ابلوموفیسم
ابلوموفیسم به سستی، خمودگی و بی رمقی، خستگی از نظر پزشکی خستگی بیمارگونه بیحسی و بی توجهی به زندگی، دوری از احساسات و پناه آوردن به خواب و سریال گفته میشود.
این وضعیتی مجموعه ای از بی تفاوتی، بی حالی، بی حسی، خیال بافی است. و فرد خیال کار دارد اما و آشکارا در وحشت از کار و تصمیم گیری قرار دارد.
واژه شناسی ابلوموفیسم
معمولا مفهوم تنبلی در ادبیات دنیا با شخصیت ابلوموف تداعی میشود؛ فردی که از انگیزههای معمول زندگی کاملا تهی شده و با پناه بردن به بستر خواب، بسیاری از وظایف و مسئولیتهای خود را کنار گذاشته است.
ابلوموف رمانی، نوشته ایوان گنچاروف نویسنده روس به سال ۱۸۵۹ است. همچنین نیکیتا میخایلکوف، کارگردان روس، در ۱۹۷۹ بر اساس این رمان فیلمی با عنوان چند روز از زندگی ابلوموف ساختهاست. نمایشنامه ی ابلوموف از مارسل کوولیه، هم از رمان مزبور اقتباس شده است.
البته وقتی که شخصیتپردازی ابلوموف از طریق کتاب اصلی، تئاترهای به اجرا درآمده یا فیلمهای ساختهشده دنبال شود، وجه سرگرمکننده و گاهی کمدی این آثار، احتمالا بیننده را چنان در بر خواهند گرفت که دشواریهای واقعی زندگی امثال ابلوموف تحتالشعاع قرار خواهد گرفت.
بررسی اختلال ابلوموفیسم
در علوم رفتاری هر وضعیتی که کارکرد فرد را بهگونه ای مختل کند که برای خود یا دیگران پیامدهای جدی به دنبال داشته باشد، اختلال روان شناختی نامیده میشود. در علوم اجتماعی نیز هر وضعیتی که گریبانگیر تعداد درخور توجهی از افراد جامعه شده و برای آنان پیامدهای منفی بهدنبال داشته باشد، آسیب اجتماعی نامیده میشود، از این رو درباره تنبلی این سؤال مطرح است که آیا این مفهوم، اختلالی روان شناختی است یا آسیبی اجتماعی. در طبقهبندیهای موجود، بیش از 250 اختلال روان شناختی وجود دارد که در میان آنها به شکل مشخص نامی از تنبلی برده نشده، اختلالی که بیشترین نزدیکی را با تنبلی دارد، افسردگی است.
تنبلی میتواند بدون اینکه در تابلو افسردگی وجود داشته باشد، تحت عنوان یک اختلال در نظر گرفته شود. با وجودی که آمار موثقی از این نمونه از تنبلی در دسترس نیست، ولی شواهد و قرائن موجود دال بر آن است که آمار تنبلی به حدی شیوع دارد که شاید بتوان از آن بهعنوان یک مسئله اجتماعی نام برد.
همانطور که مطرح شد وقتی مسئلهای اجتماعی تلقی میشود که اولا مسئله مذکور دامن گیر بسیاری از افراد شده باشد و ثانیا به نظر بسیاری از آنان، آن مسئله ناخوشایند، نامطلوب و مضر تلقی شود. با توجه به این دو ویژگی میتوان نتیجه گرفت که تنبلی در ایران مثل بسیاری از کشورهای دیگر، نه یک مسئله فردی بلکه اجتماعی است، به این معنی که افراد زیادی گرفتار آن هستند و این گرفتاری، پیامدهای اجتماعی مهلکی را به دنبال دارد. مشخص است که مهمترین پیامد اجتماعی این معضل، هدر رفتن منابع ملی در جهت ایجاد توسعه پایدار خواهد بود.
علائم و نشانه های ابلوموفیسم
میتوان برای تنبلی اجتماعی، علائم یا نشانههای متعددی را برشمرد ولی مهمترین آنها عبارتاند از:
1. بیتحرکی
شاید بتوان گفت عینیترین شاخص تنبلی، بیتحرکی است؛ اینکه فرد بهلحاظ فیزیکی دچار رخوت شود.
2. فقدان میل به یادگیری
همانگونه که تنبلی موجب میشود فرد بهلحاظ فیزیکی دچار سستی و سکون شود، به لحاظ روان شناختی نیز موجب میشود او خود را با هیچ چالشی روبه رو نکند. اگر یادگیری را کسب دانش با هدف تغییر نسبتا پایدار در رفتار تعریف کنیم، روشن است که در منافات با تنبلی قرار میگیرد. آمار سرانه کتاب خوانی و تیراژ کتاب در کشور و وضعیت پایان نامهنویسی ها مواردی هستند که نشان دهنده وضعیت فزاینده بیمیلی به یادگیری هستند.
3. فقدان هدفگذاری
هدفگذاری فرایندی است که ایجاب میکند افراد متناسب با شرایط خود، موارد مشخصی را تعیین و برای رسیدن به آن تلاش کنند. تنبلی جدیترین آسیب را به هدفگذاری افراد وارد میکند. با توجه به ابعاد زیستی، روانشناختی، اجتماعی و معنوی هدفمندی روشن است که بسیاری از آمارهای نگرانکننده از حوزههای سلامت جسمانی تا سلامت روان شناختی، اجتماعی و معنوی معنا مییابد.
4. بیتفاوتی
بنا بر نظر بعضی از متخصصان، بی تفاوتی همان تنبلی است به این معنی که در هر دو، واکنش به محیط بیرون به حداقل ممکن میرسد. ولی به نظر میرسد بیتفاوتی وضعیت رسوب یافته تری نسبت به تنبلی است که در آن پاسخ دهی هیجانی و رفتاری فرد نسبت به طیف وسیعی از محرکهای بیرونی و حتی درونی متوقف میشود. واکنشنشان ندادن به رفع چکه کردن شیر آب آشپزخانه، تماس نگرفتن با شهرداری برای بهبود وضعیت نظافت خیابان محل سکونت یا نداشتن هیجان نسبت به اینکه چه کسی در مجلس یا سایر مراکز تصمیمگیری کلان کشور نمایندگی او را بر عهده بگیرد، همگی به بی تفاوتی مربوط میشود.
در پایان لازم است به این نکته اشاره شود که تنبلی اجتماعی مانند پدیدههای دیگری نظیر ناامیدی اجتماعی، پرخاشگری اجتماعی یا... علامت محسوب میشود؛ همانگونه که تب علامتی است دال بر وجود عفونت در بدن. به همان شکل که رفع تب، درمان عامل عفونت را میطلبد، کاهش پدیدههای اجتماعی نیز نیازمند رفع عوامل متعدد به وجود آورنده آنهاست.
خلاصه ای از رمان ابلوموف
ایلیا ایلیچ ابلوموف دوران کودکی را در املاک پدرش در روستا در کنار خانواده و دوستش آندره میگذارند. در جوانی در سن پترزبورگ به استخدام دولت در میآید. پس از سالها خدمت در کار دولتی، ابلوموف بازنشسته همه روز در خانه روی کاناپه میلمد. لمیدگی برای او نه از روی خستگی یا کسالت، بلکه خو و عادت اوست. هر وقت در خانه است، که همیشه هست، بر روی کاناپه لمیده یا در خواب است.
آندره میکوشد ابلوموف را با زندگی اجتماعی آشنا کند و او را از سستی و خمودگی نجات دهد. اما تلاش او بیثمر میماند. عشق اولگا هم نمیتواند او را از رخوت و سستی به درآورد. ابلوموف همچنان به زندگی راحت و خمودگی خود ادامه میدهد. با بیوهای ازدواج میکند و تا آخر زندگی با تن آسایی خود، که آندرهٔ آن را ابلوموفیسم مینامد، بهسر میبرد.
۳ دیدگاه