صادق قطب زاده
صادق قطبزاده در ۴ اسفند ۱۳۱۴ در اصفهان به دنیا آمد. پدر وی تاجر چوب ثروتمندی بود. صادق یک برادر و یک خواهر داشت و تحصیلات مقدماتی را در مدرسهٔ دارالفنون گذراند.
قطبزاده که در جوانی شاهد کودتای ۲۸ مرداد بود، به جرگه پشتیبانان مصدق و جبهه مخالفان محمدرضا شاه پهلوی پیوست.
تحصیلات قطب زاده در آمریکا و کانادا
در سال ۱۳۳۷ راهی ایالات متحده امریکا شد تا در رشته زبان انگلیسی تحصیل کند. در آنجا بود که در جریان مراسمی که سفارت ایران در واشنگتن برگزار کرده بود بر گوش اردشیر زاهدی فرزند نخستوزیر دولت کودتا سیلی نواخت. به همین واسطه از امریکا اخراج و راهی کانادا شد تا مبارزات خود را در قالب انجمنهای اسلامی دانشجویان خارج از کشور به صورتی جدیتر پی بگیرد.
این فعالیتها اما وی را در کانون توجه دستگاه امنیتی رژیم قرار داد آنچنان که گفتند برنامه ترور وی در پاریس پیریزی شد، نقشهای که البته قطبزاده از آن جان سالم به در برد. سال ۱۳۴۲ در پی گسترش مخالفتها با رژیم به صف هواداران امام پیوست و بعد از آن طی سفرهایی به لبنان پس از آشنایی با مبارزات و فعالیتهای امام موسی صدر شیفته رهبر شیعیان این کشور شد و کمک به آنان را در راس فعالیتهایش قرار داد.
این تلاشها و فعالیتهای قطبزاده بر ضد رژیم از دید دستگاه امنیتی مخفی نماند که در سال ۱۳۵۳ ماموران ساواک ضمن بازداشت برادر وی و گروگان نگاه داشتن وی به مدت ۶ ماه از قطبزاده خواستند خود را معرفی کند، هشداری که از سوی او مورد بیتوجهی قرار گرفت.
همراهی قطب زاده با امام خمینی(ره) در فرانسه
در پی عزیمت امام به پاریس قطبزاده امکانات اقامت ایشان و همراهانش را در فرانسه فراهم کرد. ابتدا آنان را به خانه احمد غضنفرپور برد و سپس باغ نوفللوشاتو را برایشان اجاره کرد. در طول دوران حضور امام در پاریس قطبزاده یکی از مشاوران اصلی رهبر انقلاب بود و ایشان را در بسیاری از تصمیمگیریهای مهم همراهی میکرد. سرانجام در روز ۱۲ بهمن ماه قطبزاده با هواپیمای حامل امام خمینی که بعدها «پرواز انقلاب» نام گرفت به کشور بازگشت.
قطب زاده پس از پیروزی انقلاب
با پیروزی انقلاب قطبزاده که به شدت مورد وثوق امام بود، به عنوان عضو شورای انقلاب و رییس سازمان رادیو تلویزیون منصوب شد. حضور او در راس سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران انتقادات بسیاری را از طیفهای مختلف سیاسی، کارکنان این سازمان، برخی از روحانیون و حتی سخنگوی دولت موقت برانگیخت. بسیاری او را به سانسور و بازگرداندن فضای اختناق متهم کردند. تا اینکه سرانجام با بالا گرفتن اعتراضات قطبزاده از این سمت کنار گذاشته شد.
در پی تسخیر سفارت امریکا و استعفای دولت موقت، صادق قطبزاده بعد از مدت کوتاهی که ابوالحسن بنیصدر سمت وزارت خارجه را برعهده داشت، جانشین وی شد. در این دوره وی به یکی از مشهورترین سیاستمداران ایرانی تبدیل شد که هر روز تصویرش در رسانههای جهانی منتشر میشد.
وی تلاش زیادی از یک سو برای آزادی گروگانهای آمریکایی و از سوی دیگر برای بازگرداندن شاه به ایران انجام داد. با برگزاری انتخابات ریاست جمهوری دوره اول در همین زمان او نیز کاندیدا شد اما در رقابت با رقیب دیرینش بنیصدر شکست خورد.
بعد از این شکست به تدریج حضور قطبزاده در ساختار سیاسی کمرنگ و کمرنگتر شد. تا اینکه در آبان ۵۹ حضورش در یک مناظره تلویزیونی خبرساز شد. پنج شنبه ۱۵ آبان بود که بعد از اخبار سراسری شبکه دوم برنامهای با عنوان بحث آزاد درباره عملکرد رادیو تلویزیون پس از انقلاب پخش شد. مجری برنامه اعلام کرد این بحث قرار بود با شرکت کلیه مدیران صدا و سیما پس از انقلاب برگزار شود، اما بجز آقایان قطبزاده و دکتر مبلغی اسلامی (قائممقام وقت سرپرست سازمان که در آن زمان اداره صداوسیما را برعهده داشت) بقیه اعلام کردهاند به علت شرایط فوقالعاده کشور و جنگ عراق با ایران مصلحت نمیدانند در این بحث شرکت کنند.
مجری برنامه در این مورد یادآور شد، طی اطلاعیه دیگری که شبکه دوم منتشر کرده به اطلاع کسانی که در این بحث شرکت نکردند رسیده بود که اگر مسائل این بحث آزاد ربطی با مسائل جنگ پیدا کرد آن قسمت از برنامه حذف و یا کل برنامه حذف خواهد شد اما در این مورد از طرف مدیرانی که شرایط جنگ را علت عدم شرکت خود در بحث آزاد اعلام کردند پاسخی نیامد و به ناچار برنامه با شرکت صادق قطبزاده اولین سرپرست صداوسیمای جمهوری اسلامی و دکتر مبلغی اسلامی قائممقام وقت سازمان برگزار میشود. در این برنامه که بیش از ۸۰ دقیقه به طول انجامید صادق قطبزاده و مبلغی اسلامی مسائل متفاوتی را درباره رادیو تلویزیون و امور جاری کشور برشمردند.
روزنامه کیهان در گزارشی از این برنامه نوشت: «قطبزاده ضمن برشمردن نارساییهای موجود سازمان در زمان تصدی خود و نیز در حال حاضر گفت: اعمال نظرهای شخصی و گروهی مانع اجرای برنامه خوب و مردمی از صداوسیمای جمهوری اسلامی شده است. این وضع باعث شده است که اخبار صحیح به گوش مردم نرسد و هر روز به تعداد کسانی که گوش به رادیوهای بیگانه برای کسب خبر صحیح میدهند افزوده شود.
قطبزاده افزود: آنچه که در رادیو و تلویزیون میگذرد وضع آشفتهای که بر این سازمان حاکم است شبیه وضعی است که در دیگر سازمانها و نهادهای کشور حاکم است.
دکتر مبلغی اسلامی نیز طی سخنانی گفت بر کار این سازمان هیچ ضابطه و اصولی حکم نمیکند. هرچه هست گروهگرایی است. مبلغی اسلامی یادآور شد کسانی که بر مسند کار هستند و پستهای مهم را اشغال کردهاند نه تخصص دارند و نه کارآیی و تقوا.
مبلغی اسلامی در قسمت دیگری از سخنان خود به درگیریهای اخیری که در رابطه با چند انتصاب او در سازمان پیش آمده بود، گفت: در این سازمان عده قلیلی هر کاری دلشان میخواهد میکنند و در این رابطه به خود من و کسانی که من انتخاب کرده بودم شدیدا حمله کردند و در حضور همسرم بدترین تهمتها را به من زدند در حالی که اقدام من برای معرفی چند مسئول به خاطر نارساییهایی که بر سازمان حاکم بود صورت گرفت، به خاطر کمکاریهایی که در این سازمان صورت میگیرد و کار تولید در این سازمان به روزی حدود ۴۰ دقیقه و ماهی ۲۰ ساعت رسیده است و سرمایه عظیمی به خاطر کمکاری به هدر میرود.»
در پی پخش این برنامه انتقادی ستاد تبلیغات شورای عالی دفاع و دادستان کل کشور بیانیههایی منتشر کردند. ستاد تبلیغات جنگ با انتقاد از آنچه گروهگراییهای ناشی از نبود تقوا میخواند، از پیگیری پخش این برنامه از طریق مراجع قضایی کشور خبر داد. همزمان آیتالله موسوی اردبیلی دادستان کل کشور طی بیانیهای حججالاسلام علیاکبر محتشمیپور و عبدالله نوری را مشترکا به سرپرستی صداوسیما و دکتر ندیمی را به عنوان سرپرست شبکه دوم سیمای جمهوری اسلامی ایران منصوب کرد. در این بیانیه آمده بود این افراد تا معرفی سرپرست از سوی قوای سهگانه در این سمتها باقی میمانند.
همزمان با این بیانیه صادق قطبزاده بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. بازداشت قطبزاده سر و صدای بسیاری به پا کرد و اعتراضات گستردهای را برانگیخت. در همین ارتباط مهندس مهدی بازرگان نخستوزیر پیشین طی یادداشتی به شدت از این اقدام انتقاد کرد. در این یادداشت که با قطعه شعر «هر دم از این باغ بری میرسد، تازهتر از تازهتری میرسد» آغاز شد، آمده بود: «بازداشت قطبزاده که در برخورد اول به افسانه و شایعه شباهت داشت با کمال تعجب واقعیت پیدا کرد! کاری ندارم که روش گذشته آقای قطبزاده چگونه بوده و مصاحبه اخیر در تلویزیون تا چه حد معقول و خالی از ایراد باشد. امر مسلم این است که برنامه زنده نبوده و صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران میتوانسته است پخش نکند. اما درد بزرگ در این است که چطور گردانندگان انحصارگر ما فکر نکردهاند عمل آنها چه اثر وحشتناکی به لحاظ احساس عدم امنیت و بیاعتبار کردن قانون اساسی در مردم سراپا ایمان و امید و فداکاری ایجاد میکند و چه قضاوتی دنیای خارج که هدف صدور انقلاب ما هستند خواهند نمود. وقتی با چنین سادگی و افتضاح یک مبارز کهنهکار، عضو شورای انقلاب، مدیرعامل رادیو تلویزیون و وزیر خارجه توقیف و توهین میشود دیگر چه آبرویی برای اسلام و انقلاب ایران باقی خواهد ماند؟! جدا و استرحاما از مقام رهبری انقلاب خواهان دخالت، جبران و جلوگیری از این تجاوزات هستم.»
همزمان گروهی از مردم قم با برگزاری راهپیمایی خواستار آزادی قطبزاده شدند. آن شعار میدادند: درود هر آزاده، بر صادق قطبزاده. هزاران تن از بازاریان تهران نیز با صدور بیانیهای بازداشت وی را محکوم کردند. آیتالله سیدمرتضی پسندیده برادر امام نیز در بیانیهای نوشت: «با عرض معذرت بازداشت جناب آقای قطبزاده که در جمهوری اسلامی ایران وزیر خارجه، عضو شورای انقلاب و رییس صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران و از ارکان مملکت و مورد علاقه اکثریت ملت است موجب تاسف و تعجب است و استخلاص فوری و معذرت و اعاده حیثیت مشارالیه مورد تقاضا است.» آیتالله بهاءالدین محلاتی نیز طی تلگرامی که برای امام ارسال شده بود، توقیف قطبزاده را عملی ناروا دانست و ۳۶ نماینده مجلس نیز بر اساس اصل ۳۲ قانون اساسی خواستار آزادی وی شدند. اینچنین بود که بعد از دو روز صادق قطبزاده از زندان آزاد شد.
وی پس از آزادی به دیدار امام رفت و در پی آن در گفتوگو با روزنامه کیهان با اشاره به اعتراضاتی که در دوران بازداشتش صورت گرفته بود، گفت: «مردم از شرافت آزادی، حیثیت انقلاب اسلامی و حرمت قانون اساسی دفاع کردند.» وی با بیان اینکه در فضایی که طنین فریاد آزادی از حلقوم مردم کوچه و بازار برخیزد، هیچ عذری برای توجیه و فرار از مسئولیت وجود ندارد و افزود: «دستور آزادی مرا امام صادر کرده است.»
هرچند بازداشت قطبزاده در آبان ۵۹ به دنبال اعتراضاتی که شد، در نهایت به آزادی وی انجامید اما این پایان کار نبود.
دستگیری، اعترافات و اعدام قطب زاده
فروردین ۱۳۶۱ بود که خبر دستگیری قطبزاده به اتهام کودتا علیه جمهوری اسلامی و تلاش برای ترور امام خمینی منتشر و گفته شد که کودتاگران با دفن مقدار زیادی مواد منفجره در چاهی نزدیک منزل امام در جماران، قصد داشتند ایشان را ترور کنند. او در یک گفتوگوی تلویزیونی شرکت کرد و ضمن اعتراف نامی هم از سیدمحمدکاظم شریعتمداری آورد. پس از این رویداد، از سیدمحمدکاظم شریعتمداری بهعنوان کسی که قرار بود پس از این کودتا آن را تأیید کند نیز سلب صلاحیت مرجعیت شد. احمد عباسی، داماد سیدمحمدکاظم شریعتمداری، جواد مناقبی و مهدی مهدوی هم در این ماجرا بازداشت شدند. آن طور که گفته میشود، در عملیات دستگیری صادق قطبزاده، سرهنگ بیژن کبیری مشارکت داشت که او نیز پس از افشای عضویت در کادرهای مخفی حزب توده ایران، اعدام شد.
ریشهری در کتاب خاطرات خود درباره بازجویی از آیتالله شریعتمداری مینویسد: «ایشان حاضر نمیشد که در ارتباط با اتهامات خود به بازجویان رسمی پاسخ گویند. البته شاید هم کمتر کسی جرات بازپرسی از او را داشت... احترام به شخصیت وی اقتضا میکرد که اینجانب برای تحقیق از وی به قم بروم. از این رو به منزل ایشان رفتم و در قسمت بیرونی منزل ایشان نشستم و پیغام دادم که به این قسمت بیاید، آمد و نشست. به ایشان گفتم آقای قطبزاده تصمیم داشت حرکتی را علیه جمهوری اسلامی انجام دهد، شما را هم در جریان گذاشت، آیا شما این مطلب را قبول دارید؟ آقای شریعتمداری پاسخ داد: این نسبت دروغ است من هیچ اطلاعی از این ماجرا ندارم. گفتم بسیار خوب شما همین مطلب را بنویسید که آن چه به من نسبت دادهاند دروغ است. در این هنگام من ورقه بازجویی را به ایشان دادم سؤالهایی را بهتدریج بهصورت کتبی مطرح کردم و ایشان پاسخ داد.»
ریشهری درباره دستگیری قطبزاده هم در کتابش آورده است: «آقای قطبزاده در تاریخ ۱۷ فروردین ۱۳۶۱ به اتهام توطئه نظامی برای براندازی جمهوری اسلامی بازداشت شد. قطبزاده البته مدعی بود که اینجانب هرگز نخواستم که نظام جمهوری اسلامی را براندازم. اصلا مسئله براندازی نظام جمهوری اسلامی مطرح نبوده بلکه به نظر من به عکس بوده. قطبزاده برای کودتا یکسالونیم فعالیت کرده بود و پس از دستگیری اعلام کرد که آمادهام حرفهایم را در مصاحبه تلویزیونی بگویم اما به شرط این که مرا فورا یا اعدام کنید یا عفوم کنید.»
همچنین قطبزاده در یک برنامه تلویزیونی آورده شد و او در آنجا اعترافاتی را مطرح کرد که در بخشهایی از کتاب خاطرات ریشهری آمده است و قسمتهایی از آن در ادامه میآید.
در ابتدای این برنامه از قطبزاده درباره علت دستگیری پرسش شد و او در پاسخ میگوید: «من صادق قطبزاده هستم و علت دستگیری من در رابطه با برنامهای بود که به نام برنامه براندازی است که من سعی میکنم همین برنامه را و انگیزههایش را با جمعبندیای که فعلا به آن رسیدیم، یکی پس از دیگری عنوان کنم. از مدتی قبل، حدود ۳ ماه قبل، از یک سازمان افسری با من تماس گرفتند و بحث و گفتوگویی پیرامون تحلیل ما از مسائلی که فعلا در کشور ما میگذرد، شد. در این تحلیل من یک مقدار نقطهنظرهایی داشتم و آنها هم همچنین. بعد از قبول نقطهنظرهای من و چارچوبی که باید در آن باشیم، بحث و گفتوگو راجع به قصد براندازی حکومت و نه نظام جمهوری شد که در اطراف بیت امام چه میتوان کرد و بر اساس این، بحث اول آنها صحبت از محاصره بود و آنها درباره محاصره نقشهای میخواستند. من این نقشه را توسط یکی از دوستان که تهیه شده بود، به آنها دادم. یک نقشه عادی بود. آنها گفتند که این نقشه به نظر ما درست نمیآید و بنابراین لازم است که ما از نزدیک برویم و آنجا را ببینیم. آنها رفتند و من یکی از دوستانی که در آنجا منزلی بغل منزل امام داشت، معرفی کردم و اینها رفتند و آن منزل را دیدند. در مراجعت وقتی نشستیم، صحبت کردیم، گفتند که این منزل محل بسیار مناسبی است برای انفجار. گفتند خیلی خوب انفجار چه و بحث راجع به انفجار و محل صورت گرفت؛ چگونه و چه نوع. هفته بعد آن [کسی] که، دو هفته قبل از دستگیری من بود، آمدند و گفتند که سازمان ما تصمیم گرفته که آنجا را از دو طریق بکوبد: یکی با توپخانه، یکی هم احیانا با انفجار از داخل آن منزل.»
در ادامه از قطبزاده درباره هدف این اقدامات را پرسیده میشود و او پاسخ میدهد: «هدف از بین بردن همه سران حکومت منجمله امام بود. من در بدو امر دو نوع حالت روانی در برخورد با قضیه داشتم. یکی مسئله آری یا نه. منتها متأسفانه در وهله اول من گفتم خیلی خوب این مسئله را بررسی کنیم و ببینیم که چه کار میشود کرد و «نه» نگفتم. آنها رفتند و نقشه را بررسی کردند و هفته بعد آمدند و گفتند ما فکر کردیم که هم نقشه کوبیدن آنجا باشد و هم به حالت خونخواهی امام، بقیه کارها را انجام بدهیم و مردم هم دراینباره بیایند و در واقع گیج بشوند که به کدام سمت بروند و قرار شد که آنها بروند و تمام این نقشه را مورد مطالعه قرار بدهند و چند روز قبل از اجرای نقشه، تصمیم نهایی در این زمینه گرفته شود. فیالواقع من از این که با این نقشه در اول آن مخالفت نکردم، از لحاظ روحی خودم ناراحت بودم و تصمیم داشتم که در جلسه نهایی که صحبت است، مطلقا با کوبیدن جماران و منزل امام به اعتبار عاطفی خودم نسبت به امام، جلوگیری بکنم ولی البته [با] بقیه نقشه مثل گرفتن مراکز سپاه، کمیته، رادیو و تلویزیون، محاصره جماران، من کاملا موافق بودم. این نقشهای بود که در واقع انجام شد و عملی شد، یعنی تا آن مرحله، ولی همین طور که عرض کردم، به تصویب نهایی نرسید و ما هم در واقع قبل از آن که اصلا ماجرا به صورتی دربیاید، دستگیر شدیم.»
قطبزاده در پاسخ به این پرسش که چگونه میخواستید مواد منفجره را به جماران ببرید، گفت: «صحبت از این شد که میشود مواد منفجره را برد. صحبت از این بود که توسط مصالح ساختمانی که به آنجا میرود [برده شود] این آقایی که یکی از این افسرهاست گفت من متعهد میشوم که از طریق مصالح ساختمانی، مواد منفجره را به داخل منزل ببرم، ولی خود او هم بعد از مدتی اصولا به این نتیجه رسیده بود که فقط راهش کوبیدن از دور است و از نزدیک امکاناتش بسیار ضعیف است.»
او همچنین در پاسخ به پرسش دیگری مبنی بر این که «در این رابطه آیا قرار بود اسلحهای هم از خارج آورده شود؟» اظهار کرد: «خیر، در این رابطه ابدا به این صورت نبود، به دلیل این که بین طرح این مسئله و اجرایش بیشتر از حداکثر دو هفته نبود؛ بنابراین امکان این که اسلحه از جایی بخواهد وارد شود، بر این منظور نبود... اینها مدتی قبل گفته بودند به من، اولا اسلحه و مهمات، همه نوع چیز دارند خودشان و احتیاجی ندارند ولی مدتی قبل در حدود مثلا یکماهوخردهای قبل سؤال کردند از من که یعنی لیست کوچکی را به من دادند. تعداد اسلحه محدودی، که ما اینها را میخواهیم. من هم گفتم سعی میکنم آنها را تهیه کنم و اینها را فرستادم برای خارج از کشور ولی عملا امکان تهیهاش به علت نبودن پول نبود.»
در ادامه از قطبزاده پرسیده شد: «با چه کسی تماس گرفتند و در خارج از کشور قرار بود چه کسی هماهنگ کند؟» و او پاسخ داد: «مسئله رابطه با خارج از کشور، خودش بحث دیگری است.»
پرسشکننده گفت: «آن بحث را خواهیم کرد منتها در این رابطه مشخص، این هماهنگی و ارتباط با اسلحه در خارج با چه نیرویی قرار بود انجام شود و شما از چه کسی خواستید؟» و قطبزاده پاسخ داد: «من فقط به یکی از دوستانم آقای بیلران، لیست را فرستادم و گفتم آیا میشود اینها را تهیه کرد و او گفت: اگر پول باشد امکان تهیهاش، توسط دلالها هست که اصلا پولی نبود و اصلا تهیه هم نشد.»
قطبزاده در پاسخ به این موضوع که در این طرح چگونه ممکن بود امام زنده بماند اما سایرین از بین بروند، گفت: «مسئله در همین بود که عرض کردم چون بحث انفجار در آنجا در آخر سرش، به صورت کوبیدن آنجا بود. مسئله جان امام [در خطر] بود. من به اعتبار عاطفی خودم حاضر نبودم زیر بارش بروم و تصمیم داشتم مخالفت کنم.»
در اینجای بحث به قطبزاده گفته شد: «شما چه مقدار پول در اختیار این گروه قرار دادید؟» و او پاسخ داد: «من در مجموع دومیلیونو ۲۵۰هزار تومان در اختیار این گروه گذاشتم و ۵۰۰ هزار تومان در اختیار آن دو، سه نفری که در روزهای آخر دیده بودمشان. این مجموعه پولی بود که من در اختیار آنها گذاشتم.»
او همچنین درباره این که آیا طرح براندازی نظام جمهوری اسلامی را با نیروها و شخصیتهای مذهبی یا مراجع در میان گذاشته بودید یا خیر، اظهار کرد: «نیروهایی که وجود نداشتند، در بین مراجع فقط با واسطه با شخص آیتالله شریعتمداری، مسئله در میان گذاشته شده بود، البته توجه میکنید من مدت یکسالوخردهای است که اصلا مسافرتی به هیچجا نکردم؛ منجمله به قم. بنابراین شخصا تماس نداشتم، ولی [با] دو واسطهای که صحبت شده بود با ایشان، من از طریق آن دو واسطه مطلع شده بودم که این مطالب، مسئله اصل براندازی به نظر ایشان رسیده بود. در دو، سه ماه قبل، یک بار آقای حجتالاسلام مهدوی رفتند آنجا و صحبت کرده بودند با ایشان، با آیتالله شریعتمداری و در مجموع، برخورد آیتالله شریعتمداری بسیار برخورد محتاطانهای بود، با کل مسئله. بعد وقتی حجتالاسلام مهدوی تشریف برده بودند به خارج، من از حجتالاسلام آقای عبدالرضا حجازی خواستم مطلب را با حضرت آیتالله شریعتمداری در میان بگذارد و کلیات طرح را یعنی اصل کلیت طرح را با آقای حجازی در میان گذاشتم. آقای [عبدالرضا] حجازی هم با آیتالله شریعتمداری آنطوری که به من گفتند مسئله را در میان گذاشته است و نقل قول از آقای حجازی است که ایشان گفتند من قبل از انجام برنامه، کاری نمیتوانم بکنم و بعد از انجام برنامه، بنده خود ایشان را تأیید میکنم و اقدام میکنم. این ماجرا گذشت. مجددا بحث دیگری با آقای حجازی شد و آقای حجازی مجددا رفتند و دفعه دوم که برگشتند گفتند بحث همان است ولی آیتالله شریعتمداری یک مقدار زیادی ترسیدند. این ماجرا که مربوط به یکماهونیم قبل است، گذشت تا مجددا آقای مهدوی آمدند. من مجددا به آقای مهدوی گفتم و ایشان هم در مراجعت به من گفتند که نظر ایشان همان است و اگر براندازی انجام شد، ایشان تأیید و اقدام خواهند کرد. البته یکی، دو روز بعدش، آقای مهدوی پولی هم در حدود ۵۰۰ هزار تومان به من دادند و تنها پولی بود که به من رسید و گفتند من باب خرید منزل از آیتالله شریعتمداری گرفتم و این در مجموع رابطهای بود که بود و به نظر من و به نقل قول از این دو واسطه، چون همانطوری که گفتم من خودم در جریان نبودم و با ایشان صحبت نکردم؛ ایشان در جریان کل قضایا بودند.»
قطبزاده در پاسخ به این که آیا عباسی هم در جریان بود یا نه، گفت: «من خودم آقای عباسی را مدت یکسالوخردهای است که ندیدم، ولی استنباط من این است که بیانات این آقایان این بود که احتمالا در جلساتی که اینها داشتند آقای عباسی هم حضور داشته است.»
او همچنین در پاسخ به پرسشی دیگر مبنی بر این که عباسی با آیتالله شریعتمداری چه رابطهای داشت، گفت: «آقای عباسی داماد آیتالله شریعتمداری هستند و قاعدتا این موضوع که شخص آقای عباسی در جریان بودهاند یا نبودهاند را [باید] از آن دو نفر آقایان سؤال کرد، چون آنها در جریان این بودند که اینها در جلسه بودهاند یا نبودهاند ولی من چون خودم آقای عباسی را ندیدهام و خودم آیتالله شریعتمداری را ندیدهام، بنابراین نمیتوانم بگویم که اینها هم بودهاند یا نبودهاند و آن آقایان روشن خواهند کرد که ایشان هم در جریان بودهاند یا نبودهاند. به هر حال در این پایان، وضعی که به وجود آمده و این در واقع مشکلی که برای من ایجاد شده، قبلا هم عرض کردم که قصاصش را با نهایت میل میپذیرم.»
او در خصوص آخرین جلسهای که سیدمهدی مهدوی با آیتالله شریعتمداری داشت هم اظهار کرد: «در حدود یک هفته قبل از دستگیری من و نتیجهای که ایشان به طور مجمل گفت، چون وقت زیادی نبود و چنددقیقهای بیشتر ندیدمشان، این بود که همانطوری که قبلا عرض کردم، ایشان بعد از این که اگر عملی انجام گیرد و بعد از پیروزی تأیید کامل میکند... .»
صادق قطبزاده سرانجام بعد از تمام این اعترافات و ۲۰ روز محاکمه در دادگاه و به سر بردن پنج ماه در زندان اوین، ۲۴ شهریور ۱۳۶۱ اعدام شد.
۱ دیدگاه