعیت پاشیدن بر آرزوهاست

انتخابات؛ احوال سیاست و سیاستمدار و پنج نتیجه اخلاقی

محمدرضا تاجیک نگارنده معتقد است: امروز، تحریم‌کنندگان حقیقی و واقعی انتخابات همان‌هایی هستند که جهنم را انتخاب کردند وچون مراد خویش از رای مردم بگرفتند، جهنمی برپا کردند. لذا تا زمانی که این راز از پرده برون نیفتد و تحریم‌کنندگان واقعی آشکار و از میان برنخیزند، انتظار مشارکتی بشکوه، صرفا رنگ واقعیت پاشیدن بر آرزوهاست

یک

آورده‌اند که روزی یک سیاستمدار معروف درست هنگامی که از محل کارش خارج شد با یک اتومبیل تصادف کرد و در دم کشته شد. روح او در بالا به دروازه‌های بهشت رسید و یک فرشته از او استقبال کرد.فرشته گفت: «خیلی خوش آمدید، این خیلی جالبه، چون ما به‌ندرت سیاستمداران بلندپایه و مقامات رو دم دروازه‌های بهشت ملاقات می‌کنیم. به هر حال، شما هم درک می‌کنید که راه‌دادن شما به بهشت تصمیم ساده‌ای نیست.» سیاستمدار گفت: «مشکلی نیست. شما من را راه بده، من خودم بقیه‌اش را حل می‌کنم.»فرشته گفت: «اما در نامۀ اعمال شما دستور دیگری ثبت شده، شما بایستی ابتدا یک روز در جهنم وسپس یک روز در بهشت زندگی کنید. آن‌گاه خودتان بین بهشت و جهنم یکی را انتخاب کنید.»

سیاستمدار گفت: «اشکال نداره، من همین الان تصمیم را گرفته‌ام. می‌خواهم به بهشت بروم.» فرشته گفت: «می‌فهمم. به هر حال ما دستور داریم. ماموریم و معذوریم.» و سپس او را سوار آسانسورکرد و به پایین رفتند. پایین... پایین .... پایین ... تا این‌که به جهنم رسیدند.درِ آسانسور که باز شد، سیاستمدار با منظرۀ جالبی روبرو شد. زمین چمن بسیار سرسبزی که وسط آن یک زمین بازی گلف بود و در کنار آن یک ساختمان بسیار بزرگ و مجلل در کنار یک ساختمان بسیاربزرگ و مجلل. در کنار ساختمان هم بسیاری از دوستان قدیمی سناتور منتظر او بودند و برای استقبال به‌سوی او دویدند. آن‌ها او را دوره کردند و با شادی و خنده فراوان از خاطرات روزهای زندگی قبلی تعریف کردند. سپس برای بازی بسیار مهیجی به زمین گلف رفتند و حسابی سرگرم شدند. هم‌زمان با غروب آفتاب هم همگی به کافۀ کنار زمین گلف رفتند و شام بسیار مجللی از اردک و برۀ کباب‌شده و نوشیدنی‌های گرانبها صرف کردند. شیطان هم در جمع آن‌ها حاضر شد و شب لذت‌بخشی داشتند.

به سیاستمدار آن‌قدر خوش گذشت که واقعا نفهمید یک روز او چطور گذشت. راس بیست و چهارساعت، فرشته به‌دنبال او آمد و او را تا بهشت اسکورت کرد. در بهشت هم سیاستمدار با جمعی از افرادخوش‌خلق و خون‌گرم آشنا شد، به کنسرت‌های موسیقی رفتند و دیدارهای زیادی داشتند. سناتورآن‌قدر خوش گذارنده بود که واقعا نفهمید که روز دوم هم چگونه گذشت، گرچه به‌خوبی روز اول نبود. بعد از پایان روز دوم، فرشته به‌دنبال او آمد و از او پرسید که آیا تصمیمش را گرفته؟سیاستمدار گفت: «خوب راستش من در این مورد خیلی فکر کردم. حالا که فکر می‌کنم می‌بینم بین بهشت و جهنم من جهنم را ترجیج می‌دهم.» بدون هیچ کلامی، فرشته او را سوار آسانسور کرد و آن پایین تحویل شیطان داد. وقتی وارد جهنم شد،این‌بار سیاستمدار بیابانی خشک و بی‌آب و علف را دید، پر از آتش و سختی‌های فراوان. دوستانی که دیروز از او استقبال کردند هم عبوس و خشک، در لباس‌های بسیار مندرس و کثیف بودند. سیاستمدار با تعجب از شیطان پرسید «آن روز من اینجا منظرۀ دیگری دیدم؟ آن سرسبزی‌ها کو؟ ما شام بسیارخوشمزه‌ای خوردیم؟ زمین گلف؟....» شیطان با خنده جواب داد: «آن روز، روز انتخابات بود، امروز دیگر تو رای داده‌ای.»

دو

حال و احوال سیاست و انتخاب در ایران امروز ما در دو ساحت و حالت بسیار شبیه مرد سیاست‌باز این داستان است. در ساحت نخست، اصحاب سیاست و قدرتی را می‌بینیم که حال و احوال پیشاقدرت/پیشاانتخاب آنان سخت با آنچه در دوران پساقدرت/پساانتخاب می‌نمایند، متفاوت است؛ تفاوتی از بهشت تا جهنم، از بام تا ثریا. این بازی‌پیشگان سیاسی، گاه با آرزو و طلب بهشت پا به جهنمِ سیاست و قدرت می‌گذارند، دیری نمی‌پیماید که چنان مجذوب و محصور و مسحور جاذبه‌ها و جذابیت‌های این جهنم می‌شوند که آن را بهشتی برین و برتر می‌پندارند و برای بقاء در آن به هر شیطنت و شیطانی متوسل می‌شوند.

در ساحت دوم، مردمانی را می‌بینیم که بهت‌زده به این اصحاب سیاست و قدرت می‌نگرند و خشمگین و در اعتراض بر آنچه می‌بیینند و نمی‌خواهند و آنچه می‌خواهند و نمی‌بینند، رای خویش طلب می‌نمایند، اما در عین حال، به این آگاهی رسیده‌اند که با تقدیر خویش هم‌دست هستند و در آن تابلوی ناوضعیت که در فردای انتخابات جلوی روی‌شان است، نقش و نقاشی خود آنان نیز نمایان است، و خودکرده را تدبیر نیست. این لحظه، لحظۀ بحران است: بحرانی که روح و روان و باور و احساس آنان را درمی‌نوردد. در این لحظۀ بحرانی، به بهره‌ای آزادانه از اخوان ثالث، دو راه پیداست، نبشته بر سر هر یک به سنگ اندر، حدیثی کش نمی‌خوانی بر آن دیگر. نخستین، راه تکرارِتشابه. در این حالت، مردمان بر اساس عادت‌ها یا عادت‌واره‌های ایدئولوژیک یا کلبی‌مشربانۀ خویش آن کشت می‌کنند که می‌کردند و آن درو می‌کنند که می‌کردند. دو دیگر، راه تکرارِ تفاوت. این راه،خود چند راه است: از آن راه که راه انتخاب بد و بدتر است، تا آن راه که راه تسخیر مجرای انتخاب برای به‌نمایش‌گذاردن انتخابی متفاوت و متخالف است، و تا آن راه تخطی و امتناع رادیکال از هر گونه تکرار انتخاب. انتخاب هر کدام از این راه‌ها، تبعا تابعی است از انتخاب گروه نخست، یا همان اصحاب قدرت و سیاست.

اما ظاهرا بسیاری از مردمان (گروه دوم) به تجربت دربارۀ نوع و جنس انتخاب گروه اول به ایقان و اجماع رسیده‌اند و نیک دریافته‌اند که «خشکید و کویر لوت شد باورهاشان، امروز بد و از آن بتر فرداشان». لذا نسبت به ایجاد تغییر از مجرای هرگونه انتخابی سخت ناامید گشته‌اند وره‌ توشه برگرفته‌اند و قدم در راه‌های دیگر گذاشته‌اند تا ببینند آسمان آیا همه‌جا همین رنگ است. طنز تلخ این لحظۀ بحرانی در این امر نهفته است که امروز همان کسانی که با انتخاب‌شان (انتخاب جهنم) مردم را نسبت به «انتخاب» بی‌انگیزه/انگیخته کرده‌اند، سر هر کوی و برزنی بساط «رای» و«انتخاب» و «انتخابات» (با همان کیفیت گذشته) گسترانیده‌اند و مردمان را به خرید و مصرف «تکرار» ترغیب و تهییج و تحریک می‌کنند. زیرا، اینان نیز، به‌تصریح بدیو، همچون «ناپلئون سوم متوجه شده‌اند که حق رای برای عموم مردم به‌هیچ‌وجه آن چیز هراس‌انگیزی که بورژواهای دارای عقل سلیم خیال می‌کردند نیست، بلکه موهبتی تمام‌عیار است، وسیله‌ای فرخنده و ذی‌قیمت برای مشروعیت بخشیدن به نیروهای ارتجاعی، نعمتی غیرمنتظره.» بی‌تردید، در شرایطی چنین، آن عامل که می‌تواند مردمان را از واکنش‌ها و احساسات انفعالی یا مواضع رادیکال و آنتاگونیستی (ستیهنده) نفی و انکارِ تکرارِ انتخاب برهاند و رفتارشان را به اندیشه، کنش و تصمیم‌ها و تدبیرهای ایجابی تبدیل کند، نخست، فهم آنان از خویش به‌عنوان چیزی فراتر از ماشین رای و ابژۀ میل و ارادۀ اصحاب سیاست و قدرت، دوم، فهم آنان از انتخاب و انتخابات به‌مثابه چیزی فراتر از بازی غیردمکراتیک اربابان قدرت، و سوم، اطمینان آنان نسبت به فردایی بهتر است.

سه

اکنون بگذارید در پرتو آنچه گفتیم چند نتیجۀ اخلاقی-سیاسی بگیریم:

  • یک. امروز، تحریم‌کنندگان حقیقی و واقعی انتخابات همان‌هایی هستند که جهنم را انتخاب کردند وچون مراد خویش از رای مردم بگرفتند، جهنمی برپا کردند. لذا تا زمانی که این راز از پرده برون نیفتد و تحریم‌کنندگان واقعی آشکار و از میان برنخیزند، انتظار مشارکتی بشکوه، صرفا رنگ واقعیت پاشیدن بر آرزوهاست.
  • دو. تا زمانی که مردمان بر این احساس و باور باشند که انتخابات تنها ترفندی است برای «مردمی»جلوه‌دادن امر «غیرمردمی» و مشروع‌سازی بدعهدی‌ها و بداخلاقی‌ها و بدکارکردی‌های پساانتخاباتی، نمی‌توان از آنان طلب مشارکت کرد.
  • سه. در شرایط کنونی شرکت یا عدم‌شرکت مردم در انتخابات، اساسا ربط معناداری با تحریم یا عدم‌تحریم جریان‌های مرسوم سیاسی (و نیز شخصیت‌های سیاسی) ندارد. جامعۀ مردمان امروز ما،بسیار متفاوت از گذشته و حتی گذشتۀ نزدیک خویش است. امروز ما با مردمانی «خودآیین» مواجه هستیم که خود می‌گویند که چون و چگونه و در کدامین راه باید رفت.
  • چهار. تا زمانی که انتخابات نامی است برای حذف و طرد و حبس، تا زمانی که رقابت‌های انتخاباتی آنتاگونیستی است و نه آگونیستی، یا به بیان دیگر، تا زمانی که انتخابات در جامعۀ ما همان ادامۀ جنگ ومصاف میان بازی‌پیشگان عرصۀ قدرت است، با بیانی دیگر، و تا زمانی که آزادی انتخاب مردم محدود به گزینه‌های خاص است، نباید انتظار داشت که با ایجاد نوعی لحظات و دقایق جشن‌گون و تهییج وتحریک احساسات و شور و شوق عده‌ای از مردم، بتوان جنبش مشارکت برپا کرد.
  • پنج. تردیدی نیست که در نزد بسیاری از اهالی سیاست و قدرت امروز ما - که این‌روزها سخت دراندیشۀ بقاء در قدرت هستند – مشارکت حداکثری نه ممکن است و نه مطلوب: ممکن نیست، زیرا انبوهی از مردمان که سالیان برف بدون بنفشه تجربه می‌کنند، بر این نظر و باور شده‌اند که انتخابات نه آن آبست کاتش را کند خاموش و آبیاری کند اندوه‌زار خاطر آنان را. و مطلوب نیست، زیرا به تجربت دریافته‌اند که هر چقدر مشارکت بیشتر، قدرت آنان کمتر و امکان واگذاری قدرت محتمل‌تر. پس، به حکم عقل ابزاری، بذر مشارکت را تنها باید در زمین «خودی»ها کاشت و باغبانی‌ها کرد تا «برداشت» منتَظَر، با آفتی مواجه نگردد. از این رو، به‌عنوان کلام آخر، باید بگویم بوی خوشی نمی‌شنوم از این اوضاع و نه اراده‌ای می‌بینم که تغییر دهد قضا و فضا را.

 

 

 

 

  • منبع
  • ایسنا

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید