امروز: شنبه, ۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ برابر با ۱۷ شوّال ۱۴۴۵ قمری و ۲۷ آوریل ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 288782
۲۰۳
۱
۰
نسخه چاپی

ناخودآگاه جمعی: شناخت و تأثیر این پدیده در رفتار جمعی

چرا بعضی مفاهیم در تمام فرهنگ‌ها و تمدن‌ها معنای ثابتی دارند؟ چرا رفتار همه انسان‌ها در قبال بعضی پدیده‌ها یکسان است؟ اولین بار کارل یونگ عبارت ناخودآگاه جمعی را به کار برد. او معقتد بود ما علاوه‌بر ناخودآگاه فردی، یک ناخودآگاه جمعی هم داریم که بعضی واکنش‌هایمان از آن نشئت می‌گیرند.

ناخودآگاه جمعی: شناخت و تأثیر این پدیده در رفتار جمعی

مدل روان‌ شناسی یونگ

اندیشمندان حوزه روان‌شناسی با توضیح مفهوم «روان» نظریات خود را ارائه کرده‌اند. یونگ هم مانند فروید، اریکسون و دیگر نظریه‌پردازان این حوزه معتقد بود که روان از تعدادی سیستم جداگانه اما وابسته به هم تشکیل شده‌ است. طبق نظریه یونگ، خودآگاه اولین بخش روان انسان است. نفس یا ایگو (Ego) نشانگر بخش خودآگاه ذهن ماست. ایگو مجموعه‌ای از افکار، خاطرات و احساسات انسان است و هویت انسان را شکل می‌دهد.

بخش دوم روان انسان ناخودآگاه اوست. یونگ می‌گوید ناخودآگاه ما از دو لایه تشکیل شده است. لایه اول ناخودآگاه فردی است. این مفهوم با نظریات فروید درباره ناخودآگاه مطابقت دارد. یونگ و فروید اعتقاد داشتند که ناخودآگاه حاوی اطلاعات فراموش‌شده و خاطراتی است که به‌مرور زمان سرکوبشان کرده‌ایم.

یونگ با توسعه نظریه خود مفهوم ناخودآگاه جمعی را نیز معرفی کرد. طبق این نظریه، واکنش‌های انسان فقط از تجربیات و خاطرات شخصی‌اش نشئت نمی‌گیرد، بلکه بعضی از رفتارها ریشه در ناخودآگاه جمعی ما دارند.

 ناخودآگاه فردی

ناخودآگاه فردی مفهومی است که اولین بار کارل یونگ آن را توضیح داد. او می‌گوید ناخودآگاه فردی مجموعه تمام اطلاعات و تجربیات یک فرد در طول زندگی است که سرکوب یا فراموش شده‌اند اما همچنان بر نگرش فرد تأثیر دارند.

این جنبه از ضمیر ناخودآگاه حاوی خاطرات، ادراکات و افکاری است که فرد آگاهانه به آنها دسترسی ندارد، اما در رفتار و واکنش او در شرایط بحرانی نقش دارد. یونگ به این خاطرات فراموش‌شده «عقده» (Complex) می‌گوید و معقتد است که تداعی عقده‌ها بار عاطفی زیادی دارد و رفتارهای مختلف ما را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد؛ مثلا کسی که از سگ‌ها می‌ترسد ممکن است در کودکی در مواجهه با سگ‌ها اتفاقی ترسناک را تجربه کرده باشد. او با گذشت زمان خاطره آن حادثه را فراموش کرده است، اما همچنان در بزرگ‌سالی با دیدن سگ‌ها دچار ترس و اضطراب می‌شود. این فرد دلیل ترس از سگ را به خاطر نمی‌آورد، اما ناخودآگاه فردی‌اش به او دستور می‌دهد از سگ‌ها دوری کند.

یونگ می‌گوید که محتوای ناخودآگاه فردی همیشه منفی نیست. گاهی جنبه‌های خنثی یا مثبت اتفاقات نیز به‌مرور زمان از ذهن ما پاک می‌شوند و ما به آنها آگاه نیستیم اما تأثیراتشان در رفتارهایمان مشخص است.

ناخودآگاه جمعی

ناخودآگاه جمعی مفهوم دیگری است که کار یونگ معرفی کرد. به‌گفته او، ناخودآگاه جمعی مجموعه دانش‌ها و تجربیات مشترک در انسان‌هاست که به نسل‌های بعدی منتقل می‌شود و با تجربه شخصی شکل نمی‌گیرد. این تجربیات در قالب کهن‌الگوها یا آرکتایپ (Archetype) وارد ضمیر خودآگاه ما می‌شوند و به‌شکل فرهنگ، هنر، مذهب، سنت و تجربیات نمادین بروز می‌کنند. بر اساس نظریه یونگ، ناخودآگاه جمعی بین همه انسان‌ها مشترک است. مردم شاید ندانند چه ویژگی‌هایی در ناخودآگاه جمعی‌شان وجود دارد، اما در لحظات بحرانی این ناخودآگاه باعث می‌شود رفتارهایی داشته باشیم که بین همه انسان‌ها یکسان است.

برای درک ناخودآگاه جمعی باید با مفاهیم دیگری هم آشنا شویم. یکی از این مفاهیم کهن‌الگو است. کهن‌الگوها نمادها و مضامین جهانی مشترک بین تمام فرهنگ‌ها و ادوار بشری هستند. یونگ می‌گوید هر کهن‌الگو نمایانگر جنبه‌های مشترک تجربیات انسانی است که ردپای حافظه گذشتگان را می‌توان در آنها دید مثل ترس از تاریکی یا مرگ.

تعارض نظریه یونگ با نظریات فروید

کارل یونگ یکی از اولین حامیان فروید بود، چراکه هر دو به موضوع ناخودآگاه علاقه داشتند و در این زمینه تحقیق می‌کردند. یونگ یکی از اعضای فعال انجمن روان‌کاوی فروید بود و در سال ۱۹۱۰ به درخواست فروید، رئیس این انجمن شد. سال ۱۹۱۲، یونگ در تور سخنرانی‌هایش در آمریکا علنا از نظریه فروید انتقاد کرد و نظرات خودش را توضیح داد.

یونگ اعتقاد داشت ناخودآگاه جمعی بر رفتار انسان‌ها تأثیر دارد. او با نظریه فروید مخالف بود و می‌گفت ما مثل یک لوح خالی به دنیا نمی‌آییم و رفتارهایمان فقط تحت‌تأثیر تجربیات شخصی‌مان نیستند. او می‌گفت این باور محدودکننده است و اجازه نمی‌دهد به‌خوبی خودمان را بشناسیم. یونگ در مقالاتش مفهوم کهن‌الگوها را معرفی کرد و توضیح داد چرا باید این کهن‌الگوها را بشناسیم و آنها را توسعه دهیم.

ناخودآگاه جمعی و کهن الگو

به‌گفته یونگ، کهن‌الگو یا آرکتایپ تصاویر و مضامینی است که از ناخودآگاه جمعی انسان نشئت می‌گیرد. این کهن‌الگوها در فرهنگ‌های مختلف معانی یکسانی دارند و نمادهایشان رامی‌توان در رؤیاها، افسانه‌ها، ادبیات، هنر و مذاهب مختلف مشاهده کرد. یونگ معقتد است که نمادهای تمام فرهنگ‌ها شبیه هم هستند، چراکه همگی از ناخودآگاه جمعی ما پدید آمده‌اند.

طبق نظریه یونگ، روان مردم امروز وابسته به گذشته بدوی انسان‌هاست و این ناخودآگاه جمعی رفتارهای ما را هدایت می‌کند؛ مثلا رابطه مادر و فرزند از ناخودآگاه جمعی ما نشئت می‌گیرد. هیچ‌کس به ما نمی‌گوید مادر چیست و چه احساسی باید به او داشته باشیم. ما فارغ از محل زندگی، وضعیت خانوادگی، فرهنگ و نژادمان وقتی به دنیا می‌آییم واکنشی به مادرمان نشان می‌دهیم و او هم رفتارهایی غریزی در قبال ما دارد. یونگ در نظریه خود کهن‌الگوهای متفاوتی را شناسایی و معرفی کرده است که در ادامه، مهم‌ترین آنها را مرور می‌کنیم.

1. پرسونا (Persona)

پرسونا یا نقاب ظاهری است که ما از خودمان به دیگران نشان می‌دهیم. به‌گفته یونگ، پرسونا نوعی کهن‌الگوی انطباقی است که مردم از آن کمک می‌گیرند تا خود واقعی‌شان را پنهان کنند و چهره موجه‌تری از خودشان ارائه دهند. او معتقد بود که پرسونا وسیله‌ای برای سازگاری اجتماعی است.

ریشه اصطلاح پرسونا کلمه‌ای یونانی به‌معنی نقاب‌های بازیگران در نمایش‌ و تئاتر است. کهن‌الگوی پرسونا نمادی از نقش‌هایی است که ما در حضور دیگران بازی می‌کنیم تا جلوه‌ای موجه و مقبول جامعه داشته باشیم. پرسونا به موفقیت اجتماعی انسان‌ها کمک می‌کند و راهی برای سازگاری بیشتر افراد با محیط اجتماع است، اما در شرایطی ممکن است مشکل‌ساز شود؛ مثلا اگر معلمی همه افراد جامعه را مثل دانش‌آموزان کلاسش ببیند، در روابط اجتماعی با چالش‌های مختلف مواجه خواهد شد.

روان‌شناسان می‌گویند پرسونا در دوران کودکی شکل می‌گیرد، چراکه والدین توقع دارند فرزندانشان طبق انتظارات آنها رفتار کنند. کودک در این مرحله یاد می‌گیرد برای پذیرفته‌شدن در خانواده و مدرسه باید در یک چهارچوب مشخص قرار گیرد و با دیگران سازگار شود.

2. سایه

کهن‌الگوی سایه بخش‌هایی از شخصیت انسان است که آنها را نمی‌شناسد یا به دلایلی انکارشان می‌کند. سایه هم در ناخودآگاه فردی و هم در ناخودآگاه جمعی ما ریشه دارد و ویژگی‌هایی را نمایان می‌کند که ما آگاهانه با آنها مخالفت می‌کنیم. ویژگی‌های کهن‌الگوی سایه اغلب با ویژگی‌های پرسونا در تضاد است. این کهن‌الگو منحصر به اخلاقیات منفی نیست و تعادل شخصیت ما را فراهم می‌کند.

طبق یک ایده فلسفی، هرجا نور وجود دارد، سایه نیز باید وجود داشته باشند. بر اساس این ایده، یونگ معتقد بود که تأکید بیش از حد بر ویژگی‌های درست و نادیده‌گرفتن سایه منجر می‌شود افراد شخصیتی سطحی پیدا کنند و همیشه درگیر تصورات دیگران باشند.

نمودهای کهن‌الگوی سایه اغلب زمانی آشکار می‌شوند که ما ویژگی‌های ناپسند را بروز می‌دهیم. در این شرایط، مثل آینه جنبه‌های منفی رفتار دیگران را بازتاب می‌کنیم؛ به همین دلیل روان‌شناسان معتقدند درگیرشدن با سایه چالش‌برانگیز است اما برای دستیابی به شخصیتی متعادل باید با آن روبه‌رو شد.

فرایند شناخت و مواجهه با سایه به ما کمک می‌کند شخصیتی مستقل و متعادل داشته باشیم. اگر به دنیای ادبیات هم دقت کنید همیشه قهرمان‌های داستان با ذات دوگانه‌شان دست‌وپنجه نرم می‌کنند و می‌خواهند بین پرسونا و سایه تعادل برقرار کنند.

3. آنیما و آنیموس

کهن‌الگوی آنیما و آنیموس تصویر مخالف جنسیت بیولوژیکی انسان‌هاست. این کهن‌الگو به جنبه‌های ناخودآگاه زنانه در مردان و تمایلات مردانه در زنان اشاره دارد. یونگ می‌گوید انسان‌ها با قرن‌ها زندگی مشترک در کنار هم نگرش و رفتارهایی را کسب کرده‌اند و آنها را منحصر به جنسیت خود می‌دانند.

به‌اعتقاد او، مردان آنیما (شخصیت درونی زنانه) و زنان آنیموس (شخصیت درونی مردانه) دارند. این کهن‌الگوها در ناخودآگاه افراد ریشه دارند و برای تکمیل تجربیات و درک افراد از جنسیت خود مهم‌اند. کهن‌الگوی آنیما و آنیموس در نتیجه تجربیات فردی با جنس مخالف و رفتار والدین در کودکی شکل می‌گیرد.

طبق نظریه کهن‌الگوهای یونگ، ویژگی‌هایی مثل خودمختاری، پرخاشگری و جدایی‌طلبی مردانه تلقی می‌شوند و بیشتر انسان‌ها ویژگی‌هایی چون دوستی، همدلی و پرورش‌دهندگی را متعلق به زنان می‌دانند. یونگ معتقد بود این ویژگی‌ها محدود به یک جنسیت نیستند، هیچ‌کدام به دیگری برتری ندارند و تمام این خصوصیات در کنار هم وجود انسان را می‌سازند. آنیما و آنیموس پل‌هایی به ناخودآگاه ما می‌سازند و درگیری با این بخش ناخودآگاه شناخت و درک افراد از جنسیتشان را تقویت می‌کند. این بخش از نظریه یونگ با نظریات فروید در تعارض است.

4. خود

آخرین کهن‌الگوی مهمی که یونگ معرفی می‌کند، «خود» است. از نظر یونگ شناخت خود هدف نهایی هر فرد برای توسعه شخصیت و بروز ویژگی‌های درونی‌اش است. او در کتاب «خود کشف‌نشده»، می‌گوید بسیاری از مشکلات زندگی مدرن ناشی از بیگانگی تدریجی انسان با بنیان غریزی‌اش است.

در تمدن مدرن غرب، مردان از بروز جنبه‌های زنانه خود خودداری می‌کنند و زنان هم دوست ندارند تمایلات مردانه‌شان را نشان دهد. طبق نظریه یونگ، این اتفاق انسان را از خود واقعی‌اش دور کرده است و درنتیجه رشد روانی هر دو جنس به‌مرور زمان ضعیف شده است. در فرهنگ مردسالار غربی، ویژگی‌های زنانه بی‌ارزش تلقی می‌شوند و افراد ترجیح می‌دهند با تکیه به کهن‌الگوی پرسونا، نقابی بر شخصیت واقعی‌شان بگذارند، بنابراین انسان‌ها ناخودآگاه دورویی را ترویج می‌کنند و همین مسئله باعث بروز مشکلات زیادی در زندگی روزمره‌شان می‌شود.

دستیابی به فردیت

بر اساس گفته‌های کارل یونگ، هدف از پیشرفت روان‌شناسی دستیابی به فردیت است. فردیت فرایندی است که در آن شخصیت هر انسان متمایز از بقیه شکل می‌گیرد و به خودشکوفایی می‌رسد. یونگ معقتد بود روان انسان متشکل از خودآگاه و ناخودآگاه اوست. وقتی بین این دو بخش تعادل و تعامل صحیحی برقرار شود، فردیت فرد حفظ می‌شود و ویژگی‌های شخصیتش توسعه می‌یابند.

فردیت مفهومی اساسی در روان‌شناسی تحلیلی یونگ است و روند دائمی شناخت و درک بشر از خودش را توضیح می‌دهد. در این فرایند انسان‌ها تلاش می‌کنند به جنبه‌های مختلف وجودشان آگاه باشند، آنها را با هم ادغام کنند و به پتانسیل ذاتی‌شان برسند. برای رسیدن به فردیت باید بخش‌های خودآگاه و ناخودآگاه ذهنمان را با هم آشتی دهیم و بین تعارضات درونی تعادل ایجاد کنیم، بنابراین هدف نهایی فردیت خودشناسی است.

یونگ در فرایند رسیدن به فردیت از روش‌هایی همچون خودبازتابی، تحلیل رؤیاها، اکتشاف مضامین شخصی و مواجهه آگاهانه با قسمت‌های ناخودآگاه استفاده می‌کرد.

  • منبع
  • چطور
  • حقوق نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید