امروز: یکشنبه, ۰۹ ارديبهشت ۱۴۰۳ برابر با ۱۸ شوّال ۱۴۴۵ قمری و ۲۸ آوریل ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 287346
۱۹۴
۱
۰
نسخه چاپی

مرز بین شهرت و دیوانگی: چرا برندگان جایزه نوبل بیشتر در معرض بیماری های روانی هستند؟

مرز بین شهرت و دیوانگی: چرا برندگان جایزه نوبل بیشتر در معرض بیماری های روانی هستند؟

برنده شدن جایزه نوبل نهایت دستاورد حرفه ای برای یک دانشمند است. این افتخار به قدری بزرگ است که یک برنده جایزه نوبل ممکن است احساس کند که ایده ها و قضاوت های او هرگز نباید دوباره زیر سوال رود. این وضعیت، همراه با فشارهای ناشی از شهرت، می‌تواند باعث شود برندگان جایزه نوبل سال‌های آخر زندگی خود را در تعقیب ایده‌های غیرممکن، شبه علمی یا کاملاً دیوانه‌کننده بگذرانند.

کسب جایزه نوبل در علوم ممکن است معتبرترین دستاورد در جهان باشد. این بهترین بلیط طلایی است. به طور حرفه ای، یک فرد برنده جایزه نوبل در فیزیک، شیمی، یا پزشکی می تواند بقیه دوران حرفه ای خود را در هر کجا که می خواهد بگذراند و هر آنچه را که می خواهد مطالعه کند. برندگان این جایزه سخنگوی رشته های خود می شوند یا می توانند مؤسسه ها یا اداره های دولتی را رهبری کنند. آنها نشان دهنده اوج موفقیت انسان هستند.

اما شهرت جنبه های منفی هم دارد. اغلب از برندگان خواسته می شود تا در مورد چیزهایی که خارج از حوزه تخصصی خود هستند، اظهار نظر کنند. این می تواند مملو از خطر باشد، به ویژه اگر موضوع مورد علاقه عمومی گسترده باشد، مانند سیاست یا مذهب. اگرچه استیون هاوکینگ برنده جایزه نوبل نبود، اما مرتباً خود را در چنین موقعیت‌هایی می‌دید – و اغلب چیزهای فوق‌العاده احمقانه‌ای می‌گفت.

در حالی که اکثر دانشمندان موفق، بر مشکلات قابل حل تمرکز می کنند، یک فرد برنده جایزه نوبل، اغلب، تمرکز بر روی چیزی جز بزرگ ترین چالش ها را بیهوده می داند. آلبرت انیشتین به قدری اکتشافات حیرت انگیز انجام داد که می توانست چهار جایزه نوبل دیگر را نیز از آن خود کند. در عوض، او سال‌های آخر عمر خود را صرف تعقیب نظریه‌های بیهوده یکپارچه درباره همه چیز کرد. به همین ترتیب، استیون واینبرگ، یکی دیگر از غول‌های این حوزه، دهه‌ها خود را در تئوری ریسمان غرق کرده و به دنبال «نظریه نهایی» خود بود.

مشکل بزرگ این است که اغلب، جایزه نوبل منجر می‌شود که فرد برنده به «بیماری نوبل» مبتلا شود. یک اصطلاح زبانی که غرور و اعتماد به نفس بی‌جا را توصیف می‌کند که اغلب با بردن جایزه نوبل همراه است.

رفتار تکان دهنده ویلیام شاکلی

ویلیام شاکلی یکی از مخترعان ترانزیستور حالت جامد مدرن در آزمایشگاه بل بود. (همه بر این باور بودند که شاکلی با ادعای اعتبار برای کار همکارانش، و تلاش برای حذف آنها از حق ثبت اختراع، جایزه نوبل دریافت کرد.) بنابراین شاکلی سهمی از جایزه نوبل 1956 را به همراه همکارش جان باردین به دست آورد. باردین که به خاطر ذات فروتن و راحت خود مشهور بود، از رفتار شاکلی خسته شد و آزمایشگاه بل را ترک کرد و به استادی رسید. او در این موقعیت به مسئله ابررسانایی روی آورد. کار جدید او دومین جایزه نوبل فیزیک را برای او به ارمغان آورد.

از سوی دیگر، شاکلی به بیماری نوبل مبتلا شد. او اولین شرکت ترانزیستور را در جایی که به عنوان دره سیلیکون شناخته می شود، تأسیس کرد و شهرت و استعدادهای فکری او فیزیکدانان جوان برتر را به سمت خود جذب کرد. با این حال، برنده شدن جایزه بدترین ویژگی شاکلی را آشکار کرد. پارانویای او به حدی افزایش یافت که کارمندانش را مجبور به انجام پلی گراف (دروغ سنج) کرد. به دلیل نیاز خودپسندانه‌اش به دیده شدن به‌عنوان یک نابغه بزرگ، او آنها را وادار کرد تا روی ایده‌های درخشان اما غیرعملی‌اش کار کنند و وقتی این جست‌وجوها با شکست مواجه شدند، علناً آنها را تحقیر کرد. غرور او سرانجام باعث شد تعدادی از کارمندان با استعدادش را که به عنوان خیانتکار می خواند کناره‌گیری کنند. که بعدها این افراد به خاطر کارهای درخشان خود معروف شدند: تأسیس اینتل، اختراع فناوری مدرن تراشه و ایجاد مدارهای مجتمع.

شلدون رابرتس، از اولین محققان تیم شاکلی درباره‌ی کار کردن با او گفته بود:

پس از مدت کوتاهی، شرکت شاکلی به کارگاهی برای آزمایش کردن انواع سبک‌های مدیریتی توسط او تبدیل شد. شاکلی افراد را با کمترین احترام و به‌صورت عمومی اخراج می‌کرد و هیچ اهمیتی به درجه‌ی علمی و تجربه و تخصص دانشمندان حاضر در گروهش نمی‌داد. همسرش نیز همیشه در جلسات گروهی با محققان در دفتر حاضر بود که هیچ‌یک از کارمندان، دلیل حضور او و یادداشت‌برداری‌اش از صحبت‌ها را متوجه نمی‌شدند.

پس از این فاجعه، شاکلی به دانشگاه بازگشت، اما به تدریج رشته فیزیک را ترک کرد تا به سؤالاتی در مورد نژاد و هوش بپردازد که در نهایت منجر به تبدیل شدن او به سخنگوی عمومی اصلاح نژاد شد. او همسر اولش را به دلیل ژنتیکی که گفته می‌شد «نا مرغوب» بود و باعث کم‌هوشی فرزندانش می‌شد، کنار گذاشت و اسپرم خود را به یک بانک اسپرم ویژه برندگان نوبل اهدا کرد.

شاکلی در ۲۳سالگی و در زمان دانشجویی با جین بیلی ازدواج کرد. آن‌ها در سال ۱۹۳۴ صاحب دختری به‌نام آلیسون شدند.

رابرت کلارک گراهام در سال ۱۹۸۰ یک بانک اسپرم راه‌اندازی کرده بود و ادعا داشت که تنها ژن افراد نخبه و برندگان جایزه‌ی نوبل را در آن نگه‌داری می‌کند. شاکلی هم در پی اعتقادات نژادپرستانه و تلاش برای اصلاح نژاد، جزو اهداکننده‌های بانک مذکور بود. درنهایت مشخص شد که ازمیان برنده‌های جایزه‌ی نوبل، تنها شاکلی با کلارک همکاری داشته است.

هیچ‌کس نمی‌داند که آیا شاکلی به اهمیت تأثیرش بر اجتماع پیرامون و راه افتادن جریان جدیدی در جهان پی برده بود یا خیر. تا سال‌های پایانی عمر او، بسیاری از اولین همکارهایش به میلیونرهایی در دنیای فناوری تبدیل شدند.

دنیای شاکلی در سال‌های پایانی عمرش بسیار کوچک شده بود. او مبتلا به سرطان پروستات بود و در روزهای پایانی عمر، تنها همسر دومش، امی، در کنارش حضور داشت. شاکلی اجازه نداد که سه فرزندش از وضعیت وخیم سلامتی‌اش باخبر شوند. او در ۱۲ اوت ۱۹۸۹، در تنهایی و بر اثر سرطان پروستات از دنیا رفت و فرزندانش در روزنامه‌ها خبر مرگ پدر را خواندند.

از علم تا شبه علم

فیزیکدان دیگری به نام برایان جوزفسون برای کار انفرادی که در سن 22 سالگی انجام شد و پایان نامه دکترای او را تشکیل داد، برنده جایزه شد. (این دستاورد بسیار خیره کننده است، در حالی که شاید شما در این سن هنوز در حال تحصیل برای گواهینامه رانندگی خود هستید.) هیچ کس نمی تواند تلاش جوزفسون برای دنبال کردن ایده های جدید را زیر سوال ببرد. بنابراین، او به مراقبه ماورایی علاقه نشان داد، که ظاهراً باعث شد نیم قرن را صرف مطالعه و گاهی اوقات حمایت از تله پاتی (دورآگاهی)، پاراسایکولوژی و مطالعهٔ پدیده‌های روان‌شناختی به‌ ظاهر فراطبیعی و دیگر کارهای عصر جدید کند.

جوزفسون با انتقادهای کوبنده از سوی همسالان خود مواجه شد، اما همچنان ادمه داد و منصرف نشد. او همچنان به دنبال پدیده های ماوراء الطبیعه بود. او همچنین نسبت به همجوشی با دیگران سرد بود.

چندین برنده دیگر نیز ننگ مشابهی در شغل خود پیدا کردند: جیمز واتسون، یکی از کاشفان ساختار DNA، به عنوان یک نژادپرست شناخته شد. لینوس پاولینگ سالهای آخر عمر خود را صرف حمایت از انواع مختلف طب جایگزین کرد. او بسیار برای ایده جعلی ویتامین C به عنوان درمانی برای همه چیز، از پیری گرفته تا سرطان و سرماخوردگی معمولی تلاش کرد که تا به امروز، بسیاری از مردم وقتی احساس بیماری می کنند، ویتامین C را مصرف می کنند. لوک مونتانیه، یکی از کاشفان اچ‌آی‌وی، به عنوان طرفدار عمومی از نظریه‌های پزشکی حاشیه‌ای مختلف تبدیل شد.

همدردی با مبتلایان به بیماری نوبل

تمسخر و اخراج برندگانی که تسلیم بیماری نوبل شده اند، آسان است. چه کسی برای شخص لجباز یا متکبر که چرند می بافد متاسف است؟ با این حال، باید در نظر داشته باشیم که عجیب بودن اغلب آن ها با درخشندگی همراه است. وقتی فشارهای شهرت به این ترکیب اضافه می‌شود، می‌تواند برخی از این افراد عجیب و غریب را از مرز دور کند.

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید