آنا هشت ساله به داخل اتاق رنگارنگ پرسه میزند، یک دست مادرش را گرفته و دست دیگر خرس عروسکیاش را گرفته است.
در حالی که روی مبل می نشینند، با خجالت به مادرش نگاه می کند و به او نزدیک می شود. آنا یکی از بسیاری از کودکانی است که در بوچا به دنبال حمایت روانی است تا به او کمک کند تا جنگ و تجربیات خود از درگیری را درک کند.
بوچا، کمتر از یک ساعت خارج از کیف، در آغاز تهاجم توسط روسها اشغال شد و اکنون در مرکز تحقیقات جنایات جنگی قرار دارد.
خانواده آنا که اصالتاً اهل منطقه شرقی لوهانسک هستند، در سال 2014 زمانی که نیروهای نیابتی روسیه مناطقی در شرق اوکراین را تصرف کردند به بوچا نقل مکان کردند. فقط هشت سال بعد خانواده یک بار دیگر مجبور به فرار شدند.
ویکتوریا، مادر آنا میگوید که هرگز تصور نمیکرد که آنها مجبور به تخلیه مجدد شوند. او می گوید در 24 فوریه خواب بود که صدای عجیبی شنید - و به سرعت متوجه شد که روس ها حمله کرده اند. تلویزیون را روشن کردیم، فهمیدیم چه اتفاقی دارد می افتد و شروع به جمع کردن وسایلمان کردیم.
آنا متعجب را از خواب بیدار کرد که مدام میپرسید چه خبر است و کجا میروند. خانواده به خارج از شهر و به سمت امن در غرب اوکراین حرکت کردند. چند ماهی آنجا ماندند و مسکن اجاره کردند. به محض خروج نیروهای روسی، خانواده به خانه خود در بوچا بازگشتند.
اما زخم های روانی ناشی از تهاجم هنوز باقی مانده است.
ویکتوریا در مورد آنا می گوید: او بسیار احساساتی است.او از صداها می ترسد. اگر صدای قطاری را بشنود که می رود، بلافاصله به سمت من می دود.
ویکتوریا تصمیم گرفت آنا را در مرکز روانشناسی بوچا ثبت نام کند. روان درمانگران در آنجا از نقاشی و بازی برای کار با کودکان استفاده می کنند، گاهی اوقات به صورت فردی یا گروهی.
او دوست دارد نقاشی بکشد، می تواند ساعت ها در مورد نقاشی هایش صحبت کند. او احساسات خود را روی کاغذ می آورد، او با پلاستیلین مجسمه سازی می کند.
ویکتوریا میگوید، فکر میکنم برای او واقعاً کمک میکند که احساسات منفی خود را روی کاغذ بگذارد.
در خانه، آنا روی یخچال نقاشی هایی دارد که روی آن نوشته شده است "پیروزی" و حتی یکی از سگ های مین زدای معروف اوکراینی نیز وجود دارد.
همانطور که ما صحبت می کنیم، آنا در گودال ماسه و با اسباب بازی های اتاق کناری بازی می کند.
او راحت است، ما زیاد صحبت می کنیم. در ابتدا او کمی ترسیده بود، مثل اینکه روانشناس یک پزشک است. آنا می گوید از آمدن به مرکز و صحبت با درمانگرش لیودمیلا لذت می برد. اما او همچنان در برخی شرایط نگران می شود. او می گوید وقتی مین زدایی یا رعد و برق وجود دارد، من فکر می کنم ممکن است انفجار باشد.
ناتالیا، یکی از روانشناسان این مرکز، می گوید که این احساسات برای کسانی است که جنگ را تجربه کرده اند. بسیاری از کودکان تمایل دارند بیشتر به والدین خود وابسته شوند. ناتالیا میگوید کودک احساس امنیت، آزادی نمیکند و این نیز نشانهای از ضربه است.
کودکان می توانند از نظر سنی عقب نشینی کنند، مثلاً اگر هفت ساله باشند، می توانند مانند سه سالگی رفتار کنند. آنها می توانند خود را خیس کنند و خواب بدی داشته باشند. آنها همچنین می توانند بیشتر تحریک شوند. او میگوید در برخی موارد کودکان میتوانند پرخاشگر باشند.
تقاضا برای این مراکز در کشور زیاد است. این چیزی است که صدای کودکان، سازمانی که در سرتاسر اوکراین کار می کند، نیز شاهد آن بوده است. ناتالیا موسیوک، روانشناس این موسسه خیریه، می گوید که او همچنین شاهد افزایش تعداد کودکانی است که برای جلسات به شش مرکز این سازمان در سراسر اوکراین مراجعه می کنند.
او می گوید: البته شرایط برای بچه ها سخت است. آژیرها، وضعیت پدر و مادرشان که به آنها وابسته اند، از دست دادن کارهای روزمره. آنها وقت خود را با دوستان در مدرسه از دست داده اند. بنابراین، آنها همان طور که رفتار می کردند، رفتار نمی کنند.
ایلیا، یک کودک دیگر، به مرکز می رسد. او با هیجان وارد می شود و به کارکنان لبخند می زند. در حالی که در اتاق کناری بازی می کند، صدای جیغ از خوشحالی او شنیده می شود.
پدر او الکساندر می گوید که رفتار پسرش از زمان تهاجم بدتر شده است. قبل از جنگ آرامتر بود. وقتی تهاجم رخ داد، او بیشتر عصبانی شد. پدرش میگوید، اما رو به بهبود است. این دومین باری است که ایلیا از این مرکز بازدید می کند و الکساندر می گوید که در حال بهبود است.
او میگوید: او قبلاً نمیتوانست بخوابد، اما اکنون خوابش میبرد. او اکنون خیلی بهتر رفتار میکند.
به دلیل تجربیات بوچا، اداره منطقه درخواست کرد که مرکز روانشناسی افتتاح شود.
ناتالیا زارتسکا، یک روانشناس مبارز که بر ایجاد مرکز روانشناسی بوچا نظارت می کند، می گوید: مردم پس از اشغال بسیار تحت فشار بودند. وقتی تحت اشغال هستید، یاد می گیرید که در یک محیط خصمانه زنده بمانید و فقط به خودتان متکی باشید. به همین دلیل به فکر ایجاد مرکزی افتادیم که به صورت تمام وقت کار کند.
او مایل است شبکهای از مراکزی مانند این مرکز را در مناطق تحت اشغال روسها مانند ایرپین و هوستومل ببیند که در دسترس کودکان و بزرگسالان باشد.
او می افزاید که باید به والدین نیز کمک کرد. او میگوید: من فکر میکنم والدین نیز باید تحت درمان قرار گیرند. من میبینم که بسیاری از والدین، البته، اول به فرزندانشان فکر میکنند، اما باید به فکر خودشان نیز باشند.
سخنگوی وزارت بهداشت اوکراین به بی بی سی گفت که در حال کار بر روی یک استراتژی ملی برای کمک روانی است. این وزارتخانه در حال مذاکره با سازمان های غیر دولتی با تجربه در زمینه سلامت روان است.
خانم زارتسکا میگوید که در حالی که بوچا دچار تروما شده است، در حال حاضر نشانههایی از بهبودی را نشان میدهد. همانطور که آنا در حالی که خرس عروسکی خود را در آغوش گرفته مرکز را ترک می کند، امیدهای او برای آینده چیست؟
دیدگاه