امروز: جمعه, ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ برابر با ۱۶ شوّال ۱۴۴۵ قمری و ۲۶ آوریل ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 274029
۲۱۷۶
۳
۰
نسخه چاپی
محمدرضا قنبریان

بررسی تحلیلی سوگند وکالت مندرج در ماده 39 آئین نامه لایحه قانونی استقلال کانون وکلا

بررسی تحلیلی سوگند وکالت مندرج در ماده 39 آئین نامه لایحه قانونی استقلال کانون وکلا

مقاله بررسی تحلیلی سوگند وکالت مندرج در ماده 39 آئین نامه لایحه قانونی استقلال کانون وکلا به قلم محمدرضا قنبریان، وکیل دادگستری و عضو کانون وکلای دادگستری اصفهان می باشد.

متن سوگند وکالت

"در این موقع كه می‌خواهم به شغل شریف وكالت نائل شوم به خداوند قادر متعال قسم یاد می‌كنم كه همیشه قوانین و نظامات را محترم شمرده و جز عدالت و احقاق حق منظوری نداشته و برخلاف شرافت قضاوت و وكالت اقدام و اظهاری ننمایم و نسبت به اشخاص و مقامات قضائی و اداری و همكاران و اصحاب دعوی و سایر اشخاص رعایت احترام را نموده و از اعمال نظریات سیاسی و خصوصی و كینه‌توزی و انتقام‌جوئی احتراز نموده و در امور شخصی و كارهائی كه از طرف اشخاص انجام می‌دهم راستی و درستی را رویه خود قرارداده و مدافع از حق باشم و شرافت من وثیقه این قسم است كه یاد كرده و ذیل قسم‌نامه را امضاء می‌نمایم".

جزئیات مندرج در سوگند وکالت

1- موقع قسم
2- به خداوند قادر  متعال قسم یاد می کنم
3 - همیشه قوانین ونظامات را محترم شمرده .
 4 - جز عدالت واحقاق حق منظوری نداشته.
5 - برخلاف شرافت قضاوت و وکالت اقدام واظهاری نداشته.
6 - نسبت به اشخاص و مقامات قضایی و اداری وهمکاران و اصحاب دعوی وسایر اشخاص رعایت احترام را نموده.
7 - از اعمال نظریات سیاسی وخصوصی وکینه توزی وانتقام جویی احتراز نموده.
8 - در امور شخصی و کارهایی که از طرف اشخاص انجام می دهم راستی و درستی را رویه ی خود قرارداده ومدافع از حق باشم.

مقدمات سوگند وکالت

1- موقع قسم

موقع اسم مکان است به معنی جای واقع شدن باید دید وکیل هنگام اتیان سوگند در پیشگاه چه کسی قرار می گرد
در متن سوگند عبارت این موقع مطرح شده که همانا منظور قرار گرفتن در پیشگاه خداوند قادر متعال است. اما آیا این موقع منحصر است ؟ قطعا خیر،  قرار گرفتن در موقع قسم هنگام تشرف شخص به شغل وکالت علاوه بر حضور معنوی در پیشگاه حق تعالی دارای مقدماتی مادی نیز هست که رعایت آن الزام قانونی دارد.
زیرا در ابتدای ماده 39 بیان شده : .....متقاضی باید در حضور ریاست كانون و لااقل دو نفر از اعضاء هیئت‌مدیره قسم یادکند.

با این تفاصیل تلقی کلمه موقع به قید زمان و تعبیر آن به هنگام به پایان رساندن زمان کار آموز ی و ورود به کسوت وکالت پایه یک ،هر چند از جهت تقارن هنگام و موقعیت زمانی با موقع قسم بی ارتباط نیست ،لیکن ارتباط معنایی ندارد.

کلمه موقع در سوگند نامه دلالت بر قرار گرفتن در جایگاه وموقعیتی معنوی در پیشگاه خداوند است که تحت نظارت مادی مقامات کانون تحقق می یابد. به عبارتی قرار گرفتن کارآموز در جایگاه  سوگند شرط ورود او به وکالت پایه یک است لیکن پس از قرار گرفتن در پیشگاه خداوند و اتیان سوگند در شرایط قانونی ومتعاقب آن امضای سوگند نامه است که استحاله روند قانونی کار آموزی به نایل شدن به مرتبه وکیل پایه یک پایان می یابد.

2- نایل شدن

نایل شدن در لغت به معنی رسیدن است و کلمه رسیدن جایی اطلاق می شود که کسی هدف و منظوری را دنبال کند و تا دستیابی به آن هدف از تلاش باز نه ایستد .زیرا هیچ کس بدون تجهد وتلاش به موفقیتی نایل نمی شود.

پس کلمه نایل شدن در متن قسم نامه حکایت از تحمل وتجهد کار آموز در  مشقات آموزش های سخت دانشگاهی و حرفه ایی در طول دوران قبل وکیل شدن داردکه در ادوار مختلف و مقاطع گوناگون طی خواهد نمود تا به سر منزل  مقصود برسد.

اما آیا این نیل و رسیدن به  این هدف پایان راه است؟ البته که نه ،متن سوگند نامه وکالت اشاره ضمنی به این منظور دارد که حال که به جای آورنده سوگند به این مرحله رسیده باید الزام والتزاماتی را در پیشگاه خداوند قادر متعال وعالیترین مقامات اداری کانون خود بسپارد واین بدان معنی است که پروردگار جهانیان که عالیترین و تواناترین است بر این سوگند والتزامات وکیل همواره شاهد وناظر است که خود فرموده "الم یعلم بان الله یری "پس وکیل در این موقع که میخواهد به شغل شریف وکالت نایل گردد در حضور مراجع ذی ربط اداری خداوند را به گواهی می گیرد بر صحت اعمال خود وسپس ملتزم به، کلمه به کلمه سوگند خود میگردد تا پس از این مقدمه به شغل شریف وکالت نایل گردد.

3- شغل شریف وکالت

با توجه به محتوی متن سوگند وکالت به سهولت ثابت است که وکالت یک شغل نیست بلکه شان ومنزلت است.  

"شان "به معنی جایگاه است و کسی که در جایگاهی قرار می گیرد در جامعه انتظارتی از او میرود که از افراد خارج از آن جایگاه کمتر چنین انتظاری میرود. این انتظارات همان بایدها ونبایدهایی است که در وجدان اجتماعی جامعه وبعضاً در قوانین وجود دارد . به عبارتی انتظارات وجدان اجتماعی و جامعه از وکیل  آن است که با توجه به واژه ،واژه متن سوگند خود در تمام ابعاد زندگی ونه فقط مسایل حرفه ایی با اتصاف به مکارم اخلاق حرفه ایی پاسدار چایگاه خود باشد. واین یکی از عواملی است که سبب میگردد شان و منزلت وکالت با شرافت عجین باشد.

اما جایگاه وکیل چیست که درقسم نامه بدان پرداخته شده. و در مقابل این جایگاه چه انتظاراتی از وکیل قسم خورده میرود ؟ پس از اتیان سوگند وکیل باید به چه صفتی متصف گردد تا وکیل به معنای واقعی بماند؟

آنچه از اخلاق حرفه ایی وکالت بخواهیم بگوییم ،در چند سطر سوگند وکالت مسطور است مشروط بر آنکه تأمل در واژگان سوگند نامه بنماییم وسایر مقررات که بدان پرداخته صرفاً تفسیری است بر آن. قطعاً  شرافت وکالت که ناشی از شان است در متن سوگند جایگاه وکیل را تبیین و در مقابل  خواستگاه  وجدان اجتماعی از یک وکیل به وضوح مشخص می گردد و یقیناً کسی که بر طریق شرع و قانون و خواستگاه اجتماعی به درستی در جایگاه خود طی طریق نماید شریف است و شایسته حرفه شریف وکالت.

بر همین مبنا است که در پایان قسم نامه وکیل ارزشمند ترین سرمایه و گوهر وجودی خود را که همان شرافت است طی مراسمی رسمی در پیشگاه خداوند قادر متعال و تحت نظارت مقامات کانون وکلا وثیقه پایبندی خود به این سوگند قرار می دهد و با امضای ذیل قسم نامه چنین شخص شریفی، مشرف به شرف و ملبس به کسوت وکالت می گردد تا همواره شأن و جایگاه وشرافت خود را در ناملایمات حرفه ایی پاسداری نماید و مامن ستم دیدگان باشد و چون سربازی حق وعدالت وامانت را در چارچوب شرع وقانون پاس بدارد وبر این صراط از ناملایمات نه هراسد.

4- واژه خداوند قادر متعال

در سوگند وکالت به خداوند قادر متعال قسم یاد می گردد در حالیکه اوصاف بی نهایتی در وصف جمال وجلال وشوکت باری تعالی وجود دارد . اما چرا با یاد کردن از این دو صفت خداوند در محضر ایشان حاضر وقسم یاد می گردد.

شاید علت انتخاب این دو گزینه از سوی قانونگذار موارد ذیل بوده:

1- "متعال " همانگونه که ذکر شد از اوصاف باری تعالی است که در اصل متعالی بوده و "یای " آن در وصف خداوند حذف گردیده وبه معنی بسیار بلند مرتبه است.

2- " قادر" صفت فاعلی و به معنی نیرومند و توانا است.

در هنگام اتیان سوگند انسان در حضوری معنوی در پیشگاه خداوند کسی که قصد تلبس به کسوت وکالت دارد خود را ملتزم به ما ادای واژه های سوگند می نماید .

می دانیم هنگامی که شخصی مبتلا به مسئله ایی حقوقی می گردد ممکن است دچار سر در گمی شود. به نحوی که به هر دست آویزی برای خلاصی از آن وضعیت چنگ خواهد زد. در این دست مسایل بدیهی ترین راه استمداد از کارشناس فن که همان وکیل است مناسب ترین گزینه است. فرد مبتلا به مسئله حقوقی وکیل را از لحاظ آشنایی و تجربه در مساعد به خود بالاتر از دیگران می داند و با این انگیزه که وکیل می تواند وقادر است مسئله را حل نماید به وکیل مراجعه می نماید.

در سوگند نامه وکیل به خود یاد آور می شود که اگر در این رتبه قرار گرفته در سایه الطاف خداوندی است که عالی و متعالی است.و بر هر چیز قادر است. لذا شایسته است ضمن پایبندی به امور مندرج در قسم نامه در امور وکالت با اتکای بر دانش و تجربه خود توکل به خدایی داشته باشد که بالاترین و والاترین نیروی قابل تصور در باور انسان است که "فمن یتوکل علی الله فهو حسبه "پس اگر وکیل بر اساس دانش وتجربه خود قادر به انجام امور حقوقی است قلم او را خداوند هدایت می نماید و اگر مرتبه ایی از دانش و تجربه دارد باید همواره به یاد داشته باشد که خداوند بالاترین وقدرت مند ترین است( یدالله قوق ایدهم  ) و با در نظر گرفتن این مهم به وکالت بپردازد وهمواره در نصرت امور ارجاعی از او استعانت نماید و چشم لطف از آدم و آدمی بشوید و با توکل به ذات اقدس باری تعالی و اتکای بر او در مسیر حق و عدالت گام نهد که فرموده است "حسبنا الله ونعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر".

وکیل در قسم نامه به چه نکاتی خود را ملتزم می نماید

1- منظور از همیشه قوانین ونظامات را محترم شمرده چیست؟

مسلماً نقض قوانین خاص واحصاء شده در قانون توسط وکیل مجازات انتظامی معین ومشخص دارد وباید طبق آن قانون با وی برخورد گردد. بطور مثال عدم رعایت شأن وکالت ویا اختیار نمودن شغل منافی با امر وکالت مطابق بند 1 از ماده 80 آئین نامه لایحه قانونی استقلال کانون وکلای دادگستری قابل مجازات است.

اما آنچه در تخلف سوگند ملاک قرار گرفته اعمال سلیقه ایی قانون، نیست. بلکه تلقی برخی از امور ارتکابی خلاف شأن توسط یک وکیل ممکن است تخلف از سوگند تلقی گردد وآنچه به عنوان فصل ممیز بین خلاف شأن و تخلف از سوگند ملاک نظر قرار میگیرد، انتظارات وجدان اجتماعی از جایگاه وکیل متخلف است، لذا چنانچه تاثیر عمل ارتکابی به نحوی باشد که وجدان اجتماعی انتظار دارد وکیل قسم خورده از آن پرهیز نماید و عمل ارتکابی اسباب وهن جایگاه وکیل در پایبندی به سوگند را در وجدان اجتماعی متبادر نماید ممکن است همان عمل خلاف شان در اعداد تخلف از قسم در آید. لذا تأثیر رفتار ناشی از عدم احترام به قانون بر وجدان اجتماعی است که مشخص می نماید رفتار ارتکابی خلاف شان تخلف از قسم نیز هست یا خیر.

به عبارتی رابطه بین رفتار خلاف شان وتخلف از سوگند عموم  وخصوص است و رفتار خلاف شان اعم است از تخلف از سوگند ، مثلاً در خصوص رعایت التزام عملی وکیل به رعایت قوانین و مقررات برخی از رفتارها ممکن است مغایرت با اخلاق حسنه و عفت عمومی داشته باشدو وجدان اجتماعی و عرف ارتکازی جامعه از یک وکیل به هیچ وجه انتظار چنین رفتاری را ندارد از این قبیل است تجاهر به شرب خمر که خلاف عرف و شرع و قانون است و نه تنها ارتکاب آن دون شان وکیل است که به دلیل اینکه از جمله شرایط احراز صلاحیت وکیل التزام عملی به شرع مبین وعدم تجاهر واشتهار به فسق و فجور است.

چنین تخلفی هرچند دون شان وکالت است، لیکن چنان تاثیری بر وجدان اجتماعی خواهد داشت که جامعه و وجدان اجتماعی وجود چنین فردی را به دلیل عدم رعایت قوانین در جامعه وکالت بر نمی تابد وچنین رفتاری را قطعاً تخلف از سوگند می داند.

پر واضح است که در قوانین مرز مشخصی توسط قانونگذار ترسیم شده وروح قوانین حاکم بر جایگاه وکالت وشأن آن اقتضای توسل به اعمال قانون وتطبیق مورد را با مصادیق مشخص می نماید. والبته مرجع رسیدگی همواره با توسل به مقررات وضوابط وپرهیز از اعمال سلایق شخصی در رسیدگی با دقت مرز بین این دست تخلفات را مشخص وسرلوحه احکام خود قرار می دهد.

2- جز عدالت و احقاق حق منظوری نداشته بر خلاف شرافت قضاوت و وکالت اظهاری ننماید.

عدالت واژه ایست که در میان فلاسفه وحدت معنایی نیافته وهر کس به نوعی ممکن است از آن تلقی و استنباطی داشته باشد در اقتصاد عدالت مفهومی دارد که در حقوق ندارد و ....

شهید مطهری در باب عدالت گفته عدالت آن استحقاق و آن حقی است که هر بشری به موجب خلقت خودش و به موجب کار خودش به دست آورده است را به او داده شود. نقطه مقابل ظلم است که آنچه را که فرد استحقاق دارد به او ندهند. عدالت واقعیت دارد چون حق واقعیت دارد.

اما آنچه وجدان اجتماعی حقوقی از عدالت انتظار دارد چیست ؟ از توجه به واژه حق وعدالت این تداعی که دو واژه قرین هم هستند اجتناب ناپذیر است هر جا سخن از حق هست انتظار عدالت میرود و حتی هر جا سخن از ظلم هست باز انتظار عدالت گستری می رود .

به نظر می رسد برخورد برابر قانونی با افراد جامعه خلاصه ترین تعریف عدالت حقوقی باشد که هم شامل احقاق حق میگردد و هم دفع ستم. وکیل در سوگند نامه خود جز احقاق حق و عدالت منظوری نباید داشته باشد یعنی آنکه قبل از ورود به وکالت حقانیت موکل ،خواه استحقاق یا دفع ستم باشد را وکیل باید استنباط نماید و با تکیه بر قانون و اعتماد به آن در مراجع قضایی اقدام به دفاع ار حقوق قانونی موکل نماید و از توسل به سفسطه یا گریز گاه های احتمالی قانون بر خلاف عدالت بپرهیزد هر چند که از حق الوکاله یک پرونده محروم گردد.

به عبارت دیگر وکیل شریف کسی است که منافع جامعه را بر منافع خود ترجیح میدهد و احقاق حق وعدالت را نیز بر کسب شهرت . زیرا همواره آگاه است شهرتی که بر اساس ایجاد خدشه به عدالت و دور زدن قوانین ایجاد شود نه افتخاری داردو نه شانی بر او می افزاید.

همواره نقل شده قاضی و وکیل دوبال فرشته عدالت هستند پس احترام به مقامات قضایی توسط وکیل همواره احترام به شان وکالت است . وکیل در گسترش عدالت واحقاق حق  و احراز حقیقت قضایی باید یاری گر قاضی باشد وهمواره خود را در جبهه مقابل قاضی نداند به عبارتی وکیل شایسته با اتکای بر دلائل و قانون به عنوان یاری گری جهت قاضی در نیل به تشخیص حق وگسترش عدالت باید تلاش کند پس در نظر می گیرد هر اظهار یا اقدامی که از ناحیه وکیل این رویه را مقید نماید، ممکن است بر خلاف شرافت وکالت و قضاوت باشد. مثلا توسل به اعمال متقلبانه از طریق طرح دعاوی مختلف در یک پرونده که موجب انحراف مسیر عدالت گردد یا کتمان مدرکی که موجبات انحراف روند رسیدگی یا اطاله آن ونهایتاً تخدیش نیل به عدالت قضایی را فراهم آورد ممکن است از مصادیق تخلفات موضوع قسم قرار گیرد.

3- نسبت به اشخاص و مقامات قضائی و اداری وهمکاران و اصحاب دعوی و سایر اشخاص رعایت احترام را نموده

این متن تنها اتکای به اعمال و رفتار حرفه ایی وکیل ندارد. جایی که شخص در جامعه عنوان وکیل دادگستری دارد باید مبادی آداب اجتماعی باشد.

بطور مثال بارها دیده ایم که در یک محفل خانوادگی شخصی تحصیل کرده رفتاری انجام میدهد که یکی از حاضرین میگوید این که تحصیل کرده است و اینگونه رفتار می نماید وای به حال من بی سواد. در اینجا وجدان اجتماعی جامعه از شخص تحصیل کرده انتظاراتی دارد که از سایر افراد ممکن است نداشته باشد .

لذا رعایت احترام به اشخاص جایی که شخص را در جایگاه یک وکیل دادگستری قرار می دهد. بر اساس انتظارات وجدان اجتماعی بر وکیل فرض و واجب است خواه در زندگی حرفه ایی باشد یا اجتماعی و یا حتی خانوادگی.

4- از اعمال نظریات سیاسی و خصوصی وکینه توزی وانتقام جویی احتراز نماید

تشخیص مرز بین اعمال نظریات سیاسی وخصوصی در امر وکالت بسیار سخت بنظر می رسد و بسیاری از حقوق دانان معتقدند زندگی حرفه ایی وکیل به گونه ایی است که شاید نتوان مرز دقیقی در این خصوص تعریف نمود. مثلاً عنوان می دارند یک وکیل در دفاع از موکل خود که به یک اتهام سیاسی تحت تعقیب قرار گرفته ناگزیر از ورود در سیاست است.

به نظر می رسد قانونگذار قبل از طرح موضوع نظریات سیاسی در سوگند وکالت این مسئله را در قسمت احرازشرائط وکالت توسط وکیل احصاء نموده است که وکیل باید التزام عملی به قوانین تابعه داشته باشد لذا وقتی مسئله التزام عملی مطرح می گردد واضح و مبرهن است آنچه در قانون اساسی وارد شده فرض است و از منظور نظر مقنن خارج، مثلا از نمازجمعه به عنوان فریضه عبادی و سیاسی یاد می گردد و یا راهپیمایی روز قدس از جمله اقدامات سیاسی است که هر فرد تابع شرع و قانون ممکن است خود را مقید به حضور در آن بداند.

قطعاً منظور مقنن از نظریات سیاسی چنین نظریاتی نیست بلکه نظریاتی است که در مقابل قوانین حاکم قرار گیرد ، که اعمال چنین نظریاتی قطعاً بر خلاف قانون خواهد بود و دفاع از آن نیز، اما به جهت احترام به حق دفاع انسانی یک انسان وکیل در چار چوب قوانین و مقررات مامور به دفاع از چنین متهمی می گردد و در چار چوب قوانین حاکم از حقوق انسانی وی دفاع می نماید بدون آنکه در خصوص دیدگاه های سیاسی معارض قانون موکل نفیاً یا اثباتاً اظهار نظری نماید.

ممکن است نظریات سیاسی موکل برخلاف قانون نباشد. اما بر خلاف گرایش سیاسی وکیل باشد در این خصوص نیز وکیل به لحاظ حفظ و رعایت اخلاق حرفه ایی باید اختلاف دیدگاه سیاسی ایشان را که در مقابل نظریات سیاسی خویش است نادیده بگیرد و این اختلاف نظر نباید در اصل دفاع وکیل از موکل تاثیر وخللی ایجاد نماید، مضافاً اینکه وکیل می تواند در صورتیکه این تضاد نظریات را موثر در دفاع خود بداند از قبول وکالت خود داری نماید، اما در صورت قبول وکالت باید از اعمال نظریات سیاسی خود که در مخالفت با نظریات سیاسی موکل است، چشم پوشی کند.گاهی نیز قبول وکالت از چنین موکلی الزام قانونی است.

مثلاً وکیلی که به عنوان وکیل تسخیری الزام قانونی در دفاع از موکل دارد .نمی تواند به لحاظ وجود اختلاف نظریات سیاسی با موکل از دفاع ایشان استنکاف نماید در هر صورت چه وکیل تسخیری یا اختیاری باشد .وکیل نباید در دفاع از حقوق موکل به این انگیزه یا بهانه  کم کاری کند، بلکه باید با تمام توان بدون در نظر گرفتن اختلافات موجود در نظریات  سیاسی، از حقوق قانونی و انسانی موکل خود در چارچوب قانون دفاع نماید.

فرض دیگر وکالت در محاکمه فردی که نظریات سیاسی وی با نظریات سیاسی وکیل که البته به شرحی که گذشت در چار چوب تعریف شده قوانین ونظامات حاکم باید باشد انطباق کامل دارد وکیل در هنگام دفاع از چنین موکلی هم نباید خارج از چارچوب موازین دفاع سعی در غالب نمودن وتوجیه نظریه مذکور به هر طریق نماید و در این دست دفاعیات نیز نباید از مدار اصول حرفه ایی وکالت واعتدال خارج گردد. وبا تبیین نظریات سیاسی خود سعی در محق قراردادن نظریات سیاسی موکل خود به هر طریقی نماید بلکه باید در چارچوب قوانین حاکم ومطابق نظامات و اصول دادرسی دفاعیات خود را ارائه و از هرگونه زیاده گوئی و حاشیه سازی اضافی بپرهیزد.

البته واضح و مسلم است دفاع وکیل در تمامی سطوح و موضوعات ،دفاع از جرم وقانون شکنی نیست بلکه دفاع از حقوق و کرامت انسانی موکل خود است که در قانون به رسمیت شناخته شده.ودفاع از جرائم سیاسی نیز تابع همین این قاعده است.

دیگر اینکه برخی در تفسیر این بند قسم بیان می دارند وکیل اصلاً مجاز به اتخاذ نظریات سیاسی نیست کاملاً بر خلاف سیاق ماده است. زیرا به فرموده امام راحل (ره) "سیاست ما عین دیانت ماست"فلذا تصور فردی در جامعه اسلامی که گرایش سیاسی نداشته باشد به استناد ابن فرمایش امری نادر است. از طرفی عین تعبیری از فرمایش ایشان در  اصل 26 قانون اساسی نمود و ظهور دارد.

لذا وکیل دادگستری مانند هر شخص ایرانی به استناد اصل 26 قانون اساسی در زندگی شخصی میتواند در حدود قوانین نظریات سیاسی داشته باشد یا از یک طیف سیاسی در چارچوب قوانین و نظامات حاکم طرفداری ویا حتی جانب داری نماید مثلا در انتخابات از یک جناح سیاسی یا کاندیدای معرفی شده ایشان طرفداری وحمایت نماید، اما در مقام دفاع حق اعمال نظریات سیاسی را خواه له یا علیه موکل وحتی در مقام دفاع در پرونده به عنوان نظر شخصی خود از جنبه سیاسی موضوع ندارد و نباید صحنه دادگاه را در رسیدگی به یک پرونده به میتینگ سیاسی واستفاده ابزاری از پرونده مطرح رسیدگی به عنوان تریبونی در بیان نظریات سیاسی شخصی خود تبدیل نماید .

اما در خصوص کینه توزی و انتقام جویی که اموری کاملاً شخصی است اقتضای شرافت شغل وکالت آن است که حتی اگر شخصی که با وکیل اختلاف نظر دارد به اعتماد حرفه وی به دفتر او مراجعه نمود و از او در رعایت عدالت و اجرای صحیح قوانین استمداد نمود وکیل رسالت خود را تماماً و به درستی انجام دهد و مراجعه شخص به خود را بهانه ایی برای جبران صدمات احتمالی گذشته ننماید که این دست رفتار خارج از انتظار وجدان عمومی جامعه است.

5- در امور شخصی و کارهایی که از طرف اشخاص انجام می دهم راستی و درستی را رویه خود قرار داده و مدافع از حق باشم

وکیل در این فراز از سوگند خود را به چه قیودی ملتزم می نماید ؟

وکیل قسم یاد می کند، در زندگی شخصی راستی و درستی را رویه خود قرار دهد. پس انتظار وجدان اجتماعی از یک وکیل شریف آن است که بر صراط حق طی مسیر نماید.

شاید بتوان راستی و درستی را پایبندی به واجبات و ترک محرمات تعبیر کرد زیرا "کلما حکم به الشرع حکم به العقل " پس اقتضای راستی و درستی آن است که به قوانین احترام گذاشت، در احترام به اشخاص کوشید خواه قاضی در مقام رسیدگی باشد، کارمند دفتری دادگاه یا هر یک از ادارات باشد یا عابری باشد که از عرض خیابان از جلو ماشین شما با بی احتیاطی گذر می کند یا هنگام رانندگی وکیل باید حق تقدم عابر پیاده را رعایت کند. پشت چراغ قرمز بایستد. با والدین وهمسر خود در کمال احترام برخورد کند که اگر برخلاف این مصادیق رفتار کند راه را به غلط رفته که بر خلاف درستی است

پس قانونگذار در فراز پایانی سوگند، نظارت وشمولیت قانون را از زندگی حرفه ایی وکیل فراترو وسیع تر دیده و تقید وکیل را به رعایت راستی و درستی در زندگی شخصی او نیز تسری داده فلذا قانونگذار وکیل را هنگام تشرف به شرف وکالت ملتزم به تطبیق رفتار خود بر اساس راستی و درستی در کلیه مسائل حرفه ایی وشخصی وحتی خانوادگی از زمان ورود به مرتبه وکالت دادگستری می نماید که از مکارم اخلاق است و شایسته شان وشخصیت یک وکیل شریف.

و نهایتاً دفاع از حق باید رویه وکیل قرار گیرد. لذا چنانچه موکلی به وکیل مراجعه نمود که وکیل استنباط عدم حقانیت وی را نمود الزاماً وکیل باید از قبول وکالت وی اجتناب نماید واز باب التزام به حق وعدالت در اصلاح ذات البین بکوشد و آنجا که حق مراجعه کننده خود را در معرض تعرض یا تفویت می بیند تا احقاق حق ذی حق نباید از تلاش دست بکشد حتی اگر مصالح مالی وکیل تامین نگردد. که مظلومان جامعه به دلیل ظلم روا داشته شده به ایشان ،اغلب قادر به تامین مصالح مالی وکیل ممکن است نباشند.

اما آنچه حلاوت به شغل وکالت با تمامی سختی های آن می بخشد رضایت قلبی وکیل است هنگامیکه در اثر تلاش وی حقی به حق دار می رسد یا مظلومی از بند اسارت میرهد. وقطعاً این گونه تلاش های شایسته اگرچه در کوتاه مدت ممکن است نتیجه ندهد اما از لحاظ مادی در بلند مدت شرافتی را در جامعه برای وکیل به ارمغان خواهد آورد که در هیچ یک از مشاغل نظیر آن نیست و به طبع آن از لحاظ مادی نیز وکیل در نهایت به دلیل اعتماد وجدان اجتماعی بر صحت رفتار او با مراجعات بیشتر امور به او تامین می گردد .به نحوی که شان وکالت رعایت شده وبا اعتماد وجدان اجتماعی بر شرافت وکیل مراجعات زیادی به او می شود که خود موجب تامین مالی وکیل خواهد بود.

نگارش: محمدرضا قنبریان وکیل دادگستری و عضو کانون وکلای دادگستری اصفهان

  • منبع
  • حقوق نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید