حسن صباح کیست؟
حسن صباح بنیانگذار دولت اسماعیلیه در ایران و بانی دعوت مستقل اسماعیلیه نزاری که ابتدا شیعه امامی بود و تحت تاثیر برخی از داعیان اسماعیلی به این گروه پیوست و یکی از داعیان مهم اسماعیلی شد. او سفرهای زیادی برای تبلیغ اسماعیلیه به مناطق مختلف ایران انجام داد.
کوروش صالحی در گفتوگو با ایسنا، درخصوص زمینههای تشکیل دولت اسماعیلیه اظهار کرد: گسترش تفکرات شیعی در مصر سبب شد، دولت شیعه فاطمیان به قدرت رسد؛ از آنجا که قدرت مطلق همیشه و بدون استثنا فساد آورده است، درگیریها بر سر قدرت سبب شد، در میان فاطمیان انشعابی به وجود آید. این گروه که خواهان به قدرت رسیدن پسر بزرگ خلیفه مستنصر فاطمی، نزار بودند، به نزاریان مشهور شدند؛ حسن صباح در این میان از نزاریان به شمار می آمد.
این پژوهشگر تاریخ گفت: اگر حسن صباح را منصفانه و بدون توجه به باورهای مذهبیاش مورد قضاوت قرار دهیم؛ میتوان او را اندیشمندی توانا و فرماندهی قابل، دانست.
کوروش صالحی بیان کرد: روش حسن صباح در حذف فیزیکی و ترور افراد، روشی نو در مبارزات شهری به شمار می آمد به طوری که تا آن زمان هیچ روشی، چنان سازمانیافته و گسترده دیده نشدهبود؛ استراتژی حسن صباح از منظر سیاسی و نظامی در مبارزه با سلطه سلجوقیان و دستگاه خلافت، بر دو پایه مهم استوار بود؛
نخست، گرفتن قلعههای استراتژیک و مهمی که در دسترس نبودند و دیگری جذب و دعوت رجال سیاسی- نظامی و در نهایت ترور مخالفان خود.
وی تشریح کرد: آنچه اسماعیلیان بیش از هر چیز به آن شهرت یافتهاند؛ ترور و حذف فیزیکی مخالفان بود. این روش بسیار سودمند و کم هزینه بود؛ به طوری که نیروهای حسن صباح حتی به بالاترین اشخاص سیاسی نیز نزدیک شده و آنها را به قتل میرساندند. این روش، ترس عمیقی بر دل مخالفان می افکند؛ به گونه ای که داستانهای گوناگونی، از آن نقل شده است.
وی ادامه داد: بی شک در هیچ جایی کشتن و سرکوب مردم، افتخار محسوب نمیشود؛ اما در بسیاری مواقع کشتن و ترور حاکمان و عمال حکومتی برای مردم جالب بوده است؛ از این رو حسن صباح با این روش تلاش کرد تا مبارزه خود را سازماندهی کند.
داعیان سخنور او در میان شهرها، به طور مخفیانه دولت و فرقه او را تبلیغ می کردند؛ خود و یارانش در قلعه های دوردست، مرتفع و استراتژیک بودند و مامورانش، عمال حکومتی را ترور می کردند.
این پژوهشگر گفت: بازگشت او به ایران همزمان با حکومت خلیفه عباسی و ظلم و ستم عمال حکومتی سلجوقی بود، او در حالی دست به قیام مسلحانه زد که داعیانش در همه جا سخنان او را تبلیغ میکردند؛ جامعه هدف او، طیف وسیعی از اقشار گوناگون از طبقات فرادست تا تودههای مردم در پایین ترین قشر جامعه را در برمیگرفت. به همین دلیل افراد لازم برای انجام برنامههایش در رده های مختلف را داشت.
کوروش صالحی اضافه کرد: حسن صباح که اندیشمندی چریک (پارتیزان) بود و قدرت سازماندهی بالایی داشت همچنین طرح و نقشهی وسیعی را دنبال می کرد، فرایند جذب و آموزش نیروهای اسماعیلی را به شکلی طراحی کرد که هر یک از افراد می توانستند، نقشی را ایفا کنند.
از این رو در دوره حسن صباح، اسماعیلیان را می توان در هر جایی مشاهده کرد و رد پای آنها را در قتلهای سیاسی دید؛ چنانکه برخی اسناد به ما نشان می دهند، تنها در دوره حسن صباح حدود 50 تن از عمال حکومتی درجه بالا، مفتیان و قضات ترور شدهاند.
وی گفت: تشکیلات اسماعیلیان تا ورود مغولها به ایران، در نقاط گوناگون در قلعههای استراتژیکشان ادامه داشت؛ اما زمانی که مغولها همچون سیلی بنیانکن، خلیفه عباسی را از جا کندند و سرزمین های بسیاری را در نوردیدند، اسماعیلیان را نیز در بر گرفتند و قلعههای بزرگ و کوچک آنها را فتح کردند.
در ادامه ی مقاله با خلاصه ای از زندگینامه ی حسن صباح آشنا شوید.
کودکی و نوجوانی حسن صباح
درباره آغاز زندگی و دوره جوانی او اطلاعات کمی وجود دارد. اینکه حسن صباح و خواجه نظام الملک و عمر خیام در کودکی باهم در مکتبی در نیشابور به تحصیل مشغول بودند. افسانه است و سند تاریخی ندارد.
مهاجرت حسن صباح به ری
او که از کوفه به قم مهاجرت کرده بود، به شهر ری نقل مکان کرد که مرکز مهم دیگری برای تعالیم شیعه و فعالیتهای داعیان اسماعیلی بود.
حسن در ری به عنوان شیعه دوازده امامی تعلیم و تربیت یافت، اما در هفده سالگی از طریق یکی از داعیان اسماعیلی، به نام امیره ضَراب، با تعالیم اسماعیلیه آشنایی پیدا کرد.
سپس از داعی دیگری، بهنام ابونصر سراج، اطلاعات بیشتری کسب کرد و سرانجام به مذهب اسماعیلی گروید و نسبت به امام اسماعیلی زمان، یعنی خلیفه فاطمی، مستنصرباللّه، سوگند عهد به جای آورد.
اعطاء منصب به حسن صباح
اندکی بعد در ۴۶۴، حسن صباح توجه ابنعطّاش (رهبر اسماعیلیانِ سرزمینهای سلجوقی) را که به ری آمده بود، جلب کرد. ابنعطّاش که متوجه استعداد و کفایت او شده بود، در سلسله مراتب دعوت اسماعیلیه، مقامی به وی داد.
در ۴۶۷، حسن صباح همراه ابنعطّاش به اصفهان (مرکز مخفی دعوت اسماعیلیه ایران) رفت.
سفر حسن صباح به قاهره
حسن صباح در ۴۶۹ق، به توصیه ابن عطّاش، عازم قاهره، پایتخت فاطمیان، شد تا در آنجا تعلیم بیشتری ببیند. وی در صفر ۴۷۱ به قاهره وارد شد.
در آن زمان، بدرالجمالی، امیر سپاه و وزیر فاطمیان، به عنوان داعی الدعاة، جانشین مؤید فی الدین شیرازی شده بود. درباره اقامت سه ساله حسن در مصر اطلاعات چندانی در دست نیست.
وی ابتدا در قاهره و سپس در اسکندریه به سر برد و مستنصر باللّه را ندید.
به نظر میرسد که حسن در مصر با بدرالجمالی درگیری پیدا کرد و از قاهره به اسکندریه، که پایگاه مخالفان بدرالجمالی بود، رفت.
بنابر قول منابع نزاری که مورخان ایرانی نقل کردهاند، منازعه حسن با بدرالجمالی بر سر جانشینی مستنصر باللّه بود و اینکه حسن حمایت خود را از ولیعهد او، یعنی نزار، اظهار کرده بود. طبق روایت دیگری مستنصر باللّه شخصاً به حسن گفته بود که جانشین وی نزار خواهد بود.
در هر صورت، حسن سرانجام از مصر اخراج شد و در ذی حجه ۴۷۳ق به اصفهان بازگشت.
سفرهای صباح به عنوان داعی
حسن، پس از بازگشت به ایران، نُه سال به عنوان داعی اسماعیلی، در ایران سفر کرد و در همین دوره، سیاست انقلابی خود را طرح نمود و قدرت نظامی سلجوقیان را در مناطق گوناگون ارزیابی کرد تا حدود ۴۸۰ق، او توجه خود را به ایالات سواحل دریای مازندران، به خصوص به منطقه کوهستانی دیلم، معطوف کرده بود.
این منطقه از قدیم پناهگاهی برای علویان و شیعیان به شمار میآمد و از مراکز قدرت سلجوقیان در مرکز و مغرب ایران، دور بود.
علاوه بر این، دعوت اسماعیلیه در دیلم، که عمدتاً سنگر شیعیان زیدی بود، تا حدودی اشاعه پیدا کرده بود.
در این زمان، حسن صباح برای شورش برضد سلجوقیان نقشه میکشید و در جستجوی محل مناسبی بود که بتواند پایگاه عملیاتی خود را در آنجا مستقر کند. به این منظور، سرانجام قلعه الموت را در منطقه رودبار انتخاب کرد.
الموت، مرکز قیام
در آن زمان، دعوت اسماعیلی ایران کماکان تحت رهبری عبدالملک بن عطّاش بود، ولی حسن که سرانجام داعی دیلم شده بود، سیاست مستقلی در پیش گرفت و به تحکیم دعوت در شمال ایران پرداخت حسن برای به دست آوردن الموت، در نزدیکی قزوین، که در آن هنگام در دست عُمال سلجوقیان بود، شماری از داعیان زیردست خود را به آن ناحیه فرستاد تا اهالی آنجا را به کیش اسماعیلی درآورند.
در همان حال، وی اسماعیلیان را از جاهای دیگر فراخواند و در الموت مستقر ساخت. حسن صباح در رجب ۴۸۳ق مخفیانه وارد قلعه الموت شد.
وی تا مدتی هویت خود را پنهان میکرد و بهعنوان معلمی به نام دهخدا، به کودکانِ محافظان قلعه درس میداد و بسیاری از محافظان نیز به کیش اسماعیلی در آمدند.
چون پیروان حسن در داخل و خارج قلعه الموت به تعداد لازم رسیدند، قلعه به آسانی در اواخر پاییز سال ۴۸۳ هجری قمری به دست او افتاد تسخیر قلعه الموت سرآغاز مرحله قیام مسلحانه اسماعیلیان ایران برضد سلجوقیان بود و ضمناً تأسیس آنچه را که بعداً به دولت مستقل اسماعیلیه نزاری مشهور شد، نوید میداد.
تجهیز قلعه الموت
حسن صباح برای قیام خود برضد سلجوقیان، مجموعه پیچیدهای از انگیزههای مذهبی سیاسی داشت.
حسن صباح با سیاستهای ضد شیعی سلجوقیان که به مثابه حامیان جدید اهل سنت، بودند دولت اسماعیلی فاطمیان را براندازی کرد.
حسن صباح بلافاصله پس از استقرار در الموت، به اصلاح و توسعه استحکامات و انبارهای آذوقه آنجا پرداخت، بهطوریکه از لحاظ دفاعی و مایحتاج، الموت را چنان قلعه تسخیرناپذیری کرد که میتوانست در برابر محاصرههای طولانی مقاومت کند.
سپس حسن نفوذ خود را در سراسر رودبار و نواحی مجاور آن در دیلم گسترش داد، مردم بیشتری را به مذهب اسماعیلی درآورد و قلعههای دیگری را تسخیر کرد یا ساخت.
او در الموت کتابخانه مهمی ایجاد کرد که مجموعه کتابها و ادوات علمی آن تا هنگام حمله مغول و تخریب الموت در سال ۶۵۴ هجری قمری، گسترش یافت.
حمله سلجوقیان به الموت
دیری نگذشت که قوای سلجوقی محلی، به سرکردگی امیر یورنتاش که نواحی الموت در اقطاع او بود، به الموت حمله کردند و از این زمان اسماعیلیان ایران وارد منازعات نظامی طولانی مدتی با سلجوقیان شدند.
ایجاد دولت اسماعیلیه در قهستان
در ۴۸۴ق حسن، یکی از داعیان به نام حسین قائنی را به قهستان (کوهستان)، در جنوب شرقی خراسان، گسیل داشت تا در آنجا برای جنبش کمک فراهم آورد. و آن منطقه، دومین سرزمین عمده اسماعیلیان را برپا کند.
تحکیم و بسط موقعیت
در ۴۸۵، ملکشاه به صلاحدید نظام الملک، لشکریانی به جنگ اسماعیلیان در رودبار و قهستان فرستاد اما این عملیات، با مرگ ملکشاه و نظام الملک در همان سال، نافرجام ماند.
با این اتفاق و رقابت پسران ملکشاه برای جانشینی، حسن فرصت مناسبی برای تحکیم و بسط موقعیت خود یافت.
اسماعیلیان قلعه گردکوه و قلعههای دیگری را در اطراف دامغان و قسمتهای شرقی کوههای البرز (در منطقه قومس)، و چند قلعه را در ناحیه اَرَّجان، منطقه مرزی بین ایالات خوزستان و فارس، تصاحب کردند.
در رودبار نیز اسماعیلیان قلعههای بیشتری را گرفتند که از همه مهمتر لَمَسَر/ لَنبَسر در ناحیه علیای شاهرود و در مغرب الموت بود.
اسماعیلیان در اصفهان
اسماعیلیان توجه خود را به نواحی نزدیکتر به مقرّ سلجوقیان در اصفهان نیز معطوف کرده بودند.
حسن صباح از ابتدا و به خوبی میدانست که پس از ملکشاه دیگر سلطان قدرتمندی نیست که لازم باشد وی را با سپاهی بزرگ براندازد. قدرت سیاسی و نظامی سلجوقیان عمدتاً میان امیران بسیاری تقسیم شده بود که هر یک از آنان ناحیهای را به اقطاع در اختیار داشتند.
بنابراین، حسن صباح کوشید تا ناحیه به ناحیه، از طریق قلعههای نفوذناپذیر بسیار بر سلجوقیان غلبه کند.
حسن صباح، حامی نزار
چند سالی بود که حسن صباح سیاست انقلابی مستقلی اتخاذ کرده و رهبری اسماعیلیان سرزمینهای سلجوقی را نیز برعهده گرفته بود.
وی در مورد جانشینی مستنصر باللّه، از دعوی و حقوق نزار حمایت کرد. نزار ولیعهد مستنصر بود ولی وزیر قدرتمند فاطمی، افضل، او را از حقوق جانشینی محروم کرده بود. نزار در ۴۸۸ به قتل رسید.
حسن صباح بلافاصله مناسبات خود را با دولت فاطمی و دستگاه مرکزی دعوت اسماعیلیه در قاهره که اینک در خدمت دعوت مستعلوی درآمده بود، قطع کرد و بدین ترتیب، مستعلی را که بر تخت فاطمی نشانده شده بود، به عنوان جانشین مستنصر باللّه در امامت نشناخت.
با این تصمیم، حسن صباح دعوت مستقل نزاریه را بنیان نهاد ولی در حیات خودش هیچگاه نام جانشین نزار را در امامت فاش نساخت. از این به بعد، اسماعیلیان ایران با نام نزاریه نیز شهرت پیدا کردند.
صباح، نماینده امام غائب
در این زمان، اسماعیلیان نزاری، امامی در دسترس نداشتند و مانند دوره پیش از فاطمی، بار دیگر دوره سَتر (دوره غیبت امامشان) را تجربه میکردند. در چنین وضعی، حجت نماینده تامالاختیار امام بود.
نزاریان در این دوره سَتر، حسن صباح را بهعنوان حجت امام غایبشان پذیرفتند. حسن نیز، که ظهور قریبالوقوع امام را پیشگویی میکرد، خود را حجت او میدانست.
سیاست تروریستی حسن صباح
اتخاذ سیاست کشتن اشخاص مهمِ نظامی و سیاسی مذهبی نیز واکنشی به متمرکز نبودن قدرت سلجوقیان بود. حسن صباح در این امر به روشی متوسل شده بود که قبلاً و در همان زمان نیز گروههای مختلف، از جمله غُلات و خوارج و خود سلجوقیان، بهکار گرفته بودند، اما این سیاست بهگونهای اغراقآمیز به اسماعیلیه ایران و شام انتساب پیدا کرد و بههمین دلیل، هر قتل مهمی که در دوره الموت در سرزمینهای مرکزی دنیای اسلام رخ میداد، به فداییان اسماعیلی نسبت داده میشد.
پایان نفوذ اسماعیلیه در اصفهان
سلطان محمدبن ملکشاه سلجوقی، جانشین برکیارق، قاطعانهتر برضد اسماعیلیه اقدام کرد. وی لشکرهای بزرگی به مقابله با الموت فرستاد و شخصً نیز با سپاهیانش قلعه شاه دز را محاصره کرد و عاقبت آنجا را در سال ۵۰۰ از اسماعیلیه گرفت و به نفوذ آنان در منطقه اصفهان پایان داد.
دوران وقفه ی حملات حسن صباح
با مرگ سلطان محمدبن ملکشاه در ۵۱۱، سلجوقیان بار دیگر بر سر جانشینی سلطان دچار منازعات داخلی شدند و این به نزاریان ایران فرصت داد تا حدودی شکستهای قبلی خود را جبران نمایند. تا سالهای پایان عمر حسن صباح، قیام ضد سلجوقی اسماعیلیان ایران قوّت اولیه خود را از دست داده بود.
از طرفی، لشکرکشیهای طولانی سلجوقیان برای راندن اسماعیلیه از قلعههایشان بدون نتیجه مانده بود و اسماعیلیان ایران توانسته بودند قلعههای زیادی را همچنان در رودبار، قومس و قهستان حفظ کنند. بنابراین، اینک مرحله جدیدی آغاز شده بود که میتوان آن را دوران وقفه نامید.
ویژگیها و توانایی های حسن صباح
حسن صباح موفق شد دعوت و دولت نزاریه را در ایران بنیانگذاری و در آن دوران پرآشوب، رهبری کند. وی متکلم، منجم، فیلسوف، مدبر و مسلط به ریاضی، به خصوص «هندسه»، بود.
صباح به امور نظامی و سیاسی آگاهی داشت و بهخوبی آنها را به انجام میرساند؛ او در سیاست رقیب بزرگی به حساب میآمد.
وی عالمی آگاه، محققی ماهر، خطیبی نافذ و پیشوایی تأثیرگذار بود؛ به شکلی که زندگی زاهدانه وی سرمشق دیگر نزاریان شدهبود؛ نزاریان بسیار به او علاقه داشتند و صباح را «سیدنا» میخواندند. صباح به زبان لاتین و یونانی آگاهی داشت.
وی بیش از سی سال در الموت ساکن بود؛ گفتهشده هیچگاه از آن بیرون نیامدهاست و تنها دو بار از اتاق خود به پشتبام رفته و دائماً در حال مطالعه، ادارهٔ دولت و کتابت تعالیم اسماعیلیه نزاری بودهاست. اما شک بسیاری بر این عزلتنشینی وارد است، زیرا صباح، اسماعیلیه را در ایران و سوریه گسترش داد.
وی کتابخانهٔ بزرگی در الموت ساخت، که شامل موضوعاتی در رابطه با سنتهای دینی مختلف، متنهای علمی، فلسفی و تجهیزات علمی بودهاست، که تا حملهٔ مغول پابرجا بود.
صباح زبان فارسی را، زبان مقدس نزاریها اعلام کرد؛ این تصمیم باعث شد، که برای چندین قرن، تمامی متون اسماعیلیه نزاری در ایران، افغانستان، سوریه و آسیای مرکزی، به فارسی رونویسی شود و علاوه بر به چالش کشیدن مشروعیت زبانی دستگاه خلافت، فرصت مناسبی برای بیان احساسات ملی ایرانی به وجود آید؛ البته پیشینهٔ آن در نزد اسماعیلیان ایران به دوران ناصر خسرو قبادیانی میرسید.
صباح نسبت به دستورهای شریعت بسیار حساس بود و با دوست و دشمن یکسان سختگیری میکرد. از این رو دو پسر خود را به قتل رساند؛ یکی برای قتل داعی حسین قائنی محکوم شد که پس از آن مشخص شد ادعایی کذب بوده و پسرش هیچ دخالتی در این ماجرا نداشتهاست و دیگری که محمد نام داشت، به جرم نوشیدن شراب به قتل رسید. وی همچنین شخصی که در قلعه نی نواخته بود، را بیرون کرد و بعد از آن هرگز اجازهٔ ورود به او نداد.
صباح به امر معروف و نهی از منکر بسیار اهمیت میداد. صباح به رغم شکستهای مختلفی که تجربه کرد، هیچگاه دست از تلاش برنداشت و به هدف خود که تشکیل دولت و مبارزه با سلطهٔ سلجوقیان بود، هر روز نزدیکتر شد. مارکوپولو در سفرنامهٔ خود، از معادل سوریهای «شیخ الجبل» برای معرفی حسن صباح در اروپا استفاده میکند و او را آدم حقهبازی میداند، که با طراحی نقشهها، مردهای جوان را به نزد خود میکشاند.
درگذشت حسن صباح
حسن صباح چون پایان عمرش را نزدیک دید، کیابزرگ امید را از لَمسر فراخواند و او را داعی دیلم و جانشین خود در الموت کرد. حسن صباح در پی بیماری کوتاهی، در ۶ ربیعالثانی ۵۱۸ درگذشت. او را در نزدیکی قلعه الموت به خاک سپردند. مقبره او، که بعداً کیابزرگ امید و دیگر رهبران نزاریه ایران نیز در آنجا دفن شدند، تا هنگامی که به دست مغولان ویران گشت، زیارتگاه اسماعیلیان نزاری بود.
۱ دیدگاه